پاسخ دو تن از منتقدان به پرسشهایی دربارهی «شب ممکن»
آیا رمان «شب ممکن» غیر از بازیهای زبانی و روایتی، ارزش دیگری هم دارد؟ آیا این رمان اثری است که بازیهای پستمدرنیستی را به نمایش گذاشته؟ آیا «شب ممکن»، اصالتا اثری پستمدرن است؟ نقش مؤلف در «شب ممکن»» چیست؟ آیا «شب ممکن» جامعهی روشنفکری ایران را نقد یا تخریب میکند؟ آیا این رمان فاقد ایده است؟ پرسشهای بالا نمونهای است از سوالاتی که سه تن از منتقدان ادبیات معاصر در نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب در پی پاسخگویی به آن بودند. رمان «شب ممکن» نوشتهی محمدحسن شهسواری، واکنشهای متعدد و متفاوتی را برانگیخته و نشست یادشده تاملی بود دربارهی این اثر و نقدهای مثبت و منفی نوشته شده دربارهی آن.
امیرعلی نجومیان ، مترجم و منتقد، در شروع سخنانش با بیان این نکته که «من بهجای توصیف رمان شب ممکن با اصطلاح رمان پستمدرنیستی، تعبیر ادبیات معاصر را دربارهی آن بهکار میبرم» گفت: «اصطلاح ادبیات معاصر در قیاس با تعبیر پستمدرنیسم، اصطلاح خنثیتری است، بار ایدئولوژیک کمتری دارد و تا حدی از تعریفهای جزمی آکادمیک معمول هم فاصله گرفته؛ اما پستمدرنیسم و رمان پستمدرن تعریفهایی دارد که ما در حوزهی آکادمیک آنها را بهعنوان اصول ادبیات پستمدرن میشناسیم. ادبیات معاصر ایران و جهان، در دو دههی اخیر تقلیدی موبهمو از اصول ادبیات پستمدرن نبوده است. اتفاقی که در ادبیات معاصر روی میدهد، وضعیتی است بسیار متکثر و خیلی از خصایص ادبیات پستمدرن در این ادبیات دیده نمیشود. بر همین اساس من از اصطلاح ادبیات معاصر بهره میبرم و شب ممکن را هم در جرگهی این ادبیات قرار میدهم. این رمان بر اساس قالب و الگویی از پیشآماده نوشته نشده و در قالبهای آکادمیک از پیشمعین هم نمیگنجد. در این اثر ردپای پرسپکتیویسم مدرنیستی دیده میشود. شب ممکن بههمان اندازه که ممکن است ویژگیهای یک اثر پستمدرنیستی را دارا باشد، ویژگیهای آثار مدرن را هم داراست. بهعنوان نمونه فصل آخر، تا حدی روایت مسلط کل این روایت است و کلیدی است برای فهم باقی اثر. اگر در ادبیات مدرنیستی جستوجو کنیم، بسیاری از آثار مدرن از همین ساختار برخوردارند. تسلط بر چندگانگی، خصیصهای است مدرن. مدرنیزم پارگی، گسست و چندگانگی را دارد، اما درعینحال صدای مسلطی نیز در آن شنیده میشود.»
نویسندهی کتاب «درآمدی بر پستمدرنیسم در ادبیات» پساز اینکه نگنجیدن رمان شب ممکن در قالب پستمدرن را به دلیل فقدان قالب از پیشمهیا ویژگی خوب کتاب دانست، افزود: «از سوی دیگر رمان حاضر با تاکید بر رویدادهای روزمره و گفتمانهای فرهنگی موجود در جامعهای که اثر درون آن شکل گرفته، به آن دسته از آثار ادبیات معاصر نزدیک میشود که تقلیدی از تمهیدات یک مکتب ادبی نیز شمرده نمیشوند.»
«نقش نویسنده در ادبیات معاصر مرتب تکثیر و بر جایگاهش بیش از پیش تاکید میشود. از این منظر «مولف» نه تنها نمرده، بلکه بیش از هر زمان دیگری زنده است. در ادبیات معاصر تلقی ما از نویسنده عوض میشود و دیگر نویسنده بهعنوان فردی که سررشتهی همهی روایت را بهدست گرفته و با یک نیت خودآگاه و آگاهانه، چیزی را خلق میکند، وجود ندارد.» نویسندهی کتاب «درآمدی بر مدرنیسم در ادبیات» پس از بیان جملات بالا تصریح کرد: «در شب ممکن با نویسندههای متفاوتی روبهرو هستیم. راوی و نویسندهی فرضی فصل آخر، خانم نویسنده فصل اول، مازیار در فصل دوم، هاله در فصل سوم و سمیرا در فصل چهارم. هر یک از این راویها، روایتی از سیر رویدادها و شخصیتها بهدست میدهند و با لحنی خاص، تلقی خاصی از کل روایت دارند؛ همینجاست که سه عنصر اصلی روایت یعنی رویدادها، شخصیتها و تلقی را در هر یک از این فصول میبینیم. سه عنصر یادشده در هر پنج فصل کتاب تکرار میشود. در واقع ما شاهد این هستیم که چگونه با تغییر راوی، همهچیز عوض میشود. این دیدگاه تلقی ما از عالم را معطوف میکند به چارچوبهای نشانهای و گفتمانیای که در اختیار داریم. تعینناپذیری حاضر در ادبیات معاصر به دلیل همین راویان، روایتها و گفتمانهای متکثر است.»
مدرس دورهی آموزشی نظریهی روایت در مرکز فرهنگی شهر کتاب، رمان شب ممکن را دارای لایههای روایتی دانست و یادآور شد: «اگر روایت شب شیان(فصل آخر) را در بالاترین سطح روایت در نظر بگیریم، راوی فرضی که خودش راوی نویسندهی با نامی است به اسم شهسواری، در این سطح معرفی خواهد شد. این بهنظر من لایهی اول است. پساز این، روایت شب بوف(فصل اول) سرراستترین سنتز روایت شب شیان است که در آن راوی فرضی راوی فرضی فصل آخر(خانم نویسنده) داستان را مینویسد، ولی راوی او در سطحی پایینتر، مازیار است. در لایهی سوم، ما سه روایت میانه داریم که فصول دوم، سوم و چهارم را تشکیل میدهند. رمان راویانی را معرفی میکند که قرار است داستان خودشان را تعریف کنند. مازیار، هاله و سمیرا، هر کدام به نوبت در فصل دوم، سوم و چهارم، حرفها و روایت خودشان را از داستان بیان میکنند. پس ما با چند لایه راوی و نویسنده روبهرو هستیم. از شهسواری شروع میکنیم که انسانی است ملموس، بعد یک شهسواری ذهنی داریم؛ این شهسواری در واقع گفتمانی است که ما از شهسواری نویسنده داریم. در واقع شهسواری در دو لایه قرار دارد. بعد، نویسندهی بدون نام فصل آخر، سپس خانم نویسنده، بعد مازیار و بعد هاله و سمیرا. بدینترتیب، جهانی ترسیم میشود که همهی ما، نویسنده و راوی جهان زندگی خود و دیگران میشویم. ما انسانها چیزی جز نویسندگی و روایت نداریم. همهی ما نویسندهایم و در نتیجه میبینیم نویسنده نیز در ادبیات معاصر تکثیر شده است. در شب ممکن هر یک از شخصیتها در دایرهی گفتمانی خود به قضاوت بر سر دیگران و رویدادها مینشیند. در فصل آخر میفهمیم که چگونه روایت نتیجهی کنار همچینی تصادفی و موقت رویدادها، شخصیتها و ویژگیهایی است که در اصل در عالم داستان رخ ندادهاند. این ما هستیم که در آشوب وقایع و آدمهای اطرافمان، چیزهایی را به هم میبافیم و داستان میسازیم.»
استاد رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه شهید بهشتی با تصریح براینکه رمان مورد بحث، دربارهی جهان ملموس اطراف ما نوشته شده، گفت: «در پیرامون ما گفتمانهای متناقض، متنوع و در حال نزاع، در کنار یکدیگر با درد و رنج بسیار نشستهاند و این دنیایی است که هر کداممان در روزمرهترین شکل، آن را تجربه میکنیم. هر لحظه از زندگی ما مواجه با هزاران نشانه است و هیچ گروهی از این نشانهها، مجموعهای از یک کهکشان منسجم نشانهای را بیان نمیکنند. جهان ما به «خودواسازی مدام» مشغول است. در شب ممکن هم بهشکل مرتب رشتههایی بافته میشود و این رشتهها مدام هم گشوده میشوند. به اعتقاد من حال و روز همهی ما هر روز همین است و از این جهت، شب ممکن تجارب ما در جهان معاصر را داراست. این رمان ما را از تجربهی هر روزهمان دور نمیکند و بههمین خاطر، تجربهی دردناکی است.»
نجومیان در بخش پایانی سخنانش به دو مقولهی هویت روشنفکری و هویت زن در رمان شب ممکن پرداخت و دیدگاههایش را چنین بیان کرد: «خیلیها که این اثر خواندهاند معتقدند توصیف ارائهشده از شخصیت مازیار، توصیفی است بسیار نادرست یا غرضورزانه از روشنفکران جامعهی ما. به باور من روشنفکر نیز از قاعدهی همین موقعیتهای گسسته، چندپاره و متکثر جدا نیست. برای من، روشنفکر بر اساس موقعیت و ویژگیهای شخصیتی ایدهال تعریف نمیشود. به گمان من خط تمییزدهندهای روشنفکر را از مردم عادی جدا نمیکند؛ روشنفکری، سرشت و اصالت ذاتی در درون خود ندارد که کسی بتواند در آن قرار بگیرد یا از آن خارج شود. هر فردی از اجتماع که به کاوش و چرایی در امور پیرامون خود بپردازد، روشنفکر نامیده میشود. با چنین تعریفی مازیار روشنفکر است، اما روشنفکری که موقعیتی پیامبرگونه و اسطورهای ندارد. روشنفکر داستان مبتلا بههمان دردهایی است که روشنفکر جامعه گرفتارش است و روشنفکر جامعه هم همان دردهایی را دارد که آدمهای اطراف به آن مبتلا شدهاند. دربارهی هویت جنسی زن در شب ممکن هم زیاد میشود بحث کرد. زن در اثر مورد بحث درگیر نبردهای گفتمانی موجود در زمینهی اجتماعی اثر است. زن در شب ممکن، هم عامل تاثیرگذار با قدرت عاملیت بالاست و هم قربانی مردسالاری سودجو بر اساس تمام معیارهای آن؛ زنی که میکوشد در قالبها و قابهای اسطورهای لکاته و اثیری قرار نگیرد و انسان باشد؛ انسانی با تمام تواناییها و نقصانهایش.»
مولف از شگردهای پستمدرنیستی استفاده کرده است
کامران سپهران، منتقد و مترجم با بیان اینکه «تناقض و فقدان قطعیت از ویژگیهای ادبیات پستمدرنیستی است» افزود: «در رمان مورد گفتوگو میبینیم شخصیت داستانِ یک فصل تبدیل میشود به خوانندهی فصل پیشین و نویسندهی فصل جدید؛ یعنی مرز میان خواننده، نویسنده و شخصیت در این کتاب از بین رفته و این مرزشکنی، جزء شگردهای پستمدرنیستی کار بهحساب میآید. علاوه بر این آقای شهسواری خصیصهای خاص و اصیل را نیز در آثارشان دارند و آن، حس ماجراجویی و مخاطرهپذیری است. در فصل اول همین کتاب، ما با فصلی پرحادثه روبهرو هستیم که ریتم و شتابی تند دارد و فضایی مهیج را تشریح میکند. رمان قبلی ایشان، «پاگرد»، هم با زدوخورد شروع میشود و راوی ناگهان خود را گرفتار در وسط جدالهای خیابانی میبیند.»
