امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پاراگراف زیبا

#1
اینجا براتون پاراگراف های خاص و زیبا از رمان های معروف جهان رو میزارم...
هر روز یا چند روز یکبار یک رمان ...

خوب اولین رمان :
غرور و تعصب اثر جین آستین

پاراگراف زیبا 1


... خودخواهی و غرور، دو چیز متفاوتند، هر چند که معمولا مترادف گرفته می شوند. ممکن است کسی مغرور باشد اما خودخواه نباشد. غرور بیشتر به تصور ما از خودمان بر می گردد، خودخواهی به چیزی که دیگران درباره ما می گویند...!
*
*
*
...ممکن است بدون قصد بدخواهی برای دیگران بدی کرد و میتوان از روی سهو و خطا سبب بدبختی دیگران شد. بی فکری، عدم توجه به احساس دیگران و عدم تصمیم باعث چنین کارهایی میشود...!
*
*
*
از عیب و ایراد های کسی که قرا است عمرت را با او سر کنی هر چه کمتر بدانی بهتر است.
*
*
*

در هر دلبستگی و علاقه ای هم قدردانی وجود دارد و هم خودبینی.
*
*
*

نفست را بگیر تا بتوانی آتشت را فوت کنی.
*
*
*

هر احساسی را باید تابع عقل کرد.
*
*
*
شخصیت های بغرنج تر قابل تامل ترند . لااقل این یک حسن را دارند.
*
*
*
اگر فکر آدم به سرعت خوانده شود لطفی ندارد ، حتی باعث تاسف است.
*
*
*
شعر خوراک عشق است.
*
*
*
تسلیم شدن بدون اعتقاد ، معنی اش تفاهم نیست.
*
*
*
نفرتی که از بین نرود ،عیب است.
*
*
*
در هر شخصیتی نوعی گرایش به چیزهای بد وجود دارد ، نوعی عیب و نقص مادرزاد ، که حتی با بهتر ین تعلیمات هم از بین نمی رود.


دومین رمان:
تربیت اروپایی اثر رومن گاری


پاراگراف زیبا 1




...اشک راه خیال را نمی بندد ، بلکه به آن میدان می دهد...!
*
*
- معلوم است تو دیگر مرا دوست نداری.
- چطور می‌توانی این حرف را بزنی؟ چرا؟
- چون که غصه می‌خوری. وقتی کسی را دوست داشته باشی، هرگز غمگین نمی‌شوی...!
*
*
چیزهای مهم هیچ وقت نمی میرند و نابود نمی شوند
*
*
هر چیزی که آدم به اش معتقد است و به خاطرش حاضر است جانش را فدا کند بالاخره یک روزی به قصه و افسانه بدل می شود .
*
*
 -         ازشان متنفرم . دلم می خواهد همه شان را بکشم .

+      یک تنه که نمی شود همه را کشت .

-         دلم می خواهد ازمایش کنم . دلم می خواهد برای شروع کار ، یکیشان را بکشم .

+       ارزشش را ندارد . بالاخره یک روزی خودشان می میرند .

-         آره ، اما در این صورت نمی دانند برای چه مردند . دلم می خواهد بدانند چرا می میرند . من پیش از آنکه بکشمشان به شان می گویم چرا آنها را می کشم .



پاسخ
 سپاس شده توسط ßяɪcε ، باحال خوش ، Đęąđ.ğïřł ، _Lσѕт_ ، royayebarfi ، ÆMÆշЇÑζ ، -Demoniac- ، mih ، mnhh ، sama00 ، Doory
آگهی
#2
سومین رمان:

بابا لنگ دراز / جین وبستر 

پاراگراف زیبا 1
... من رمز خوشبخی واقعی را یافته ام. باید حال را دریابی، نه اینکه همیشه افسوس گذشته را بخوری و فکر آینده باشی. باید قدر لحظاتی را که در اختیار داری بدانی. مثل کشاورزی: آدم، هم می تواند در یک زمین پهناور بذر بپاشد، هم می تواند کشاورزی خود را به یک قطعه زمین کوچک محدود کند و از همان نقطعه ی کوچک نهایت استفاده را ببرد. من هم میخواهم کشت و کارم را به یک قطعه ی زمین کوچک محدود کنم. میخواهم از لحظه لحظه ی عمرم لذت ببرم و بدانم که دارم لذت می برم. بیشتر مردم زندگی نمی کنند، فقط می دوند. آنها سعی می کنند به هدفی دور و دراز دست بیابند، اما در وسط راه چنان از نفس می افتند و خسته می شوند که اصلا مناظر زیبای محیط آرام اطراف خود را نمی بینند. وقتی به خود می آیند که پیر و فرسوده شده اند و دیگر فرقی نمیکند به هدفشان برسند یا نه...!
*
*
*
... آیا به آزادی اراده عقیده دارید؟ من که دارم بی چون و چرا.
من با فیلسوفانی که فکر میکنند اعمال ما جبری است و از عواملی غیر ارادی ناشی میشود، مخالفم و و این عقیده را غیر اخلاقی میدانم. اگر این را قبول داشته باشیم، نباید کسی را به خاطر کارهایش سرزنش کنیم. اگر آدم به قضا و قدر معتقد باشد، باید دست روی دست بگذارد و بگوید:« خواست خدا هرچه باشد،همان می شود.» و آنقدر سرِ جایش بنشیند تا بمیرد. من به آزادی اراده و همت برای رسیدن به خواسته هایم اعتقاد کامل دارم. این اعتقاد کوه را جابه جا میکند...!
پاسخ
 سپاس شده توسط Đęąđ.ğïřł ، باحال خوش ، _Lσѕт_ ، -Demoniac- ، mih ، sama00
#3
چهارمین رمان:

