26-07-2015، 17:54
شکست گرانیک داریوش سوم تمام شد؛
به خاطر همین ظرف یک سال سپاهی درست کرد
از 600 هزار جنگجو. داریوش با همین سپاه رفت
و در ایسوس (در سوریه امروزی) منتظر اسکندر شد
. از آن طرف در یونان آتنی ها شورش کرده بودن
و اسکندر می خواست به کشورش برگردد
. سپاه او خیلی اتفاقی با ایرانی ها رو به رو شد
. محل جنگ یک دشت 2500 متری بود که
برای لشکر بزرگ داریوش، زیادی کوچک بود
. اسکندر هم دوباره با حمله مستقیم سپاه داریوش
یک قمار دیگر کرد. سردارهای داریوش شجاعانه جنگیدند
و حتی اسکندر را هم زخمی کردند، بالاخره اسب
های سفید ارابه داریوش که بیشتر زیبایی داشتند
تا توان رزمی، از بوی خون رم کردند و داریوش
از ارابه افتاد. داریوش بلافاصله فرار کرد و با
فرار داریوش روحیه سپاه از دست رفت.
اردوی ارتش غارت شد و مادر، همسر و دختر داریوش
اسیر شدند. داریوش به اسکندر پیشنهاد صلح داد
و خواست که تمام سرزمین های غرب دجله را به
او واگذار کند و دخترش استاتیرا را هم
همسرش کند. طبیعی است که اسکندر جز مورد
ازدواج با دختر «پادشاه بزرگ» باقی شرایط را قبول نکرد.
بعد از جنگ ایسوس، اسکندر به لبنان حمله کرد
. شهر صیدا حضور او را پذیرفت اما مردم صور
7 ماه جلو سپاهیانش مقاومت کردند. بعد از فتح صور
، اسکندر همه مردم این شهر را قتل عام کرد. غزه هم
2 ماه اسکندر را معطل کرد اما مصری ها که از
تسلط ایرانیان بر خودشان دل خوشی نداشتند،
بدون مقاومت تسلیم شدند. حتی کاهن ها هم پاچه خواری
را تمام کردند. او را به معبد آمون
بردند و به او گفتند که پسر خدا است.