«آیا خصیصهی ماجراجویی و مخاطرهپذیری متعلق به دایرهی ادبیات عامهپسند است؟» سپهران با طرح پرسش بالا چنین پاسخ داد: «من معتقدم اولا نمیشود مرزبندیها را به صورت قاطع و همواره صادق در نظر گرفت. نویسندهی شب ممکن، مفاهیمی را که طبق یک نگاه کلیشهای متعلق به ادبیات عامهپسند است، ارتقاء میدهد و در همان فصل نخست ما را با چند لایه روبهرو میکند. همچنین این روایت رو به مخاطبی دارد که راوی، چیزهایی را از او پنهان میکند و همهی واقعیت را در اختیارش قرار نمیدهد. کشش رواییای هم هست که میخواهد روایت را جلو ببرد و افزون بر تمام اینها، طنزی چاشنیِ روایت شده و یک فضای چند حسی هم ایجاد شده، که هیچیک از اینها را در آثار ادبیات عامهپسند نمیتوان دید.»
«نقطهی قوت شهسواری در توصیفهاست، نه در دیالوگها. چندلایگی نیز بیشتر در توصیفهای ایشان اتفاق میافتد و در دیالوگ، بهنوعی متلکگویی بار اصلی را دارد.» سپهران با تاکید بر جملات بالا یادآور شد: «شب ممکن، مخاطرهجویی را با یک ریتم پرشتاب در فصل اول نشان میدهد، اما در ادامهی کار دیگر از فضا و ریتم فصل اول خبری نیست و از آن بهبعد عناصر پستمدرن وارد رمان میشوند. تحقق حالت پستمدرنیستیِ صحیح، اتفاقی است نادر و این اتفاق نادر در شب ممکن نیز محقق نشده است. شاید بهتر بود مولف رمانی مفصلتر از اثر حاضر مینوشت تا چیزی در پایان ساخته شود؛ یا بازی و نقض های موجود در متن به سرانجامی معین برسد.»
هم روایت، هم انسان
اولین سخنران نشست، مولف رمان شب ممکن، محمدحسن شهسواری بود. او در ابتدای جلسه در سخنانی کوتاه دربارهی نگرشش به رمان چنین گفت: «برخی عقیده دارند انسان موضوع مورد مطالعهی رمان است. بنا به گفتهی میلان کوندرا، اگر رمان بخشی از زندگی بشر، سرنوشت و سرشت او را کشف نکند، غیراخلاقی است. دیدگاه دیگر سوژهی مورد بررسی ادبیات را خود ادبیات دانسته و روایت را بهعنوان محمل اصلی آن معرفی میکند. در گونهی دوم، موضوع مورد مطالعه، خود روایت است و تقریبا همهی جریانهای شاهپیرنگ، جریان اصلی درام، مثل رمان نو، پستمدرن، مینیمالیسم و سوررئالیسم، همگی در این حوزه کار میکنند و خود روایت را موضوع بررسی قرار میدهند. سلیقهی شخصی من رسیدن به اثری است که هر دو دیدگاه بالا را توامان داشته باشد؛ یعنی علاوه بر اینکه وجوه پنهان یا کشفهای نویسنده را از سرنوشت و سرشت بشر بررسی کند، خود ادبیات را هم مطالعه کند. حالا اینکه آنچه در ذهن داشتم در رمان شب ممکن اتفاق افتاده یا نه، موضوعی است که دیدگاههای متفاوتی دربارهی آن مطرح شده است.»
