09-01-2014، 12:17
[sub]پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت[/sub]
[sub]با سرعت وارد دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.[/sub]
[sub]بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.[/sub]
[sub]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.[/sub]
[sub]پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.[/sub]
[sub]خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم[/sub]
[sub]پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.[/sub]
[sub]اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:[/sub]
[sub]این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.[/sub]
[sub]با سرعت وارد دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.[/sub]
[sub]بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.[/sub]
[sub]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.[/sub]
[sub]پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.[/sub]
[sub]خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم[/sub]
[sub]پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.[/sub]
[sub]اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:[/sub]
[sub]این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.[/sub]
[sub]صبح روز بعد…[/sub]
[sub]همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید[/sub]