30-07-2015، 15:51
آنچه ميخوانيد بخش پاياني مقالهاي از استاد سعيد نفيسي درباره غنايم نادرشاه از هند است. اين مقاله سال 1303 در مجله «شرق» منتشر شدهاست.
برحسب تقریر و تحقیق مستر فریز نادرشاه هزار فیل و هفت هزار اسب و ده هزار شتر از هندوستان با خود به ایران آورد. صد نفر خواجهسرایان برای خدمات حرمخانه وی در مراجعت با او همراه بودند و محمدشاه هزار نفر از سواران زبده قشون خود را انتخاب کرد و به عنوان غلام در رکاب نادرشاه به ایران فرستاد و از طرف دیگر در موقعی که نادرشاه عازم ایران شد مطابق صورت ذیل نهصد و سی نفر خادم و صنعتگر هندی به ایران آورد:
1) نویسنده صدوسی نفر
2) آهنگر دویست نفر
3) بنا سیصد نفر
4) سنگتراش صد نفر
5) نجار دویست نفر
و این خدام و صنعتگران را برای این انتخاب کرد که اولا رابطه دائمی بین ایران و هندوستان برقرار باشد و ثانیا چون در نتیجه فتنههای متوالی قبل از سلطنت او صنعتگران قابل در ایران کم شده بودند و صنعتگران و خدام هندی هم بهتر از عهده خدمت برمیآمدند به وسیله این اشخاص میخواست صنایع ایران را دوباره رونق بدهد و به همین جهت حکم کرد که قبل از حرکت نقشه شهر شاه جهانآباد دهلی را بردارند و همراه بیاورند که از روی آن نقشه شهر جدیدی برای پایتخت خود در یکی از نقاط مناسب مملکت بسازد و به ایشان حکم کرد که در قندهار منتظر اوامر او باشند و در ضمن هم خرج سفر و وسایل نقلیه با مقداری مساعده به ایشان داد، ولی این عده برحسب تنبلی و تنپروری و در ضمن نفاقی که در طبیعت هندوها بیش از هر ملت آسیایی است در راه بین دهلی و لاهور فرار کردند و به صوب ماموریت خود نرسیدند.
در بین این غنایم خطیر چند چیز است که محتاج و مستحق تذکار جداگانه است:
اولا- تخت طاووس است که تخت سلطنت پادشاهان هند بوده و مکلل به جواهرات بینظیر و از نفایس اشیای قیمتی روی زمین به شمار میرود که در آن تاریخ مورخین همه آن را به پانزده کرور تومان ایران تخمین کردهاند. تخت مزبور که در تمام عالم معروف است هنوز هم در بساط سلطنتی ایران است ولی معلوم نیست که به همان حال سابق مانده باشد.
[b]ثانيا- يك قطعه الماس معروفي است به وزن هشت مثقال موسوم به درياي نور كه درسنه 930 هجري كه محمد بابر شاه پادشاه معروف گوركاني هند پسر خود محمد همايون شاه را به فتح اكره از بلاد هندوستان فرستاد در موقع تسخير آن شهر بكرماجيت نامي كه از اولاد حكام كواليار بود اين الماس را به محمد همايون تقديم كرد و مدت دويست و بيست و يك سال اين قطعه الماس معروف با يك قطعه الماس ديگر موسوم به كوه نور جزو نفايس دربار سلطنتي هندوستان بود.
كوه نور پس از ضعف سلاطين هندوستان به پادشاه لاهور تعلق گرفت و از آنجا به دست سلاطين انگلستان افتاد و اينك جزو جواهرات سلطنتي دربار لندن است و درياي نور را نادرشاه به ايران آورد و در جزو اموال سلطنتي ايران بود.
[/b]
[b]ثالثا- متجاوز از شصت هزار جلد كتب خطي نفيس و نادر بود كه در آن سفر به امر نادرشاه اعظم به ايران حمل كردند كه قسمتي از آن در كتابخانه آستانقدس رضوي ضبط و قسمت ديگر در كتابخانه سلطنتي تهران محفوظ بود و معلوم نيست از آن كتب فعلا چقدر باقي مانده و در چه حالت يافت ميشوند.
رابعا- در شمار اسلحه و ذخاير جنگي كه نادرشاه به ايران حمل كرد دويست عراده توپ سنگين بود كه هنوز هم بعضي از آنها در اغلب شهرهاي ايران ديده ميشود.
از اين غنايم پادشاه بزرگ نادرشاه اعظم مقداري كه معادل دوازده هزار تومان بود با چهارده زنجير فيل براي سلطان عثماني و معادل همان هداياي ديگر براي ملكه روسيه توسط دو نفر نماينده مخصوص به استانبول و پطرزبورگ فرستاد.
در 1160 هم يك مقدار ديگر هدايا كه قيمت آن به 230 و 286 تومان ميرسيد با چند زنجير فيل ديگر براي سلطان عثماني فرستاد.[/b]
برحسب تقریر و تحقیق مستر فریز نادرشاه هزار فیل و هفت هزار اسب و ده هزار شتر از هندوستان با خود به ایران آورد. صد نفر خواجهسرایان برای خدمات حرمخانه وی در مراجعت با او همراه بودند و محمدشاه هزار نفر از سواران زبده قشون خود را انتخاب کرد و به عنوان غلام در رکاب نادرشاه به ایران فرستاد و از طرف دیگر در موقعی که نادرشاه عازم ایران شد مطابق صورت ذیل نهصد و سی نفر خادم و صنعتگر هندی به ایران آورد:
1) نویسنده صدوسی نفر
2) آهنگر دویست نفر
3) بنا سیصد نفر
4) سنگتراش صد نفر
5) نجار دویست نفر
و این خدام و صنعتگران را برای این انتخاب کرد که اولا رابطه دائمی بین ایران و هندوستان برقرار باشد و ثانیا چون در نتیجه فتنههای متوالی قبل از سلطنت او صنعتگران قابل در ایران کم شده بودند و صنعتگران و خدام هندی هم بهتر از عهده خدمت برمیآمدند به وسیله این اشخاص میخواست صنایع ایران را دوباره رونق بدهد و به همین جهت حکم کرد که قبل از حرکت نقشه شهر شاه جهانآباد دهلی را بردارند و همراه بیاورند که از روی آن نقشه شهر جدیدی برای پایتخت خود در یکی از نقاط مناسب مملکت بسازد و به ایشان حکم کرد که در قندهار منتظر اوامر او باشند و در ضمن هم خرج سفر و وسایل نقلیه با مقداری مساعده به ایشان داد، ولی این عده برحسب تنبلی و تنپروری و در ضمن نفاقی که در طبیعت هندوها بیش از هر ملت آسیایی است در راه بین دهلی و لاهور فرار کردند و به صوب ماموریت خود نرسیدند.
در بین این غنایم خطیر چند چیز است که محتاج و مستحق تذکار جداگانه است:
اولا- تخت طاووس است که تخت سلطنت پادشاهان هند بوده و مکلل به جواهرات بینظیر و از نفایس اشیای قیمتی روی زمین به شمار میرود که در آن تاریخ مورخین همه آن را به پانزده کرور تومان ایران تخمین کردهاند. تخت مزبور که در تمام عالم معروف است هنوز هم در بساط سلطنتی ایران است ولی معلوم نیست که به همان حال سابق مانده باشد.
[b]ثانيا- يك قطعه الماس معروفي است به وزن هشت مثقال موسوم به درياي نور كه درسنه 930 هجري كه محمد بابر شاه پادشاه معروف گوركاني هند پسر خود محمد همايون شاه را به فتح اكره از بلاد هندوستان فرستاد در موقع تسخير آن شهر بكرماجيت نامي كه از اولاد حكام كواليار بود اين الماس را به محمد همايون تقديم كرد و مدت دويست و بيست و يك سال اين قطعه الماس معروف با يك قطعه الماس ديگر موسوم به كوه نور جزو نفايس دربار سلطنتي هندوستان بود.
كوه نور پس از ضعف سلاطين هندوستان به پادشاه لاهور تعلق گرفت و از آنجا به دست سلاطين انگلستان افتاد و اينك جزو جواهرات سلطنتي دربار لندن است و درياي نور را نادرشاه به ايران آورد و در جزو اموال سلطنتي ايران بود.
[/b]
[b]ثالثا- متجاوز از شصت هزار جلد كتب خطي نفيس و نادر بود كه در آن سفر به امر نادرشاه اعظم به ايران حمل كردند كه قسمتي از آن در كتابخانه آستانقدس رضوي ضبط و قسمت ديگر در كتابخانه سلطنتي تهران محفوظ بود و معلوم نيست از آن كتب فعلا چقدر باقي مانده و در چه حالت يافت ميشوند.
رابعا- در شمار اسلحه و ذخاير جنگي كه نادرشاه به ايران حمل كرد دويست عراده توپ سنگين بود كه هنوز هم بعضي از آنها در اغلب شهرهاي ايران ديده ميشود.
از اين غنايم پادشاه بزرگ نادرشاه اعظم مقداري كه معادل دوازده هزار تومان بود با چهارده زنجير فيل براي سلطان عثماني و معادل همان هداياي ديگر براي ملكه روسيه توسط دو نفر نماينده مخصوص به استانبول و پطرزبورگ فرستاد.
در 1160 هم يك مقدار ديگر هدايا كه قيمت آن به 230 و 286 تومان ميرسيد با چند زنجير فيل ديگر براي سلطان عثماني فرستاد.[/b]