10-08-2015، 0:15
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-08-2015، 1:17، توسط FARID.SHOMPET.)
سلـآم :ag54:
خوب فک کنمـ از این جور خبراوداستانا خوشتون بیاد
دو عروسک همزادهم و روح زده به اسم انابل و چاکی معرفی میکنم((:
........................
چــــاکی:
سمت راست عروسک واقعی و سمت چپ تصویر سینمایی از عروسک میباشد
اسم عروسک چاک میباشد
در سال 1902 در شرق فلوریدا آمریکا ، رابرت عروسکی در زمان خود زیبا را پیدا میکند و با خود آن را به خانه میبرد و خیلی زود به آن وابسته و به زودی از کار خود پشیمان میشود....
پدر و مادر رابرت او را چندین با هنگام صحبت کردن با عروسکمیبینند وضعیت عادی پیش میرود تا زمانی که رابرت دیگر با دوستان خود قطع رایطه میکند و بسیار منزوی میشود دیگر مثال قبل خندان و شیطان نبوده .
پدر و مادر وی نگران رابرت شده و وی را زیر نظر میگیرند .
رابرت تمام روز مشغول صحبت کردن با عروسک است . مادر وی عروسک را هنگام خواب گرفته و بالای کمد لباس ها میگذارد اما ..... صبح با صدای رابرت از خواب بیدار میشود و با کمال تعجب رابرت را در حال صحبت کردن با عروسک میبیند .... عروسکی که رابرت به هیچ عنوان امکان دسترسی به آن نداشت است ... چند وقتی میگذرد هر دفعه عروسک را از رابرت قایم میکنند و دوباره عروسک را در دستان کودکانه و معصوم وی پیدا میکنند .
کمی میگذرد و اتفاق عجیبی می افتد ...
روزی مادر پسرک در حال گوش دادن به صحبت های رابرت و عروسک بوده و صدای کلفت و زیری را میشنود در را باز میکند و گمان میکند که پسرش مثل همیشه در حال صحبت با خود بوده ....!! اما اشتباه میکند و چیز وحشتناکی در حال جریان است . چند روز بعد مادر که از گوشه گیر شدن پسرش ناراحت بوده عروسک را به انباری برده و در ان را قفل میکند ... بعد از چند ساعت باز صدای پسرش را میشنود که در حال صحبت کردن است ... مو به تنش سیخ میشود ، رابرت را میبیند که عروسک رابغل کرده و با زبانی عجیب در حال سخن گفتن با عروسک است ....
عروسک در انباری بوده !! در قفل بوده !!! چگونه اکنون در بغل پسرش است ؟؟!!!
از رابرت درباره ی این موضوع سوال میکند ولی رابرت پاسخی ندارد...
پس از آن شاهد موارد عجیبتری شدند که همسایهها قسم میخوردند هنگامی که کسی خانه نبوده عروسک را بارها دیدهاند که پشت پنجرههای اتاق ایستاده است. بعدها خود خانواده یوجین ( خانواده ی رابرت ) چندین بار صدای خندههایی مرموز را از عروسک شنیدند و همچنین در لحظاتی بسیار کوتاه شاهد بودند عروسک در خانه راه میرفته.
در یکی از شبها پدر و مادر رابرت صدای جیغ او و شکستن شیشه های خانه را میشنوند و به سرعت به اتاقش میروند، در حالی که مبلمان اتاق به هم ریخته و رابرت از ترس صورتش برانگیخته بود، از او میپرسند چه اتفاقی افتاد، رابرت پاسخ میدهد: کار عروسکم بود.
یک روز خانواده ی یوجین مهمانی گرفته بودند یکی از فامیلهای پدر رابرت که فردی مذهبی بود نیز به این مهمانی دعوت شده بود ولی عروسک رابرت اصلا از آمدن آن فرد به داخل خانه خوشحال نبود ، پس از آن میهمانهای خانوادهٔ یوجین قسم میخوردند احساسات چهره و چشمان این عروسک تغییر میکرده.
رابرت بعد ها اعلام کرد که این عروسک را از یک خدمتکار باهامایی که ادعا داشته جادوی سیاه بلد است گرفته ...
رابرت در سال ۱۹۷۴ در گذشت اما عروسک او در زیرزمین خانه ماند و خانه مجدداً به خانواده دیگری که یک دختر ۱۰ ساله داشتند فروخته شد. چندی نگذشت که دخترک شبها با جیغ و فریاد بیدار میشد و مدعی بود که عروسکی در خانه به دنبال اوست و گفته قصد کشتنش را دارد. این زن حتی هنوز در مصاحبههای خود میگوید هنوز باور دارم که این عروسک به دنبال من است. در اکتبر همان سال عروسک به موزه قدیمی اداره پست و خانه آداب و رسوم (کی غرب، فلوریدا) فرستاده شد. که کارمندان موزه هم پس از آن ادعاهای عجیبی در مورد این عروسک کردهاند. این عروسک بعدها به نام خود رابرت معروف شد.
امروزه عروسک رابرت در این موزه در یک کمد شیشهای نگهداری میشود که کنار آن نوشته شده "به هیچ وجه لمس نشود" و در حالی که عکسبرداری در موزه برای عموم آزاد است: تابلوی دیگری در کنار این عروسک است که نوشته شده: "هشدار، طبق باور قدیمی ابتدا قبل از عکاسی باید مودبانه از عروسک اجازه گرفته شود، اگر سرش را تکان داد اکیداً عکس نگیرید، عواقب بدی دارد."
...........................
آنابـــل:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
لینک
لینک
برید به این لینک (: و درباره ی انابل بخونید(: