18-11-2015، 9:40
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
تو عزیزِ خدایی !
و آرزوی کسی در این دنـیا
که هـر روز صبح به شوقِ دیدن تو چشم هایش را باز می کند!
هر روز صبح خندان تر باش!
آرام تر؛
مهربان تـر؛
بخشنده تر؛
صبورتر؛
باگذشت تر..!
حواست به نگاه خدا باشد
که چشمش به زیباتر شدن و لـایق تر شدن توست!
صبح یعنی لبخند…
لبخند یعنی تو…
تو یعنی اوج خلقت…
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
زیادی خوب بودن، خوب نیست
زیادی که خوب باشی دیده نمی شوی ...
می شوی مثل شیشه ای تمیز
کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند
همه به جای شیشه، منظره ی بیرون را می بینند
ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد
وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد
همه آنرا می بینند
همه سعی می کنند تمیزش کنند
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی شکننده تر می شوی
با هر قدرناشناسی دلت ترک بر می دارد
می شکند
تکه های شکسته را در دستانت می گیری
نگاه می کنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت
زیادی خوب بودن، خوب نیست
زیادی که خوب باشی، به زیادی خوب بودنت عادت می کنند!
آنوقت کافیست کمی بد شوی
همه گمان می کنند زیادی بدی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﺩﻟﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺩﻟﺶ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ...
ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ...
ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﮐﻤﯽ ﺳﺮﺩ ...
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﯾﻢ ...
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮐﻮﻩ ﺑﺘﺮﺍﺷﺪ ...
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺷﻮﺩ ...
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﯾﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ...
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ .
ﻏﺮﯾﺐ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ...
ﻗﻠﺒﺶ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮐﻠﺒﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﺒﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بالا رفتن سن حتمی است ...
اما اینکه روح تو پیر شود،
بستگی به خودت دارد ...!
زندگی ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ...
ﻫﺮ ﻓﺼﻠﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺨﻮﺍﻥ:
ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﮐﺎﺷﺖ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﺮﻗﺺ،
ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﭽﺮﺥ،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ...
ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻨﺸﯿﻦ،
ﺑﺎ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺮﺳﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ
حافظ ﺑﺨﻮﺍﻥ ...
ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣﺒﺎﺩﺍ ... مبادا ...
زندگی ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ!