13-06-2012، 20:55
بایید بگم در این کتاب تحریفاتی ایجاد شده
با تشکر از سینا(در جستجوی حقیقت
)
در بعضی از نسخه های جدید این قسمت حذف شده در این نوشته کاملا دلیل دشمنی ادولف هیتلر با بعضی از یهودی ها مشخص است
"از جبهه جنگ جهانی اول برای مرخصی به شهر بازگشتم و اتفاقی با یک یهودی رو به رو شدم و جا خوردم و با خودم گفتم که آیا می توان باور کرد که او یک آلمانی است؟؟؟"
اکنون چه برداشتی از این عبارت می توان کرد؟اما صهیونیسم همواره تلاش می کند تا ادامه جمله برای همیشه از متن کتاب حذف شود و ادامه جمله این است:
"چرا که وقتی چرخی در شهر می زنم می بینم که یهودیان با بنگاه های ربا خواری خود خون مردم را می مکند و زنی را دیدم که با شوهر و بچه هایش در یک خرابه زندگی می کرد و ضجه می زد و به آن یهودی التماس می کرد که غذای بچه هایم را در ازای ربا با خودت نبر...
خیلی متاثر شدم و سعی کردم به خیابان بروم در آنجا دیدم که یک جوان آلمانی که می توانست با عظمت قدم بردارد برای یک گرم مواد مخدر به یک یهودی التماس می کرد و گریه می کرد...
در یک کافه یهودی دیدم که یک دختر آلمانی را برای مشتری در جلوی در گذاشته اند خیلی عصبانی شدم...
به دکه روزنامه فروشی رفتم تا یک روزنامه بخرم ولی دیدم که روزنامه یهودیان ما سربازان را که در جبهه ها برای دفاع از آنان جان خود را فدا می کنیم را جنایتکار می خواند و از دشمن طرفداری می کند حتی کارش به جایی رسیده است که به قیصر ویلهلم ناروا می نویسد!!!
ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که بقیه مرخصی ام را به جبهه بازگردم زیرا در آنجا احساس راحتی بیشتری می کنم و احساس می کنم سربازانی که در کنار من اند آلمانی اند چون به کشور خود از پشت خنجر نمی زنند"
چند سطر آن طرف تر نوشته است"آیا این شان یک شهروند آلمانی است؟؟؟"
با تشکر از سینا(در جستجوی حقیقت
)
در بعضی از نسخه های جدید این قسمت حذف شده در این نوشته کاملا دلیل دشمنی ادولف هیتلر با بعضی از یهودی ها مشخص است
"از جبهه جنگ جهانی اول برای مرخصی به شهر بازگشتم و اتفاقی با یک یهودی رو به رو شدم و جا خوردم و با خودم گفتم که آیا می توان باور کرد که او یک آلمانی است؟؟؟"
اکنون چه برداشتی از این عبارت می توان کرد؟اما صهیونیسم همواره تلاش می کند تا ادامه جمله برای همیشه از متن کتاب حذف شود و ادامه جمله این است:
"چرا که وقتی چرخی در شهر می زنم می بینم که یهودیان با بنگاه های ربا خواری خود خون مردم را می مکند و زنی را دیدم که با شوهر و بچه هایش در یک خرابه زندگی می کرد و ضجه می زد و به آن یهودی التماس می کرد که غذای بچه هایم را در ازای ربا با خودت نبر...
خیلی متاثر شدم و سعی کردم به خیابان بروم در آنجا دیدم که یک جوان آلمانی که می توانست با عظمت قدم بردارد برای یک گرم مواد مخدر به یک یهودی التماس می کرد و گریه می کرد...
در یک کافه یهودی دیدم که یک دختر آلمانی را برای مشتری در جلوی در گذاشته اند خیلی عصبانی شدم...
به دکه روزنامه فروشی رفتم تا یک روزنامه بخرم ولی دیدم که روزنامه یهودیان ما سربازان را که در جبهه ها برای دفاع از آنان جان خود را فدا می کنیم را جنایتکار می خواند و از دشمن طرفداری می کند حتی کارش به جایی رسیده است که به قیصر ویلهلم ناروا می نویسد!!!
ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که بقیه مرخصی ام را به جبهه بازگردم زیرا در آنجا احساس راحتی بیشتری می کنم و احساس می کنم سربازانی که در کنار من اند آلمانی اند چون به کشور خود از پشت خنجر نمی زنند"
چند سطر آن طرف تر نوشته است"آیا این شان یک شهروند آلمانی است؟؟؟"