آیا رمان «شب ممکن» غیر از بازیهای زبانی و روایتی، ارزش دیگری هم دارد؟ آیا این رمان اثری است که بازیهای پستمدرنیستی را به نمایش گذاشته؟ آیا «شب ممکن»، اصالتا اثری پستمدرن است؟ نقش مؤلف در «شب ممکن»» چیست؟ آیا «شب ممکن» جامعهی روشنفکری ایران را نقد یا تخریب میکند؟ آیا این رمان فاقد ایده است؟ پرسشهای بالا نمونهای است از سوالاتی که سه تن از منتقدان ادبیات معاصر در نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب در پی پاسخگویی به آن بودند. رمان «شب ممکن» نوشتهی محمدحسن شهسواری، واکنشهای متعدد و متفاوتی را برانگیخته و نشست یادشده تاملی بود دربارهی این اثر و نقدهای مثبت و منفی نوشته شده دربارهی آن.
امیرعلی نجومیان ، مترجم و منتقد، در شروع سخنانش با بیان این نکته که «من بهجای توصیف رمان شب ممکن با اصطلاح رمان پستمدرنیستی، تعبیر ادبیات معاصر را دربارهی آن بهکار میبرم» گفت: «اصطلاح ادبیات معاصر در قیاس با تعبیر پستمدرنیسم، اصطلاح خنثیتری است، بار ایدئولوژیک کمتری دارد و تا حدی از تعریفهای جزمی آکادمیک معمول هم فاصله گرفته؛ اما پستمدرنیسم و رمان پستمدرن تعریفهایی دارد که ما در حوزهی آکادمیک آنها را بهعنوان اصول ادبیات پستمدرن میشناسیم. ادبیات معاصر ایران و جهان، در دو دههی اخیر تقلیدی موبهمو از اصول ادبیات پستمدرن نبوده است. اتفاقی که در ادبیات معاصر روی میدهد، وضعیتی است بسیار متکثر و خیلی از خصایص ادبیات پستمدرن در این ادبیات دیده نمیشود. بر همین اساس من از اصطلاح ادبیات معاصر بهره میبرم و شب ممکن را هم در جرگهی این ادبیات قرار میدهم. این رمان بر اساس قالب و الگویی از پیشآماده نوشته نشده و در قالبهای آکادمیک از پیشمعین هم نمیگنجد. در این اثر ردپای پرسپکتیویسم مدرنیستی دیده میشود. شب ممکن بههمان اندازه که ممکن است ویژگیهای یک اثر پستمدرنیستی را دارا باشد، ویژگیهای آثار مدرن را هم داراست. بهعنوان نمونه فصل آخر، تا حدی روایت مسلط کل این روایت است و کلیدی است برای فهم باقی اثر. اگر در ادبیات مدرنیستی جستوجو کنیم، بسیاری از آثار مدرن از همین ساختار برخوردارند. تسلط بر چندگانگی، خصیصهای است مدرن. مدرنیزم پارگی، گسست و چندگانگی را دارد، اما درعینحال صدای مسلطی نیز در آن شنیده میشود.»
نویسندهی کتاب «درآمدی بر پستمدرنیسم در ادبیات» پساز اینکه نگنجیدن رمان شب ممکن در قالب پستمدرن را به دلیل فقدان قالب از پیشمهیا ویژگی خوب کتاب دانست، افزود: «از سوی دیگر رمان حاضر با تاکید بر رویدادهای روزمره و گفتمانهای فرهنگی موجود در جامعهای که اثر درون آن شکل گرفته، به آن دسته از آثار ادبیات معاصر نزدیک میشود که تقلیدی از تمهیدات یک مکتب ادبی نیز شمرده نمیشوند.»