دیوان شرقی / یوهان ولفگانگ گوته


پاراگراف زیبا 1
ای حافظ،
سخن تو همچون ابديت بزرگ است،
زيرا آن را آغاز و انجامی نيست.
كلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است
و ميان نيمه ی غزل تو با مطلع و مقطعش فرق نمی توان گذاشت،
زيرا همه‌ی آن در حد جمال و كمال است...!
*
*
... اگر هم دنيا به سر آيد، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم كه تنها با تو و در كنار تو باشم و چون برادری، هم در شادی و هم در غمت شركت كنم. همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم، زيرا اين افتخار زندگی من و مايه‌ی حيات من است...!

(از بخش حافظ نامه)
پاسخ
 سپاس شده توسط باحال خوش ، _Lσѕт_ ، -Demoniac- ، mih ، sama00
#4
پنجمین رمان:

بی بال و پر / طنزهای وودی آلن

پاراگراف زیبا 1


... راستی آدم بهتر است دل داده باشد یا دل دار؟ اگر کلسترول تان بالای ششصد است، هیچ کدام. البته مرادم از عشق، عشق رمانتیک است، عشق بین زن و مرد، نه بین مادر و فرزند، یا پسر بچه و سگش، یا بین دو سر پیشخدمت. نکته ی شگفت آور این که وقتی کسی عاشق است، ویر آواز خواندن دارد. باید به هر قیمتی شده دربرابر این کشش مقاومت کند. همچنین مراقب باشد که حرف های عاشقانه اش توسط جوانان خون گرم بصورت تصنیف در نیاید.
*
*
مسلما دوست داشته شدن با ستایش شدن فرق دارد. آدم ها را می شود از دور هم ستایش کرد، اما برای اینکه کسی را واقعا دوست داشته باشی، لازم است با او در یک اتاق باشی و پشت پرده ها قوز کنی.
*
*
برای عاشق خوب بودن باید قوی و مهربان بود. می پرسید: چقدر قوی؟ گمانم بلند کردن یک وزنه پنجاه پندی کافی است. درضمن یادتان باشد که برای عاشق، معشوق همیشه زیباترین چیز قابل تخیل است. اگر چه برای یک غریبه ممکن است فرقی با یک پرس خوراک ماهی آزاد نداشته باشد. زیبایی بستگی به چشم بیننده دارد اگر بیننده چشم هایش ضعیف باشد، می تواند از بغل دستی اش بپرسد کدام دختر خوشگل تر است. (درواقع، زیباترین دخترها تقریبا همیشه کسل کننده ترین شان هستند، و برای همین هم هست که بعضی ها احساس می کنند دنیا حساب و کتاب ندارد)...!


پاسخ
 سپاس شده توسط باحال خوش ، _Lσѕт_ ، -Demoniac- ، mih ، sama00
#5
ششمین رمان:

باران یعنی تو برکی گردی / نزار قبانی 


پاراگراف زیبا 1


دوستم‌ داشته‌ باش‌!
از رفتن‌ بمان‌!
دستت‌ را به‌ من‌ بده‌،
که‌ در امتدادِ دستانت‌
بندری‌ست‌ برای‌ آرامش‌...!
پاسخ
 سپاس شده توسط _Lσѕт_ ، royayebarfi ، -Demoniac- ، mih ، sama00
#6
هفتمین رمان:

جامعه شناسی خودمانی / حسن نراقی

پاراگراف زیبا 1


... سال ها پیش از زبان شیرین مرحوم دکتر رضازاده شفق شنیدم که می گفتند:
انتـــــــــقاد ورزش ملی ایرانی هاست. هرکس صبح که از خواب برمی خیزد دریک صف طولانی از مردم قرار می گیرد و با باز کردن دستهای خود به دو طرف همۀ کسانی را که پیش روی هستند مورد انتقاد قرار می دهد. غافل از اینکه عده زیادی پشت سر او ایستاده اند و با دست به او اشاره می کنند. اما متأسفانه باید بدانیم که این ورزش ملی جامعه را سالم تر نمی کند چون لبه تیز عیب جویی هرگز متوجه خود انتقاد کننده نمی شود و افزون بر این متأسفانه مردم انتقاد را جانشین اقدام به حساب می آورند...!

