25-12-2015، 15:01
رضا شاه از زمانی که قدرت مطلق وخودکامه خود را بخصوص ازسال 1312 به بعد تثبیت شده دید ، دست به یک سری سیاست ها و خط مشی هایی زدکه با اجرای آنها عملاً پیوندهای پیشین میان جامعه و حکومت را گسست وبا اعمال خشن ترین شیوه های حکومتی و نابود کردن مخالفان ، امکان هرگونه اعتراض را از مردم و گروه های مختلف اجتماعی گرفت . این سیاست ها و خط مشی های حکومتی ها به شرح ذیل می باشند .
1 – غربی سازی و نوسازی : عمده ترین هدفی که رضاشاه پس از تثبیت سلطنت و قدرت خویش درپی دستیابی به آن بود ، درآوردن جامعه ایران به جامعه تمدن غرب بود . زیرا او بر اساس مشاهدات خویش ( به ویژه درسفری که به ترکیه داشت و ملاقات با مصطفی کمال آتاتورک ) ونیز برپایه توصیه مشاوران و نزدیکان شیفته غربیش ، به این جمع بندی رسیده بودکه برای انجام اصلاحات اجتماعی و رسیدن به پیشرفت و ترقی ، باید ایران را به شکل جوامع غرب درآورد . او ظاهراً براین باور بود که پیشرفت کشورهای غربی تحت تاثیر ظواهر زند گی آنها ، ازجمله نحوه لباس پوشیدن شان ، تحقق یافته است و بنابراین اصلاحات اجتماعی درایران را نیز از تغییر پوشش آغاز کرد . شاید هم او با درک محدود وعوامانه خود ، آسان ترین و دردسترس ترین بخش تمدن غرب را انتخاب کرده بود و قادر به تشخیص لایه های عمیق تراین تمدن نبود . به هرحال ، راهی که او برگزید ، پیش از هر چیز مبتنی برتخریب سنت های موجود و پذیرفته شده مردم بود و بیشتر نوید غربی سازی و مدرنیزاسیون ( مدرن سازی ظاهری) و در واقع شبه مدرنیسم را می داد تا رسیدن به کنه تمدن غرب و مدرنیته واقعی .
به همین دلیل ، اقدامات اصلاحی رضا شاه – حتی در زمینه هایی مانند تاسیس راه آهن ، دانشگاه – نیز بیش ازآنکه پاسخی به نیازهای واقعی مردم و روابط اجتماعی آن روزگار باشد ، به دنبال ایجاد ویترینی از مظاهر مدرنیته و تمدن غرب در جامعه ایران بدون توجه به زیرساخت های مورد نیاز آن بود .
بطورکلی می توان گفت که سیاست های داخلی رضاشاه هرچند با نام " نوسازی " صورت می گرفت ، درواقع چیزی جز" غرب سازی " نبود که آن را نیز درسطحی ترین و قشری ترین حالتش ( یعنی تغییر لباس و ظاهرافراد ، و وارد کردن برخی مظاهر تمدن غرب ) تعریف می کرد . از این رو ، شاید دولت انتظارداشت که عموم مردم از این نوسازی و تغییر چهره اجتماعی استقبال کنند و با همراهی کردن با خط مشی های حکومت . اقتدارکافی را برای آن به ارمغان بیاورند . اما ، از آنجا که این سیاست با فرهنگ و شیوه زندگی عامه مردم ایران درتضاد آشکارقرارداشت ، نمی توانست حمایتی را ازجانب آنان برانگیزد .
عمده ترین هدفی که رضاشاه پس از تثبیت سلطنت و قدرت خویش درپی دستیابی به آن بود ، درآوردن جامعه ایران به جامعه تمدن غرب بود
2 – ناسیونالیسم افراطی : همان گونه که بیان شد ، اصلاحات اجتماعی رضاشاه بیشترمعطوف به تخریب فرهنگ و سنت های موجود جامعه به ویژه بخش هایی که ریشه و منشا ء مذهبی داشت ، بود . او درمقابل برای جبران خلاء فرهنگی ناشی از تخریب سنت ها و آداب و رسوم و شیوه زندگی معمول ایرانیان ، کوشید تا با ترویج سنت های ایران باستان ( قبل ازاسلامی ومطرح کردن افتخارات و شوکت و عظمت ایران درآن دوران ، ارزش های ذهنی و اجتماعی بیش از اسلام را درمیان ایرانیان بگسترد و بدین ترتیب ، فرهنگ و اید ئولوژی مورد نظرخویش را به جامعه بقبولاند . سرلوحه سیاست های رضاشاه دراین زمینه تکیه بر ناسیونالیسم و ملی گرایی افراطی ( یعنی آنچه درادبیات سیاسی به شووینیزم مشهوراست ) بود . اودراین جهت ، نام خانوادگی خود را نیز به پهلوی ( که از اسامی مربوط به ایران بیش از اسلام است ) تغییرداد .
هدف اصلی رضاشاه ، درپیش گرفتن سیاست فرهنگی ، حذف آموزه ها و ارزش های مذهبی – که عنصری مزاحم اقتداردولت تلقی می شد – ازصحنه سیاست و اجتماع بود . شاید قدرت نمایی علما و مردم دیندار درجریان نهضت تنباکو و جنبش مشروطیت ، هواداران و همکاران روشنفکر و تحصیل کرده او را از این قدرت بالقوه اجتماعی به هراس انداخته بود . آنها از وی خواسته بودند تا به تضعیف ایمان و فرهنگ دینی جامعه ، اساساً علما را خلع سلاح کند . آنها به درستی دریافته بودند که اصلاحات مورد نظرشان ماهیتاً به گونه ای است که واکنش مردم مسلمان و به ویژه علما را برخواهد انگیخت . ازاین رو ، به زعم خود علاج واقعه قبل از وقوع می کردند .
رضا شاه
سیاست شووینیستی رضا شاه ازجنبه سلبی در بردارنده تلاش برای تخریب تقریباً تمامی باورها ، ارزشها و هنجارهایی بود که به نوعی ازسرچشمه های ایمان مذهبی مردم سیراب می شد ، حتی اگر بیش ازآنکه دارای اصالت مذهبی و دینی باشد ، ریشه درافزوده های خرافی و سنتی مردم به باورهای اصیل دینی درطی قرون و اعصار می داشت . به عبارت دیگر ، ازدید دولت ، میزان صحت انتساب این آداب و رسوم به دین اهمیتی نداشت ، بلکه مهم آن بود که هر رفتاری که معنای مذهبی دارد از صحنه زندگی اجتماعی مردم ایران حذف شود .
تغییر شیوه تعامل دولت با علما و مراجع نیز ، به تدریج آشکار گردید . اگر رضا شاه تا آن زمان ، به مناسبت های مختلف ، ازجمله درغوغای جمهوری خواهی ، به دیدار علما و زیارت اماکن متبرکه ایران و عراق می رفت و از این طریق کسب مشروعیت می کرد ، ازپی در پیش گرفتن سیاست اسلام زدایی ، بی اعتنایی به مراجع و اماکن را به حدی رساند که خانواده اش را بدون پوشش مناسب به زیارت حضرت معصومه فرستاد و مخالفان کشف حجاب را درمسجد گوهرشاد ، درجوارحرم امام رضا (ع) به گلوله بست .
3 – تلاش برای تضعیف عشایر: رضا شاه ازآنجا که اولاً خود فاقد پشتوانه ایلاتی بود و ثانیاً می دانست که بیشترحکومت های ایران را درطول تاریخ ، ایلات و عشایر کوچ رو تشکیل می داده اند ، به این بخش ازجمعیت کشور، همواره به چشم رقیبان بالقوه می نگریست و احساس می کرد که یکی ازگروه های اجتماعی که ممکن است روزی ، قدرت مطلق وی را باخطر روبه رو سازد ، ایلات و عشایر هستند . ازاین رو سیاستی را درپیش گرفت که به تضعیف روزافزون آنها منجرمی شد .
