16-11-2014، 14:24
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-03-2015، 13:53، توسط رکسانااااا.)
سپید بر تن کرده کوه و دمن
نباشد ردی بر زمین
شهبانوی ملک بی کس،باشم در این سرزمین
درونم آشفته چون غرش توفان
نشود مهار داند یزدان
زبان برگیر،مکن تغییر
شهدختی مان تو خوب و با تدبیر
کنش زنجیر
نهانش کن،نهان نشد
به این سو،به آن سو
رها کن خفته نیرو
رها کن،به هر سو
بگردان از همه رو
بگویند،هرچه میگویند
بنما طغیان
سرما بهر من نسازد مشکل
(بعد از این تیکه آهنگ میزنه)
شگفتا کمی دوری
آسان نماید کار
دگر بیمه در محجوری
ندهد مرا آزار
شناسم خود،شوم پر شور
ز حد و حصر کنم عبور
دگر زور و قانونی نیست
رهاییست
بیم از خود،برهان
هم سو شو با آسمان
نیرویت،کن عیان
ننما دگر فغان
پابرجا،بمان در اینجا
بنما طغیان
چو برف و باد نیرویم نیرویم غلتان و افتان
شده روحم چون بلوری از یخ پیچان تابان
نفیری منجمد نزدم نمایان است
ننمایم رو به پس
گذشته گذشته اس
بیم از خود،برون کن
مثل یک خورشید طلوع کن
به هر سو،کن عیان
نداری زین پس نشان
مانم در نور مهر این سان
بنما طغیان
سرما بهر من نسازد مشکل
نباشد ردی بر زمین
شهبانوی ملک بی کس،باشم در این سرزمین
درونم آشفته چون غرش توفان
نشود مهار داند یزدان
زبان برگیر،مکن تغییر
شهدختی مان تو خوب و با تدبیر
کنش زنجیر
نهانش کن،نهان نشد
به این سو،به آن سو
رها کن خفته نیرو
رها کن،به هر سو
بگردان از همه رو
بگویند،هرچه میگویند
بنما طغیان
سرما بهر من نسازد مشکل
(بعد از این تیکه آهنگ میزنه)
شگفتا کمی دوری
آسان نماید کار
دگر بیمه در محجوری
ندهد مرا آزار
شناسم خود،شوم پر شور
ز حد و حصر کنم عبور
دگر زور و قانونی نیست
رهاییست
بیم از خود،برهان
هم سو شو با آسمان
نیرویت،کن عیان
ننما دگر فغان
پابرجا،بمان در اینجا
بنما طغیان
چو برف و باد نیرویم نیرویم غلتان و افتان
شده روحم چون بلوری از یخ پیچان تابان
نفیری منجمد نزدم نمایان است
ننمایم رو به پس
گذشته گذشته اس
بیم از خود،برون کن
مثل یک خورشید طلوع کن
به هر سو،کن عیان
نداری زین پس نشان
مانم در نور مهر این سان
بنما طغیان
سرما بهر من نسازد مشکل