03-01-2015، 7:21
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-01-2015، 7:22، توسط ~ALONE GIRL~.)
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم،
یا از عاشقی دلتنگتر!
فقط میدانم
در آغوشِ منی، بی آنکه باشی
و رفتهای بی آنکه نباشی.
( مخاطب خاص )
[sub]♥♥♥[/sub]
از خیالم که میگذری
کلمات شعرهایم مست می شوند
درختان آواز می خوانند
قناری های عاشق دو به دو می رقصند
از خیالم که میگذری
هرچه نا ممکن است ممکن می شود
____________________
ﻭﺻﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ
همیشه فاصله ای هست ولی . . .
ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ!
ﺩﻭﺳﺘﺘـــ ﺩﺍﺭﻡ
[sub]♥♥♥[/sub]
برای تو را دیدن باید چشمها را بست
وبرای شنفتنت باید موسیقی بلند
بتهون در گوش نواخت آنجا که به اوج می رود روح..
تو نه در چشم می آیی
نه در ذهن نه در گوش و نه سر انگشتانم
تو را در می یابد تو تنها به خیال می آیی
و در حس ِ به اوج رسیدن هر احساس به یک لحظه
درهمان لحظه رهایی درک می شوی..
تو ورای ِ خواسته های این دل خاکی ِ من ی.
و چه سخت است تو را خواستن
و فهمیدن و عادی زیستن در میان مردمانی
که برایت هزاران افسانه ساخته اند
[sub]♥♥♥[/sub]
دیوانگی ها گر چه دائم دردسر دارند
دیوانه ها از حال هم اما خبر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلا تمام قرص ها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو - از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه های معتبر دارند
[sub]♥♥♥[/sub]
کلمات شعرهایم مست می شوند
درختان آواز می خوانند
قناری های عاشق دو به دو می رقصند
از خیالم که میگذری
هرچه نا ممکن است ممکن می شود
____________________
ﻭﺻﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ
همیشه فاصله ای هست ولی . . .
ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ!
ﺩﻭﺳﺘﺘـــ ﺩﺍﺭﻡ
[sub]♥♥♥[/sub]
برای تو را دیدن باید چشمها را بست
وبرای شنفتنت باید موسیقی بلند
بتهون در گوش نواخت آنجا که به اوج می رود روح..
تو نه در چشم می آیی
نه در ذهن نه در گوش و نه سر انگشتانم
تو را در می یابد تو تنها به خیال می آیی
و در حس ِ به اوج رسیدن هر احساس به یک لحظه
درهمان لحظه رهایی درک می شوی..
تو ورای ِ خواسته های این دل خاکی ِ من ی.
و چه سخت است تو را خواستن
و فهمیدن و عادی زیستن در میان مردمانی
که برایت هزاران افسانه ساخته اند
[sub]♥♥♥[/sub]
دیوانگی ها گر چه دائم دردسر دارند
دیوانه ها از حال هم اما خبر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلا تمام قرص ها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو - از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه های معتبر دارند
[sub]♥♥♥[/sub]