رضا شاه باتوجه به نقاط قوت عشایر مثل دراختیار داشتن نیروی مسلح ، تحرک و پویایی ایل و وجود فرهنگ پدرسالاری درایلات و عشایر ، سیاستی با دومحور عمده را درباره عشایر به اجرا گذاشت :
الف ) محورنخست ، مبتنی برخلع سلاح و ساکن کردن عشایر بود . به این ترتیب دولت کوشید تا نقطه قوت اولیه عشایریعنی دراختیار داشتن نیروی مسلح و تحرک و پویایی را از آنان بگیرد . البته هدف ازخلع سلاح عشایر ایجاد امنیت و به بهانه متمدن کردن ایشان مطرح گردید ، اما در واقع نابودی توان نظامی و استراتژیک این رقبای بالقوه رضاشاه را هدف گرفته بود .
هدف اصلی رضاشاه ، درپیش گرفتن سیاست فرهنگی ، حذف آموزه ها و ارزش های مذهبی – که عنصری مزاحم اقتداردولت تلقی می شد – ازصحنه سیاست و اجتماع بود
ب ) محوردوم نیز دستگیری و به گروگان گرفتن سران عشایر را در بر می گرفت . دولت با زندانی کردن و یا تحت الحفظ نگه داشتن خوانین ایلات و عشایر در تهران ( همچون سردار اسعد و شیخ خزعل ) اولاً ، با توجه به فرهنگ پدرسالاری ، قدرت هرگونه تصمیم گیری واقدام را از آنان می گرفت و ثانیاً ، از ایشان به مثابه گروگان هایی استفاده می کرد که درصورت سرکشی ایل و طایفه شان جان شان در معرض خطر قرار می گرفت .
خاتمه : با توجه به سیاست ها و خط مشی های ارائه شده ، می توان گفت که هرچه این سیاست ها تداوم می یافت ، شکاف میان دولت و ملت را بیشتر می کرد و نظام حاکم را به استفاده روزافزون از زور آشکار برای اجرای خواست های خود سوق داد . طرفه آنکه ، مردم ایران چنان ازحکومت خودکامه اوبه تنگ آمده بودند که به هنگام اشغال کشورشان از سوی نیروهای متفقین در جریان جنگ جهانی دوم به رغم وجود روحیه شدید ضد استعماری و بیگانه ستیزی در فرهنگ سیاسی ایرانیان ، ازاین امراستقبال کردند ؛ چراکه اشغال کشور را مقدمه سرنگونی رضاشاه می دانستند .
بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
1 – غربی سازی و نوسازی : عمده ترین هدفی که رضاشاه پس از تثبیت سلطنت و قدرت خویش درپی دستیابی به آن بود ، درآوردن جامعه ایران به جامعه تمدن غرب بود . زیرا او بر اساس مشاهدات خویش ( به ویژه درسفری که به ترکیه داشت و ملاقات با مصطفی کمال آتاتورک ) ونیز برپایه توصیه مشاوران و نزدیکان شیفته غربیش ، به این جمع بندی رسیده بودکه برای انجام اصلاحات اجتماعی و رسیدن به پیشرفت و ترقی ، باید ایران را به شکل جوامع غرب درآورد . او ظاهراً براین باور بود که پیشرفت کشورهای غربی تحت تاثیر ظواهر زند گی آنها ، ازجمله نحوه لباس پوشیدن شان ، تحقق یافته است و بنابراین اصلاحات اجتماعی درایران را نیز از تغییر پوشش آغاز کرد . شاید هم او با درک محدود وعوامانه خود ، آسان ترین و دردسترس ترین بخش تمدن غرب را انتخاب کرده بود و قادر به تشخیص لایه های عمیق تراین تمدن نبود . به هرحال ، راهی که او برگزید ، پیش از هر چیز مبتنی برتخریب سنت های موجود و پذیرفته شده مردم بود و بیشتر نوید غربی سازی و مدرنیزاسیون ( مدرن سازی ظاهری) و در واقع شبه مدرنیسم را می داد تا رسیدن به کنه تمدن غرب و مدرنیته واقعی .
به همین دلیل ، اقدامات اصلاحی رضا شاه – حتی در زمینه هایی مانند تاسیس راه آهن ، دانشگاه – نیز بیش ازآنکه پاسخی به نیازهای واقعی مردم و روابط اجتماعی آن روزگار باشد ، به دنبال ایجاد ویترینی از مظاهر مدرنیته و تمدن غرب در جامعه ایران بدون توجه به زیرساخت های مورد نیاز آن بود .
بطورکلی می توان گفت که سیاست های داخلی رضاشاه هرچند با نام " نوسازی " صورت می گرفت ، درواقع چیزی جز" غرب سازی " نبود که آن را نیز درسطحی ترین و قشری ترین حالتش ( یعنی تغییر لباس و ظاهرافراد ، و وارد کردن برخی مظاهر تمدن غرب ) تعریف می کرد . از این رو ، شاید دولت انتظارداشت که عموم مردم از این نوسازی و تغییر چهره اجتماعی استقبال کنند و با همراهی کردن با خط مشی های حکومت . اقتدارکافی را برای آن به ارمغان بیاورند . اما ، از آنجا که این سیاست با فرهنگ و شیوه زندگی عامه مردم ایران درتضاد آشکارقرارداشت ، نمی توانست حمایتی را ازجانب آنان برانگیزد .
عمده ترین هدفی که رضاشاه پس از تثبیت سلطنت و قدرت خویش درپی دستیابی به آن بود ، درآوردن جامعه ایران به جامعه تمدن غرب بود
2 – ناسیونالیسم افراطی : همان گونه که بیان شد ، اصلاحات اجتماعی رضاشاه بیشترمعطوف به تخریب فرهنگ و سنت های موجود جامعه به ویژه بخش هایی که ریشه و منشا ء مذهبی داشت ، بود . او درمقابل برای جبران خلاء فرهنگی ناشی از تخریب سنت ها و آداب و رسوم و شیوه زندگی معمول ایرانیان ، کوشید تا با ترویج سنت های ایران باستان ( قبل ازاسلامی ومطرح کردن افتخارات و شوکت و عظمت ایران درآن دوران ، ارزش های ذهنی و اجتماعی بیش از اسلام را درمیان ایرانیان بگسترد و بدین ترتیب ، فرهنگ و اید ئولوژی مورد نظرخویش را به جامعه بقبولاند . سرلوحه سیاست های رضاشاه دراین زمینه تکیه بر ناسیونالیسم و ملی گرایی افراطی ( یعنی آنچه درادبیات سیاسی به شووینیزم مشهوراست ) بود . اودراین جهت ، نام خانوادگی خود را نیز به پهلوی ( که از اسامی مربوط به ایران بیش از اسلام است ) تغییرداد .
هدف اصلی رضاشاه ، درپیش گرفتن سیاست فرهنگی ، حذف آموزه ها و ارزش های مذهبی – که عنصری مزاحم اقتداردولت تلقی می شد – ازصحنه سیاست و اجتماع بود . شاید قدرت نمایی علما و مردم دیندار درجریان نهضت تنباکو و جنبش مشروطیت ، هواداران و همکاران روشنفکر و تحصیل کرده او را از این قدرت بالقوه اجتماعی به هراس انداخته بود . آنها از وی خواسته بودند تا به تضعیف ایمان و فرهنگ دینی جامعه ، اساساً علما را خلع سلاح کند . آنها به درستی دریافته بودند که اصلاحات مورد نظرشان ماهیتاً به گونه ای است که واکنش مردم مسلمان و به ویژه علما را برخواهد انگیخت . ازاین رو ، به زعم خود علاج واقعه قبل از وقوع می کردند .
رضا شاه
سیاست شووینیستی رضا شاه ازجنبه سلبی در بردارنده تلاش برای تخریب تقریباً تمامی باورها ، ارزشها و هنجارهایی بود که به نوعی ازسرچشمه های ایمان مذهبی مردم سیراب می شد ، حتی اگر بیش ازآنکه دارای اصالت مذهبی و دینی باشد ، ریشه درافزوده های خرافی و سنتی مردم به باورهای اصیل دینی درطی قرون و اعصار می داشت . به عبارت دیگر ، ازدید دولت ، میزان صحت انتساب این آداب و رسوم به دین اهمیتی نداشت ، بلکه مهم آن بود که هر رفتاری که معنای مذهبی دارد از صحنه زندگی اجتماعی مردم ایران حذف شود .
