14-02-2015، 19:03
اخیراً نوشتهاي با عنوان «چرا ما به حجاب اجباری می گوییم نه؟» در نشریه اندیشه اجتماعی دانشگاه علم وفرهنگ چاپ شد[1] كه پرسشهایی درذهن اینجانب طرح کردهاست از اينرو با اميد دريافت پاسخ از سوي نويسنده محترم اين سطور را به رشته تحرير در ميآورم. پرسش های ياد شده در چهار گروه خلاصه می شود؛
1.پرسشهای روششناختي
2.پرسشهایي درباب محتوا
3.پرسشهایی درباب اخلاق حرفهاي
4.پرسشهایي كه در مقاله به آنها هرگز پرداخته نشد
پيش از اینکه به طرح گروه نخست از سوالات بپردازم نكته بسيار مهمي را يادآوري مينمايم که اين نكته حتی از سخن آن مقاله که می خواست حجاب اجباری را رد کند نيز جامع تراست آن هم این است که نه تنها در حجاب بلکه دراصل دین اجبار معنا ندارد ونه تنها در دین بلکه هیچ امر صواب وپسندیدهای را به اجبار نمی توان به کسی قبولاند واساساً در امر آموزش اجبار معنایی ندارد.در تعاليم دين اسلام ثواب و عقاب زماني معنی پیدا میکند كه آدمي اراده و اختيار داشته باشد.و انسان بياختيار و بياراده نه ثواب و نه عقابي بر كاري كه از روي اجبار و بياراده انجام دادهاست ندارد.
علامه طباطبايي در الميزان در تفسير آيه شريفه «لااكراه فيالدين...»[2] درباب اصل دین سخني بالاتر از آنچه آن مقاله در عنوان «چرا ما به حجاب اجباری می گوییم نه ؟ » مدعي آن است بيانكردهاست و ما در صحت آن ترديد نداريم اما آنچه نگارش اين مقاله را موجب شدهاست نكاتي است كه در ذيل ميآيد.
پرسشهـای روششنـاختي
1.ادعای اصلی این متن این بوده که می خواست«حجاب اجباری را رد کند» اما باتوجه به مطالبی که در متن می خوانیم میبینیم که «خود حجاب» را رد کردهاست وبهترین دليل بر اين سخن ما استناد مقاله به همان شعر ایرج میرزا است که:
«به قربانـت مگرسـیری پیـازی
کـه توی بقچه و چادر نمازی
کجـا فـرمـود پیغـمبر به قـرآن
که باید زن شـود غـول بیـابان
کدامست آن حدیث وآن خبرکو
که باید زن کند خود را چو لولو»
1.ظاهراً در مقاله به این توجه نشده است كه ایرج میرزا با « خودِ حجاب» مخالف بوده نه با «اجباریبودنِ آن» و این شعر را هم بر همین مبنا سروده است بنابراین این سوال مطرح ميشود که «آیا این مقاله میخواست «اجباریبودن حجاب» را رد کند یا همچون ايرجميرزا «خودِحجاب» را؟ براي پاسخ به این سوال دو حالت قابل تصور است؛
أ. اگر میخواست «اجباریبودنِ آن» را رد کند خطاي روششناختي مقاله اين است كه ادله آن با مدعا- كه در عنوان مقاله ذكر شده- همخواني ندارد چون «خود حجاب» را هدف قرار ميدهد.
ب. و اگر ميخواست «خود حجاب» را رد كند بايد عنوان مقاله تغيير مي کرد و در نامگذاری آن تجدید نظر می شد .
1.در متن این گونه آمده که می خواهیم به تبیین تاثیرات سوءاجبار حجاب برشماری ازدختران و زنان ازنقطه نظر جامعه شناختی و روانشناختی بپردازیم حال این سوال مطرح است که؛ آیا افرادی همچون احمد قابل،علامه فضل الله، علامه فیض، زهرا رهنوردکه به آنها استناد شده جامعه شناس بودند یا روان شناس؟ يا ديدگاههاي آنها در عالم جامعهشناسي و يا روانشناسي پذيرفتهشدهاست؟
1.در پاراگراف آخر ستون دوم این نکته ذکر شده که حال بایک نگاه زیست شناختی می خواهیم به ادامه ی بحث بپردازیم اما سوال خواننده این است مگر قرار نبود از نقطه نظر جامعهشناختی و روانشناختی به موضوع بپردازیم پس نظر زیست شناسان در کجای بحث جای داردکه آن هم در متن آورده شده است؟
1.درمتن به اقوال و افرادی استناد شده اما سند آن ذكر نشدهاست و تنها دو سه منبع در پايان مقاله ذکرشدهاست حال سوال اين است كه آيا ميتوان به لحاظ روششناختي با منابع و مأخذي كه هم كيفاً و هم كمّاً ضعيف است چيزي نوشت و آن را مقاله خواند. در متن به اين اشخاص حقيقي و حقوقي استناد شده همچون؛ انجمن روانشناسان کودک، حقوق دانان، روان شناسان، علامه فضل الله، علامه فیض، احمد قابل، فـرویــد، اما برای هیچ کدام ازاین استنادها منبعی ذکر نشده وگفته نشده که مثلا کدام یک از حقوق دانان ودر کجا این سخن را گفته است و مثلاً خانم رهنورد در صفحه چند کتاب «پیام حجاب زن» این سخنان را گفتهاند. بنابراین می توان این سوال را پرسید که؛«چرا منابع ذکر نشده تا خواننده بتواند هنگام مطالعه به آنها رجوع کند و برایش مسلم شود که مقاله سند دارد؟»
2.درمتن اینگونه آمده است که؛
«اگر به نظریات فقها درخصوص حجاب نگاهی بیفکنیم به خوبی می توانیم باحداقل بضاعت علمی تعارض در خصوص حدود حجاب وضمانت اجرای کیفری در خصوص بی حجابی در جامعه را در میان نظریات وفتاوای فقها ملاحظه کنیم تا جایی که فقهایی از جمله علامه فضل الله به طور کلی آیه حجاب را مختص زنان و دختران پیغمبر می دانست»
دراینجا یک سوال برای خواننده پیش می آیدکه مگر نه اين است كه علما در این موضوع با هم اختلاف دارند؟ پس اگر بخواهيم از میان فقها قول علامه فضلالله را برگزينيم روششناسي اقتضا ميكند كه يكي از كارهاي زير را انجام دهيم؛
•يا درستي ديدگاه علامه فضلالله در این باب را اثباتكنيم.
•یا اینکه ديدگاههاي رقيبِ ديدگاه ايشان را بياوریم و همه را رد كنيم تا قوت ديدگاه ايشان تأييد شود.
•و یا اینکه پس از آوردن نظر ايشان و نظرات رقيب، جمع بندی بین آراء كنيم و ديدگاه مورد تأييد خودمان را بياوريم.
اين در حالي است كه در مقاله هيچ يك از كارهاي يادشده انجام نشده است و با نقل كلام علامه فضلالله و استناد به ايشان چنين نمودند كه گويا يا صحت كلام علامه فضلالله مفروض پذيرفتهي این مقاله است و يا اينكه گمان ميكنند هر جا اختلاف نظر هست حقيقتي در كار نيست يا حقيقتي هست كه دست نيافتني است. اما بايد توجه داشت كه در مورد وجود خدا، نبوت پيامبر گرامي اسلام(ص) و امام علي(ع) و بسياري از امور مهم ديگر نيز اختلاف نظر وجود دارد و اختلاف بما هو اختلاف مبطل يا مثبت هيچ چيز نيست بلكه قوت أدله و شواهد و قرائن مؤيد و يا مبطل يك ديدگاه است.
1.مشابه آنچه در بالا گفته شد در اين مورد نيز به لحاظ روششناختي صدقميكند.درمتن آمده، آقاي احمد قابل پوشش مربوط به موی سر ویا گردن را واجب شرعی نمی دانند بلكه مستحب موکد میدانند.آیا بهتر نبود که این مقاله اول دیدگاه کسانی را که دقیقاً عکس دیدگاه احمد قابل را داشتند رد می کرد مثلااستدلال در رد نظر استاد شهید مطهری ودیگر مخالفین می آورد وبعداً نظر احمد قابل را تأييد ميكرد ونقطه ی قوت این نظر را نسبت به نظر استاد مطهري عرضه میکرد؟چرا که برای اثبات یک ديدگاه یا باید استدلال بیاوریم و آن را اثبات کنیم یا از راه برهان خلف، نقیض آن را رد کنیم تا خود آن ديدگاه اثبات شود. (نظراستاد مطهری دراین باب را در ادامه ذکرخواهم کرد).
2.در متن از فروید نقل شده:
«تازمانی که زنان کودک اند وعلایم زنانگی در آنها ظاهر نشده چه قبل از 9سال وچه بعد ازآن نباید هیچ گونه محدودیتی در این زمینه برای آنها قایل شد»
دراینجا این سوال برای خوانند مطرح ميشود که اگرچه فروید درروانشناسی انسان بزرگی است اما خود روان شناسان معتقدند که بزرگی فروید بخاطره پرسشهایی است که طرح کرده است نه پاسخهایی که به این پرسشها داده و بعد از فروید بسیاری از روان شناسان آمده اند ودیدگاه فروید را نقد، رد و اصلاح کردند مثلا كساني چون آلفردآدلر. بنابراين سخن فوق برای خوانند مشخص نيست که در این مقاله بر چه مبنایی دیدگاه فروید انتخاب شده است؟ به تعبير بهتر ملاك رجحان ديدگاه فرويد بر ساير ديدگاهها در چيست؟ آیا بهتر نبود که در مقاله به جای فروید-که روانشناس صد سال پيش است و در بخش محتوا نقد و ضعف دیدگاه او را خواهیم آورد- به ديدگاه روان شناسان معاصر استناد میشد؟
پرسـشهـایی در باب محـتوا
در اين بخش به پرسشهايي ميپردازيم كه به محتواي مقاله مربوط است.
1.داستانی که درابتدای نوشته نقل شده تا نشان دهد که حجاب نباید اجباری باشد. این داستان اثبات نمی کند که «حجابِ اجباری بد است» و اتفاقاً این داستان نشان می دهد بی حجابی اجباری بد است.چرا که در این داستان دختر می گوید:
«به خاطر دارم روزی را که می بایست برای نخستین بار جلوی پسر های فامیل که با آنها هم بازی بودم روسری سر کنم حس تحقیر می کردم واحساس می کردم فلج شدم ودر نگاه آنها خرد شدم به خصوص در نگاه یکی شان می خواندم که :دیدی بالا خره چه طوری مغلوب شدی؟»
پس این دختر بی چاره با حجابداشتن مشکلی نداشته ولااقل قلباً از داشتن حجاب ناراضی نبوده اما نگاه پسرهای فامیل به او طوری بود که جرات نمی کرد حجاب داشته باشد چه بسا اگر رفتار پسرها با او اینگونه نبود حتی به حجاب داشتن هم راضیتر بود و این فرد در واقع خودش مخالفتی با حجاب نداشته بلکه از نگاه مردم می ترسیده که درمورد او چه می گویند. ما در «روانشناسي اجتماعي» مبحثي تحت عنوان «همنوايي»[3] داریم كه همان «همرنگي با جماعت» است اگر فردی در جمعی بود که همه با نگاهشان به او می گفتند که باید کاری را انجام دهد اما خودش دوست ندارد انجام دهد بلكه برای در امان ماندن از انتقاد دیگران آن کار را انجام دهد آیا این فرد را باید مختار به حساب بیاوریم یا مجبور؟ به عبارتی این فرد مجبور است چون جرأت گفتن «نه» به آن جمع را ندارد در صورتی که خودش قلباً کاری را که انجام داده قبول نداشته است در داستان بالا هم افراد با نگاهشان در حال القاء بیحجابی اجباری به دختر هستند پس آیا بهتر نبود که برای اثبات بد بودن حجاب اجباری داستان دیگری ذکر می شد؟
10. ارتباط داستانی که نقل شد و مطالبی که این مقاله می خواست راجع به حجاب اجباری بگوید با «دخترِ روحانیبودن» خانم صادقی – یعنی دخترِ داستان- معلوم نیست؟ لطفا ارتباط این دو موضوع را هم برای خوانندگان توضیح بدهید.
11. در متن اینگونه آورده شده است که؛
«اگر با همین نگاه عرفانی به بعضی از احکام الهی مثل حجاب و مهریه نظر افکنیم می توانیم آنها را توجیه کنیم»
پس این گونه بر می آید که نگاه عرفانی در مقاله مورد قبول واقع شده است و بعد در ادامه می آید که:
«حجاب قطعاً یکی از ضروریات دین است»
با این سخن درواقع تایید شد که حجاب جزء ضروریات دین است ودر جای دیگر اشاره شده که :
«به تعبیر شریعتی یک "نه"بزرگ به قدرتهای استکباری جهان است»
با این گفته دکتر شریعتی جنبه اجتماعی حجاب را هم تایید کردیم چون اگر حجاب امری شخصی باشد، بود و نبود آن ضرر یا منفعتی برای استکبار جهانی نخواهد داشت. حال سوال این است که آیا از نظر این مقاله حجاب جنبه شخصی دارد یا اجتماعی یا هر دو. همان طورکه گفتیم در اینجا جنبه اجتماعی حجاب تایید شده اما مقاله در ستون اول پاراگراف سوم حجاب را امری شخصی معرفی کرده است. توجیه این تعارض چگونه است؟
12. در مقاله در تعریف حجاب اینگونه آورده شده :
«منظور از حجاب، حجاب سنتی و آن حجابی نیست که مربوط به طبقه ای در حال مرگ است .منظور آن حجابی نیست که انگیزه ی فرد از استفاده از آن این باشد که پدرش گفته یا خاله اش گفته که باید آن را رعایت کند منظور آن حجابی نیست که فرد بنا به مصالح اجتماعی سیاسی وطبقاتی خویش بدان پایبند است ومنظور. . . نیست.»
برغم اوصافِ سلبی که در متن برای حجاب آورده شده،به نحو ایجابی مشخص نشده که حجاب چیست بلکه فقط گفته شده حجاب چه چیزهایی نیست. عدم ذکر یک تعریف جامع و مصداقی از حجاب آشفتگي مطالب مقاله را به ذهن خواننده نیز سرایت می دهد. این آشفتگی در مقاله به گونه ای است که بعضا تعریفی ضمنی ازحجاب ارائه می دهد ودر ادامه آن تعریف را نقض می کند و باز دوباره تعریف دیگری بیان می کند وباز آن را نقض می کند و به همین ترتیب تا پایان مقاله وضع به همین صورت است . ما این تعاریف را درادامه به همراه نقد آنها خواهیم آورد .
13. برغم آنکه در اینجا به خواننده گفته نشده که منظور از حجاب سنتی چیست؟ و اشکال حجاب سنتي چیست؟ با این حال همان حجابی را که گفته نشده چیست رد کرده به نظر شما حجاب مادربزرگ های ما چه بوده و مگر یکی از اقسام حجاب سنتی چادرنیست؟ اشکال چادر چیست؟ البته پیش از پاسخ به این سوالات فراموش نشود که این مقاله قراربود درباب قبح اجباری بودن حجاب سخن بگوید نه قبح چادر.
14. در مقاله ای که می خواست «قبح حجاب اجباری» را نشان دهد آمده که:
«منظور از حجاب حجاب سنتی نیست و آن حجابی نیست که مربوط به طبقه ای در حال مرگ است...منظور آن حجابی است که دختر ایرانی آن را زمانی انتخاب کرده که مبانی التزام در ذهن او ریشه دوانده است وتبدیل به یک اعتقاد شده است و حجاب برای او نماد یک فرهنگ فکر و باور خاص است.»
برای خواننده این سوال مطرح می شود که از این سخن که حجاب سنتی را به شكل فوق رد کرده است اینگونه بر می آیدکه گویی همه زنانی که حجاب سنتی داشتند براساس اجبار حجاب را انتخاب کرده بودند درصورتی که همین زنانی که حجاب سنتی ایشان مورد انتقاد قرار گرفته شده به مراتب مقید تر از بسیاری از زنان امروزی بودند و با آن حجاب، ایمانشان نیز قویتر بود و اتفاقاً انتخاب آن حجاب براساس ایدئولوژی وجهان بینیشان بود. وآنها معتقد بودندکه اگر همین چادر را نداشته باشند مرتکب گناه شده اند و خدا ورسول خدا را ناراحت می کنند در این سطور بگونه ای از حجاب سخن گفته شده که گویی دارد از حجاب فرمي، قالبي و مادی که در واقع همان چادر است انتقاد می کند! اين در حالي است كه در بخش دیگری از مقاله آمده:
«منظور از حجاب حجابی است که دختر ایرانی براساس ایدئولوژی خود انتخاب کرده....»
آیا مقاله اینجا از بحث «فرم، قالب و نحوه حجاب» به بحث «فلسفه حجاب»پرش نکرده است؟ و وارد مقوله ی دیگری نمی شود؟ این نکته باید برای خواننده مشخص شود که مقاله دارد در مورد چادر و نحوه پوشش صحبت می کند یا در مورد فلسفه آن ؟ اگر در مورد فلسفه حجاب صحبت می کند اتفاقاً زن سنتی نیز ایدئولوژی و فلسفهای پشت حجابش داشت زن سنتی معتقد بود که خدا گفته که باید حجاب داشته باشم و به آن ایمان داشت و مگر نه این است که حتی زمانی که به زور حجاب را از سرش بر می داشتند اشک و آه و ناله می کرد و حاضر بود که خودش را در خانه حبس کند ولی حجابش حفظ شود آری او اینگونه اعتقاد داشت از این رو این سخن که او را متعلق به طبقه ای در حال مرگ بخوانیم سخنی منصفانه بنظر نمی رسد.
15. اینکه در ادامه ی بحث اینگونه ذکر می کند که:
«وقتی نگارنده در این مقاله حجاب را به عنوان نمادی برای متانت ومعصومیت می داند منظور فرم و قالب نیست ومنظور ماهیت آدمی است که در آن پوشش قرار دارد که انسانی با اعتماد به نفس ودارای یک باور فکری محترم است.»
پس در اینجا برخلاف گفته های قبلی، مشخص شد که منظور این مقاله از حجاب پوشش ظاهری ملموس و چادر نیست بلكه منظور «نماد متانت و معصومیت» و «ماهیت خود آدمی» است و چون «ماهیت آدمی» همان «حقیقت و خود آدمی» است، درست مانند آن است که به فردی بگوییم: «منظور ما از لباس خود تو هستی.» آیا این سخن درست است که در مقاله در تعریف حجاب گفته شود: «منظور من از حجاب خود آدمی است»؟ در صورتی که خوب می دانیم که «آدمی» یک چیز است و «پوشش آدمی» چیز دیگری و «نماد» نیز غیر از «آدمی» است. اگر دقیق تر به این سخنان نگاه کنیم می بینیم که معنایی در پس خود ندارند.
16. حال بیایید بار دیگر بازگردیم به آنچه در مقاله درباره حجاب آمده بود که از یک سو حجاب سنتی را سرزنش کرده و از سوی دیگر مدعی شده است که فلسفه ای هم پشت آن حجاب نیست و بعد می افزاید که منظور من از حجاب حجابی است که فلسفه ای پشت آن است و آن حجاب عبارت است از «ماهیت آدمی» و «نماد متانت».
اینجا خوانند متوجه نمی شود که بالاخره منظور از حجاب از نظر این مقاله چیست؟
17. اين كه در ادامه می گوید:
«وقطعاً منظور از حجاب پوشش و فرمی نیست که فردیت زن را تنزل دهد ویک پارچگی او را مورد هجوم قرار دهد ومنظور آن حجابی نیست که مصداق شعر ایرج میرزا باشد....»
در اینجا لازم است که این نکته را توجه داشته باشیم که ایرج میرزا در این شعر به «خود حجاب» نظر داشته است نه «حجابِ خاصی». به همان حجابی که این مقاله آن را «از ضروریات دین» و «یک نه بزرگ به استکبار» دانستهاست. و جالب است که باز در اين مقاله ادعا شده كه همین حجابی را هم که ایرج میرزا مسخره کرده مد نظر ندارد. در واقع مقاله از یک طرف به شعر ایرج میرزا در به سخره گرفتن حجاب استناد می کند و بعد هم می گوید حتی این را هم من حجاب نمی دانم؟ عجیب است پس بالاخره منظور از حجاب در اين مقاله چیست؟
18. در ادامه ميخوانيم:«وقطعاً منظور آن حجابی نیست که حدود آن را افرادی زن ستیز تعیین کرده اند»
اگر چه منظور از افراد زن ستیز در این مقاله معلوم نیست و جای بحث دارد اما می توان پرسید ؛ «آیا این یک مغالطه نیست که ما به جای آن که از حسن یا قبح خود حجاب بحث کنیم با استناد به ناشايستبودن «تعیین کننده های حدود حجاب» خود حجاب را رد كنيم؟ آيا ميان يك «چيز» و «حدود آن» تفاوت نيست؟ آيا ميتوان بواسطه ناشايست دانستن تعيين كنندههاي «حدود يك چيز»، «خود آن» را رد كرد؟ آیا این درست است که بگوییم این حجاب را چون افرادی تعیین کردند که مقاله آن ها را زن ستیز می خواند، پس قابل قبول نیست؟ آیا مثلا می توانیم حدودی را که آيت الله بهجت (ره) ميگويند يا استاد شهید مطهری(ره) تعیین کرده بپذیريم یا اینکه این مقاله، ايشان را نیز زن ستیز می داند؟ آیا آیت الله بهجت (ره) هم زن ستیز است؟
19. .در ادامه مقاله این چنین آمده:
«منظور آن حجابی است که بهنجار و متعارف است و عرف هر جامعه ای به خوبی معنی پوشش متعارف ومتعادل را می شناسد.»
با این سخن به نظر ميرسد كه اولاً منظور مقاله از حجاب نوعی پوشش باشد ثانیاً یک ملاک نسبی از حجاب به ما می دهد این ملاک یک ملاک نسبی است بر اساس این ملاک پوشش شخص را عرف جامعه تعیین می کند و از آنجا که عرف جامعه در هر زمان و مکانی متفاوت خواهد بود لذا پوشش در هر جامعه و زمانی توسط عرف و هنجار همان جامعه تعیین می شود یعنی این که اگر عرف جامعه مثلاً اروپا نوع خاصی از پوشش را متعارف می داند همان پوشش صحیح است، و همان ماهیت انسان و نماد معصومیت و متانت است و جامعه دیگر که نوع دیگری از پوشش را متعارف می داند پوشش ديگري در آن جامعه درست است، نماد معصومیت و متانت و ماهیت انسان است. یعنی همه اینها نسبی است.
بهتر است که نخست این مقاله این را برای خواننده روشن کند که آیا اساساً حجاب را امری شخصی می داند یا اجتماعی یا دینی و یا همه این ها؟ پاسخ به اين پرسش در ارائه ملاك براي حجاب صحيح بسيار تعيين كننده است.
به نظر می رسد حجاب امری صرفاً شخصی نیست بلکه یک مسئله عاطفی، روانی، خانوادگی، اجتماعی است.
برخي به خطا براي اثبات شخصي بودن حجاب به، استدلال قرآني متفاوتي تمسك كردهاند و ميگويند:
« در امر حجاب مطلقا، دين با دموکراسي سازگار است؛ زيرا خطاب حکم حجاب در قرآن با مؤمنان و مؤمنات است؛ يعني رعايت حکم، به ايمان افراد واگذار شده که امر انتخابي و خواستني است و هيچ مجازاتي براي زنان غير عامل به حجاب، تعيين نشده است و صرفاً گناهي است که فقط توسط خداوند قابل بازخواست است.»[4]
در نقد اين استدلال بايد گفت جستجو و تتبع در آيات اجتماعي قرآن، به روشني مي نماياند که بيشترين آيات اجتماعي اين کتاب الهي نيز مؤمنان را مورد خطاب قرار داده است بنابر اين اگر سخن فوق صحيح ميبود لازم ميآمد عمل به دستورات اين آيات نيز فقط مختص برخي افرادیعنی همان مؤمنین و مؤمنات باشد مثلاً آيه شريفه « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأنْثَى بِالأنْثَى...[5] »
« اي کساني که ايمان آورده ايد، در کشتن يکديگر، قصاص بر شما واجب شده؛ آزاد در برابر آزاد و بنده در برابر بنده و زن در برابر زن ... »
آيا حکم قصاص که مخاطب آن، اهل ايمان مي باشد، حکمی است فقط برای مؤمنین ومؤمنات؟[6]
20. همانطور که می توان دید و پيش از اين نيز گفتهبوديم درباره حجاب در هیچ جایی از اين نوشته تعریف دقیقی ارائه نمی شود و مراد مقاله از حجاب آشفته و ناواضح است اما بطور عجیبی ناگهان اظهارمی دارد که؛
«حال که منظوراصلی از حجاب گفته شد....»
این در حالی است که خوانند هنوز متوجه نشده که منظور مقاله از حجاب چیست چرا که تا اینجا گفته است که منظوراز حجاب چه چیزی نیست و تنها دریک جا گفته شد منظور از حجاب «ماهیت آدمی» است و در جای دیگر هم گفته شد که منظور حجابی است که متعارف است و عرف جامعه آن را تعیین می کند پس نتیجه این می شود که ماهیت آدمی را عرف جامعه تعیین می کند در استدلال منطقی اینگونه می شود :حجاب ماهیت آدمی است/حجاب را عرف جامعه تعیین می کند /پس ماهیت آدمی را عرف جامعه تعیین می کند/ آیا واقعا ماهیت انسان را عرف جامعه تعیین می کند؟ آیا این تعریف از حجاب درست است؟
21. در مقاله توجه نشده که اگر نحوه پوشش را به عرف و تشخیص فرد واگذار نماید آنگاه اگر که دختری با پوشش نا مناسب بیرون آید ودر درجه اول امنیت خودش را به خطر اندازد براحتی می تواند بگوید این پوشش من متعارف است خیلی ها مثله من می پوشند و در حالی که در مقاله تاثیرات اجتماعی نامطلوب آن نوع پوشش درک شده به هیچ وجه نمی توان برای دور کردن او از خطر اقدامی کرد این نوع پوشش بخاطره تاثیرات اجتماعی منفی اش نا مطلوب به حساب می آید اما بخاطره متعارف بودنش با ملاکی که درمقاله ارائه شده نامطلوب نیست.بنابراین در این صورت آن نوع پوشش هم مطلوب است هم نامطلوب است. اگر ملاک متعارف بودنی که گفته شد را بپذیریم دچار این تناقض می شویم که از یک طرف برای خودش ناامنی ایجاد می کند واز طرف دیگر خیلی راحت به کسانی که مانند سخن این مقاله را گفته اند می گوید: خیلی ها مثله من می پوشند و می گوید مگر نگفتید متعارف بپوشم متعارف جامعه ما این است با این ملاک دیگر نمی تواند به او اعتراض کند که توداری امنیت خودت را به خطر می اندازی حال امنیت خودت به کنارناامنی برای دیگران ایجاد می کنی.
22. در تعریف حجاب آمده :«که منظور از حجاب پوششی نیست که فردیت زن را تنزل دهد و یک پارچگی او را مورد هجوم قرار دهد» اما حال که این حجاب را رد کرده نگفته است که منظور مقاله از حجابی که فردیت زن را تنزل دهد چیست؟ مگر ما حجابی هم داریم که شان و منزلت زن را پایین بیاورد؟ این مقاله فقط گفته است که منظورمن چنین حجابی نیست؟آیا منظور آن، همین چادر بوده یا مانتو یا لباسی که بدن را بپوشاند یا چیز دیگری؟ از نظر من هیچکدام ازاین پوششهایی که نام برده ام درصورتی که واقعا حدود حجاب را آن طور که دین تعیین کرده رعایت کنند فردیت زن را تنزل نمی دهد وآن حجابی که گفته شد فردیت زن را تنزل می دهد نامش حجاب نیست واین سوال خواننده است که منظور مقاله ازاین حجاب چیست ؟و اساساً حجاب فردیت زن را تنزل نمی دهد بلکه آنچه که فردیت زن را تنزل می دهد بد حجابی است .
23. در ادامه اینگونه می گوید : «بایک نگاه زیست شناختی می توان گفت که زنان از وقتی که به دنیا می آیند به طور ذاتی علاقه به خودنمایی دارند ومیل به مقبولیت اجتماعی در آنها بسیار زیاد است واین حس به خصوص در دختران در سنین کودکی درمقابل گروه هم سالان خویش شدیداً وجود دارد.از نظر روانشناسان رفتارگرا وروانکاو همچون فروید تا زمانی که زنان کودکند وعلایم زنانگی در آنها ظاهر نشده است چه قبل از 9سال وچه بعد از آن نباید هیچ گونه محدودیتی در این زمینه برای آنها قایل شد.» حال اینجا یک سوال مطرح است که تا قبل از 9 سال ما می توانیم بگوییم که فرزندمان کودک است اما اگر بعد از 9 سال ما هیچ گونه محدودیتی برای او قایل نشدیم و او در جامعه به لحاظ امنیتی به خطر افتاد آن وقت چه باید کرد؟در مقاله از دیدگاه فروید نقل شده :«هیچ گونه محدودیتی نباید قایل شد» و این قید «هیچ گونه» در سخن فروید بسیار مهم است. در کجای عالم نامحدود بودن بی قید و شرط را می پذیرند؟ آیا کسانی که مثل فروید این دیدگاه را دارند فکر می کنند حتی در اروپا این را می پذیرند مگرندیدند که کلینتون رئیس جمهور آمریکا را به خاطره روابط نامشروع مواخذه اش کردند او رئیس جمهور آمریکا بود ولی محاکمه اش کردند درآمریکا که کشوری آنچنانی است نیز یک حد و حدودی وجود دارد نخست وزیر ایتالیا را هم برای رعایت نکردن برخی حدود مواخذه می کنند و .... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
24. برچه اساسی در مقاله به فروید استناد شده است؟ با این استناد یعنی عقیده فروید در این مقاله پذیرفته شده که چون خودنمایی امری طبیعی است پس باید باشد اما ما معتقدیم که این استدلال کاملا غلط است با این استدلال که در مقاله گفته شد : زیست شناسان می گویند خودنمایی طبیعی است پس باید باشد ونباید محدودش کرد اگر با این استدلال بخواهیم حساب کنیم هرچیزدیگری هم که طبیعی است نباید محدودش کنیم چون طبیعی است برای مثال برخی از انسان شناسان معتقدند که انسان وجه تمایزش از حیوان این است که انسان تنها موجودی هست که حس نابودی نوع خودش را دارد یعنی انسانهای دیگر را می کشد[7] واین طبیعی است و این در طبیعت انسان هست حال ما با توجه به دید گاه یاد شده می پرسیم اگر حس کشتن همنوع در ما هست چون طبیعی است پس خوب است؟ پس باید باشد؟با توجه به دیدگاه این مقاله اگر این حس طبیعی است باید همچنان همین طور بماند یا براساس آنچه که برخی روان شناسان انسان گرا همچون مزلو معتقدند که انسان می تواند از مرحله پایین نیازهایش شروع کند آنها را برآورده کندتا به مرتبه انسان خود شکوفا برسد؟ از نظر مقاله طبیعی است پس باید باشد ولی مزلو می گوید :می تواندنباشد. ما باید دائم ارتقاء پیدا کنیم تا انسان خودشکوفا شویم. در عین حال که یک سری چیزهای طبیعی در وجود خود داریم یک سری پتانسیل ها هم داریم که باید شکوفا شود که شکوفا شدن این پتانسیل ها مستلزم آن است که برخی چیزها را محدود کنیم. به نظرمی رسد مزلو هم روانشناس است چرا به فروید استناد میشود؟ در باب ديدگاههاي فرويد ما باید دو نکته را در نظر داشته باشیم؛
أ. یکی دیدگاه هایی که فروید در باب دین دارد.
ب. نقدهایی که به دیدگاه فروید وارد است.
درباره فروید پيش از اين گفتیم که اهمیت او بخاطر پرسشهایی است که طرح کرده نه پاسخهایی که به آن پرسش ها داده است. بنابراین نباید چندان به پاسخ هایش تکیه کرد.
اولاً فروید درباره دين در کتاب «توتم و تابو» زندگي مردم ابتدايي را تحليل مي کند[8]، و داستاني را براي پيدايش اديان مطرح مي کند. پريچارد اين نظريه داستان فرويد را «قصه پريان» مي نامد[9]. به نظر فرويد، انسان ابتدايي، در رمه آغازين زندگي مي کرد. اين رمه تشکيل مي شد از نري مسلط که پدر بود و تعدادي از ماده ها را در انحصار خود داشت. اين پدر نيرومند، پسران خود را از ماده ها دور نگه مي داشت. روزي اين پسران متحد شده پدر مسلط را کشتند و سپس آن را خوردند. دليل اين آدم خواري به نظر فرويد اين بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قرباني، نيرو ميگيرند و قدرت او را به دست آورند. بعد از مدتي، آنها از عمل خويش پيشيمان شدند[10] و از دیگر سو، پیدایش رقابت میان پسران، سبب شد كه آنان اولاً به مشكلات وضعیت جدید خود و ثانیاً، به حق پدر در این مورد پی ببرند. این پشیمانی و آگاهی آنان به نادرستی رفتار خود، سبب شد كه بهخاطر جبران رفتار ناپسند خود، به بزرگداشت پدر بپردازند. از اینرو به ساختن اشیایی دست زدند كه یادآور خاطرات پدر باشد. این اشیاء كه «توتم» نام گرفت، به دلایل یاد شده، حالت قدسی پیدا كرد و از این راه، اولین قدم دینداری، برداشته شد. این مرحله، پرستش اشیای مادی و محسوس است. با رشد این مرحله، اشیای غیرمادی و نامحسوس بهجای محسوسات نشست و پرستش امور نادیدنی رواج پیدا كرد و چون از این تاریخ، زمان بسیاری گذشت، مردم علت پرستش آن اشیاء را كه عقدههای یاد شده بود، از یاد بردند و در نتیجه نه بهعنوان بزرگداشت خاطر پدر، بلكه بهعنوان امر مستقل مورد توجه قرار گرفت. به گمان وی دینداری نتیجه پشیمانی از اولین جنایت تاریخ، بهخاطر عقدههای جنسی است كه همان كشتن پدر است. [11]
دين توتمي از احساس گناه و تلاش براي پرداخت کفاره و جبران سرچشمه مي گيرد. به نظر فرويد، اين عوامل در ريشه ي همه ي اديان بشري قرار دارد. همه ي اديان بعدي در واقع کوشش هايي براي حل اين مسئله اند.
تقرير سوم فرويد که از معروف ترين نظريات وي است، بر اين ادّعاي او مبتني است که غريزه ي جنسي يا ليبيدو (Libido) مادر تمام غرايز است. اقتضاي اصلي غريزه جنسي اين است که هر گاه تحريک شد، ارضا شود. امّا از همان اوان کودکي پدر و مادر، انسان ياد مي دهند که آزداي جنسي مطلق وجود ندارد هر قدر سن بالاتر مي رود، اجتماع محدوديت هاي بيشتري پيش پاي او مي نهد، اما انسان تسليم اين محدوديت ها نمي شود. غريزه هاي جنسي در مواجهه با اين محدوديت ها سرکوب مي شود و به ضمير انسان بر مي گردد؛ يعني از روان خودآگاه به ناخودآگاه مي رود و در ناخودآگاه به شکل عقده در مي آيد. به نظر فرويد، شعراء و هنرمندان و حتي پيامبران همه از اين طريق پديد آمده اند[12] هنر و دین، همان بروز شهوت جنسی به شكل محترمانه آن است و از آنجا كه همه انسانها از این عقدههای جنسی سهمی دارند، همه به هنر و دین علاقه دارند.شاعران، هنرمندان و پیامبران كسانی هستند كه از شهوات سركوب شده، سهم بیشتری دارند.
مشکل اصلي اين است که داستان پردازي فرويد با تاريخ جور در نمي آيد. هيچ مدرک تاريخي دال بر صحت ادعاي او وجود ندارد.
