06-02-2018، 9:39
دیدگاه مصریان دربارۀ زندگی پس از مرگ
دیدگاههای مختلف مصریان باستان دربارۀ زندگی پس از مرگ، بسیار متفاوت و ناسازگار با یگدیگر است که خود نشانگر منابع گوناگون دین مصریان میباشد.
شایعترین دیدگاه ادامۀ هستی روح در مقابر و محیط گورستان است. هماکنون نیز در مصر علیا بر بلندای مقابر حفرههایی وجود دارد و دیده شده است که بعضی مردمان محلی، پوشش حفره را کنار زده و با مردگان خود صحبت میکنند. حتی هنوز قرار دادن آب و غذا و بستر در مقبره مرده جرو تشریفات تدفین محسوب میشود. یک احساس پنهان و مشترک بدون هیچگونه اعتقادی روشن، این رسم کهن را همچنان زنده نگه داشته است. ارواح سرگردان قبرستان که در پی غذا هستند، توسط الههای که در درختان تنومند و انبوه انجیر خانه کرده است غذا داده میشوند. این الهه در حالی که نوشیدنی برای «با» میریزد و طبقی از کلوچه برای تغذیه او حمل میکند، بازنمایی و تصویر گشته است. بر اساس این عقیده در مقبره مرده جامهایی از آب و شراب و گاه دیگر مایعات، آذوقههایی همچون غلات، غاز، ران و سر گاو نر و کلوچه و میوههای مانند خرما و انار قرار داده میشد.
در مقبرۀ پادشاهان قدیم ممکن بود چندین اتاق مملو از این هدایا، تعبیه شود.در کنار این مواد غذایی سلاحهایی برای دفاع و شکار، وسایل آرایشی و بهداشتی، البسه، وسایل بازی و حتی نوشتههای پاپیروس نیز با مرده دفن میگردید. اَشکال بعدی این رسم، بازنمایی این هدایا به وسیلۀ مجسمه سازی و نقاشی در مقبره بود. این تغییر و اصلاح احتمالا به دلیل اعتقاد به «کا»ی مرده بود که میتواند تحت حمایت «کا»ی مواد غذایی و دیگر اشیا قرار بگیرد و از آنها بهرهمند گردد. احتمال داده میشود که تصویر کردن اشیا برای فراهم آوردن «کا»ی آنها بوده است. این سنت به خودی خود کامل است و نیازمند هیچگونه پیشفرض و پیوند الهیاتی با دیگر رسوم و سنن نیست و احتمالا میراثی از دوران گرایش به طبیعت حیوانی و جاندارگرایی بوده که به دورههای بعد انتقال یافته است.
در میان باید به بزرگترین فرایند الهیاتی که برای زندگی مرگ وجود داشت اشاره کرد که همانا مُلک اوزیریس بود. این سنت کوپیهای تمام از زندگی زمینی بود که برای افراد شایسته تدارک دیده شده بود. بر این اساس تمام مردگان به اوزیریس تعلق دارند و در پیشگاه محکمۀ عدل او حاضر میشوند. و بازخواست برای چهل و ودو گناه انجام میپذیرفت و قلب در برابر حقیقت مورد توزین قرار میگرفت که نماد آن پر شترمرغ بود که نشان الهۀ حقیقت محسوب میشد. این پر که نشانی از سبکبالی بود در کفۀ مقابل قلب قرار میگرفت و از آنجایی که گناهان باعث سنگینباری قلب میشدند، بدین شیوه سبکبالی آن و خلوص آن به اثبات میرسید. طاط خدایی که اوزان را به ثبت میرساند، سپس اعلام میکرد که روح مطابق پیام قلبش محکمه را ترک کند و اعضا به سمت او بازگردند و اینکه اوزیریس را در مُلکش دنبال کند. در ابتدا ملک اوزیریس را دلتای نیل میپنداشتند و بعدها با گسترش این تفکر به سوریه منتقل شد و در نهایت به شمال شرقی آسمان؛ جایی که راه شیری مبدل به نیل آسمانی گردید. حرفۀ اصلی در ملک اوزیریس همچون زمین کشاورزی بود. ارواح شخم میزدند، بذر میافشاندند و خرمنی از ذرت درو میکردند که بلند و پهنتر از نوع زمینی خود بود. در این سرزمین بر جریانهای اسمانی پارو میزنند، در پناه آلاچیقها مینشینند و به بازیهایی که علاقه دارند مشغول میشوند.
کا یا نیروی حیات در مصر باستان
نیروی حیات بشر
کا در مصر باستان مفهوم "نیروی حیات" را می رسانید و عاملی بود که تفاوت مابین یک فرد زنده و مرده را تعیین می کرد. بر این اساس، مرگ آنهنگام رخ می داد، که کا جسم را ترک می گفت. مصریان اعتقاد داشتند که کا با خوردن و آشامیدن تقویت می شود. از همین رو برای مردگانشان خوردنی و نوشیدنی پیشکش می کردند.