«نقش نویسنده در ادبیات معاصر مرتب تکثیر و بر جایگاهش بیش از پیش تاکید میشود. از این منظر «مولف» نه تنها نمرده، بلکه بیش از هر زمان دیگری زنده است. در ادبیات معاصر تلقی ما از نویسنده عوض میشود و دیگر نویسنده بهعنوان فردی که سررشتهی همهی روایت را بهدست گرفته و با یک نیت خودآگاه و آگاهانه، چیزی را خلق میکند، وجود ندارد.» نویسندهی کتاب «درآمدی بر مدرنیسم در ادبیات» پس از بیان جملات بالا تصریح کرد: «در شب ممکن با نویسندههای متفاوتی روبهرو هستیم. راوی و نویسندهی فرضی فصل آخر، خانم نویسنده فصل اول، مازیار در فصل دوم، هاله در فصل سوم و سمیرا در فصل چهارم. هر یک از این راویها، روایتی از سیر رویدادها و شخصیتها بهدست میدهند و با لحنی خاص، تلقی خاصی از کل روایت دارند؛ همینجاست که سه عنصر اصلی روایت یعنی رویدادها، شخصیتها و تلقی را در هر یک از این فصول میبینیم. سه عنصر یادشده در هر پنج فصل کتاب تکرار میشود. در واقع ما شاهد این هستیم که چگونه با تغییر راوی، همهچیز عوض میشود. این دیدگاه تلقی ما از عالم را معطوف میکند به چارچوبهای نشانهای و گفتمانیای که در اختیار داریم. تعینناپذیری حاضر در ادبیات معاصر به دلیل همین راویان، روایتها و گفتمانهای متکثر است.»
مدرس دورهی آموزشی نظریهی روایت در مرکز فرهنگی شهر کتاب، رمان شب ممکن را دارای لایههای روایتی دانست و یادآور شد: «اگر روایت شب شیان(فصل آخر) را در بالاترین سطح روایت در نظر بگیریم، راوی فرضی که خودش راوی نویسندهی با نامی است به اسم شهسواری، در این سطح معرفی خواهد شد. این بهنظر من لایهی اول است. پساز این، روایت شب بوف(فصل اول) سرراستترین سنتز روایت شب شیان است که در آن راوی فرضی راوی فرضی فصل آخر(خانم نویسنده) داستان را مینویسد، ولی راوی او در سطحی پایینتر، مازیار است. در لایهی سوم، ما سه روایت میانه داریم که فصول دوم، سوم و چهارم را تشکیل میدهند. رمان راویانی را معرفی میکند که قرار است داستان خودشان را تعریف کنند. مازیار، هاله و سمیرا، هر کدام به نوبت در فصل دوم، سوم و چهارم، حرفها و روایت خودشان را از داستان بیان میکنند. پس ما با چند لایه راوی و نویسنده روبهرو هستیم. از شهسواری شروع میکنیم که انسانی است ملموس، بعد یک شهسواری ذهنی داریم؛ این شهسواری در واقع گفتمانی است که ما از شهسواری نویسنده داریم. در واقع شهسواری در دو لایه قرار دارد. بعد، نویسندهی بدون نام فصل آخر، سپس خانم نویسنده، بعد مازیار و بعد هاله و سمیرا. بدینترتیب، جهانی ترسیم میشود که همهی ما، نویسنده و راوی جهان زندگی خود و دیگران میشویم. ما انسانها چیزی جز نویسندگی و روایت نداریم. همهی ما نویسندهایم و در نتیجه میبینیم نویسنده نیز در ادبیات معاصر تکثیر شده است. در شب ممکن هر یک از شخصیتها در دایرهی گفتمانی خود به قضاوت بر سر دیگران و رویدادها مینشیند. در فصل آخر میفهمیم که چگونه روایت نتیجهی کنار همچینی تصادفی و موقت رویدادها، شخصیتها و ویژگیهایی است که در اصل در عالم داستان رخ ندادهاند. این ما هستیم که در آشوب وقایع و آدمهای اطرافمان، چیزهایی را به هم میبافیم و داستان میسازیم.»
استاد رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه شهید بهشتی با تصریح براینکه رمان مورد بحث، دربارهی جهان ملموس اطراف ما نوشته شده، گفت: «در پیرامون ما گفتمانهای متناقض، متنوع و در حال نزاع، در کنار یکدیگر با درد و رنج بسیار نشستهاند و این دنیایی است که هر کداممان در روزمرهترین شکل، آن را تجربه میکنیم. هر لحظه از زندگی ما مواجه با هزاران نشانه است و هیچ گروهی از این نشانهها، مجموعهای از یک کهکشان منسجم نشانهای را بیان نمیکنند. جهان ما به «خودواسازی مدام» مشغول است. در شب ممکن هم بهشکل مرتب رشتههایی بافته میشود و این رشتهها مدام هم گشوده میشوند. به اعتقاد من حال و روز همهی ما هر روز همین است و از این جهت، شب ممکن تجارب ما در جهان معاصر را داراست. این رمان ما را از تجربهی هر روزهمان دور نمیکند و بههمین خاطر، تجربهی دردناکی است.»
نجومیان در بخش پایانی سخنانش به دو مقولهی هویت روشنفکری و هویت زن در رمان شب ممکن پرداخت و دیدگاههایش را چنین بیان کرد: «خیلیها که این اثر خواندهاند معتقدند توصیف ارائهشده از شخصیت مازیار، توصیفی است بسیار نادرست یا غرضورزانه از روشنفکران جامعهی ما. به باور من روشنفکر نیز از قاعدهی همین موقعیتهای گسسته، چندپاره و متکثر جدا نیست. برای من، روشنفکر بر اساس موقعیت و ویژگیهای شخصیتی ایدهال تعریف نمیشود. به گمان من خط تمییزدهندهای روشنفکر را از مردم عادی جدا نمیکند؛ روشنفکری، سرشت و اصالت ذاتی در درون خود ندارد که کسی بتواند در آن قرار بگیرد یا از آن خارج شود. هر فردی از اجتماع که به کاوش و چرایی در امور پیرامون خود بپردازد، روشنفکر نامیده میشود. با چنین تعریفی مازیار روشنفکر است، اما روشنفکری که موقعیتی پیامبرگونه و اسطورهای ندارد. روشنفکر داستان مبتلا بههمان دردهایی است که روشنفکر جامعه گرفتارش است و روشنفکر جامعه هم همان دردهایی را دارد که آدمهای اطراف به آن مبتلا شدهاند. دربارهی هویت جنسی زن در شب ممکن هم زیاد میشود بحث کرد. زن در اثر مورد بحث درگیر نبردهای گفتمانی موجود در زمینهی اجتماعی اثر است. زن در شب ممکن، هم عامل تاثیرگذار با قدرت عاملیت بالاست و هم قربانی مردسالاری سودجو بر اساس تمام معیارهای آن؛ زنی که میکوشد در قالبها و قابهای اسطورهای لکاته و اثیری قرار نگیرد و انسان باشد؛ انسانی با تمام تواناییها و نقصانهایش.»
مولف از شگردهای پستمدرنیستی استفاده کرده است
کامران سپهران، منتقد و مترجم با بیان اینکه «تناقض و فقدان قطعیت از ویژگیهای ادبیات پستمدرنیستی است» افزود: «در رمان مورد گفتوگو میبینیم شخصیت داستانِ یک فصل تبدیل میشود به خوانندهی فصل پیشین و نویسندهی فصل جدید؛ یعنی مرز میان خواننده، نویسنده و شخصیت در این کتاب از بین رفته و این مرزشکنی، جزء شگردهای پستمدرنیستی کار بهحساب میآید. علاوه بر این آقای شهسواری خصیصهای خاص و اصیل را نیز در آثارشان دارند و آن، حس ماجراجویی و مخاطرهپذیری است. در فصل اول همین کتاب، ما با فصلی پرحادثه روبهرو هستیم که ریتم و شتابی تند دارد و فضایی مهیج را تشریح میکند. رمان قبلی ایشان، «پاگرد»، هم با زدوخورد شروع میشود و راوی ناگهان خود را گرفتار در وسط جدالهای خیابانی میبیند.»
«آیا خصیصهی ماجراجویی و مخاطرهپذیری متعلق به دایرهی ادبیات عامهپسند است؟» سپهران با طرح پرسش بالا چنین پاسخ داد: «من معتقدم اولا نمیشود مرزبندیها را به صورت قاطع و همواره صادق در نظر گرفت. نویسندهی شب ممکن، مفاهیمی را که طبق یک نگاه کلیشهای متعلق به ادبیات عامهپسند است، ارتقاء میدهد و در همان فصل نخست ما را با چند لایه روبهرو میکند. همچنین این روایت رو به مخاطبی دارد که راوی، چیزهایی را از او پنهان میکند و همهی واقعیت را در اختیارش قرار نمیدهد. کشش رواییای هم هست که میخواهد روایت را جلو ببرد و افزون بر تمام اینها، طنزی چاشنیِ روایت شده و یک فضای چند حسی هم ایجاد شده، که هیچیک از اینها را در آثار ادبیات عامهپسند نمیتوان دید.»
«نقطهی قوت شهسواری در توصیفهاست، نه در دیالوگها. چندلایگی نیز بیشتر در توصیفهای ایشان اتفاق میافتد و در دیالوگ، بهنوعی متلکگویی بار اصلی را دارد.» سپهران با تاکید بر جملات بالا یادآور شد: «شب ممکن، مخاطرهجویی را با یک ریتم پرشتاب در فصل اول نشان میدهد، اما در ادامهی کار دیگر از فضا و ریتم فصل اول خبری نیست و از آن بهبعد عناصر پستمدرن وارد رمان میشوند. تحقق حالت پستمدرنیستیِ صحیح، اتفاقی است نادر و این اتفاق نادر در شب ممکن نیز محقق نشده است. شاید بهتر بود مولف رمانی مفصلتر از اثر حاضر مینوشت تا چیزی در پایان ساخته شود؛ یا بازی و نقض های موجود در متن به سرانجامی معین برسد.»
هم روایت، هم انسان
اولین سخنران نشست، مولف رمان شب ممکن، محمدحسن شهسواری بود. او در ابتدای جلسه در سخنانی کوتاه دربارهی نگرشش به رمان چنین گفت: «برخی عقیده دارند انسان موضوع مورد مطالعهی رمان است. بنا به گفتهی میلان کوندرا، اگر رمان بخشی از زندگی بشر، سرنوشت و سرشت او را کشف نکند، غیراخلاقی است. دیدگاه دیگر سوژهی مورد بررسی ادبیات را خود ادبیات دانسته و روایت را بهعنوان محمل اصلی آن معرفی میکند. در گونهی دوم، موضوع مورد مطالعه، خود روایت است و تقریبا همهی جریانهای شاهپیرنگ، جریان اصلی درام، مثل رمان نو، پستمدرن، مینیمالیسم و سوررئالیسم، همگی در این حوزه کار میکنند و خود روایت را موضوع بررسی قرار میدهند. سلیقهی شخصی من رسیدن به اثری است که هر دو دیدگاه بالا را توامان داشته باشد؛ یعنی علاوه بر اینکه وجوه پنهان یا کشفهای نویسنده را از سرنوشت و سرشت بشر بررسی کند، خود ادبیات را هم مطالعه کند. حالا اینکه آنچه در ذهن داشتم در رمان شب ممکن اتفاق افتاده یا نه، موضوعی است که دیدگاههای متفاوتی دربارهی آن مطرح شده است.»