تغییر شیوه تعامل دولت با علما و مراجع نیز ، به تدریج آشکار گردید . اگر رضا شاه تا آن زمان ، به مناسبت های مختلف ، ازجمله درغوغای جمهوری خواهی ، به دیدار علما و زیارت اماکن متبرکه ایران و عراق می رفت و از این طریق کسب مشروعیت می کرد ، ازپی در پیش گرفتن سیاست اسلام زدایی ، بی اعتنایی به مراجع و اماکن را به حدی رساند که خانواده اش را بدون پوشش مناسب به زیارت حضرت معصومه فرستاد و مخالفان کشف حجاب را درمسجد گوهرشاد ، درجوارحرم امام رضا (ع) به گلوله بست .
3 – تلاش برای تضعیف عشایر: رضا شاه ازآنجا که اولاً خود فاقد پشتوانه ایلاتی بود و ثانیاً می دانست که بیشترحکومت های ایران را درطول تاریخ ، ایلات و عشایر کوچ رو تشکیل می داده اند ، به این بخش ازجمعیت کشور، همواره به چشم رقیبان بالقوه می نگریست و احساس می کرد که یکی ازگروه های اجتماعی که ممکن است روزی ، قدرت مطلق وی را باخطر روبه رو سازد ، ایلات و عشایر هستند . ازاین رو سیاستی را درپیش گرفت که به تضعیف روزافزون آنها منجرمی شد .
رضا شاه باتوجه به نقاط قوت عشایر مثل دراختیار داشتن نیروی مسلح ، تحرک و پویایی ایل و وجود فرهنگ پدرسالاری درایلات و عشایر ، سیاستی با دومحور عمده را درباره عشایر به اجرا گذاشت :
الف ) محورنخست ، مبتنی برخلع سلاح و ساکن کردن عشایر بود . به این ترتیب دولت کوشید تا نقطه قوت اولیه عشایریعنی دراختیار داشتن نیروی مسلح و تحرک و پویایی را از آنان بگیرد . البته هدف ازخلع سلاح عشایر ایجاد امنیت و به بهانه متمدن کردن ایشان مطرح گردید ، اما در واقع نابودی توان نظامی و استراتژیک این رقبای بالقوه رضاشاه را هدف گرفته بود .
هدف اصلی رضاشاه ، درپیش گرفتن سیاست فرهنگی ، حذف آموزه ها و ارزش های مذهبی – که عنصری مزاحم اقتداردولت تلقی می شد – ازصحنه سیاست و اجتماع بود
ب ) محوردوم نیز دستگیری و به گروگان گرفتن سران عشایر را در بر می گرفت . دولت با زندانی کردن و یا تحت الحفظ نگه داشتن خوانین ایلات و عشایر در تهران ( همچون سردار اسعد و شیخ خزعل ) اولاً ، با توجه به فرهنگ پدرسالاری ، قدرت هرگونه تصمیم گیری واقدام را از آنان می گرفت و ثانیاً ، از ایشان به مثابه گروگان هایی استفاده می کرد که درصورت سرکشی ایل و طایفه شان جان شان در معرض خطر قرار می گرفت .
خاتمه : با توجه به سیاست ها و خط مشی های ارائه شده ، می توان گفت که هرچه این سیاست ها تداوم می یافت ، شکاف میان دولت و ملت را بیشتر می کرد و نظام حاکم را به استفاده روزافزون از زور آشکار برای اجرای خواست های خود سوق داد . طرفه آنکه ، مردم ایران چنان ازحکومت خودکامه اوبه تنگ آمده بودند که به هنگام اشغال کشورشان از سوی نیروهای متفقین در جریان جنگ جهانی دوم به رغم وجود روحیه شدید ضد استعماری و بیگانه ستیزی در فرهنگ سیاسی ایرانیان ، ازاین امراستقبال کردند ؛ چراکه اشغال کشور را مقدمه سرنگونی رضاشاه می دانستند .
بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.