امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ی داستان خییییییییییلی ترسناک ولی واقعی.

#1
Wink 
یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل جای اینکه از جاده اصلی بیام یاد بابام میفتم که می گفت:جاده قدیمی باصفا تره و از وسط جنگل ردمیشه! من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20 کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد وسط جنگل. داره شب میشه. نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم. نه از موتور ماشین.سر در نمیارم!!! راه افتادم تو دل جنگل.راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگ بارون حسابی تند شده بود. با یه صدایی برگشتم.دیدم یه ماشین خیلی آروم و بی صدا بغل دستم وایساد من هم بی معطلی پریدم توش. اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم وقتی روی صندلی عقب جاگرفتم سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!! خیلییییی ترسیدم! داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بیصدا راه رفت. هنوز خودمو جمع و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. تمیتونستم حتی جیغ بکشم ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره. تو لحظه های آخر اینقدر خودمو نزدیک خدا دیدم که بابابزرگ خدابیامرزم اومد جلو چشمم. تو لحظه های آخر یه دست از بیرون پنجره اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت یه دست می اومد و فرمون رو میپیچوند. از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. دررو باز کردم خودمو انداختم بیرون. اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم تو قهوه خونه و ولو شدم روزمین بعد از اینکه به هوش امدم جریان رو تعریف کردم وقتی تموم شد تا چند لحظه همه ساکت موندن یهو در قهوه خونه باز شد و دونفر خیس اومدن تو. یکیش داد زد:ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل میدادیم........ سپاس یادتون نره خواهشا Big Grin
کاش بیایی و واس اولین بار بهت بگم...دوستت دارم خیلی زیاد...
 سپاس شده توسط ~*¤®§(* CITY STAR*)§®¤*~ˆ° ، ѕтяong ، mT_pOoM_taaK ، #ɗѳkɦtɑʀʝɑɦɑɳɑɱi ، I Lvoe Justin ، somay ، sogol.bf
آگهی
#2
اولشوو با اخرشوو خوندم
ولی ممنون
سپاست رو دادم
❤❤❤❤❤❤
 سپاس شده توسط س و گ ل یعنی سوگلی
#3
منمونمممممممممم ابجیBig Grin
کاش بیایی و واس اولین بار بهت بگم...دوستت دارم خیلی زیاد...
#4
تاپیکت تکراری...

_ تو بخش اشتباه گذاشتی...باید زیر مجموعه داستان و رمان میذاشتی..

_بی کیفیت...
+گزارش شد...
 سپاس شده توسط س و گ ل یعنی سوگلی ، mT_pOoM_taaK
#5
(17-01-2017، 20:19)حصين ابلييس نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
تاپیکت تکراری...

_ تو  بخش اشتباه گذاشتی...باید زیر مجموعه  داستان و رمان میذاشتی..

_بی کیفیت...
+گزارش شد...

ممنونم از نظرت Big Grin
کاش بیایی و واس اولین بار بهت بگم...دوستت دارم خیلی زیاد...
#6
(17-01-2017، 20:23)س و گ ل یعنی سوگلی نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(17-01-2017، 20:19)حصين ابلييس نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
تاپیکت تکراری...

_ تو  بخش اشتباه گذاشتی...باید زیر مجموعه  داستان و رمان میذاشتی..

_بی کیفیت...
+گزارش شد...

ممنونم از نظرت Big Grin

ولی داستان قشنگیه Smile
مرسی از جنبه بالات Wink
 سپاس شده توسط س و گ ل یعنی سوگلی
#7
منمونم..........خدا ببخشه داداش
کاش بیایی و واس اولین بار بهت بگم...دوستت دارم خیلی زیاد...
#8
خخخ حتی یصورش هم وحشتناکه
[کاش‌میشُد بَعضیا‌رواَز‌‌مَجازی بیرون‌کِشید مُحکَم‌بَغَلِشون‌کَرد^^♡
 سپاس شده توسط س و گ ل یعنی سوگلی
#9
ممنونم ممنونممممممممممممم از همتون که اومدین نظر دادین
کاش بیایی و واس اولین بار بهت بگم...دوستت دارم خیلی زیاد...
#10
با حال بود مرسی Heart
 سپاس شده توسط س و گ ل یعنی سوگلی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان