امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گو زی دن ممنوع

#1
در ابتدا از همه دوستان و اعضایی که این مطلب رو میخونن بخاطر عنوان پست و همه کلمات و عبارات زشتی که در متن اومده عذرخواهی میکنم


و اما داستان:
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمینی مسلط شد. او بدخواه و در عین حال زیرک بود و وزیری داشت از خودش بسی بدخواه تر و زیرکتر. به او امر کرد که راهی بیابد تا بر روح و جان این مردمان مسلط شود بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری نوشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دهات بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و بزرگان و قهرمانان پیشین را غیر قانونی اعلام کرد. پادشاه نماینده خدا و امر او امر خدا خوانده شد. مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آنِ شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.
و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسوادتر بودند داد سخن دادند که تازه خالی نمودن باد روده برای سلامتی مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بوکشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند و اینها را برای هم بازگو کردند و کلی خندیدند.

نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند.
بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده اند.


عجب داستان آشنایی...


باز هم بخاطر ترکیبات و اصطلاحات دور از ادب داخل متن معذرت میخوام
پاسخ
 سپاس شده توسط ☮ VENOM VΛDΞR ☮ ، saeedrajabzade ، L²evi ، # αпGεʟ ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Hitchcock ، ×‌‌ ، Black_Man ، Mr.Unnamed ، sevda0 ، .....sisi kanka..... ، serpent ، نیلوفر 2000 ، Mr. Potato Head ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב ، parisa 1375
آگهی
#2
شب زفاف عروس از آنِ شاه بود ... !!

:||||||||||

این داستان واقعیت تاریخی داره ؟ =|
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Unknown
گو زی دن ممنوع 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، DAZZLING BOY ، # αпGεʟ
#3
(26-07-2015، 22:37)ღ✿ ДVД ✿ღ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
شب زفاف عروس از آنِ شاه بود  ... !!

:||||||||||

این داستان واقعیت تاریخی داره ؟ =|
دوست عزیز لازم نیس حتما عین همین ماجرا اتفاق افتاده باشه
ولی اتفاقات نزدیک بهش تو تاریخ موجودن
پاسخ
 سپاس شده توسط ☮ VENOM VΛDΞR ☮ ، # αпGεʟ ، Black_Man
#4
(26-07-2015، 22:37)ღ✿ ДVД ✿ღ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
شب زفاف عروس از آنِ شاه بود  ... !!

:||||||||||

این داستان واقعیت تاریخی داره ؟ =|

به نکته ظریفی اشاره کردی

واقعا اینجوری بوده؟؟؟
چه بد بوده

در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند


خخخخخخخخخخخخخ


خیلی ممنونم که موجبات خنده شادی منو فراهم کردی


? WHAT YOU KNOW ABOUT LOVE


? WHAT YOU KNOW ABOUT LIFE


? WHAT YOU KNOW ABOUT BLOOD
پاسخ
 سپاس شده توسط Thyme ، # αпGεʟ
#5
اتفاقا منم چند وقت پیش این داستان رو در صفحه فیسبوکم گذاشتم...

دوستان این داستان واقعیت تاریخی نداره ولی برای خیلی از اتفاقاتی که اطرافمون میوفته مصداق داره
نمونه ش مسئله حجاب...
شما رو یاد این داستان نمیندازه؟؟؟
الان یحث روز شده حجاب و... یسری میگن خوبه ی سری میگن بد و فلان
تو خیابونم مامورا بخاطر یه وجب شال بالاتر یا پایینتر گیر میدن به دختر مردم
از اونور دخترام به هر وسیله ای مثل ساپورت و مانتو جلوباز و... مقاومت میکنن
یا داستان ماهواره که مامورا میریزن دیشو جم میکنن فرداش یارو یکی نو ترشو میخره...
یا شبکه های اجتماعی تا یکی فیلتر میشه سریع همه میرن سراغ یکی دیگه و به کارشون ادامه میدن...
اینا آزادی های اولیه هر انسانیه که ما اونو بزرگترین خواسته مون قرار دادیم...
این سیستم میدونه چطور سر مردمو گرم کنه... باهوش باشید و یک قدم از تمامی حقوقتون عقب نکشید...
گو زی دن ممنوع 1
The music feels better
گو زی دن ممنوع 1












پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ☮ VENOM VΛDΞR ☮ ، L²evi ، # αпGεʟ ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Hitchcock ، Black_Man ، sevda0 ، Sa Har Naz ، Mr. Potato Head
#6
اسپم ها پاک شد+منتقل شد
..

 [ ᴇvɪʟ ]
사람들의 수용을 위해 사는 경우, 거절로 죽을거야 

..
پاسخ
 سپاس شده توسط # αпGεʟ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان آنه لیز دختر جن زده+ عکس (ورود ترسو ها ممنوع)
Thumbs Down رمان ورود عشق ممنوع
  رمان عشق ممنوع

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان