امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" בیالوگ هـاے مانـבگار "

#21
هپــى : تو منو ياد چالِ لپم ميندازى !!
گريس : چطورررررر ؟؟!!!
هپـــى : آخه فقط موقع خنده ها و شادى هام
پيدات مى شه ، نه موقع اشك و غم و دردهـام
پاسخ
 سپاس شده توسط Dead Silence ، _wιɴɴer_ ، вαнαr
آگهی
#22
دو تا از مهم ترین روزهای زندگیت ..روزیه که به دنیا اومدی..و روزیه که دلیل این به دنیا اومدن و می فهمی.

-مارک تواین
The Equalizer
پاسخ
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، _wιɴɴer_ ، Đęąđ.ğïřł ، Mαяѕє ، †cυяɪøυs†
#23
جی ام:هی کوک!من از امروز طرفدار توماس ادیسون شدم
جی کی:کی هستی حالا؟
جی ام:همون ک میگه من ب امتحانم اهمیت نمی‌دم چون ی برگه آینده منو تعیین نمی کنه
جی کی:ایول!پس منم طرفداران
پاسخ
 سپاس شده توسط Dead Silence ، _wιɴɴer_ ، Đęąđ.ğïřł ، †cυяɪøυs†
#24
فامیل دور:راه رفتـنی را، باید رفت!
در بستنی را، باید بست!
پسر عمه زا: در بستنی رو باید لیسید…!
سریال کلاه قرمزی
پاسخ
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، _wιɴɴer_
#25
زن ها تا وقتی عاشق نشده اند بهترین روانکاوها هستند ولی وقتی عاشق میشوند، تبدیل میشن به بهترین بیماران روانی..
#طلسم_شده
پاسخ
 سپاس شده توسط _wιɴɴer_ ، Đęąđ.ğïřł ، †cυяɪøυs†
#26
کلاه قرمزی: معذرت از ته دل...
آقای مجری: چرا نمیری خونه؟
کلاه قرمزی: آخه... دلم تنگ میشه...
آقای مجری: تنهایی؟
کلاه قرمزی: اِهنین...
آقای مجری: منم تنهام، همه فکر می‏کنن فامیل من شهرستانن؛ یعنی خودم اینجوری گفتم. ولی من هیشکیو ندارم، عین تو...
کلاه قرمزی: کاشکی من دایناسورت بودم...
کلاه قرمزی
پاسخ
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، _wιɴɴer_ ، †cυяɪøυs†
#27
شهاب حسینی:
داشتم به صدات گوش می دادم، حواسم به حرفات نبود..
#پرسه_در_مه
پاسخ
 سپاس شده توسط امیر‌حسین ، _wιɴɴer_ ، Đęąđ.ğïřł
#28
سعید(حبیب رضایی):یه کلید طلایی تو زندگی وجود داره که تاحالا منو از سکــته نجات داده!
آوا(باران کوثری):چی؟!
سعیـد(حبیب رضایی):هروقت یه چیزی اذیتت میکنه از ته دل بگو به درک!
من مادر هستم
پاسخ
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، _wιɴɴer_ ، †cυяɪøυs†
#29
ازم خواستی فراموشت کنم
اما من تو این دنیا فقط تو رو یادمه...
#افسانه_دریای_آبی
پاسخ
 سپاس شده توسط вαнαr ، _wιɴɴer_ ، Dead Silence ، Đęąđ.ğïřł ، †cυяɪøυs† ، єη∂ℓєѕѕღ
#30
Stay
کالپپر(نائومی واتس): هیچ میدونستی وقتی رفتم دراز کشیدم تو وان حموم، دو تا تیغ با خودم برده بودم؟ میدونی چرا؟
برای اینکه وقتی خونریزی شروع شد و ضعیف شدم و دستام شل شد، اگه یه وقت تیغ از دستم افتاد، کارم نصفه نمونه. میتونی تصور کنی؟
میتونی تصور کنی یه نفر چقدر میتونه از زندگی متنفر باشه که برای خودکشی یه تیغ زاپاس برداره؟


"  בیالوگ هـاے مانـבگار " 3
پاسخ
 سپاس شده توسط Dead Silence ، Đęąđ.ğïřł ، †cυяɪøυs† ، вαнαr


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 15 مهمان