22-06-2015، 22:28
من قلم هستم برای رشد تو
من یکی گشتم همو انگشت تو
تانوشتن گل شود در مشت تو
روشنی بخش وجودت من قلم
تا سرفرازی بگیری چون علم
من نشلنت میدهم همچون چراغ
راه بینایی برایت در فراغ
من به زیر ارم همه جمل و شریر
ازنک خوش رنگ خود همچون دلیر
تا توانی بهره بر از اشک من
تا شود عطر وجودت مشک من
هم نفس شو تا بسازم در دلت
خانه ای از علم و دانش منزلت
من قسم گشتمبه قران بر بشر
سطر سطر نوشته بر بصر
درک و فهم دانش از راه من است
دلبر نور افکنت اه من است
قدر عالم از قلم اید پدید
قدرتش برتر ز هر تیرو حدید
ان علی مولای در باب قلم
بنده ی اموزگاران هم منم
بی سواد نکبت هر زندگی است
کوری انسان در ان یک بردگی است
جمل تاریکی زیان بخس بشر
دشمن هر انجمن بی من قدر
صلح ارامش زمین گیردوجود
جلوه ی نورو صفاباشم ز وجودم
گر بگیری راه روشن از سواد
بر نشینی قالی سلطان باد
کشتی ات از هر تلا طم بگذرد
جمله ی سیمرغت به قافت ره برد