پاسخ
 سپاس شده توسط -Demoniac- ، mih ، sama00
#7
هشتمین رمان:

به سلامتی خانم‌ها (100 داستان و طنز کوتاه) / آنتوان چخوف


پاراگراف زیبا 1


به نظر من زن همه چیز ماست! ... بدون زن، دنیا هیچ فرقی با ویلون‌زن بدون ویلون، مگسک بدون تفنگ یا سوپاپ بدون قره‌ نی نداشت ... ما به جرات می‌تونیم بگیم که هیچ مساعده‌ای برامون جای زن رو نمی‌تونه بگیره. از آقایون شاعر سوال می‌کنم: چه کسی الهام‌بخش شما بود در اون شب‌های دلنشین مهتابی ... شما چی آقایون طنزپرداز؟ آیا واقعا موافق نیستید که بدون حضور زن‌ها، داستان‌های شما نه‌ دهم جذابیت خودشون رو از دست می‌دادن؟ مگه بهترین لطیفه‌ها اونهایی نیستن که همه نمک‌شون توی دم دراز و فنر دامن‌ها مخفی شده؟ ... به آقایون نقاش هم دیگه نیازی نیست یادآوری کنم که خیلی از آنها فقط به این دلیل اینجا نشستن که بلدن خانم ها رو تصویر کنن...!
پاسخ
 سپاس شده توسط -Demoniac- ، mih
#8
نهمین رمان:

تابوت‌های دست‌ساز / ترومن کاپوتی


پاراگراف زیبا 1


... اضطراب، همچنان که هر روان‌پزشک گران‌قیمتی به‌تان خواهد گفت، حاصل افسردگی است؛ اما افسردگی، همچنان که همان روان‌پزشک در جلسه‌ی دوم و بعد دریافت حق‌ویزیت بعدی آگاه‌تان خواهد کرد، حاصل اضطراب است. تمام بعدازظهر را در این چرخه‌ی اضطراب که با افسردگی آمیخت، نشستم و زل زدم ...!
پاسخ
 سپاس شده توسط -Demoniac- ، mih
#9
دهمین رمان:

فردا شكل امروز نيست / نادر ابراهیمی

پاراگراف زیبا 1


... من او را نمی فهمیدم؛ اما او را به دلیل اینکه نمی فهمیدم، نکشتم.
شما او را نمی فهمیدید، و او را به دلیل آنکه نمی فهمیدید، به شنیع ترین شکل ممکن کشتید. و این اوج مصیبت انسان عصر ماست:
له کردن آنهایی که نمی فهمیم شان، فهم خود را اوج فهم جهان دانستن...!
*
*
...من درون دهلیز تنگ و تاریکی از این تصمیم ها -از باید نباید ها- زندگی کردم، و همین مرا حقیرکرد. همه جا سد ساختم، همه جا سد شکستم. با خود جنگیدم، بی خبر از آنکه مرا جهان من می سازد، و هیچ جنگی، در تنهایی، و در اتاق های دربسته، و در پستوهای خانه ها، به راستی جنگ نیست...!
*
*
... من به جای آنکه از خیابان های وسیع، از دشت های پهناور، و از دنیا -تمام دنیا- بگذرم، از کوچه های باریک با دیوار های بلند کاغذی عبور کردم؛ دیوار هایی که روی تک تک خشت های کاغذی آن نوشته شده بود:من تصمیم گرفته ام و پیمودن سرتاسر حتی یکی از این کوچه ها هم ممکن نبود...!
*
*
... برای زنده ماندن دو خورشید لازم است: یکی در قلب، دیگری در آسمان...!
پاسخ
 سپاس شده توسط -Demoniac- ، mih
#10
یازدهمین رمان:

دیوانه وار / کریستین بوبن

پاراگراف زیبا 1


... فکر می کنم هنر اصلی هنر فاصلـــــه هاست.
زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور یخ می زنیم. باید یادبگیریم جای درست و دقیق را پیدا و همان جا بمانیم...!

پاسخ
 سپاس شده توسط -Demoniac- ، mih


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Minioni وب ناول(رمان)زیبای *نفرین زیبا*طنز و عاشقانه
Minioni داستان_گردنبند زیبا
  رمان زیبا و عاشقانه و خشونت بار عوضی های لعنتی.
Rainbow رمان زیبا و جذاب نا نحس (حتما بخون)
Star رمان زیبا و عاشقانه بلای جانم
  رمان زیبا و پر رمز و راز هشت نفر جهنمی:پارت دو:قدر این خسته به شمشیر تو تغدیر نبود.
  رمان زیبا و پر رمز و راز هشت نفر جهنمی. پارت یک.
  این مرد زشت دل دختر زیبا را با این حرف ربود !
  قلب زیبا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان