17-12-2015، 1:23
فکر کن در شلوغی شهر
عصر پاییز ... در به در باشی
شهر را با خودت قدم بزنی
غرق رویای یک نفر باشی
عصر پاییز ... در به در باشی
شهر را با خودت قدم بزنی
غرق رویای یک نفر باشی
|
✘♥ بُغــض قلــم ✘ ♥ نُـωـخـــہ پنجُــــم ♥ ✘ |
||||||||||||||||||||||||||
17-12-2015، 1:23
فکر کن در شلوغی شهر
عصر پاییز ... در به در باشی شهر را با خودت قدم بزنی غرق رویای یک نفر باشی
17-12-2015، 10:33
ماندن به پای تو فایده نداشت...!
رفتم، دیدی چه خوب ترک کردنت را بلدم...؟؟؟ خواستم دوستت داشته باشم اما نفهمیدی... تماشا میکنم... میخواهم ببینم آنهایی که دورت را شلوغ کرده اند مثل من پشتت هستند؟؟؟ تورا آنقدر که من می خواستم می خواهند؟؟؟ ولی به همان شلوغی دورت قسم... پشتت خالیست... به حرف هایم خواهی رسید... اما دیگر قصه من و تو تمام شد... حال یک زندگی جدید ساخته ام... یک زندگی بدون تـــــــ ــ ـ ــــــو... حماقت تمام.....!!!
17-12-2015، 10:40
?•┇اِمـــشبـــ
?•┇دود سیــگارمـ #پآییــنـ نِمیـروَد ?•┇خُدآیــــــــــا !!! ?•┇ایـنـ دیگـــر #بغـــضـ نیــستــــ... ?•┇بُمبـ اَســــتـــ ?•┇بتـــرڪد #ویـــرانمـ میڪـُنـد ?•┇نَتِـــرڪد خَفــهـ ...☔️??
┛دلــمــ قـلـکــ نـــیــسـتـ ┗
↱کـهـــ...... وقـــتـــیـ شـــکــسـتــیـــشــ ╳♡ ↙چـــیـــزیـــ گـــیــرتـ بــیــاد↘ نـهـایـــتــشـ .... خـودتـ مـیـــایــ ازشـ بــیـرونـــ .... کـهــ دیـــگـهــ !!!!!! ارزشــیــ نـــداریــ シ ↩ ﮐــُـــﻼً آدَم ﺧـــﻮش ﺧَﻨــــﺪﻩ و مَـغــرورے هسـﺘَـــــــﻢ ... ↩ اَﻣــّـﺎ ﺑـــﮧ ﻣﻮقـــع ﻣﯿــدُوﻧــــَﻢ ﮐُـﺠــــآ ✘فـــآتـحــــﮧ ے✘ یڪیـــــــــو بـخــونَـــــــــم .
17-12-2015، 11:38
میخواهم اعتراف کنم ...
کم آورده ام... توی که اسمت تقدیره...سرنوشته... قسمته...هرچی که هست... دست بردار از سرم ...خیلی خسته شده ام
17-12-2015، 12:51
به نام تک مکانیکـــــ قلب های تصادفیـــــ
دیـــــــــــــــروز گرچه سخت امروز هم گذشــــــت فرقی نمی کند فردا بدون من &&&&&&&&&&&&&&&&&&&& دیروز که رفتی تمام فردا هایم را گم کردم ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪
17-12-2015، 17:16
نمایش بازی کردن دیگه بسه !
تاتر هم باشه بالاخره سکانست تموم میشه ..
17-12-2015، 18:53
عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…!
تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی… بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون می ایستـــه بغـــل دستــتــــ … دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه: خـــوبــی رفیـــق؟؟!! بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ......
آرام شده امـ ؛ مثل درخـتـی در
پـاییز وقـتـی تـمـامـ بـرگ هایش را بـاد بُرده باشد !
اشتباه بزرگی بود درب فاحشه خانه ها رابستن آن زمان مردها مجبور نبودند برای تخیله ی یك حس حیوانی عشق را بهانه كنند با عشق وارد شوند دروغ بگویند ، بعد اعتراف به اشتباه كنند آن وقتها از یك رابطه ی پست شروع میشد وگاهی عاشق میشدند آب توبه ای میریختند و انسانی بیچاره وگمراه نجات پیدا میكرد امروز چه ؟؟؟؟!!!! با یك رابطه ی خدایی به نام عشق آغاز میشود وبه مرور انسانی مظلوم و بیگناه تبدیل به محكوم بینوایی میشود كه نمیداند جرمش چیست!!! اشتباه بود درب فاحشه خانه ها را بستن آن روزها فاحشه ای با مردانگی یك مرد نجات پیدا میكرد این روز ها زنان بیگناه با نامردی مردان فاحشه میشوند.
| ||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|