مدخل "کا" (Ka) در دانشنامه بریتانیکا:
کا در دین مصریان باستان، به همراه "با" و "اَخ"، یکی از جنبه های روحی یک انسان یا یک خدا، به شمار می آمد. مفهوم دقیق کا به دلیل عدم تعریف آن از سوی مصریان باستان، محل بحث بوده است، اما به طور معمول ترجمه "مضاعف" یا "دوگانه" برای آن پذیرفته می شود. بر اساس یک متن هیروگلیف دینی، کا به عنوان روح محافظ الهی در یک فرد در نظر گرفته شده. کا پس از مرگ جسمانی نیز باقی خواهد ماند و می تواند خود را در شمایل یا پیکره ای از فرد همچنان حفظ کند.
دستبند کا
دستبند کا شامل عناصری می شد که از "الواح زمرد" و فرهنگ مصر باستان، گرفته شده بود. تصویر نیلوفر مصری بر دستبند کا، نمادی از چرخه مرگ و زندگی بود، چون نیلوفر مصری خاصیتی دارد که در طول روز بر سطح آب باقی می ماند و در تاریکی شب، به زیر آب فرو می رود.
این دستبند با سنگ های نیمه قیمتی ای، مانند یشم که در مصر باستان برای حفاظت از خود بکار می رفت یا فیروز، لاجورد و عقیق تزیین می شد.
ترجمه نوشته های هیروگلیف که بر دستبندها حک شده، چنین می گوید که: "به پا خیز و بیدار شو، تو مرده نیستی، کای تو درون تو تا ابد بافی خواهد ماند".
الواح زمرد فرایندی را که در آن، طاط جسم خویش را ترک می کند و جوهره کای خود را از مرگ حفظ می کند، شرح می دهند. این همان شیوه ای است که با آن، در قالب اجساد گوناگون بازتولد می یابد (طاط در یونان با عنوان هرمس مثلث العظمه (تریگمِستوس) شناخته می شد – یعنی هرمسی که سه بار متولد شده است). مقصودی مشابه این، از طریق "فن مرکابا" نیز حاصل می شود.
الواح زمرد ِ طاط
در اینجا بخشی از لوح زمرد طاط را که به شرح این فرایند می پردازد، می آوریم:
بشنو ای انسان و به صدای من گوش بده،
و رو به خردی کن که از مرگ به تو داده می شود؛
زمانی، که در پایان کار تو مقرر گشته است،
ممکن است که مایل باشی از زندگی درگذری
و به گستره ای بروی که خورشیدهای صبحگاهی در آن
زندگانی و هستی ای دارند همچون فرزندان نور.
بدون هیچگونه درد و اندوهی عبور کن
و به گستره ای که نور جاودانی است وارد شو.
دراز بکش در حالی که سرت رو به شرق است
و دستانت بر منبع حیاتت حلقه بسته است. (چاکرای شکم)
تمام هوشیاری خود را بر جایگاه حیات بگذار.
آن را به گردش در بیاور و به شمالی و جنوبی تقسیم کن.
یکی را به سمت شمال روانه کن
و دیگری را به سمت جنوب.
و انها را به آرامی در هستی خود جای ده.
پیش به سوی آنها، اراده کن که اخگر نقره ایت به پرواز درآید،
به بالا و به جلو، رو به سوی خورشید صبح،
درآمیخته با نور، یکی شده با چشمه آن.
آنجا، تا آنهنگام که طلبی وجود خواهد داشت، همچنان زبانه خواهد کشید.
آنگاه به یک مکان و یک هیئت، باز خواهد گشت.
ای انسان، بشناس آن را، باری عبور کن از روح های بزرگ،
تغییری ارادی از زندگی به زندگی.
پس هرآنکس که از آواتار گذشت،
به مرگ خویش مایل است آنچنان که به زندگانی خویش.
به من توجه کن ای انسان، و از خرد من بنوش.
سرّی را بیاموز که "صاحب زمان" است.
بیاموز که چگونه اند آنها، تو صاحبانی را فراخواهی خواند
که قادرند زندگی های گذشته را، به خاطر بیاورند.
عظیم آن سرّی است که آسان بر آن دست توانی یافت
و با آن سروری زمان را به خویش تقدیم داری.
وقتی که مرگ به سرعت بر تو وارد می شود،
نترس و بدان که تو را بر او تسلط است.
جسمت را آرام کن، با اضطراب از خود مقاومت نشان مده.
حرارت روحت را در قلب خویش قرار ده،
سپس سریعا آن را به جایگاه مثلث امتداد ده.
لختی درنگ کن و آنگاه به جانب مقصود شو.
این مقصود، مکانی است مابین ابروانت،
مکانی که در آن، خاطرات زندگی بایستی در غلیان باشد.
حرارتت را در اینجا، در جایگاه مغرت قرار ده.
تا آنگاه که انگشتان مرگ روحت را بِرُباید.
سپس همچنان که از برزخ عبور می کنی،
همانا خاطرات زندگی نیز عبور خواهند کرد بر تو.
سپس گذشته همچون حال خواهد نمود،
سپس خاطرات همه چیز متوقف و ثابت خواهد گشت.
از هرگونه رجعت و قهقرا رها خواهی گشت،
و تمام چیزهای گذشته در امروز خواهند زیست.