ثانیاً نقدي که از سوي روان شناسان بر ادعاي فرويد مطرح شده است، نقد روش شناختي است. اساس تبيين فرويد از دين، نظريات روانکاوي او است و نظريات روانکاوي فرويد، خصوصاً تأکيد وي بر غريزه ي جنسي مورد انتقاد بسياري از روان شناسان واقع شده است. برخي از شاگردان فرويد، مانند يونگ و آدلر با نظريات استاد خود در زمان حيات وي به شدت مخالفت کردند و نظريات جديدي آوردند که مقايسه ي اين نظريات با نظر فرويد، نکات ديگري را روشن ساخته است.[13]
استاد مطهری در نقد دیدگاه فروید اینگونه می گویند:
«درروانشناسی جديد و مخصوصا در مكتب روانكاوی فرويد روی محروميتها و ناكاميها بسيار تكيه شده است . فرويد میگويد : ناكاميها معلول قيود اجتماعی است وپيشنهاد میكند كه تا ممكن است بايد غريزه را آزاد گذاشت تا ناكامی و عوارض ناشی از آن پيش نيايد . پاسخ اين ايراد اينست كه درست است كه ناكامی ، بالخصوص ناكامی جنسی ، عوارض وخيم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودی كه مورد نياز طبيعت است غلط است ، ولی برداشتن قيود اجتماعی مشكل را حل نمیكند بلكه بر آن میافزايددر مورد غريزه جنسی و برخی غرائز ديگر ، برداشتن قيود ، عشق به مفهوم واقعی رامیميراند ولی طبيعت را هرزه و بیبند و بار میكند . در اين مورد هر چه عرضه بيشتر گردد هوس و ميلِ به تنوع افزايش میيابد . در اينگونه حالات سير كردن و ارضاء از راه فراوانی ، امكان ندارد و اگر كسی بخواهد از اين راه وارد شود درست مثل آن است كه بخواهد آتش را با هيزم سير كند.
به طور كلی انسان از نظر روحي طالب بی نهايت آفريده شده است . وقتی هم كه خواستههای روحی در مسير ماديات قرار گرفت به هيچ حدی متوقف نمیشود ، همانطور كه محروميتها سبب طغيان و شعلهور شدن شهوات میگردد ، پيروی و اطاعت و تسليم مطلق نيز سبب طغيان و شعلهور شدن آتش شهوات میگردد . امثال فرويد آن طرف سكه را خواندهاند و از اين طرف سكه غافل ماندهاند . اشتباه فرويد و امثال او در اينست كه پنداشتهاند تنها راه آرام كردن غرائز ،ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنها است . اينها مدعی هستند كه قيد و ممنوعيت ، غريزه را عاصی ومنحرف و سركش و نا آرام میسازد . طرحشان اينست كه برای ايجاد آرامش اين غريزه، بايد به آن آزادی مطلق داد آن هم بدين معنی كه به زن اجازه هرجلوهگری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود .
اينها چون يك طرف قضيه راخواندهاند توجه نكردهاند كه همانطور كه محدوديت و ممنوعيت ، غريزه را سركوب و توليد عقده میكند ، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات درآوردن آنرا ديوانه میسازد ، و چون اين امكان وجود ندارد كه هر خواستهای برای هر فردی برآورده شود ، بلكه امكان ندارد همه خواستههای بی پايان يك فردبرآورده شود غريزه بدتر سركوب میشود و عقده روحی به وجود میآيد.
برای آرامش غريزه دو چيز لازم است : يكی ارضاء غريزه در حد حاجت طبيعی، و ديگر جلوگيری از تهييج و تحريك آن .اينكه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری ولمسی موجبات هيجان غريزه را فراهم كند و آنگاه بخواهد با ارضاء ، غريزه ديوانه شده را آرام كند ميسر نخواهد شد . هرگز بدين وسيله نمیتوان آرامش و رضايت ايجاد كرد، بلكه بر اضطراب و تلاطم و نارضائی غريزه با هزاران عوارض روانی و جنايات ناشی از آن ، افزوده میشود. تحريك و تهييج بی حساب غريزه جنسی عوارض وخيم ديگری نظير بلوغهای زودرس و پيری و فرسودگی نيز دارد.
فرويد كه طرفدار سرسخت آزادی غريزه جنسی بود ، خود نيز متوجه شد كه خطا رفته است ،لذا پيشنهاد كرد كه بايد آن را از راه خاص خودش به مسير ديگری منحرف كرد و به مسائل علمی و هنری نظير نقاشی و غيره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعيد شد. زيرا تجربه و آمار نشان داده بود كه با برداشتن قيود اجتماعی ، بيماريها وعوارض روانی ناشی از غريزه جنسی بيشتر شده است . من نمیدانم آقای فرويد كه طرفدار تصعيد است از چه راه آنرا پيشنهاد میكند . آيا جز از طريق محدود كردن است ؟[14]»
25. همانطور که می توان دید حتی همان تمدن غربی هم آزادی بدون قید و شرط را قبول ندارد. ممکن است بتوان گفت تا 9سالگی به کودک کاری نداشته باشیم اما بعد 9 سالگی را می خواهیم چه کنیم تا امنیتش به خطر نیفتد؟ دقیقا مثله این است که مسواک زدن برای دندان کودک مفید است ولو آنکه آن را دوست نداشته باشد اما ما نمی توانیم بگوییم چون دوست ندارد نباید به او تذکر دهیم. اگر با مسواک نزدن سلامتی اش به خطر می افتد آن وقت می خواهیم چه کار کنیم؟در اموری که ضرر آنها به طور تجربی مشهود است یعنی خطرات امنیتی برای خود فرد ایجاد می کند اتفاقاً می شود که انسان یک مقدار محدودیت قایل شود نمی گوییم خشونت قایل شود.
26. .با توجه به تمام آنچه گفته شد در مقاله بالاخره مشخص نشد که این مقاله دیدگاه نامحدود بودن فروید را قبول دارد یا سخن دکتر شریعتی را که در ابتدا به ایشان استناد کرده یا سخن خانم زهرا رهنورد را که در ادامه به آن استناد می کند؟ اتفاقاًهیچ یک از این دونفر دیدگاه نامحدود بودن را قبول ندارند. چرا که سخن دکتر شریعتی وخانم رهنورد خودش گونه ای محدودیت را بیان می کند.
27. آیا با توجه به استناداتی که در متن شده به نظر نمی رسد که حجاب یک فایده ای دارد که دکتر شریعتی می گوید:« یک نه بزرگ به قدرت های استکباری جهان است» مگر قدرتهای استکباری جهان چه خطری دارند که اینگونه می گوید؟ یا آقای احمد قابل می گوید :«مستحب موکّد است »برای چه «موکّد» است؟ یا خانم رهنورد می گوید:
«چگونه با متوجه ساختن تو به سکس و زیبایی وخودنمایی نیم دیگر خلق یعنی زن را فلج بی کار ولاابالی می سازند»؟
پس به نظر می رسد مزيتي در آنچه در مقاله محدودیت خواندهشده یعنی در حجاب هست که داشتنش نسبت به نداشتنش رجحان می یابد و همه به گونه ای بر آن سفارش می کنند؟
28. این مقاله قرار بود حجاب اجباری را رد کند وبگوید ضرر دارد اما حالا درهمین بحث به فروید استناد می کند که بعد از 9سالگی هم نباید هیچ گونه محدودیتی برای کودک قایل شد این دوسخن باهم در یک جا نمی گنجد لذاخواننده فکرمی کند که برای این نوشتار معنی محدودیت مشخص نیست و انگار معنی محدودیت را خشونت و دعوا می پندارد و محدودیت را مساوی با خشونت گرفته است و این معنی ندارد در صورتی که پدری که با مهربانی به فرزند خود می گوید:دخترم این گونه باش در واقع او هم دارد دخترش را محدود می کند ولی با زبان خوش این کار را می کند.
در ستون آخر پاراگراف آخر مقاله از بانوی به اصطلاح «مهر و آیینه» نقل شده که می گویند:
«چگونه با وجود تو بی شرمی ها بی عفتی ها وخودنمایی ها عریانی ها وعشوه گی ها نیم دیکر خلق تورا /مرد را از مسائل اصلی میهنت غافل کنند؟چگونه با متوجه ساختن تو به سکس وزیبایی وخودنمایی چگونه نیم دیگر خلق را یعنی زن را فلج بیکار وبی حس ولاابالی سازند؟»
29. خانم رهنورد در همان عباراتی که نقل شده در مقاله از ایشان ، دوبار از خودنمایی نام می برد ومدعی می شود وقتی فردی حجاب داشته باشد برای مفاهیم والا و انسانی ای چون عفت و پاکدامنی فواید دارد اما درجای دیگر از این مقاله از قول زیست شناسان می گوید خودنمایی طبیعی است باید ارضاء شود و از سوی دیگردرستون سوم از فروید نقل می کند که نباید هیچ گونه محدودیتی بعداز 9 سالگی هم قایل شد. حال پرسش ما این است که از طرفی می گوید باید مفاهیم والا و انسانی مثله عفت و پاکدامنی حفظ شود ازطرف دیگر می گوید طبیعت دختر این است که خودنمایی کند باید اینها باشد تا بعد از 9 سالگی هم باید اجازه ی خودنمایی به او بدهیم. شاید منظور مقاله از خودنمایی چیز دیگری است که ما نمی دانیم؟ این را برای خواننده مشخص بفرماییدکه اگر دختری به قول زیست شناسان وفروید به طور ذاتی و طبیعی خواست خودنمایی کند که مقاله می گوید مجاز است وباید بگذاریم آزاد باشد و هیچ گونه محدودیتی نباید قائل باشیم و از طرف دیگر مفاهیم والا وانسانی مثل عفت و پاکدامنی در مقاله مهم است( که در ستون سوم خط 22 به آن اظهارشده ) وقبول کردیم که این مفاهیم چیزهای خوبی است وباید باشد حالا چگونه این مقاله می تواند جمع بین اینها کند که هم به یک دختر بالای 9 سال اجازه ی خودنمایی بدهیم ولی عفتش هم لکه دار نشود این را باید چه کنیم؟
30. زمانی که در مقاله استناد به فروید می شود که می گوید :ما نباید حتی بعد از 9سالگی هم محدودیت قایل شویم و در ادامه استناد به حدیث می کند که میفرماید:« الانسان حریص علی ما منع» (اگر انسان از چیزی منع شود به آن حریص تر می گردد ) به نظر می رسد که مقاله می خواهد بگوید ما اگر بعد از 9سال برای دختر محدودیت قایل شویم به حجاب نداشتن حریص می شود پس نتیجه می گیریم که هیچ گونه محدودیتی نباید داشته باشیم در واقع مقاله استناد به حدیث کرده تا سخن فروید را مورد قبول جلوه دهد اما نمی دانم مقاله، این آیات و محدودیت هایی را که اين آيات برای انسان قائل می شوند، چگونه توجیه می کند؛ قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم ویحفظو فروجهم..[15] / وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ... [16] / یا ایهاالذین امنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا ...[17] /واذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلکم ...[18] / فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم ... [19] / یاایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تاستانسوا .. [20] / یاایها الذین امنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان ..[21]./ واقیموا الصلات واتوا الزکات[22]./ قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول .. [23] / وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم و امائکم[24]
همانطور که می توان دید این آیات پر است از افعال امري. آیا از نظر این مقاله این آیات چیزی را محدود یا منع می کنند و شرط و شروط می گذارند یا نه ؟
شهیدمطهری در اينباره اینگونه می آورند:
«يك ايراد ديگر كه بر حجاب گرفتهاند اينست كه ايجاد حريم ميان زن و مرد براشتياقها و التهابها میافزايد و طبق اصل " الانسان حريص علی مامنع منه"، حرص و ولع نسبت به اعمال جنسی را در زن و مرد بيشتر میكند. به علاوه ، سركوب كردن غرائز موجب انواع اختلالهای روانی و بيماريهای روحی میگردد . در گذشته افراد بیخبر ، به دانشجويان بي خبرتر از خود میگفتند انحراف جنسی ، يعنی هم جنس بازی ، فقط در ميان شرقيها رائج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثر قيود زياد و حجاب است. اما طولی نكشيد كه معلوم شد رواج اين عمل زشت در ميان اروپائيها صد درجه بيشتراز شرقيها است .
ما انكار نمیكنيم كه دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف میشودو بايد شرائط ازدواج قانونی را سهل كرد ، ولی بدون شك آن مقدار كه تبرج و خودنمائی زن در اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحراف جنسی میشود به مراتب بيشتر از آن است كه محروميت و دست نارسی سبب میگردد .
اگر در مشرق زمين محروميتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است، در اروپا شهوترانيهای زيادباعث اين انحراف گشته است»[25]
31. درستون سوم پاراگراف سوم این مقاله اظهار شده که:
«اگر بخواهیم به آرا ونظریات فقها در زمینه ی حجاب نگاهی بیفکنیم به خوبی می توانیم تعارض در خصوص حدود حجاب وضمانت اجرای کیفری در خصوص بی حجابی در جامعه را در میان نظریات و فتاوی فقها ملاحظه کنیم تا جایی که فردی همچون احمد قابل پوشش مربوط به موی سر ویا گردن را واجب شرعی نمی دانست ومستحب مؤکد تعریف می کرد.»
با توجه به سخن فوق در رابطه با «حدود حجاب» و «کیفر آن» اختلاف است نه خودِ «حجاب». اما در مقاله مشخص نیست که سخن در رابطه با خود حجاب است یا حدود آن یا کیفر آن درباره کدام یک ازاین سه موضوع می خواهد سخن بگوید این باید برای خواننده مشخص شود اما برای ما دراین مقاله مشخص نشد که مقاله در باب کدام موضوع از حجاب می خواست سخن بگوید؟ در عنوان مقاله که قرار بود حجاب اجباری را رد كند اما بعد ازاین ، مقاله آمد راجع به اصل حجاب صحبت کرد بعد به سراغ حدود حجاب رفت که بین فقها اختلاف هست بعد هم راجع به کیفرش و اینکه آیا حق داریم کیفر کنیم یا نه صحبت می کند در صورتی که مقاله فقط براساس عنوانی که مطرح کرده بود حق داشت درباره قبح حجاب اجباری صحبت کند که در آن نه نیازی به ایرج میرزا بود نه فروید نه زیست شناسان فقط باید می گفت به لحاظ تربیتی هیچ کسی حق ندارد برای اینکه شخص الف ویژگی ب را داشته باشد از اجباراستفاده کند با اين حال در متن چیزهایی اضافه تر هم مطرح شد و مقاله اول راجع به اصل حجاب صحبت کرد بعد درباب حدود حجاب سخن گفت و به احمد قابل استناد كرد و در آخرهم درباره کیفر ومسائل حقوقی آن سخن گفت ونهایتا هم که خواننده مقاله را می خواند متوجه نمی شود که این مقاله توسط فردی جامعه شناس یا روانشناس یا عارف یا زیست شناس یا حقوق دان یا فقیه نگاشته شد ؟وگویا این مقاله در پي خواسته ای بوده که برای اثبات و تایید آن به هر چیزی و هر کسی استناد کرده است. «الغريق يتشبث بكل حشيشٍ»
اما در مقابل ديدگاه احمد قابل ديدگاه محققي چون استاد شهید مطهری را نميتوان ناديده گرفت که می گویند:
«... « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن [26]»" يعنی میبايد روسری خود را برروی سينه و گريبان خويش قراردهند . البته روسری خصوصيتی ندارد ، مقصود پوشيدن سر و گردن و گريبان است .– ديگران نيز همانطور گفتهاند - زنان عرب معمولا پيراهن هائی می پوشيدند كه گريبان هايشان باز بود ، دور گردن و سينه را نمی پوشانيد . روسري هائی هم كه روی سر خود می انداختند از پشت سر می آويختند -. اين آيه دستور می دهد كه بايد قسمت آويخته همان روسري ها را از دو طرف روی سينه و گريبان خود بيفكنند تا قسمتهای ياد شده پوشيده گردد . ابن عباس در تفسير اين جمله گفته است : " تغطی عرها و صدرها و ترائبها وسوالفها "يعنی زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوی خود را بپوشاند[27]تفسير صافی نيز بعد از ذكر جمله " « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن»" میگويد : برای اينكه گردنها پوشيده شود ". به هر حال منظور اين است كه اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان می كند . مراجعه به تفاسير وروايات اعم از شيعه و سنی و مخصوصاً روايات شيعه كاملا مطلب را روشن می كند وجای ترديد در مفهوم آيه باقی نمی گذارد . حدود پوشش در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفين بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلامی هيچگونه ترديدی وجود ندارد . اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است . نه از نظرقرآن و حديث ، و نه از نظر فتاوی ، در اين باره اختلاف و تشكيكی وجود ندارد . آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است . اينكه پوشيدن وجه و كفين لازم نيست ظاهراً در ميان تمام علمای اسلامی اعم از شيعه و سنی اختلافی نيست . فقط يك نفر از علمای اهل تسنن به نام ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام نظر مخالف دارد . آن هم معلوم نيست كه نظرش در مورد نماز است يا در مورد نا محرم . درباره چهره هيچگونه اختلافی نيست ، احياناً بعضی از علماء درباره دستها تا مچ و يا درباره پاها تا ساق ، اختلاف كرده اند كه آيا جزء استثناء هست يا نيست ؟ در ميان مسائل فقهی شايد كمتر مسأله ای اينچنين پيدا شود كه اينگونه مورد اتفاق نظر ميان علمای اسلام اعم از شيعه و سنی بوده باشد»[28]
لازم است درادامه، فتوای محقق ديگري چون آیت الله بهجت(ره) را درمقابل دیدگاه احمد قابل ذکرکنیم ایشان می فرمایند: بیاعتنایی به حجاب گناه است و داشتن حجاب واجب است بیرون گذاشتن موهای سر از چادر و مقنعه توسط خانمها در دید نامحرمان حرام است . چادر حجاب پسندیده است. تمرین اطفال بر وظایف شرعیه به عهدهی والدین است.[29]
32. در ستون چهارم پاراگراف اول مقاله گفته شده :«که به هر ترتیب به تعبیر فقها بی حجابی یک گناه صغیره است» سؤال ما این است که ای کاش در مقاله ذکر می شد که به تعبیر کدام فقها بی حجابی گناه صغیره است؟و همچنین ای کاش این نکته هم در نظر گرفته می شد که همین فقها معتقدند هر گناهی که صغیره حسابش کردیم کبیره است. این پارادوکس را باید چه کنیم؟
33. درادامه مقاله آمده که؛
«من مطمئن هستم که اکثریت نسوان آزادی خواه وطن به دنبال بی بند وباری نیستند واگر با آنها رفتارهای قیم مابانه وآزارگونه نشود قطعاً زنان گل وگلاب وآیینه وطن می شوند.»
ما میان «محدودیت» و «اجبار» تمایز قائلیم و معتقدیم که نه تنها در زمینه حجاب بلکه در هر امر نیکویی اگر اجبار بیاید مقاومت ایجاد می کند و نتیجه معکوس میدهد. اما درباره محدوديت جاي سخن هست.
34. وهمچنین در ادامه ذکر می کند که :
«وچه قدر زیبا که بانوی مهر وآیینه ما زهرا رهنورد در کتاب پیام حجاب زن مسلمان می گوید :واینک که اسلام را پذیرفته ای وپوشش کاملش را پذیرفته ای در حرم امن اسلام قرار گرفته ای ...اینک این چپاول گران سود جو سرمایه داران قدر ت های سیاسی ودر یک کلام امپریالیستهای شرق وغرب چگونه تورا پایگاه کوبیدن ارزشهای برتر ومتعالی قرار دهند؟»
با استناد مقاله به خانم رهنورد و بکارگیری تعبیر «بانوی مهر و آینه» اولاً به نظر می رسد گویا ایشان و این سخنشان نیز مورد قبول مقاله قرار گرفته که خانم رهنورد می گویند:
«...با پذیرش حجاب کامل اسلام در حرم امن اسلام قرار گرفته ای....»
گویی که از نظر ایشان حجاب- بر خلاف آنکه این مقاله آن را یک امر شخصی به حساب می آورد یک تبعات اجتماعی هم دارد و یک امنیت اجتماعی هم برای صاحب آن می آورد این در حالی است که در اواسط مقاله این باور بر آن حاکم بود که منظور از حجاب آن است که متعارف باشد و حجاب را امری شخصی می دانست وهر کس هر آنچه را که متعارف می داند می تواند بپوشد اما الان با این نقل قول برای حجاب یک تبعات اجتماعی قائل شده است آن هم تبعات اجتماعی مثبتی همچون امنیت که از خانم رهنورد نقل شد. مقاله از یک طرف به احمد قابل استناد کرده که پوشش سر و گردن را واجب نمی داند و می گوید اگر سر و گردن را نپوشانیم اشکال ندارد از طرف دیگر به خانم رهنورد استناد کرده که می گویند:
«واینک که اسلام را پذیرفته ای وپوشش کاملش را پذیرفته ای در حرم امن اسلام قرار گرفته ای»
در نهایت این مقاله کدام سخن را قبول دارد سخن احمد قابل را که می گوید پوشاندن سروگردن مستحب است یا سخن خانم رهنورد را که پوشش غیرکامل را موجب ناامنی می داند؟ در اینجا می توان از این نوشتار پرسید آیا داشتن امنیت برای انسان ضروری است و در واقع استدلال آن این گونه است که حجاب امنیت می آورد/ داشتن امنیت ضروری است /پس داشتن حجاب ضروری است یا به قول همین مقاله و آقای احمد قابل حجاب امنیت می آورد / حجاب مستحب است / پس داشتن امنیت مستحب است؟!؟
35. از طرف دیگر با توجه به دیدگاه این مقاله می پرسم به نظر آن این حجابی که خانم رهنورد می گویند و مقاله آن را تأیید می کند همان حجابی نیست که ایرج میرزا آن را به تمسخر گرفت و آن را بقچه خواند آیا این همان حجابی نیست که این مقاله پیش از نقل قول از ایرج میرزا گفت که من حتی آن را هم قبول ندارم؟
36. با توجه به مطالب ذکر شده در مقاله خانم رهنورد دارد راجع به «ماهیت آدمی» صحبت می کندیا اینکه راجع به همین حجابِ فرمی و شکلی یعنی چادر صحبت می کند؟خانم رهنورد راجع به حجاب کامل صحبت می کند آیا با توجه به اینکه خود ایشان از چادر استفاده می کند آیا این احتمال وجود دارد که منظور ایشان از حجاب کامل همان چادر باشد؟ خانم رهنورد دارد راجع به پوشش کامل صحبت می کند در حالی که در ستون دوم پاراگراف دوم همین متن گفته شده : که منظور ازحجاب ماهیت آدمی است اگر مقاله می خواست راجع به ماهیت آدمی سخن بگوید بهتر نبود به جای خانم رهنورد از کسی استناد می آورد که راجع به ماهیت آدمی سخن گفته باشد؟ ایشان که راجع به همان پوشش فرمی و قالبی یعنی چادر سخن می گویند و این درست همان چیزی است که مقاله مدعی بود که مدنظر ما نیست و آن را حجاب نميداند.
37. در ادامه خانم رهنورد می گویند :
«چگونه با وجود تو با ویژگی های تو بی شرمی ها بی عفتی ها خودنمایی ها وعریانی ها وعشوه گی ها نیم دیگر خلق تو را مرد را از مسائل اصلی میهنت غافل کنند؟ چگونه با متوجه ساختن تو به سکس وزیبایی وخودنمایی چگونه نیم دیگر خلق را یعنی زن را فلج بی کار و بی حس و لاابالی سازند ؟»
ایشان در این جمله ذکر می کنند که اگر زن حجاب داشته باشد نیم دیگر خلقش یعنی مرد را حواسش را پرت نمی کند تا از مسائل اصلی غافل شود این بیان گر همان امنیت اجتماعی و رواني است که از فواید حجاب است.
این بانوی به تعبیر مقاله «مهر و آینه» در همين دو جمله دو بار از «خودنمایی» به عنوان يكي از عوامل از بين برنده امنيت اجتماعي و رواني نام می برند آیا این «خودنمایی» همان چیزی نیست که در مقاله گفته شد: که فروید و زیست شناسان گفتهاند امري طبیعی است و باید باشد وهیچ گونه محدودیتی برای خودنمايي دختر حتي بعد از 9سالگی نباید قایل شویم پس چگونه در این مقاله به خانم رهنورد استناد می شود که می گوید برای دستیابی به امنیت باید «خودنمایی ها» با پوشش كامل اسلام- همین چادر- پوشانده شود؟
38. از سوي ديگر اينكه در این مقاله تبعات اجتماعی حجاب با استناد به سخن خانم رهنورد پذيرفته شد بنابراین اگرکسانی که عقیده این مقاله را داشتند خواستند دختر را حتي بعد از 9سالگي نامحدود بگذارند تبعات ناامني اجتماعیاي را كه این مقاله به آن اعتراف نموده چه ميكنند؟
39. پرسش ديگر اين است كه آیا پيش از نوشتن این مقاله تاكنون به آمار جرائم ناشي از خودنماييها و عدم محدوديت، نگاهی انداخته شده تا ببینيم این خودنمایی ها- که این مقاله آن ها را طبیعی می داند- چه قدر فاجعه آفریده و سپس از وجدان خود بپرسیده با وجود اين آمار آيا باز هم بايد معتقد بود كه فروید درست میگوید؟ بررسی رابطه بین نوع حجاب و میزان امنیت اجتماعی در بین زنان شهر تهران[30] كه در سالهاي 1385-1386 توسط مرکز امور زنان و خانواده – معاونت آموزش و پژوهش رياست جمهوري انجام داد نشان ميدهد كه بدحجابي خود زمينۀ تهديدات اجتماعي برای زنان و دختران را نيز فراهم آورده است. و همچنين آمار خشونت اجتماعي نسبت به زنان، را افزایش خواهد داد.
نتایج حاصل از تحلیل آماری حاکی از آنست که اولاً زنانی که پوشش نامناسب داشتند مایل به داشتن پوششی اسلامی بودند و علت روی آوردن به پوشش موجود خود را فشار اجتماعیای که برای همرنگ شدن با جماعت بر روی زنان و بویژه دختران جوان وجود دارد مطرح می کردند ، آنان علی رغم تمایل و خواست باطنی خودشان به جریان مد و مدگرایی غربی که در اجتماع جریان دارد کشیده شده اند.
ثانیاً زنان محجبه نیز چنین ابراز میدارند که آنان نیز به نوعی مورد آزار و اذیت واقع می شوند ، لکن معنای " آزار " برای این دو گروه متفاوت است.
آنانی که پوشش اسلامی داشتند، به حریم خصوصی خودشان حساسیت بیشتری داشته و کوچکترین تعرض ( حتی یک آزار کلامی ) را هم آزار میدانند در حالیکه برای گروه دوم این حریم خصوصی بی معنی تر و مصداق و معنای آزار متفاوت است.
نکته دیگر اینکه زنانی که پوشش نامناسب و غیراسلامی دارند همواره در دسترس مردان تهدیدگر قرار دارند و هر زمان این مردان بخواهند میتوانند اینگونه زنان را وسیله تمتعات جنسی خود قرار دهند در حالیکه زنان باپوشش اسلامی که با رعایت حجاب از مصونیت برخوردار هستند هیچگاه این اجازه و اختیار را به تهدیدگران اجتماعی نمیدهند، و درست به این دلیل است که برای مردان تهدیدگر این امکان وجود دارد که با آزارهای خیابانی نسبت به زنانی که پوشش مناسب ندارند به نوعی به هوسهاي خودشان برسند.
بر اساس آنچه در این پژوهش بهدست آمده میتوان گفت که میزان احساس امنیت اجتماعی زنان در سطح بالایی قرار دارد، دلیل آن این است که وقتی ابعاد شاخص امنیت اجتماعی را بررسی میکنیم مشاهده میشود که به علت آنکه خرده بعد امنیت فرهنگی (22/4) و امنیت سیاسی (02/4) در سطح بالایی قرار دارد، میزان کل شاخص بالا رفته اما بعد اجتماعی ـ فردی (59/2) که در پژوهش حاضر از اهمیت بسزایی برخوردار است، در سطح پایینی قرار دارد. لذا در کاربرد این شاخص باید به نکات فوق العاده مهم بالا توجه نمود.
بر اساس چهار چوبهای نظری شاخص های امنیت اجتماعی عبارتند از : حفظ زبان و ادبيات، لباس و نحوه پوشش، آگاهي از تاريخ و گذشته، عادات، سنن و فرهنگهاي جاري، اشاعه باورها و عقايد ، که این شاخصها می توانند در معرض تهدیدات مختلف واقع شوند . اگر در جامعه بهصورت بالفعل و سیستماتیک بر روی تقویت این شاخص ها بر اساس اصول فکری حاکم بر جامعه ، فعالیتهای تثبیتی انجام گردد، توانستهایم تهدیدات را به فرصت تبدیل کنیم. ولی اگر در مقابل تغییرات اصولی این شاخصها موضع انفعالی بگیریم از تهدید آنها مصون نخواهیم ماند. یکی از این موارد لباس و نحوه پوشش اعضای یک جامعه است، بر اساس نتایج بدست آمده می توان عنوان کرد که قدرت تبیینی متغیر نحوه پوشش 22 درصد است. این بدان معنا است که متغیر نحوه پوشش سهم 22 درصدی از متغیر وابسته (امنیت اجتماعی)را به خود اختصاص می دهد و سایر متغیر ها 78 درصد از متغیر وابسته را تبیین کردهاند. نکته مهم این است که در مسائل اجتماعی وقتی که متغیری قدرت تبیینی 22 درصدی داشته باشد، از آن متغیر به عنوان یک فاکتور فوق العاده نیرومند و حیاتی نام میبرند. بر این اساس شایسته است که ما براي ايجاد امنيت براي زنان به نحوه پوشش آنان در سطح جامعه بیشتر توجه كنيم.
علاوه بر پژوهش فوق پژوهشهاي ديگري نيز در اين زمينه انجام شدهاست به عنوان نمونه آخرین تحقیق در مورد امنیت در بین زنان 18 تا 29ساله تهرانی روند صعودی آمار قتل زنان در تهران را نشان ميدهد.
براساس نتايج پژوهشي كه در نشست كاهش خشونت مبتني بر جنسيت در آبان سال گذشته (85) ارائه شد، ميانگين دو ساله آمار قتل و جنايت عليه زنان در تهران گواهي بروز دغدغه جديدي درمقوله امنيت زنان در كلان شهرها بويژه تهران است براساس اين بررسي، از مجموع 149فقره قتل در تهران در سال 86، 35 نفر از قربانيان زن بودند كه در سال 87 سهم آنان از 172 حادثه قتل به 46 نفر رسيد اين در حالي است كه آمار دقيقي از تعرض به زنان وجود ندارد تعرضاتي كه از مزاحمتهاي كلامي تا تجاوز به عنف طبقهبندي ميشود و صفحات روزنامهها نشان ميدهد كه زنان، قربانيان بخش عمدهاي از اينگونه جرائم هستند. آمار نشان ميدهد كه فقط 32 درصد آگهی دهندگان خواهان کار مشروع زنان هستند.
تحقيق ديگري در مورد آگهيدهندگان براي استخدام زنان در مشاغل غيردولتي نيز اين واقعيت تلخ را روشن كرد كه فقط 32 درصدآگهيدهندگان خواهان كار مشروع زنان بودهاند. معناي چنين دادههايي آن است كه درجامعه ما اگر زن بخواهد از نظر اقتصادي مستقل باشد و با تلاش خود زندگي كند، امنيت كمي بويژه در بخش غيردولتي دارد. در نتيجه ناچار است يا بهخاطر فشار مالي به خواستههاي غيرقانوني برخي از كارفرمايان تن دهد، يا فشار مالي را با تمام عوارض روحي و روانياش تحمل كند و در بدترين حالت، در معرض سقوط و پرتگاه فساد بيفتد.
اين در حالي است كه متاسفانه پديده طلاق و جدايي خانوادهها نيز درجامعه ما روندي شتابآلود و هولناك گرفته و عواقب آن بيش از هر چيز زندگي زنان و امنيت آنان را تحت تاثير قرار ميدهد.
... فرمانده نيروي انتظامي، درباره بيشترين جرايم صورت گرفته عليه زنان ميگويد: جرمي كه در حال حاضر بيشتر عليه زنان در جامعه نمود دارد، عمدتاً اغفال، فريب و تجاوز است.
فرمانده ناجا با ابراز تاسف نسبت به وجود نگاه طماعانه به زنان و جرايم اخلاقي عليه آنان اضافه ميكند: معمولا چندمتجاوز يا اغفالكننده نسبت به يك زن وجود دارد و سهم زنان و مردان در جرايم اخلاقي مساوي نيست، بنابراين نيازمند افزايش آگاهي زنان هستيم[31].
این فقط قسمت کوچکی از آمار و تحقیقات بود که ما در اینجا آوردیم .
پرسشهایی درباب نکات اخلاق حرفهاي
بخس سوم از پرسشهایی که برای اینجانب مطرح شده این است :
1- آیا به لحاظ اخلاق حرفهای و اخلاق باور مجاز هستیم حرفهایی بزنیم که سندي برای آنها نداریم یا نیاوریم؟
2- آیا ما مجاز هستیم که از بین تمام اقوال مختلفی که باهم تناقض وتضاد هایی دارند آن قولی را گزینشی انتخاب کنیم که با خواستههاي خودمان هماهنگي و انطباق دارد- نه با عقل و منطق- یا اينكه باید از بین اقوال مختلف ادله را بسنجیم و آن قولی که قوی تر بود انتخاب شود؟
3- آیا ما به لحاظ اخلاق باور مجاز هستیم برای اینکه ثابت کنیم حجاب نباید اجباری باشد بیاییم اشعاری از فردی بیاوریم که این فرد اساساً مخالف حجاب است و تعابیر زشت و رکیکی راجع به حجاب بکار برده است وشعری از او نقل کنیم که در آن تمسخر هجو و استهزاء اصلِحجاب است نه «اجباريبودن حجاب» در حالی که خودمان مدعی هستیم که ما مخالف حجاب نیستیم بلکه مخالف اجباری بودنش هستیم؟
4- آیا مگر نه این است که خداوند در قرآن می فرمایند:« یا ایها الذین امنوا اتقوا الله وقولوا قولا سدیدا»[32] از خدا بترسید وسخن حق وصواب بگویید ودر جای دیگر می فرماید:« اتقولون علی الله ما لاتعلمون»[33]آیا می گویید آن چه را که نمی دانید یا در جای دیگر می فرماید :« ان السمع والبصروالافؤاد کل اولئک کان عنه مسولا»[34] قطعا چشم وگوش وقلب وهمه ی اعضای بدن مسول اعمالی هستند که انجام میدهیم و از آن بازخواست می شوند حال چه زبانمان باشد چه فکرمان چه قلممان همه اینها مسول هستند اميدوارم خواهر گرامی نویسنده ی مقاله در نوشتن این مقاله تقواي الهي را فراموشنکردهباشد.
پرسشهای پایانی
1- پرسش آخر خواننده این است که در حال حاضر آيا بهتر نيست به جای این که مقاله درباره «ماهیت آدمی» و كليگوييهايي از اين دست سخن بگوید، بسيار روشن و واضح برای دختری که می خواهد تازه حجاب را شروع کند بگوید از جهت حجاب چگونه باشد؟ به تعبير بهتر تعریف مقاله از حجاب چیست؟ نميخواهیم برايش بگويد از نظر ما حجاب چه چیزی نیست بلکه بگوید به صورت فرمي و قالبي و ملموس حجاب چه چیزی هست که اگر کسی خواست این حجاب را تهیه کند بتواند راحت به آن دسترسی پیدا کند؟
2- به ما بگوید كه اگر بخواهیم بر اساس این مقاله عمل کنیم و به آنچه از دكتر شريعتي و بانوي مهروآينه نقل كرده است برسيم، چه کنیم که یک دختر بالاي 9 سال با میل و رغبت خودش حجاب را انتخاب کند نه با اجبار؟
این دو سوال اساسی است چرا که در این مقاله نه گفته شد که حجاب چیست و نه گفته شد که راه آموزش آن چیست. و اگر این مقاله این دو سوال را پاسخ ندهد باید بگوییم که این مقاله جز یک حرف تکراری حرفی برای گفتن نداشته است حرفي که همه آن را قبول داریم و در آن بحثي نيست و آن اینکه حجاب هم مانند دینداری، نباید اجباری باشد. این سخن در اسلام حداقل قدمت 1400ساله دارد. چرا كه آيه شريفه «لا اکراه فی الدین»[35] تمام پيامش همين است.
1.پرسشهای روششناختي
2.پرسشهایي درباب محتوا
3.پرسشهایی درباب اخلاق حرفهاي
4.پرسشهایي كه در مقاله به آنها هرگز پرداخته نشد
پيش از اینکه به طرح گروه نخست از سوالات بپردازم نكته بسيار مهمي را يادآوري مينمايم که اين نكته حتی از سخن آن مقاله که می خواست حجاب اجباری را رد کند نيز جامع تراست آن هم این است که نه تنها در حجاب بلکه دراصل دین اجبار معنا ندارد ونه تنها در دین بلکه هیچ امر صواب وپسندیدهای را به اجبار نمی توان به کسی قبولاند واساساً در امر آموزش اجبار معنایی ندارد.در تعاليم دين اسلام ثواب و عقاب زماني معنی پیدا میکند كه آدمي اراده و اختيار داشته باشد.و انسان بياختيار و بياراده نه ثواب و نه عقابي بر كاري كه از روي اجبار و بياراده انجام دادهاست ندارد.
علامه طباطبايي در الميزان در تفسير آيه شريفه «لااكراه فيالدين...»[2] درباب اصل دین سخني بالاتر از آنچه آن مقاله در عنوان «چرا ما به حجاب اجباری می گوییم نه ؟ » مدعي آن است بيانكردهاست و ما در صحت آن ترديد نداريم اما آنچه نگارش اين مقاله را موجب شدهاست نكاتي است كه در ذيل ميآيد.
پرسشهـای روششنـاختي
1.ادعای اصلی این متن این بوده که می خواست«حجاب اجباری را رد کند» اما باتوجه به مطالبی که در متن می خوانیم میبینیم که «خود حجاب» را رد کردهاست وبهترین دليل بر اين سخن ما استناد مقاله به همان شعر ایرج میرزا است که:
«به قربانـت مگرسـیری پیـازی
کـه توی بقچه و چادر نمازی
کجـا فـرمـود پیغـمبر به قـرآن
که باید زن شـود غـول بیـابان
کدامست آن حدیث وآن خبرکو
که باید زن کند خود را چو لولو»
1.ظاهراً در مقاله به این توجه نشده است كه ایرج میرزا با « خودِ حجاب» مخالف بوده نه با «اجباریبودنِ آن» و این شعر را هم بر همین مبنا سروده است بنابراین این سوال مطرح ميشود که «آیا این مقاله میخواست «اجباریبودن حجاب» را رد کند یا همچون ايرجميرزا «خودِحجاب» را؟ براي پاسخ به این سوال دو حالت قابل تصور است؛
أ. اگر میخواست «اجباریبودنِ آن» را رد کند خطاي روششناختي مقاله اين است كه ادله آن با مدعا- كه در عنوان مقاله ذكر شده- همخواني ندارد چون «خود حجاب» را هدف قرار ميدهد.
ب. و اگر ميخواست «خود حجاب» را رد كند بايد عنوان مقاله تغيير مي کرد و در نامگذاری آن تجدید نظر می شد .
1.در متن این گونه آمده که می خواهیم به تبیین تاثیرات سوءاجبار حجاب برشماری ازدختران و زنان ازنقطه نظر جامعه شناختی و روانشناختی بپردازیم حال این سوال مطرح است که؛ آیا افرادی همچون احمد قابل،علامه فضل الله، علامه فیض، زهرا رهنوردکه به آنها استناد شده جامعه شناس بودند یا روان شناس؟ يا ديدگاههاي آنها در عالم جامعهشناسي و يا روانشناسي پذيرفتهشدهاست؟
1.در پاراگراف آخر ستون دوم این نکته ذکر شده که حال بایک نگاه زیست شناختی می خواهیم به ادامه ی بحث بپردازیم اما سوال خواننده این است مگر قرار نبود از نقطه نظر جامعهشناختی و روانشناختی به موضوع بپردازیم پس نظر زیست شناسان در کجای بحث جای داردکه آن هم در متن آورده شده است؟
1.درمتن به اقوال و افرادی استناد شده اما سند آن ذكر نشدهاست و تنها دو سه منبع در پايان مقاله ذکرشدهاست حال سوال اين است كه آيا ميتوان به لحاظ روششناختي با منابع و مأخذي كه هم كيفاً و هم كمّاً ضعيف است چيزي نوشت و آن را مقاله خواند. در متن به اين اشخاص حقيقي و حقوقي استناد شده همچون؛ انجمن روانشناسان کودک، حقوق دانان، روان شناسان، علامه فضل الله، علامه فیض، احمد قابل، فـرویــد، اما برای هیچ کدام ازاین استنادها منبعی ذکر نشده وگفته نشده که مثلا کدام یک از حقوق دانان ودر کجا این سخن را گفته است و مثلاً خانم رهنورد در صفحه چند کتاب «پیام حجاب زن» این سخنان را گفتهاند. بنابراین می توان این سوال را پرسید که؛«چرا منابع ذکر نشده تا خواننده بتواند هنگام مطالعه به آنها رجوع کند و برایش مسلم شود که مقاله سند دارد؟»
2.درمتن اینگونه آمده است که؛
«اگر به نظریات فقها درخصوص حجاب نگاهی بیفکنیم به خوبی می توانیم باحداقل بضاعت علمی تعارض در خصوص حدود حجاب وضمانت اجرای کیفری در خصوص بی حجابی در جامعه را در میان نظریات وفتاوای فقها ملاحظه کنیم تا جایی که فقهایی از جمله علامه فضل الله به طور کلی آیه حجاب را مختص زنان و دختران پیغمبر می دانست»
دراینجا یک سوال برای خواننده پیش می آیدکه مگر نه اين است كه علما در این موضوع با هم اختلاف دارند؟ پس اگر بخواهيم از میان فقها قول علامه فضلالله را برگزينيم روششناسي اقتضا ميكند كه يكي از كارهاي زير را انجام دهيم؛
•يا درستي ديدگاه علامه فضلالله در این باب را اثباتكنيم.
•یا اینکه ديدگاههاي رقيبِ ديدگاه ايشان را بياوریم و همه را رد كنيم تا قوت ديدگاه ايشان تأييد شود.
•و یا اینکه پس از آوردن نظر ايشان و نظرات رقيب، جمع بندی بین آراء كنيم و ديدگاه مورد تأييد خودمان را بياوريم.
اين در حالي است كه در مقاله هيچ يك از كارهاي يادشده انجام نشده است و با نقل كلام علامه فضلالله و استناد به ايشان چنين نمودند كه گويا يا صحت كلام علامه فضلالله مفروض پذيرفتهي این مقاله است و يا اينكه گمان ميكنند هر جا اختلاف نظر هست حقيقتي در كار نيست يا حقيقتي هست كه دست نيافتني است. اما بايد توجه داشت كه در مورد وجود خدا، نبوت پيامبر گرامي اسلام(ص) و امام علي(ع) و بسياري از امور مهم ديگر نيز اختلاف نظر وجود دارد و اختلاف بما هو اختلاف مبطل يا مثبت هيچ چيز نيست بلكه قوت أدله و شواهد و قرائن مؤيد و يا مبطل يك ديدگاه است.
1.مشابه آنچه در بالا گفته شد در اين مورد نيز به لحاظ روششناختي صدقميكند.درمتن آمده، آقاي احمد قابل پوشش مربوط به موی سر ویا گردن را واجب شرعی نمی دانند بلكه مستحب موکد میدانند.آیا بهتر نبود که این مقاله اول دیدگاه کسانی را که دقیقاً عکس دیدگاه احمد قابل را داشتند رد می کرد مثلااستدلال در رد نظر استاد شهید مطهری ودیگر مخالفین می آورد وبعداً نظر احمد قابل را تأييد ميكرد ونقطه ی قوت این نظر را نسبت به نظر استاد مطهري عرضه میکرد؟چرا که برای اثبات یک ديدگاه یا باید استدلال بیاوریم و آن را اثبات کنیم یا از راه برهان خلف، نقیض آن را رد کنیم تا خود آن ديدگاه اثبات شود. (نظراستاد مطهری دراین باب را در ادامه ذکرخواهم کرد).
2.در متن از فروید نقل شده:
«تازمانی که زنان کودک اند وعلایم زنانگی در آنها ظاهر نشده چه قبل از 9سال وچه بعد ازآن نباید هیچ گونه محدودیتی در این زمینه برای آنها قایل شد»
دراینجا این سوال برای خوانند مطرح ميشود که اگرچه فروید درروانشناسی انسان بزرگی است اما خود روان شناسان معتقدند که بزرگی فروید بخاطره پرسشهایی است که طرح کرده است نه پاسخهایی که به این پرسشها داده و بعد از فروید بسیاری از روان شناسان آمده اند ودیدگاه فروید را نقد، رد و اصلاح کردند مثلا كساني چون آلفردآدلر. بنابراين سخن فوق برای خوانند مشخص نيست که در این مقاله بر چه مبنایی دیدگاه فروید انتخاب شده است؟ به تعبير بهتر ملاك رجحان ديدگاه فرويد بر ساير ديدگاهها در چيست؟ آیا بهتر نبود که در مقاله به جای فروید-که روانشناس صد سال پيش است و در بخش محتوا نقد و ضعف دیدگاه او را خواهیم آورد- به ديدگاه روان شناسان معاصر استناد میشد؟
پرسـشهـایی در باب محـتوا
در اين بخش به پرسشهايي ميپردازيم كه به محتواي مقاله مربوط است.
1.داستانی که درابتدای نوشته نقل شده تا نشان دهد که حجاب نباید اجباری باشد. این داستان اثبات نمی کند که «حجابِ اجباری بد است» و اتفاقاً این داستان نشان می دهد بی حجابی اجباری بد است.چرا که در این داستان دختر می گوید:
«به خاطر دارم روزی را که می بایست برای نخستین بار جلوی پسر های فامیل که با آنها هم بازی بودم روسری سر کنم حس تحقیر می کردم واحساس می کردم فلج شدم ودر نگاه آنها خرد شدم به خصوص در نگاه یکی شان می خواندم که :دیدی بالا خره چه طوری مغلوب شدی؟»
پس این دختر بی چاره با حجابداشتن مشکلی نداشته ولااقل قلباً از داشتن حجاب ناراضی نبوده اما نگاه پسرهای فامیل به او طوری بود که جرات نمی کرد حجاب داشته باشد چه بسا اگر رفتار پسرها با او اینگونه نبود حتی به حجاب داشتن هم راضیتر بود و این فرد در واقع خودش مخالفتی با حجاب نداشته بلکه از نگاه مردم می ترسیده که درمورد او چه می گویند. ما در «روانشناسي اجتماعي» مبحثي تحت عنوان «همنوايي»[3] داریم كه همان «همرنگي با جماعت» است اگر فردی در جمعی بود که همه با نگاهشان به او می گفتند که باید کاری را انجام دهد اما خودش دوست ندارد انجام دهد بلكه برای در امان ماندن از انتقاد دیگران آن کار را انجام دهد آیا این فرد را باید مختار به حساب بیاوریم یا مجبور؟ به عبارتی این فرد مجبور است چون جرأت گفتن «نه» به آن جمع را ندارد در صورتی که خودش قلباً کاری را که انجام داده قبول نداشته است در داستان بالا هم افراد با نگاهشان در حال القاء بیحجابی اجباری به دختر هستند پس آیا بهتر نبود که برای اثبات بد بودن حجاب اجباری داستان دیگری ذکر می شد؟
10. ارتباط داستانی که نقل شد و مطالبی که این مقاله می خواست راجع به حجاب اجباری بگوید با «دخترِ روحانیبودن» خانم صادقی – یعنی دخترِ داستان- معلوم نیست؟ لطفا ارتباط این دو موضوع را هم برای خوانندگان توضیح بدهید.
11. در متن اینگونه آورده شده است که؛
«اگر با همین نگاه عرفانی به بعضی از احکام الهی مثل حجاب و مهریه نظر افکنیم می توانیم آنها را توجیه کنیم»
پس این گونه بر می آید که نگاه عرفانی در مقاله مورد قبول واقع شده است و بعد در ادامه می آید که:
«حجاب قطعاً یکی از ضروریات دین است»
با این سخن درواقع تایید شد که حجاب جزء ضروریات دین است ودر جای دیگر اشاره شده که :
«به تعبیر شریعتی یک "نه"بزرگ به قدرتهای استکباری جهان است»
با این گفته دکتر شریعتی جنبه اجتماعی حجاب را هم تایید کردیم چون اگر حجاب امری شخصی باشد، بود و نبود آن ضرر یا منفعتی برای استکبار جهانی نخواهد داشت. حال سوال این است که آیا از نظر این مقاله حجاب جنبه شخصی دارد یا اجتماعی یا هر دو. همان طورکه گفتیم در اینجا جنبه اجتماعی حجاب تایید شده اما مقاله در ستون اول پاراگراف سوم حجاب را امری شخصی معرفی کرده است. توجیه این تعارض چگونه است؟
12. در مقاله در تعریف حجاب اینگونه آورده شده :
«منظور از حجاب، حجاب سنتی و آن حجابی نیست که مربوط به طبقه ای در حال مرگ است .منظور آن حجابی نیست که انگیزه ی فرد از استفاده از آن این باشد که پدرش گفته یا خاله اش گفته که باید آن را رعایت کند منظور آن حجابی نیست که فرد بنا به مصالح اجتماعی سیاسی وطبقاتی خویش بدان پایبند است ومنظور. . . نیست.»
برغم اوصافِ سلبی که در متن برای حجاب آورده شده،به نحو ایجابی مشخص نشده که حجاب چیست بلکه فقط گفته شده حجاب چه چیزهایی نیست. عدم ذکر یک تعریف جامع و مصداقی از حجاب آشفتگي مطالب مقاله را به ذهن خواننده نیز سرایت می دهد. این آشفتگی در مقاله به گونه ای است که بعضا تعریفی ضمنی ازحجاب ارائه می دهد ودر ادامه آن تعریف را نقض می کند و باز دوباره تعریف دیگری بیان می کند وباز آن را نقض می کند و به همین ترتیب تا پایان مقاله وضع به همین صورت است . ما این تعاریف را درادامه به همراه نقد آنها خواهیم آورد .
13. برغم آنکه در اینجا به خواننده گفته نشده که منظور از حجاب سنتی چیست؟ و اشکال حجاب سنتي چیست؟ با این حال همان حجابی را که گفته نشده چیست رد کرده به نظر شما حجاب مادربزرگ های ما چه بوده و مگر یکی از اقسام حجاب سنتی چادرنیست؟ اشکال چادر چیست؟ البته پیش از پاسخ به این سوالات فراموش نشود که این مقاله قراربود درباب قبح اجباری بودن حجاب سخن بگوید نه قبح چادر.
14. در مقاله ای که می خواست «قبح حجاب اجباری» را نشان دهد آمده که:
«منظور از حجاب حجاب سنتی نیست و آن حجابی نیست که مربوط به طبقه ای در حال مرگ است...منظور آن حجابی است که دختر ایرانی آن را زمانی انتخاب کرده که مبانی التزام در ذهن او ریشه دوانده است وتبدیل به یک اعتقاد شده است و حجاب برای او نماد یک فرهنگ فکر و باور خاص است.»
برای خواننده این سوال مطرح می شود که از این سخن که حجاب سنتی را به شكل فوق رد کرده است اینگونه بر می آیدکه گویی همه زنانی که حجاب سنتی داشتند براساس اجبار حجاب را انتخاب کرده بودند درصورتی که همین زنانی که حجاب سنتی ایشان مورد انتقاد قرار گرفته شده به مراتب مقید تر از بسیاری از زنان امروزی بودند و با آن حجاب، ایمانشان نیز قویتر بود و اتفاقاً انتخاب آن حجاب براساس ایدئولوژی وجهان بینیشان بود. وآنها معتقد بودندکه اگر همین چادر را نداشته باشند مرتکب گناه شده اند و خدا ورسول خدا را ناراحت می کنند در این سطور بگونه ای از حجاب سخن گفته شده که گویی دارد از حجاب فرمي، قالبي و مادی که در واقع همان چادر است انتقاد می کند! اين در حالي است كه در بخش دیگری از مقاله آمده:
«منظور از حجاب حجابی است که دختر ایرانی براساس ایدئولوژی خود انتخاب کرده....»
آیا مقاله اینجا از بحث «فرم، قالب و نحوه حجاب» به بحث «فلسفه حجاب»پرش نکرده است؟ و وارد مقوله ی دیگری نمی شود؟ این نکته باید برای خواننده مشخص شود که مقاله دارد در مورد چادر و نحوه پوشش صحبت می کند یا در مورد فلسفه آن ؟ اگر در مورد فلسفه حجاب صحبت می کند اتفاقاً زن سنتی نیز ایدئولوژی و فلسفهای پشت حجابش داشت زن سنتی معتقد بود که خدا گفته که باید حجاب داشته باشم و به آن ایمان داشت و مگر نه این است که حتی زمانی که به زور حجاب را از سرش بر می داشتند اشک و آه و ناله می کرد و حاضر بود که خودش را در خانه حبس کند ولی حجابش حفظ شود آری او اینگونه اعتقاد داشت از این رو این سخن که او را متعلق به طبقه ای در حال مرگ بخوانیم سخنی منصفانه بنظر نمی رسد.
15. اینکه در ادامه ی بحث اینگونه ذکر می کند که:
«وقتی نگارنده در این مقاله حجاب را به عنوان نمادی برای متانت ومعصومیت می داند منظور فرم و قالب نیست ومنظور ماهیت آدمی است که در آن پوشش قرار دارد که انسانی با اعتماد به نفس ودارای یک باور فکری محترم است.»
پس در اینجا برخلاف گفته های قبلی، مشخص شد که منظور این مقاله از حجاب پوشش ظاهری ملموس و چادر نیست بلكه منظور «نماد متانت و معصومیت» و «ماهیت خود آدمی» است و چون «ماهیت آدمی» همان «حقیقت و خود آدمی» است، درست مانند آن است که به فردی بگوییم: «منظور ما از لباس خود تو هستی.» آیا این سخن درست است که در مقاله در تعریف حجاب گفته شود: «منظور من از حجاب خود آدمی است»؟ در صورتی که خوب می دانیم که «آدمی» یک چیز است و «پوشش آدمی» چیز دیگری و «نماد» نیز غیر از «آدمی» است. اگر دقیق تر به این سخنان نگاه کنیم می بینیم که معنایی در پس خود ندارند.
16. حال بیایید بار دیگر بازگردیم به آنچه در مقاله درباره حجاب آمده بود که از یک سو حجاب سنتی را سرزنش کرده و از سوی دیگر مدعی شده است که فلسفه ای هم پشت آن حجاب نیست و بعد می افزاید که منظور من از حجاب حجابی است که فلسفه ای پشت آن است و آن حجاب عبارت است از «ماهیت آدمی» و «نماد متانت».
اینجا خوانند متوجه نمی شود که بالاخره منظور از حجاب از نظر این مقاله چیست؟
17. اين كه در ادامه می گوید:
«وقطعاً منظور از حجاب پوشش و فرمی نیست که فردیت زن را تنزل دهد ویک پارچگی او را مورد هجوم قرار دهد ومنظور آن حجابی نیست که مصداق شعر ایرج میرزا باشد....»
در اینجا لازم است که این نکته را توجه داشته باشیم که ایرج میرزا در این شعر به «خود حجاب» نظر داشته است نه «حجابِ خاصی». به همان حجابی که این مقاله آن را «از ضروریات دین» و «یک نه بزرگ به استکبار» دانستهاست. و جالب است که باز در اين مقاله ادعا شده كه همین حجابی را هم که ایرج میرزا مسخره کرده مد نظر ندارد. در واقع مقاله از یک طرف به شعر ایرج میرزا در به سخره گرفتن حجاب استناد می کند و بعد هم می گوید حتی این را هم من حجاب نمی دانم؟ عجیب است پس بالاخره منظور از حجاب در اين مقاله چیست؟
18. در ادامه ميخوانيم:«وقطعاً منظور آن حجابی نیست که حدود آن را افرادی زن ستیز تعیین کرده اند»
اگر چه منظور از افراد زن ستیز در این مقاله معلوم نیست و جای بحث دارد اما می توان پرسید ؛ «آیا این یک مغالطه نیست که ما به جای آن که از حسن یا قبح خود حجاب بحث کنیم با استناد به ناشايستبودن «تعیین کننده های حدود حجاب» خود حجاب را رد كنيم؟ آيا ميان يك «چيز» و «حدود آن» تفاوت نيست؟ آيا ميتوان بواسطه ناشايست دانستن تعيين كنندههاي «حدود يك چيز»، «خود آن» را رد كرد؟ آیا این درست است که بگوییم این حجاب را چون افرادی تعیین کردند که مقاله آن ها را زن ستیز می خواند، پس قابل قبول نیست؟ آیا مثلا می توانیم حدودی را که آيت الله بهجت (ره) ميگويند يا استاد شهید مطهری(ره) تعیین کرده بپذیريم یا اینکه این مقاله، ايشان را نیز زن ستیز می داند؟ آیا آیت الله بهجت (ره) هم زن ستیز است؟
19. .در ادامه مقاله این چنین آمده:
«منظور آن حجابی است که بهنجار و متعارف است و عرف هر جامعه ای به خوبی معنی پوشش متعارف ومتعادل را می شناسد.»
با این سخن به نظر ميرسد كه اولاً منظور مقاله از حجاب نوعی پوشش باشد ثانیاً یک ملاک نسبی از حجاب به ما می دهد این ملاک یک ملاک نسبی است بر اساس این ملاک پوشش شخص را عرف جامعه تعیین می کند و از آنجا که عرف جامعه در هر زمان و مکانی متفاوت خواهد بود لذا پوشش در هر جامعه و زمانی توسط عرف و هنجار همان جامعه تعیین می شود یعنی این که اگر عرف جامعه مثلاً اروپا نوع خاصی از پوشش را متعارف می داند همان پوشش صحیح است، و همان ماهیت انسان و نماد معصومیت و متانت است و جامعه دیگر که نوع دیگری از پوشش را متعارف می داند پوشش ديگري در آن جامعه درست است، نماد معصومیت و متانت و ماهیت انسان است. یعنی همه اینها نسبی است.
بهتر است که نخست این مقاله این را برای خواننده روشن کند که آیا اساساً حجاب را امری شخصی می داند یا اجتماعی یا دینی و یا همه این ها؟ پاسخ به اين پرسش در ارائه ملاك براي حجاب صحيح بسيار تعيين كننده است.
به نظر می رسد حجاب امری صرفاً شخصی نیست بلکه یک مسئله عاطفی، روانی، خانوادگی، اجتماعی است.
برخي به خطا براي اثبات شخصي بودن حجاب به، استدلال قرآني متفاوتي تمسك كردهاند و ميگويند:
« در امر حجاب مطلقا، دين با دموکراسي سازگار است؛ زيرا خطاب حکم حجاب در قرآن با مؤمنان و مؤمنات است؛ يعني رعايت حکم، به ايمان افراد واگذار شده که امر انتخابي و خواستني است و هيچ مجازاتي براي زنان غير عامل به حجاب، تعيين نشده است و صرفاً گناهي است که فقط توسط خداوند قابل بازخواست است.»[4]
در نقد اين استدلال بايد گفت جستجو و تتبع در آيات اجتماعي قرآن، به روشني مي نماياند که بيشترين آيات اجتماعي اين کتاب الهي نيز مؤمنان را مورد خطاب قرار داده است بنابر اين اگر سخن فوق صحيح ميبود لازم ميآمد عمل به دستورات اين آيات نيز فقط مختص برخي افرادیعنی همان مؤمنین و مؤمنات باشد مثلاً آيه شريفه « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأنْثَى بِالأنْثَى...[5] »
« اي کساني که ايمان آورده ايد، در کشتن يکديگر، قصاص بر شما واجب شده؛ آزاد در برابر آزاد و بنده در برابر بنده و زن در برابر زن ... »
آيا حکم قصاص که مخاطب آن، اهل ايمان مي باشد، حکمی است فقط برای مؤمنین ومؤمنات؟[6]
20. همانطور که می توان دید و پيش از اين نيز گفتهبوديم درباره حجاب در هیچ جایی از اين نوشته تعریف دقیقی ارائه نمی شود و مراد مقاله از حجاب آشفته و ناواضح است اما بطور عجیبی ناگهان اظهارمی دارد که؛
«حال که منظوراصلی از حجاب گفته شد....»
این در حالی است که خوانند هنوز متوجه نشده که منظور مقاله از حجاب چیست چرا که تا اینجا گفته است که منظوراز حجاب چه چیزی نیست و تنها دریک جا گفته شد منظور از حجاب «ماهیت آدمی» است و در جای دیگر هم گفته شد که منظور حجابی است که متعارف است و عرف جامعه آن را تعیین می کند پس نتیجه این می شود که ماهیت آدمی را عرف جامعه تعیین می کند در استدلال منطقی اینگونه می شود :حجاب ماهیت آدمی است/حجاب را عرف جامعه تعیین می کند /پس ماهیت آدمی را عرف جامعه تعیین می کند/ آیا واقعا ماهیت انسان را عرف جامعه تعیین می کند؟ آیا این تعریف از حجاب درست است؟
21. در مقاله توجه نشده که اگر نحوه پوشش را به عرف و تشخیص فرد واگذار نماید آنگاه اگر که دختری با پوشش نا مناسب بیرون آید ودر درجه اول امنیت خودش را به خطر اندازد براحتی می تواند بگوید این پوشش من متعارف است خیلی ها مثله من می پوشند و در حالی که در مقاله تاثیرات اجتماعی نامطلوب آن نوع پوشش درک شده به هیچ وجه نمی توان برای دور کردن او از خطر اقدامی کرد این نوع پوشش بخاطره تاثیرات اجتماعی منفی اش نا مطلوب به حساب می آید اما بخاطره متعارف بودنش با ملاکی که درمقاله ارائه شده نامطلوب نیست.بنابراین در این صورت آن نوع پوشش هم مطلوب است هم نامطلوب است. اگر ملاک متعارف بودنی که گفته شد را بپذیریم دچار این تناقض می شویم که از یک طرف برای خودش ناامنی ایجاد می کند واز طرف دیگر خیلی راحت به کسانی که مانند سخن این مقاله را گفته اند می گوید: خیلی ها مثله من می پوشند و می گوید مگر نگفتید متعارف بپوشم متعارف جامعه ما این است با این ملاک دیگر نمی تواند به او اعتراض کند که توداری امنیت خودت را به خطر می اندازی حال امنیت خودت به کنارناامنی برای دیگران ایجاد می کنی.
22. در تعریف حجاب آمده :«که منظور از حجاب پوششی نیست که فردیت زن را تنزل دهد و یک پارچگی او را مورد هجوم قرار دهد» اما حال که این حجاب را رد کرده نگفته است که منظور مقاله از حجابی که فردیت زن را تنزل دهد چیست؟ مگر ما حجابی هم داریم که شان و منزلت زن را پایین بیاورد؟ این مقاله فقط گفته است که منظورمن چنین حجابی نیست؟آیا منظور آن، همین چادر بوده یا مانتو یا لباسی که بدن را بپوشاند یا چیز دیگری؟ از نظر من هیچکدام ازاین پوششهایی که نام برده ام درصورتی که واقعا حدود حجاب را آن طور که دین تعیین کرده رعایت کنند فردیت زن را تنزل نمی دهد وآن حجابی که گفته شد فردیت زن را تنزل می دهد نامش حجاب نیست واین سوال خواننده است که منظور مقاله ازاین حجاب چیست ؟و اساساً حجاب فردیت زن را تنزل نمی دهد بلکه آنچه که فردیت زن را تنزل می دهد بد حجابی است .
23. در ادامه اینگونه می گوید : «بایک نگاه زیست شناختی می توان گفت که زنان از وقتی که به دنیا می آیند به طور ذاتی علاقه به خودنمایی دارند ومیل به مقبولیت اجتماعی در آنها بسیار زیاد است واین حس به خصوص در دختران در سنین کودکی درمقابل گروه هم سالان خویش شدیداً وجود دارد.از نظر روانشناسان رفتارگرا وروانکاو همچون فروید تا زمانی که زنان کودکند وعلایم زنانگی در آنها ظاهر نشده است چه قبل از 9سال وچه بعد از آن نباید هیچ گونه محدودیتی در این زمینه برای آنها قایل شد.» حال اینجا یک سوال مطرح است که تا قبل از 9 سال ما می توانیم بگوییم که فرزندمان کودک است اما اگر بعد از 9 سال ما هیچ گونه محدودیتی برای او قایل نشدیم و او در جامعه به لحاظ امنیتی به خطر افتاد آن وقت چه باید کرد؟در مقاله از دیدگاه فروید نقل شده :«هیچ گونه محدودیتی نباید قایل شد» و این قید «هیچ گونه» در سخن فروید بسیار مهم است. در کجای عالم نامحدود بودن بی قید و شرط را می پذیرند؟ آیا کسانی که مثل فروید این دیدگاه را دارند فکر می کنند حتی در اروپا این را می پذیرند مگرندیدند که کلینتون رئیس جمهور آمریکا را به خاطره روابط نامشروع مواخذه اش کردند او رئیس جمهور آمریکا بود ولی محاکمه اش کردند درآمریکا که کشوری آنچنانی است نیز یک حد و حدودی وجود دارد نخست وزیر ایتالیا را هم برای رعایت نکردن برخی حدود مواخذه می کنند و .... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
24. برچه اساسی در مقاله به فروید استناد شده است؟ با این استناد یعنی عقیده فروید در این مقاله پذیرفته شده که چون خودنمایی امری طبیعی است پس باید باشد اما ما معتقدیم که این استدلال کاملا غلط است با این استدلال که در مقاله گفته شد : زیست شناسان می گویند خودنمایی طبیعی است پس باید باشد ونباید محدودش کرد اگر با این استدلال بخواهیم حساب کنیم هرچیزدیگری هم که طبیعی است نباید محدودش کنیم چون طبیعی است برای مثال برخی از انسان شناسان معتقدند که انسان وجه تمایزش از حیوان این است که انسان تنها موجودی هست که حس نابودی نوع خودش را دارد یعنی انسانهای دیگر را می کشد[7] واین طبیعی است و این در طبیعت انسان هست حال ما با توجه به دید گاه یاد شده می پرسیم اگر حس کشتن همنوع در ما هست چون طبیعی است پس خوب است؟ پس باید باشد؟با توجه به دیدگاه این مقاله اگر این حس طبیعی است باید همچنان همین طور بماند یا براساس آنچه که برخی روان شناسان انسان گرا همچون مزلو معتقدند که انسان می تواند از مرحله پایین نیازهایش شروع کند آنها را برآورده کندتا به مرتبه انسان خود شکوفا برسد؟ از نظر مقاله طبیعی است پس باید باشد ولی مزلو می گوید :می تواندنباشد. ما باید دائم ارتقاء پیدا کنیم تا انسان خودشکوفا شویم. در عین حال که یک سری چیزهای طبیعی در وجود خود داریم یک سری پتانسیل ها هم داریم که باید شکوفا شود که شکوفا شدن این پتانسیل ها مستلزم آن است که برخی چیزها را محدود کنیم. به نظرمی رسد مزلو هم روانشناس است چرا به فروید استناد میشود؟ در باب ديدگاههاي فرويد ما باید دو نکته را در نظر داشته باشیم؛
أ. یکی دیدگاه هایی که فروید در باب دین دارد.
ب. نقدهایی که به دیدگاه فروید وارد است.
درباره فروید پيش از اين گفتیم که اهمیت او بخاطر پرسشهایی است که طرح کرده نه پاسخهایی که به آن پرسش ها داده است. بنابراین نباید چندان به پاسخ هایش تکیه کرد.
اولاً فروید درباره دين در کتاب «توتم و تابو» زندگي مردم ابتدايي را تحليل مي کند[8]، و داستاني را براي پيدايش اديان مطرح مي کند. پريچارد اين نظريه داستان فرويد را «قصه پريان» مي نامد[9]. به نظر فرويد، انسان ابتدايي، در رمه آغازين زندگي مي کرد. اين رمه تشکيل مي شد از نري مسلط که پدر بود و تعدادي از ماده ها را در انحصار خود داشت. اين پدر نيرومند، پسران خود را از ماده ها دور نگه مي داشت. روزي اين پسران متحد شده پدر مسلط را کشتند و سپس آن را خوردند. دليل اين آدم خواري به نظر فرويد اين بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قرباني، نيرو ميگيرند و قدرت او را به دست آورند. بعد از مدتي، آنها از عمل خويش پيشيمان شدند[10] و از دیگر سو، پیدایش رقابت میان پسران، سبب شد كه آنان اولاً به مشكلات وضعیت جدید خود و ثانیاً، به حق پدر در این مورد پی ببرند. این پشیمانی و آگاهی آنان به نادرستی رفتار خود، سبب شد كه بهخاطر جبران رفتار ناپسند خود، به بزرگداشت پدر بپردازند. از اینرو به ساختن اشیایی دست زدند كه یادآور خاطرات پدر باشد. این اشیاء كه «توتم» نام گرفت، به دلایل یاد شده، حالت قدسی پیدا كرد و از این راه، اولین قدم دینداری، برداشته شد. این مرحله، پرستش اشیای مادی و محسوس است. با رشد این مرحله، اشیای غیرمادی و نامحسوس بهجای محسوسات نشست و پرستش امور نادیدنی رواج پیدا كرد و چون از این تاریخ، زمان بسیاری گذشت، مردم علت پرستش آن اشیاء را كه عقدههای یاد شده بود، از یاد بردند و در نتیجه نه بهعنوان بزرگداشت خاطر پدر، بلكه بهعنوان امر مستقل مورد توجه قرار گرفت. به گمان وی دینداری نتیجه پشیمانی از اولین جنایت تاریخ، بهخاطر عقدههای جنسی است كه همان كشتن پدر است. [11]
دين توتمي از احساس گناه و تلاش براي پرداخت کفاره و جبران سرچشمه مي گيرد. به نظر فرويد، اين عوامل در ريشه ي همه ي اديان بشري قرار دارد. همه ي اديان بعدي در واقع کوشش هايي براي حل اين مسئله اند.
تقرير سوم فرويد که از معروف ترين نظريات وي است، بر اين ادّعاي او مبتني است که غريزه ي جنسي يا ليبيدو (Libido) مادر تمام غرايز است. اقتضاي اصلي غريزه جنسي اين است که هر گاه تحريک شد، ارضا شود. امّا از همان اوان کودکي پدر و مادر، انسان ياد مي دهند که آزداي جنسي مطلق وجود ندارد هر قدر سن بالاتر مي رود، اجتماع محدوديت هاي بيشتري پيش پاي او مي نهد، اما انسان تسليم اين محدوديت ها نمي شود. غريزه هاي جنسي در مواجهه با اين محدوديت ها سرکوب مي شود و به ضمير انسان بر مي گردد؛ يعني از روان خودآگاه به ناخودآگاه مي رود و در ناخودآگاه به شکل عقده در مي آيد. به نظر فرويد، شعراء و هنرمندان و حتي پيامبران همه از اين طريق پديد آمده اند[12] هنر و دین، همان بروز شهوت جنسی به شكل محترمانه آن است و از آنجا كه همه انسانها از این عقدههای جنسی سهمی دارند، همه به هنر و دین علاقه دارند.شاعران، هنرمندان و پیامبران كسانی هستند كه از شهوات سركوب شده، سهم بیشتری دارند.
مشکل اصلي اين است که داستان پردازي فرويد با تاريخ جور در نمي آيد. هيچ مدرک تاريخي دال بر صحت ادعاي او وجود ندارد.
ثانیاً نقدي که از سوي روان شناسان بر ادعاي فرويد مطرح شده است، نقد روش شناختي است. اساس تبيين فرويد از دين، نظريات روانکاوي او است و نظريات روانکاوي فرويد، خصوصاً تأکيد وي بر غريزه ي جنسي مورد انتقاد بسياري از روان شناسان واقع شده است. برخي از شاگردان فرويد، مانند يونگ و آدلر با نظريات استاد خود در زمان حيات وي به شدت مخالفت کردند و نظريات جديدي آوردند که مقايسه ي اين نظريات با نظر فرويد، نکات ديگري را روشن ساخته است.[13]
استاد مطهری در نقد دیدگاه فروید اینگونه می گویند:
«درروانشناسی جديد و مخصوصا در مكتب روانكاوی فرويد روی محروميتها و ناكاميها بسيار تكيه شده است . فرويد میگويد : ناكاميها معلول قيود اجتماعی است وپيشنهاد میكند كه تا ممكن است بايد غريزه را آزاد گذاشت تا ناكامی و عوارض ناشی از آن پيش نيايد . پاسخ اين ايراد اينست كه درست است كه ناكامی ، بالخصوص ناكامی جنسی ، عوارض وخيم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودی كه مورد نياز طبيعت است غلط است ، ولی برداشتن قيود اجتماعی مشكل را حل نمیكند بلكه بر آن میافزايددر مورد غريزه جنسی و برخی غرائز ديگر ، برداشتن قيود ، عشق به مفهوم واقعی رامیميراند ولی طبيعت را هرزه و بیبند و بار میكند . در اين مورد هر چه عرضه بيشتر گردد هوس و ميلِ به تنوع افزايش میيابد . در اينگونه حالات سير كردن و ارضاء از راه فراوانی ، امكان ندارد و اگر كسی بخواهد از اين راه وارد شود درست مثل آن است كه بخواهد آتش را با هيزم سير كند.
به طور كلی انسان از نظر روحي طالب بی نهايت آفريده شده است . وقتی هم كه خواستههای روحی در مسير ماديات قرار گرفت به هيچ حدی متوقف نمیشود ، همانطور كه محروميتها سبب طغيان و شعلهور شدن شهوات میگردد ، پيروی و اطاعت و تسليم مطلق نيز سبب طغيان و شعلهور شدن آتش شهوات میگردد . امثال فرويد آن طرف سكه را خواندهاند و از اين طرف سكه غافل ماندهاند . اشتباه فرويد و امثال او در اينست كه پنداشتهاند تنها راه آرام كردن غرائز ،ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنها است . اينها مدعی هستند كه قيد و ممنوعيت ، غريزه را عاصی ومنحرف و سركش و نا آرام میسازد . طرحشان اينست كه برای ايجاد آرامش اين غريزه، بايد به آن آزادی مطلق داد آن هم بدين معنی كه به زن اجازه هرجلوهگری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود .
اينها چون يك طرف قضيه راخواندهاند توجه نكردهاند كه همانطور كه محدوديت و ممنوعيت ، غريزه را سركوب و توليد عقده میكند ، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات درآوردن آنرا ديوانه میسازد ، و چون اين امكان وجود ندارد كه هر خواستهای برای هر فردی برآورده شود ، بلكه امكان ندارد همه خواستههای بی پايان يك فردبرآورده شود غريزه بدتر سركوب میشود و عقده روحی به وجود میآيد.
برای آرامش غريزه دو چيز لازم است : يكی ارضاء غريزه در حد حاجت طبيعی، و ديگر جلوگيری از تهييج و تحريك آن .اينكه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری ولمسی موجبات هيجان غريزه را فراهم كند و آنگاه بخواهد با ارضاء ، غريزه ديوانه شده را آرام كند ميسر نخواهد شد . هرگز بدين وسيله نمیتوان آرامش و رضايت ايجاد كرد، بلكه بر اضطراب و تلاطم و نارضائی غريزه با هزاران عوارض روانی و جنايات ناشی از آن ، افزوده میشود. تحريك و تهييج بی حساب غريزه جنسی عوارض وخيم ديگری نظير بلوغهای زودرس و پيری و فرسودگی نيز دارد.
فرويد كه طرفدار سرسخت آزادی غريزه جنسی بود ، خود نيز متوجه شد كه خطا رفته است ،لذا پيشنهاد كرد كه بايد آن را از راه خاص خودش به مسير ديگری منحرف كرد و به مسائل علمی و هنری نظير نقاشی و غيره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعيد شد. زيرا تجربه و آمار نشان داده بود كه با برداشتن قيود اجتماعی ، بيماريها وعوارض روانی ناشی از غريزه جنسی بيشتر شده است . من نمیدانم آقای فرويد كه طرفدار تصعيد است از چه راه آنرا پيشنهاد میكند . آيا جز از طريق محدود كردن است ؟[14]»
25. همانطور که می توان دید حتی همان تمدن غربی هم آزادی بدون قید و شرط را قبول ندارد. ممکن است بتوان گفت تا 9سالگی به کودک کاری نداشته باشیم اما بعد 9 سالگی را می خواهیم چه کنیم تا امنیتش به خطر نیفتد؟ دقیقا مثله این است که مسواک زدن برای دندان کودک مفید است ولو آنکه آن را دوست نداشته باشد اما ما نمی توانیم بگوییم چون دوست ندارد نباید به او تذکر دهیم. اگر با مسواک نزدن سلامتی اش به خطر می افتد آن وقت می خواهیم چه کار کنیم؟در اموری که ضرر آنها به طور تجربی مشهود است یعنی خطرات امنیتی برای خود فرد ایجاد می کند اتفاقاً می شود که انسان یک مقدار محدودیت قایل شود نمی گوییم خشونت قایل شود.
26. .با توجه به تمام آنچه گفته شد در مقاله بالاخره مشخص نشد که این مقاله دیدگاه نامحدود بودن فروید را قبول دارد یا سخن دکتر شریعتی را که در ابتدا به ایشان استناد کرده یا سخن خانم زهرا رهنورد را که در ادامه به آن استناد می کند؟ اتفاقاًهیچ یک از این دونفر دیدگاه نامحدود بودن را قبول ندارند. چرا که سخن دکتر شریعتی وخانم رهنورد خودش گونه ای محدودیت را بیان می کند.
27. آیا با توجه به استناداتی که در متن شده به نظر نمی رسد که حجاب یک فایده ای دارد که دکتر شریعتی می گوید:« یک نه بزرگ به قدرت های استکباری جهان است» مگر قدرتهای استکباری جهان چه خطری دارند که اینگونه می گوید؟ یا آقای احمد قابل می گوید :«مستحب موکّد است »برای چه «موکّد» است؟ یا خانم رهنورد می گوید:
«چگونه با متوجه ساختن تو به سکس و زیبایی وخودنمایی نیم دیگر خلق یعنی زن را فلج بی کار ولاابالی می سازند»؟
پس به نظر می رسد مزيتي در آنچه در مقاله محدودیت خواندهشده یعنی در حجاب هست که داشتنش نسبت به نداشتنش رجحان می یابد و همه به گونه ای بر آن سفارش می کنند؟
28. این مقاله قرار بود حجاب اجباری را رد کند وبگوید ضرر دارد اما حالا درهمین بحث به فروید استناد می کند که بعد از 9سالگی هم نباید هیچ گونه محدودیتی برای کودک قایل شد این دوسخن باهم در یک جا نمی گنجد لذاخواننده فکرمی کند که برای این نوشتار معنی محدودیت مشخص نیست و انگار معنی محدودیت را خشونت و دعوا می پندارد و محدودیت را مساوی با خشونت گرفته است و این معنی ندارد در صورتی که پدری که با مهربانی به فرزند خود می گوید:دخترم این گونه باش در واقع او هم دارد دخترش را محدود می کند ولی با زبان خوش این کار را می کند.
در ستون آخر پاراگراف آخر مقاله از بانوی به اصطلاح «مهر و آیینه» نقل شده که می گویند:
«چگونه با وجود تو بی شرمی ها بی عفتی ها وخودنمایی ها عریانی ها وعشوه گی ها نیم دیکر خلق تورا /مرد را از مسائل اصلی میهنت غافل کنند؟چگونه با متوجه ساختن تو به سکس وزیبایی وخودنمایی چگونه نیم دیگر خلق را یعنی زن را فلج بیکار وبی حس ولاابالی سازند؟»
29. خانم رهنورد در همان عباراتی که نقل شده در مقاله از ایشان ، دوبار از خودنمایی نام می برد ومدعی می شود وقتی فردی حجاب داشته باشد برای مفاهیم والا و انسانی ای چون عفت و پاکدامنی فواید دارد اما درجای دیگر از این مقاله از قول زیست شناسان می گوید خودنمایی طبیعی است باید ارضاء شود و از سوی دیگردرستون سوم از فروید نقل می کند که نباید هیچ گونه محدودیتی بعداز 9 سالگی هم قایل شد. حال پرسش ما این است که از طرفی می گوید باید مفاهیم والا و انسانی مثله عفت و پاکدامنی حفظ شود ازطرف دیگر می گوید طبیعت دختر این است که خودنمایی کند باید اینها باشد تا بعد از 9 سالگی هم باید اجازه ی خودنمایی به او بدهیم. شاید منظور مقاله از خودنمایی چیز دیگری است که ما نمی دانیم؟ این را برای خواننده مشخص بفرماییدکه اگر دختری به قول زیست شناسان وفروید به طور ذاتی و طبیعی خواست خودنمایی کند که مقاله می گوید مجاز است وباید بگذاریم آزاد باشد و هیچ گونه محدودیتی نباید قائل باشیم و از طرف دیگر مفاهیم والا وانسانی مثل عفت و پاکدامنی در مقاله مهم است( که در ستون سوم خط 22 به آن اظهارشده ) وقبول کردیم که این مفاهیم چیزهای خوبی است وباید باشد حالا چگونه این مقاله می تواند جمع بین اینها کند که هم به یک دختر بالای 9 سال اجازه ی خودنمایی بدهیم ولی عفتش هم لکه دار نشود این را باید چه کنیم؟
30. زمانی که در مقاله استناد به فروید می شود که می گوید :ما نباید حتی بعد از 9سالگی هم محدودیت قایل شویم و در ادامه استناد به حدیث می کند که میفرماید:« الانسان حریص علی ما منع» (اگر انسان از چیزی منع شود به آن حریص تر می گردد ) به نظر می رسد که مقاله می خواهد بگوید ما اگر بعد از 9سال برای دختر محدودیت قایل شویم به حجاب نداشتن حریص می شود پس نتیجه می گیریم که هیچ گونه محدودیتی نباید داشته باشیم در واقع مقاله استناد به حدیث کرده تا سخن فروید را مورد قبول جلوه دهد اما نمی دانم مقاله، این آیات و محدودیت هایی را که اين آيات برای انسان قائل می شوند، چگونه توجیه می کند؛ قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم ویحفظو فروجهم..[15] / وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ... [16] / یا ایهاالذین امنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا ...[17] /واذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلکم ...[18] / فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم ... [19] / یاایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تاستانسوا .. [20] / یاایها الذین امنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان ..[21]./ واقیموا الصلات واتوا الزکات[22]./ قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول .. [23] / وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم و امائکم[24]
همانطور که می توان دید این آیات پر است از افعال امري. آیا از نظر این مقاله این آیات چیزی را محدود یا منع می کنند و شرط و شروط می گذارند یا نه ؟
شهیدمطهری در اينباره اینگونه می آورند:
«يك ايراد ديگر كه بر حجاب گرفتهاند اينست كه ايجاد حريم ميان زن و مرد براشتياقها و التهابها میافزايد و طبق اصل " الانسان حريص علی مامنع منه"، حرص و ولع نسبت به اعمال جنسی را در زن و مرد بيشتر میكند. به علاوه ، سركوب كردن غرائز موجب انواع اختلالهای روانی و بيماريهای روحی میگردد . در گذشته افراد بیخبر ، به دانشجويان بي خبرتر از خود میگفتند انحراف جنسی ، يعنی هم جنس بازی ، فقط در ميان شرقيها رائج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثر قيود زياد و حجاب است. اما طولی نكشيد كه معلوم شد رواج اين عمل زشت در ميان اروپائيها صد درجه بيشتراز شرقيها است .
ما انكار نمیكنيم كه دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف میشودو بايد شرائط ازدواج قانونی را سهل كرد ، ولی بدون شك آن مقدار كه تبرج و خودنمائی زن در اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحراف جنسی میشود به مراتب بيشتر از آن است كه محروميت و دست نارسی سبب میگردد .
اگر در مشرق زمين محروميتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است، در اروپا شهوترانيهای زيادباعث اين انحراف گشته است»[25]
31. درستون سوم پاراگراف سوم این مقاله اظهار شده که:
«اگر بخواهیم به آرا ونظریات فقها در زمینه ی حجاب نگاهی بیفکنیم به خوبی می توانیم تعارض در خصوص حدود حجاب وضمانت اجرای کیفری در خصوص بی حجابی در جامعه را در میان نظریات و فتاوی فقها ملاحظه کنیم تا جایی که فردی همچون احمد قابل پوشش مربوط به موی سر ویا گردن را واجب شرعی نمی دانست ومستحب مؤکد تعریف می کرد.»
با توجه به سخن فوق در رابطه با «حدود حجاب» و «کیفر آن» اختلاف است نه خودِ «حجاب». اما در مقاله مشخص نیست که سخن در رابطه با خود حجاب است یا حدود آن یا کیفر آن درباره کدام یک ازاین سه موضوع می خواهد سخن بگوید این باید برای خواننده مشخص شود اما برای ما دراین مقاله مشخص نشد که مقاله در باب کدام موضوع از حجاب می خواست سخن بگوید؟ در عنوان مقاله که قرار بود حجاب اجباری را رد كند اما بعد ازاین ، مقاله آمد راجع به اصل حجاب صحبت کرد بعد به سراغ حدود حجاب رفت که بین فقها اختلاف هست بعد هم راجع به کیفرش و اینکه آیا حق داریم کیفر کنیم یا نه صحبت می کند در صورتی که مقاله فقط براساس عنوانی که مطرح کرده بود حق داشت درباره قبح حجاب اجباری صحبت کند که در آن نه نیازی به ایرج میرزا بود نه فروید نه زیست شناسان فقط باید می گفت به لحاظ تربیتی هیچ کسی حق ندارد برای اینکه شخص الف ویژگی ب را داشته باشد از اجباراستفاده کند با اين حال در متن چیزهایی اضافه تر هم مطرح شد و مقاله اول راجع به اصل حجاب صحبت کرد بعد درباب حدود حجاب سخن گفت و به احمد قابل استناد كرد و در آخرهم درباره کیفر ومسائل حقوقی آن سخن گفت ونهایتا هم که خواننده مقاله را می خواند متوجه نمی شود که این مقاله توسط فردی جامعه شناس یا روانشناس یا عارف یا زیست شناس یا حقوق دان یا فقیه نگاشته شد ؟وگویا این مقاله در پي خواسته ای بوده که برای اثبات و تایید آن به هر چیزی و هر کسی استناد کرده است. «الغريق يتشبث بكل حشيشٍ»
اما در مقابل ديدگاه احمد قابل ديدگاه محققي چون استاد شهید مطهری را نميتوان ناديده گرفت که می گویند:
«... « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن [26]»" يعنی میبايد روسری خود را برروی سينه و گريبان خويش قراردهند . البته روسری خصوصيتی ندارد ، مقصود پوشيدن سر و گردن و گريبان است .– ديگران نيز همانطور گفتهاند - زنان عرب معمولا پيراهن هائی می پوشيدند كه گريبان هايشان باز بود ، دور گردن و سينه را نمی پوشانيد . روسري هائی هم كه روی سر خود می انداختند از پشت سر می آويختند -. اين آيه دستور می دهد كه بايد قسمت آويخته همان روسري ها را از دو طرف روی سينه و گريبان خود بيفكنند تا قسمتهای ياد شده پوشيده گردد . ابن عباس در تفسير اين جمله گفته است : " تغطی عرها و صدرها و ترائبها وسوالفها "يعنی زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوی خود را بپوشاند[27]تفسير صافی نيز بعد از ذكر جمله " « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن»" میگويد : برای اينكه گردنها پوشيده شود ". به هر حال منظور اين است كه اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان می كند . مراجعه به تفاسير وروايات اعم از شيعه و سنی و مخصوصاً روايات شيعه كاملا مطلب را روشن می كند وجای ترديد در مفهوم آيه باقی نمی گذارد . حدود پوشش در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفين بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلامی هيچگونه ترديدی وجود ندارد . اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است . نه از نظرقرآن و حديث ، و نه از نظر فتاوی ، در اين باره اختلاف و تشكيكی وجود ندارد . آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است . اينكه پوشيدن وجه و كفين لازم نيست ظاهراً در ميان تمام علمای اسلامی اعم از شيعه و سنی اختلافی نيست . فقط يك نفر از علمای اهل تسنن به نام ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام نظر مخالف دارد . آن هم معلوم نيست كه نظرش در مورد نماز است يا در مورد نا محرم . درباره چهره هيچگونه اختلافی نيست ، احياناً بعضی از علماء درباره دستها تا مچ و يا درباره پاها تا ساق ، اختلاف كرده اند كه آيا جزء استثناء هست يا نيست ؟ در ميان مسائل فقهی شايد كمتر مسأله ای اينچنين پيدا شود كه اينگونه مورد اتفاق نظر ميان علمای اسلام اعم از شيعه و سنی بوده باشد»[28]
لازم است درادامه، فتوای محقق ديگري چون آیت الله بهجت(ره) را درمقابل دیدگاه احمد قابل ذکرکنیم ایشان می فرمایند: بیاعتنایی به حجاب گناه است و داشتن حجاب واجب است بیرون گذاشتن موهای سر از چادر و مقنعه توسط خانمها در دید نامحرمان حرام است . چادر حجاب پسندیده است. تمرین اطفال بر وظایف شرعیه به عهدهی والدین است.[29]
32. در ستون چهارم پاراگراف اول مقاله گفته شده :«که به هر ترتیب به تعبیر فقها بی حجابی یک گناه صغیره است» سؤال ما این است که ای کاش در مقاله ذکر می شد که به تعبیر کدام فقها بی حجابی گناه صغیره است؟و همچنین ای کاش این نکته هم در نظر گرفته می شد که همین فقها معتقدند هر گناهی که صغیره حسابش کردیم کبیره است. این پارادوکس را باید چه کنیم؟
33. درادامه مقاله آمده که؛
«من مطمئن هستم که اکثریت نسوان آزادی خواه وطن به دنبال بی بند وباری نیستند واگر با آنها رفتارهای قیم مابانه وآزارگونه نشود قطعاً زنان گل وگلاب وآیینه وطن می شوند.»
ما میان «محدودیت» و «اجبار» تمایز قائلیم و معتقدیم که نه تنها در زمینه حجاب بلکه در هر امر نیکویی اگر اجبار بیاید مقاومت ایجاد می کند و نتیجه معکوس میدهد. اما درباره محدوديت جاي سخن هست.
34. وهمچنین در ادامه ذکر می کند که :
«وچه قدر زیبا که بانوی مهر وآیینه ما زهرا رهنورد در کتاب پیام حجاب زن مسلمان می گوید :واینک که اسلام را پذیرفته ای وپوشش کاملش را پذیرفته ای در حرم امن اسلام قرار گرفته ای ...اینک این چپاول گران سود جو سرمایه داران قدر ت های سیاسی ودر یک کلام امپریالیستهای شرق وغرب چگونه تورا پایگاه کوبیدن ارزشهای برتر ومتعالی قرار دهند؟»
با استناد مقاله به خانم رهنورد و بکارگیری تعبیر «بانوی مهر و آینه» اولاً به نظر می رسد گویا ایشان و این سخنشان نیز مورد قبول مقاله قرار گرفته که خانم رهنورد می گویند:
«...با پذیرش حجاب کامل اسلام در حرم امن اسلام قرار گرفته ای....»
گویی که از نظر ایشان حجاب- بر خلاف آنکه این مقاله آن را یک امر شخصی به حساب می آورد یک تبعات اجتماعی هم دارد و یک امنیت اجتماعی هم برای صاحب آن می آورد این در حالی است که در اواسط مقاله این باور بر آن حاکم بود که منظور از حجاب آن است که متعارف باشد و حجاب را امری شخصی می دانست وهر کس هر آنچه را که متعارف می داند می تواند بپوشد اما الان با این نقل قول برای حجاب یک تبعات اجتماعی قائل شده است آن هم تبعات اجتماعی مثبتی همچون امنیت که از خانم رهنورد نقل شد. مقاله از یک طرف به احمد قابل استناد کرده که پوشش سر و گردن را واجب نمی داند و می گوید اگر سر و گردن را نپوشانیم اشکال ندارد از طرف دیگر به خانم رهنورد استناد کرده که می گویند:
«واینک که اسلام را پذیرفته ای وپوشش کاملش را پذیرفته ای در حرم امن اسلام قرار گرفته ای»
در نهایت این مقاله کدام سخن را قبول دارد سخن احمد قابل را که می گوید پوشاندن سروگردن مستحب است یا سخن خانم رهنورد را که پوشش غیرکامل را موجب ناامنی می داند؟ در اینجا می توان از این نوشتار پرسید آیا داشتن امنیت برای انسان ضروری است و در واقع استدلال آن این گونه است که حجاب امنیت می آورد/ داشتن امنیت ضروری است /پس داشتن حجاب ضروری است یا به قول همین مقاله و آقای احمد قابل حجاب امنیت می آورد / حجاب مستحب است / پس داشتن امنیت مستحب است؟!؟
35. از طرف دیگر با توجه به دیدگاه این مقاله می پرسم به نظر آن این حجابی که خانم رهنورد می گویند و مقاله آن را تأیید می کند همان حجابی نیست که ایرج میرزا آن را به تمسخر گرفت و آن را بقچه خواند آیا این همان حجابی نیست که این مقاله پیش از نقل قول از ایرج میرزا گفت که من حتی آن را هم قبول ندارم؟
36. با توجه به مطالب ذکر شده در مقاله خانم رهنورد دارد راجع به «ماهیت آدمی» صحبت می کندیا اینکه راجع به همین حجابِ فرمی و شکلی یعنی چادر صحبت می کند؟خانم رهنورد راجع به حجاب کامل صحبت می کند آیا با توجه به اینکه خود ایشان از چادر استفاده می کند آیا این احتمال وجود دارد که منظور ایشان از حجاب کامل همان چادر باشد؟ خانم رهنورد دارد راجع به پوشش کامل صحبت می کند در حالی که در ستون دوم پاراگراف دوم همین متن گفته شده : که منظور ازحجاب ماهیت آدمی است اگر مقاله می خواست راجع به ماهیت آدمی سخن بگوید بهتر نبود به جای خانم رهنورد از کسی استناد می آورد که راجع به ماهیت آدمی سخن گفته باشد؟ ایشان که راجع به همان پوشش فرمی و قالبی یعنی چادر سخن می گویند و این درست همان چیزی است که مقاله مدعی بود که مدنظر ما نیست و آن را حجاب نميداند.
37. در ادامه خانم رهنورد می گویند :
«چگونه با وجود تو با ویژگی های تو بی شرمی ها بی عفتی ها خودنمایی ها وعریانی ها وعشوه گی ها نیم دیگر خلق تو را مرد را از مسائل اصلی میهنت غافل کنند؟ چگونه با متوجه ساختن تو به سکس وزیبایی وخودنمایی چگونه نیم دیگر خلق را یعنی زن را فلج بی کار و بی حس و لاابالی سازند ؟»
ایشان در این جمله ذکر می کنند که اگر زن حجاب داشته باشد نیم دیگر خلقش یعنی مرد را حواسش را پرت نمی کند تا از مسائل اصلی غافل شود این بیان گر همان امنیت اجتماعی و رواني است که از فواید حجاب است.
این بانوی به تعبیر مقاله «مهر و آینه» در همين دو جمله دو بار از «خودنمایی» به عنوان يكي از عوامل از بين برنده امنيت اجتماعي و رواني نام می برند آیا این «خودنمایی» همان چیزی نیست که در مقاله گفته شد: که فروید و زیست شناسان گفتهاند امري طبیعی است و باید باشد وهیچ گونه محدودیتی برای خودنمايي دختر حتي بعد از 9سالگی نباید قایل شویم پس چگونه در این مقاله به خانم رهنورد استناد می شود که می گوید برای دستیابی به امنیت باید «خودنمایی ها» با پوشش كامل اسلام- همین چادر- پوشانده شود؟
38. از سوي ديگر اينكه در این مقاله تبعات اجتماعی حجاب با استناد به سخن خانم رهنورد پذيرفته شد بنابراین اگرکسانی که عقیده این مقاله را داشتند خواستند دختر را حتي بعد از 9سالگي نامحدود بگذارند تبعات ناامني اجتماعیاي را كه این مقاله به آن اعتراف نموده چه ميكنند؟
39. پرسش ديگر اين است كه آیا پيش از نوشتن این مقاله تاكنون به آمار جرائم ناشي از خودنماييها و عدم محدوديت، نگاهی انداخته شده تا ببینيم این خودنمایی ها- که این مقاله آن ها را طبیعی می داند- چه قدر فاجعه آفریده و سپس از وجدان خود بپرسیده با وجود اين آمار آيا باز هم بايد معتقد بود كه فروید درست میگوید؟ بررسی رابطه بین نوع حجاب و میزان امنیت اجتماعی در بین زنان شهر تهران[30] كه در سالهاي 1385-1386 توسط مرکز امور زنان و خانواده – معاونت آموزش و پژوهش رياست جمهوري انجام داد نشان ميدهد كه بدحجابي خود زمينۀ تهديدات اجتماعي برای زنان و دختران را نيز فراهم آورده است. و همچنين آمار خشونت اجتماعي نسبت به زنان، را افزایش خواهد داد.
نتایج حاصل از تحلیل آماری حاکی از آنست که اولاً زنانی که پوشش نامناسب داشتند مایل به داشتن پوششی اسلامی بودند و علت روی آوردن به پوشش موجود خود را فشار اجتماعیای که برای همرنگ شدن با جماعت بر روی زنان و بویژه دختران جوان وجود دارد مطرح می کردند ، آنان علی رغم تمایل و خواست باطنی خودشان به جریان مد و مدگرایی غربی که در اجتماع جریان دارد کشیده شده اند.
ثانیاً زنان محجبه نیز چنین ابراز میدارند که آنان نیز به نوعی مورد آزار و اذیت واقع می شوند ، لکن معنای " آزار " برای این دو گروه متفاوت است.
آنانی که پوشش اسلامی داشتند، به حریم خصوصی خودشان حساسیت بیشتری داشته و کوچکترین تعرض ( حتی یک آزار کلامی ) را هم آزار میدانند در حالیکه برای گروه دوم این حریم خصوصی بی معنی تر و مصداق و معنای آزار متفاوت است.
نکته دیگر اینکه زنانی که پوشش نامناسب و غیراسلامی دارند همواره در دسترس مردان تهدیدگر قرار دارند و هر زمان این مردان بخواهند میتوانند اینگونه زنان را وسیله تمتعات جنسی خود قرار دهند در حالیکه زنان باپوشش اسلامی که با رعایت حجاب از مصونیت برخوردار هستند هیچگاه این اجازه و اختیار را به تهدیدگران اجتماعی نمیدهند، و درست به این دلیل است که برای مردان تهدیدگر این امکان وجود دارد که با آزارهای خیابانی نسبت به زنانی که پوشش مناسب ندارند به نوعی به هوسهاي خودشان برسند.
بر اساس آنچه در این پژوهش بهدست آمده میتوان گفت که میزان احساس امنیت اجتماعی زنان در سطح بالایی قرار دارد، دلیل آن این است که وقتی ابعاد شاخص امنیت اجتماعی را بررسی میکنیم مشاهده میشود که به علت آنکه خرده بعد امنیت فرهنگی (22/4) و امنیت سیاسی (02/4) در سطح بالایی قرار دارد، میزان کل شاخص بالا رفته اما بعد اجتماعی ـ فردی (59/2) که در پژوهش حاضر از اهمیت بسزایی برخوردار است، در سطح پایینی قرار دارد. لذا در کاربرد این شاخص باید به نکات فوق العاده مهم بالا توجه نمود.
بر اساس چهار چوبهای نظری شاخص های امنیت اجتماعی عبارتند از : حفظ زبان و ادبيات، لباس و نحوه پوشش، آگاهي از تاريخ و گذشته، عادات، سنن و فرهنگهاي جاري، اشاعه باورها و عقايد ، که این شاخصها می توانند در معرض تهدیدات مختلف واقع شوند . اگر در جامعه بهصورت بالفعل و سیستماتیک بر روی تقویت این شاخص ها بر اساس اصول فکری حاکم بر جامعه ، فعالیتهای تثبیتی انجام گردد، توانستهایم تهدیدات را به فرصت تبدیل کنیم. ولی اگر در مقابل تغییرات اصولی این شاخصها موضع انفعالی بگیریم از تهدید آنها مصون نخواهیم ماند. یکی از این موارد لباس و نحوه پوشش اعضای یک جامعه است، بر اساس نتایج بدست آمده می توان عنوان کرد که قدرت تبیینی متغیر نحوه پوشش 22 درصد است. این بدان معنا است که متغیر نحوه پوشش سهم 22 درصدی از متغیر وابسته (امنیت اجتماعی)را به خود اختصاص می دهد و سایر متغیر ها 78 درصد از متغیر وابسته را تبیین کردهاند. نکته مهم این است که در مسائل اجتماعی وقتی که متغیری قدرت تبیینی 22 درصدی داشته باشد، از آن متغیر به عنوان یک فاکتور فوق العاده نیرومند و حیاتی نام میبرند. بر این اساس شایسته است که ما براي ايجاد امنيت براي زنان به نحوه پوشش آنان در سطح جامعه بیشتر توجه كنيم.
علاوه بر پژوهش فوق پژوهشهاي ديگري نيز در اين زمينه انجام شدهاست به عنوان نمونه آخرین تحقیق در مورد امنیت در بین زنان 18 تا 29ساله تهرانی روند صعودی آمار قتل زنان در تهران را نشان ميدهد.
براساس نتايج پژوهشي كه در نشست كاهش خشونت مبتني بر جنسيت در آبان سال گذشته (85) ارائه شد، ميانگين دو ساله آمار قتل و جنايت عليه زنان در تهران گواهي بروز دغدغه جديدي درمقوله امنيت زنان در كلان شهرها بويژه تهران است براساس اين بررسي، از مجموع 149فقره قتل در تهران در سال 86، 35 نفر از قربانيان زن بودند كه در سال 87 سهم آنان از 172 حادثه قتل به 46 نفر رسيد اين در حالي است كه آمار دقيقي از تعرض به زنان وجود ندارد تعرضاتي كه از مزاحمتهاي كلامي تا تجاوز به عنف طبقهبندي ميشود و صفحات روزنامهها نشان ميدهد كه زنان، قربانيان بخش عمدهاي از اينگونه جرائم هستند. آمار نشان ميدهد كه فقط 32 درصد آگهی دهندگان خواهان کار مشروع زنان هستند.
تحقيق ديگري در مورد آگهيدهندگان براي استخدام زنان در مشاغل غيردولتي نيز اين واقعيت تلخ را روشن كرد كه فقط 32 درصدآگهيدهندگان خواهان كار مشروع زنان بودهاند. معناي چنين دادههايي آن است كه درجامعه ما اگر زن بخواهد از نظر اقتصادي مستقل باشد و با تلاش خود زندگي كند، امنيت كمي بويژه در بخش غيردولتي دارد. در نتيجه ناچار است يا بهخاطر فشار مالي به خواستههاي غيرقانوني برخي از كارفرمايان تن دهد، يا فشار مالي را با تمام عوارض روحي و روانياش تحمل كند و در بدترين حالت، در معرض سقوط و پرتگاه فساد بيفتد.
اين در حالي است كه متاسفانه پديده طلاق و جدايي خانوادهها نيز درجامعه ما روندي شتابآلود و هولناك گرفته و عواقب آن بيش از هر چيز زندگي زنان و امنيت آنان را تحت تاثير قرار ميدهد.
... فرمانده نيروي انتظامي، درباره بيشترين جرايم صورت گرفته عليه زنان ميگويد: جرمي كه در حال حاضر بيشتر عليه زنان در جامعه نمود دارد، عمدتاً اغفال، فريب و تجاوز است.
فرمانده ناجا با ابراز تاسف نسبت به وجود نگاه طماعانه به زنان و جرايم اخلاقي عليه آنان اضافه ميكند: معمولا چندمتجاوز يا اغفالكننده نسبت به يك زن وجود دارد و سهم زنان و مردان در جرايم اخلاقي مساوي نيست، بنابراين نيازمند افزايش آگاهي زنان هستيم[31].
این فقط قسمت کوچکی از آمار و تحقیقات بود که ما در اینجا آوردیم .
پرسشهایی درباب نکات اخلاق حرفهاي
بخس سوم از پرسشهایی که برای اینجانب مطرح شده این است :
1- آیا به لحاظ اخلاق حرفهای و اخلاق باور مجاز هستیم حرفهایی بزنیم که سندي برای آنها نداریم یا نیاوریم؟
2- آیا ما مجاز هستیم که از بین تمام اقوال مختلفی که باهم تناقض وتضاد هایی دارند آن قولی را گزینشی انتخاب کنیم که با خواستههاي خودمان هماهنگي و انطباق دارد- نه با عقل و منطق- یا اينكه باید از بین اقوال مختلف ادله را بسنجیم و آن قولی که قوی تر بود انتخاب شود؟
3- آیا ما به لحاظ اخلاق باور مجاز هستیم برای اینکه ثابت کنیم حجاب نباید اجباری باشد بیاییم اشعاری از فردی بیاوریم که این فرد اساساً مخالف حجاب است و تعابیر زشت و رکیکی راجع به حجاب بکار برده است وشعری از او نقل کنیم که در آن تمسخر هجو و استهزاء اصلِحجاب است نه «اجباريبودن حجاب» در حالی که خودمان مدعی هستیم که ما مخالف حجاب نیستیم بلکه مخالف اجباری بودنش هستیم؟
4- آیا مگر نه این است که خداوند در قرآن می فرمایند:« یا ایها الذین امنوا اتقوا الله وقولوا قولا سدیدا»[32] از خدا بترسید وسخن حق وصواب بگویید ودر جای دیگر می فرماید:« اتقولون علی الله ما لاتعلمون»[33]آیا می گویید آن چه را که نمی دانید یا در جای دیگر می فرماید :« ان السمع والبصروالافؤاد کل اولئک کان عنه مسولا»[34] قطعا چشم وگوش وقلب وهمه ی اعضای بدن مسول اعمالی هستند که انجام میدهیم و از آن بازخواست می شوند حال چه زبانمان باشد چه فکرمان چه قلممان همه اینها مسول هستند اميدوارم خواهر گرامی نویسنده ی مقاله در نوشتن این مقاله تقواي الهي را فراموشنکردهباشد.
پرسشهای پایانی
1- پرسش آخر خواننده این است که در حال حاضر آيا بهتر نيست به جای این که مقاله درباره «ماهیت آدمی» و كليگوييهايي از اين دست سخن بگوید، بسيار روشن و واضح برای دختری که می خواهد تازه حجاب را شروع کند بگوید از جهت حجاب چگونه باشد؟ به تعبير بهتر تعریف مقاله از حجاب چیست؟ نميخواهیم برايش بگويد از نظر ما حجاب چه چیزی نیست بلکه بگوید به صورت فرمي و قالبي و ملموس حجاب چه چیزی هست که اگر کسی خواست این حجاب را تهیه کند بتواند راحت به آن دسترسی پیدا کند؟
2- به ما بگوید كه اگر بخواهیم بر اساس این مقاله عمل کنیم و به آنچه از دكتر شريعتي و بانوي مهروآينه نقل كرده است برسيم، چه کنیم که یک دختر بالاي 9 سال با میل و رغبت خودش حجاب را انتخاب کند نه با اجبار؟
این دو سوال اساسی است چرا که در این مقاله نه گفته شد که حجاب چیست و نه گفته شد که راه آموزش آن چیست. و اگر این مقاله این دو سوال را پاسخ ندهد باید بگوییم که این مقاله جز یک حرف تکراری حرفی برای گفتن نداشته است حرفي که همه آن را قبول داریم و در آن بحثي نيست و آن اینکه حجاب هم مانند دینداری، نباید اجباری باشد. این سخن در اسلام حداقل قدمت 1400ساله دارد. چرا كه آيه شريفه «لا اکراه فی الدین»[35] تمام پيامش همين است.