06-11-2018، 20:33
(06-11-2018، 20:24)sh.99 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عجب._____.
رجب
|
- گفتگو آزاد نسخه 327 |
|||||||||||
06-11-2018، 20:33
(06-11-2018، 20:24)sh.99 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. رجب
06-11-2018، 20:40
مثل یک کودک بدخواب که بازیچه شده
خسته ام... خسته تر از آن که بگویم چه شده ! #سید تقی_سیدی
06-11-2018، 21:01
(06-11-2018، 19:55)sama00 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. لذیذترین غذا های دنیا چیده شده باشه من بازم اونو ترجیح میدم.. ن دوس ندارم , غذا شیرین و ملس و اینا خوشم نمیاد ..
06-11-2018، 23:42
هیییییممممم
06-11-2018، 23:55
(06-11-2018، 13:10)Faust نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. پسیه مودم دیگه بخر ! یا تنظیماتش رو بک اپ بگیر بعد ریست دوباره وارد کن
07-11-2018، 1:32
صحیح._____.
07-11-2018، 1:42
هییییممممم...
07-11-2018، 2:07
من بی چاره فقط ظاهرم غلط انداز است...اما در نُرم خودم خیلی بچه مثبت بوده و هستم. الان می بینم همه دوستان مدرسه ام یکیشان زن صیغه اش بچه دار شده گندش در آمده، آن یکی با با زن ده سال بزرگترش از خودش روی هم ریخته زنش می خواهد ازش طلاق بگیرد و آن یکی رد تا رد دنبال دادن پول مهریه زنش است و آن یکی دیگر در حین کورس گذاشتن با رفقا در سانحه رانندگی فوت می شود و آخری هم بچه دومش در راه است و بیکار است.
من بچه خوبی بودم.... این رو جدی میگویم :/
07-11-2018، 2:30
الان خیره به سقف در دادگاه وجدان خودم که کلاهم را قاضی می کنم می بینم که من ذاتا در خانواده مغرور بار آمده ام. تا یادم هست حتی اگر یک دروغ کوچک هم می گفتم آنچنان نگاه تحقیر آمیزی از خواهر برادرهای برگترم می دیدم که آب می شدم می رفتم توی زمین. هنوز هم تلخ ترین جراحت های ذهنم مربوط به زمان هایی می شود که دروغی از من جلوی خانواده حتی در مقام یک کودک خردسال فاش می شد. من حتی موقعی که کارت های بازی شخصی ام را از دوستم دریغ می کردم با نگاه تحقیر آمیز خواهرم رو به رو می شدم.
مادرم می گوید وقتی سه چهار سالم بود وقتی بغلم می کرد بهش می گفتم "زمینم بذار..خودم می رم.. جونت نیست". مادرم همیشه کردیت و اعتبار این حرف را به پای من می نوشت. اما الان که دقیق تر فکر می کنم به احتمال زیاد بخاطر نگاه های تحقیرآمیز خواهر برادرهایم بوده. چرا از بچه در آن سن هم انتظار انجام این کارها را داشتند؟ خودشان هیکلشان بزرگ بود توی بغل جا نمی شدند اما من که خب بچه بودم...توی ان سن حساسی که فروید می گوید شاکله روحی روانی هر انسانی شکل می گیرد. شاید برای همین همیشه غمگین و اینقدر بدبین و اینقدر مواظبم...اینقدر مغرور...اینقدر متکی به نفس. نمی دانم.
07-11-2018، 3:04
این هم از فال امشب
...
آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
از چنگ منش اختر بدمهر به در برد
آری چه کنم دولت دور قمری بود
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
| |||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|