ارسالها: 906
موضوعها: 190
تاریخ عضویت: Apr 2013
سپاس ها 1005
سپاس شده 1215 بار در 694 ارسال
حالت من: هیچ کدام
16-11-2018، 2:55
(آخرین ویرایش در این ارسال: 16-11-2018، 3:12، توسط Actinium.)
شاید کمتر کسی تا الان به این مساله توجه کرده باشد،
اما بشر پیش از آنکه سخن گفتن بیاموزد، رقصیدن می دانست.
الان دیگر واژه ها قلب شده اند و از معنا حقیقی خودشان به دور افتاده اند.
انسان های اولیه وقتی واژه ای را ابداع می کردند عیناً بار معنایی آن واژه را با گوشت و پوست خودشان حس می کردند. مثلا به واژه ای مثل «سنگین» توجه کنید: انسان اولیه دقیقاً چیز سنگین را به «سنگ» تشبیه می کرد و واقعا موقع استعمال این واژه نمود عینی سنگ جلوی چشمانش می آمد.
اما حالا چه؟ ما موقع استعمال واژه ها به هیچ وجه به ریشه آنها توجه نداریم و هرگز دیگر آن معنایی اصیلی را که برای قدما داشتند برای ما ندارد.
برای همین است که من می گویم اولین قدم برای زندگی بهتر و باکیفیت تر تفکر روی واژه هایی است که ابزار تفکر، تعامل و ارتباط ما با جهان هستند.
ارسالها: 906
موضوعها: 190
تاریخ عضویت: Apr 2013
سپاس ها 1005
سپاس شده 1215 بار در 694 ارسال
حالت من: هیچ کدام
16-11-2018، 3:21
(آخرین ویرایش در این ارسال: 16-11-2018، 3:27، توسط Actinium.)
در واقع بیایید باور کنیم که در جهان هرگز دو واژه یکسان و مشابه از دهان دو انسان متفاوت خارج نمی شود. تمامی واژگانی که ما آنها را به طور قراردادی مشابه تصور می کنیم و به وسیلۀ آنها با بکدیگر تعامل برقرار میکنیم در حقیقت به میزان گستردگی معنایی که در درون هر فرد دارند با یکدیگر متفاوت اند.
شما مثلا واژۀ ساده ای مثل «آب» را تصور کنید. هر انسانی تصوری از این واژه در ذهن خود دارد و هرگز نمی شود گفت نگاه و زاویه دید افراد به آن مشابه است.
برای یک دهقان در یک روستای کویری آب مساوی است با حیات، با زندگی، با نور امید در هرم داغ تابستان.
برای یک انسان شهری آپارتمان نشین آب مساوی با سیفون توالت، با پارچ داخل یخچال، با چیزی طفیلی که بعد غذا هُرت می کِشی...
بعله..