من بد ترین لحظه ی زندگیم وقتب بود که بهترین دوستم جلو چشمام مرد با هم خدا حافظی کردیم رفت از خیابون رد شه ماشین بهش زد مرگ مغزی شد
نفر بعدی هم بگه
نفر بعدی هم بگه
|
بهترین وبدترین وبدترین لحظه زندگیت کی بود؟ |
||||||||||||||||||||||||||||||||
من بد ترین لحظه ی زندگیم وقتب بود که بهترین دوستم جلو چشمام مرد با هم خدا حافظی کردیم رفت از خیابون رد شه ماشین بهش زد مرگ مغزی شد
نفر بعدی هم بگه
25-09-2012، 17:54
نمی دونمم
25-09-2012، 17:57
یعنی شما خاطره ندارین تعریف کنین
25-09-2012، 18:00
بدترین لحظه زندگی م امتحان ریاضی ترم دوم بود.همه ی بچه هاهنگ کرده بودن ازجمله خودم چون قرارنبودازکتاب تکمیلی سوال بیادولی بی انصافاهمه ی سوالاروازتکمیلی داده بودند.«سوالاازسمپاداومده بود»خیلی لحظات بدی بود
بهتین لحظه ام اول مهربودوقتی دوستام رو دیدم.
25-09-2012، 18:02
مدرسه هم اخه شوق داره من که نداشتم
25-09-2012، 18:06
من اون لحظه ای بود که گفتن عمه اینام تصادف کردن اون لحظه اصلا باور نکردم بعد گفت عروس عمم مرده و بچه های 2 ساله و 8 سالش رو تنها گذاشته و بعد یه هفته خود عمم مرد
اون لحظه از بد ترین لحظه های زندگیم بود و لعدش بهترین یکیش این بود وقتی که گفتن برنده ی تندر شدیم و و یکیشم وقتی که......................... والا دیگه به خاطر نمیارم اما آدم یه جورایی شوکه میشه و نمیتونه چیزی بگه و عکس العملی نشون بده فقط خشک میشه اون لحظه
03-10-2012، 22:06
بدترینش خصوصیه بهترینش زمانی که رفتم مدرسه!
04-10-2012، 23:19
کاشکی اونقدر لحظه ی بد تو زندگی داریم همون قدر لحظه ی خوب داشتیم
من فقط بغض میکنم دیگه کم کم دارم خفه میشم
لحظه ی بد زیاد داشتم کدومو بگم؟
بهترینم زیاد داشتم
05-10-2012، 8:08
فکر دم لحظه ی خوبی بود اما یه اشتباه بود من یه تاتریم بهم یکی از بهترین کارگردانا زنگ زد گفت فردا بیا تست بده واس یه اجرای عموم من همزمان داشتم یه عروسکی با یه کارگردان دیگه انجام میدادم گفتم چه سعادت نسیبم شده وقتی رفتم تست بدم دیدم که خود اونی که زنگ زده تست نمی گیره یه دختر دبیرستانیه که چند سالی ازم بزرگ تره خیلی بدم اومد ولی گفتم تجربه ی خوبیه به نفعمه تست دادم وقبول شدم بعد چند جلسه رفتن به تمرینا شب روز نداشتم ۲ تا کار تو یه زمان کار خییلییی سختی بود پس بیخیال کار عروسکیم شدم کم به فکرش بودم اما بعد دونستم نمی تونم با اون دختره کار کنم انصراف دادم وچون یه جلسه نرفتم واسه تمرین عروسکی از اونجا حذف شدم حالا اینا زیاد مهم نیست اون روز روز تولدم بود تا ساعت ۵ که از تمرین اومدم کسی بهم تبریک نگفته بو د مامان اینام بیرون بودن من رفتم خونه زدم زیر گریه تو روز تولدم همچین بلایی سرم اومد برای یکی مثل من که ارزوش دیدن دنیا از چشم ادمای دیگه هست وبا تاتر فهمیدم به ارزوم رسیدم چه اتفاق بدیه من کلا
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|