29-05-2015، 23:27
سلام یک خاطره توپ دارم . من حدود یک ماه پیش به علت عمل اپاندیس 5 تو بیمارستان موندم من تو کل بیمارستان تخت شماره یک روداشتم و رو بروی منم ی پیرمرد عصبانی بود که به که از دو ماه پیش تو بیمارستان بوده از بخت بد ما روزی که ما مرخص شدیم اونم مرخص شد داشت میومد پسرش پرسید حال شما چطوره . پیرمرده گفت اوووو(اخه زبونشم میگرفت ) من بلند گفتم امید جهان اقا انقدر اخم کرد که نگو و افتاد رد ما حالا ما فرار اون رد ما میله دستش بود وقتی نتونست سرمم رو پرت کرد و صاف خورد تو سر من دردم نگرفت ولی دوباره ردم ردممسردم منگرفتم فرار تا سر خیابون بیمارستان که حدود 2تا3کیلومتر بکردخسته شد و میله رو افقی پرت کرد و صاف به سر من خورد . حالا بماند مجروح نشدم ولی 3کیلو کم کردم .