04-04-2015، 19:50
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من دل غمگین و جان خستم
اگر از درد من پزسی بدان لب را فرو بستم
بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
بیا شکوه از دل کن که من نازک دلی خستم
جدایی را حکایت کن که من زخمی آن هستم
اگر از زخم دل پرسی برایش مرهمیبستم
مجنونم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
مجنونم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
برو راهه وفا آموز که من بار سفر بستم
دگر اینجا نمی مانم رهایی از وفا جستم
برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم
نمیخواهمتو را دیگر بدان از دام تو جستم
مجنونم ومستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
مجنونم و دل را به چشمان تو بستم
هشیار شدم آخر از دام تو جستم
مجنونم ومستمعاشقمو خستم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من دل غمگین و جان خستم
اگر از درد من پزسی بدان لب را فرو بستم
بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
بیا شکوه از دل کن که من نازک دلی خستم
جدایی را حکایت کن که من زخمی آن هستم
اگر از زخم دل پرسی برایش مرهمیبستم
مجنونم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
مجنونم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
برو راهه وفا آموز که من بار سفر بستم
دگر اینجا نمی مانم رهایی از وفا جستم
برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم
نمیخواهمتو را دیگر بدان از دام تو جستم
مجنونم ومستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
مجنونم و دل را به چشمان تو بستم
هشیار شدم آخر از دام تو جستم
مجنونم ومستمعاشقمو خستم