توافق درباره برنامه هستهای ایران بازندگان این توافق از جمله رژیم صهیونیستی را به مانع تراشی در برابر اجرای آن که کارشناسان از آن تحت عنوان حرکت جدید تاریخ یاد میکنند، واداشته است.
به گزارش جهان، تسنیم به نقل از پایگاه خبری العهد نوشضت: «عقیل الشیخ حسین»، نویسنده و تحلیلگر امور سیاسی لبنانی در مقالهای درباره بازندگان قرارداد هستهای ایران با گروه ۱+۵ مینویسد: اسرائیلیها حق دارند تا درباره تحولات منطقه پس از شکستهای مستقیم نظامی ارتش آنها در لبنان و غزه نگران شوند، به ویژه آنکه اکنون شرایط به گونهای پیش میرود که آنها احساس میکنند، تهدیدی جدی علیه موجودیت آنها در منطقه به وجود آمده است.
پس از عقب نشینی آمریکا از حمله به سوریه و عدم اقدام برای حمله به ایران به عنوان موضوعی که طی سالهای گذشته همواره روی میز محاسبات آمریکا قرار داشته و به خصوصا پس از ظهور گرایش جدید آمریکا به سمت مذاکره با ایران درباره برنامه هستهای این کشور و پیامدهایش در عرصه منطقهای و بین المللی این امکان از رژیم صهیونیستی گرفته شد که با اطمینان بگویند، طرفی وجود دارد که به نیابت از آنها با دشمنانشان میجنگد.
طبیعی است که در چنین شرایطی«آویگدور لیبرمن»، وزیر امور خارجه اسرائیل علی رغم تضمینهای آمریکا بر حفظ ماهیت استرتژیک رابطه خود با اسرائیل و تاکید بر اینکه تحولات اخیر در سیاست واشنگتن، تغییری تاکتیکی است، باز تلاویو احساس کند که نیاز به یافتن هم پیمانان جدید دارد.
اگرچه لیبرمن دیدگاهش را با خشم و غضب بیان میکند، اما در واقع این دیدگاهی است که بسیاری از مسئولان رژیم صهیونیستی با آن موافق هستند و نگرانیشان پا برجاست. زیرا این رژیم به خوبی میداند، دوران پس از توافق درباره برنامه هستهای ایران برای رژیم صهیونیستی مشابه دوران قبل از آن نخواهد بود.
تلآویو به خوبی میداند، این توافقنامه فقط به حقوق ایران برای داشتن انرژی صلح آمیز هستهای اعتراف نکرده، بلکه به جایگاه سیاسی ایران در میان قدرتهای بزرگ نیز اعتراف کرده و در آینده نزدیک به دلیل مطرح شدن معادله ۲+۵ در هرگونه تلاشی برای بررسی مسائل منطقهای و در راس آنها قضیه فلسطین از حضور و تاثیرگذاری ایران بر روند امور نباید غافلگیر شود.
بالطبع برای شناخت هویت «هم پیمانان جدیدی» که لیبرمن به دنبال آنها در خارج از آمریکا و اروپاست و آنها نیز با بحرانهایی مشابه بحرانهای اسرائیل مواجه هستند، نیاز به تلاش زیاد نیست.
در حقیقت بخش زیادی از عاملان شکل گیری اسرائیل و سپس استمرار و بقای آن در منطقه به هم پیمانان عربش باز میگردد.
ارتباط غیر علنی برخی حکومتها و شیوخ و شاهان عرب با اسرائیل از سال ۱۹۴۸ و ماقبل آن به بخشی از فرهنگ مردمی منطقه مبدل شده که در کوی و خیابانها با عناوینی همچون مزدور و خیانتکار از آنها یاد میکنند.
مزدوری و خیانت این شاهان و شیوخ و حاکمان زمانی آشکار شد که برخی از نظامهای عربی از اسرائیل درخواست کردند، حمله علیه لبنان را تا غلبه بر حزب الله در جنگ سال ۲۰۰۶ ادامه دهد.
از آن زمان تاکنون آمارهای زیادی درباره مبادلات تجاری و همکاری در عرصههای فرهنگی و امنیتی میان رژیم صهیونیستی و بسیاری از کشورهای عربی و به مشخص کشورهای عربی حوزه خلیج فارس منتشر میشود و سفرهای هماهنگ شده مسئولانی همچون شاهزاده «بندر بن سلطان»، رئیس دستگاه اطلاعات عربستان سعودی به سرزمینهای اشغالی - اسرائیل - به خبری عادی مبدل شده که رسانهها آن را به راحتی و بدون هیچ نگرانی نقل میکنند.
بسیاری از ناظران معتقدند که دامنه امواج عملیاتهای تکفیری که خود را به صورت انفجارهای خونین نشان میدهد و افراد غیر نظامی را در عراق، سوریه، مصر و لبنان هدف قرار می هد، به خصوص انفجاری که سفارت ایران در بیروت را هدف قرار داد، نتیجه هماهنگیهای فوق است.
در راستای شرایط نامناسبی که رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی از زمان ظهور گرایشها و سیاستهای حل و فصل مسالمت آمیز برنامه هستهای ایران در آن به سر میبرند، هم پیمانی تلآویو با ریاض رنگ واقعیتری به خود گرفته است.
در این زمینه روزنامه و یا رسانهای در جهان باقی نماند که درباره همکاری دستگاه اطلاعات رژیم صهیونیستی و مقامات سعودی جهت تدوین طرح حمله نظامی علیه ایران سخن نگوید.
همچنین درباره آمادگی ریاض برای قرار دادن پایگاههای نظامیاش در اختیار ارتش رژیم صهیونیستی و دادن اجازه به این رژیم برای استفاده از آسمان فرودگاهها و هواپیماههای جاسوسی وغیره بحثهایی زیادی مطرح و یا اخباری درباره اشاره عربستان جهت دریافت بمبهای هستهای از پاکستان جهت استفاده در مواقع لزوم شنیده میشود.
این قضیه چه با عربستان سعودی ارتباط پیدا کند و چه اسرائیل، این تهدیدات را باید توهمات بیمارگونهای دانست که ماهیت تحولات منطقه باعث مطرح شدن آنها شده است، تحولاتی که منطقه را به سمت بینیازی از آمریکا و غرب و به طور کلی به نفع ملتهای منطقه سوق میدهد.
شاید این صحنه پردازیها بتوانند، به طور موقت تحولات منطقه را تحت تاثیر خود قرار دهند و شاید اسرائیل و عربستان توانایی تصمیم گیری درباره برخی از مسائل آینده را داشته باشند، اما آنها هیچ گاه موفق به ایجاد در برابر حرکت تاریخ نخواهند شد، بنابراین شایسته است که آنها راهی در پیش بگیرند که طرفهای قویتر از آنها برای تصمیم گیری در آن پای گذاشتهاند و اقدام به مانع تراشی در برابر حق ملل منطقه از جمله مردم فلسطین برای داشتن آزادگی نکنند.
به گزارش جهان، تسنیم به نقل از پایگاه خبری العهد نوشضت: «عقیل الشیخ حسین»، نویسنده و تحلیلگر امور سیاسی لبنانی در مقالهای درباره بازندگان قرارداد هستهای ایران با گروه ۱+۵ مینویسد: اسرائیلیها حق دارند تا درباره تحولات منطقه پس از شکستهای مستقیم نظامی ارتش آنها در لبنان و غزه نگران شوند، به ویژه آنکه اکنون شرایط به گونهای پیش میرود که آنها احساس میکنند، تهدیدی جدی علیه موجودیت آنها در منطقه به وجود آمده است.
پس از عقب نشینی آمریکا از حمله به سوریه و عدم اقدام برای حمله به ایران به عنوان موضوعی که طی سالهای گذشته همواره روی میز محاسبات آمریکا قرار داشته و به خصوصا پس از ظهور گرایش جدید آمریکا به سمت مذاکره با ایران درباره برنامه هستهای این کشور و پیامدهایش در عرصه منطقهای و بین المللی این امکان از رژیم صهیونیستی گرفته شد که با اطمینان بگویند، طرفی وجود دارد که به نیابت از آنها با دشمنانشان میجنگد.
طبیعی است که در چنین شرایطی«آویگدور لیبرمن»، وزیر امور خارجه اسرائیل علی رغم تضمینهای آمریکا بر حفظ ماهیت استرتژیک رابطه خود با اسرائیل و تاکید بر اینکه تحولات اخیر در سیاست واشنگتن، تغییری تاکتیکی است، باز تلاویو احساس کند که نیاز به یافتن هم پیمانان جدید دارد.
اگرچه لیبرمن دیدگاهش را با خشم و غضب بیان میکند، اما در واقع این دیدگاهی است که بسیاری از مسئولان رژیم صهیونیستی با آن موافق هستند و نگرانیشان پا برجاست. زیرا این رژیم به خوبی میداند، دوران پس از توافق درباره برنامه هستهای ایران برای رژیم صهیونیستی مشابه دوران قبل از آن نخواهد بود.
تلآویو به خوبی میداند، این توافقنامه فقط به حقوق ایران برای داشتن انرژی صلح آمیز هستهای اعتراف نکرده، بلکه به جایگاه سیاسی ایران در میان قدرتهای بزرگ نیز اعتراف کرده و در آینده نزدیک به دلیل مطرح شدن معادله ۲+۵ در هرگونه تلاشی برای بررسی مسائل منطقهای و در راس آنها قضیه فلسطین از حضور و تاثیرگذاری ایران بر روند امور نباید غافلگیر شود.
بالطبع برای شناخت هویت «هم پیمانان جدیدی» که لیبرمن به دنبال آنها در خارج از آمریکا و اروپاست و آنها نیز با بحرانهایی مشابه بحرانهای اسرائیل مواجه هستند، نیاز به تلاش زیاد نیست.
در حقیقت بخش زیادی از عاملان شکل گیری اسرائیل و سپس استمرار و بقای آن در منطقه به هم پیمانان عربش باز میگردد.
ارتباط غیر علنی برخی حکومتها و شیوخ و شاهان عرب با اسرائیل از سال ۱۹۴۸ و ماقبل آن به بخشی از فرهنگ مردمی منطقه مبدل شده که در کوی و خیابانها با عناوینی همچون مزدور و خیانتکار از آنها یاد میکنند.
مزدوری و خیانت این شاهان و شیوخ و حاکمان زمانی آشکار شد که برخی از نظامهای عربی از اسرائیل درخواست کردند، حمله علیه لبنان را تا غلبه بر حزب الله در جنگ سال ۲۰۰۶ ادامه دهد.
از آن زمان تاکنون آمارهای زیادی درباره مبادلات تجاری و همکاری در عرصههای فرهنگی و امنیتی میان رژیم صهیونیستی و بسیاری از کشورهای عربی و به مشخص کشورهای عربی حوزه خلیج فارس منتشر میشود و سفرهای هماهنگ شده مسئولانی همچون شاهزاده «بندر بن سلطان»، رئیس دستگاه اطلاعات عربستان سعودی به سرزمینهای اشغالی - اسرائیل - به خبری عادی مبدل شده که رسانهها آن را به راحتی و بدون هیچ نگرانی نقل میکنند.
بسیاری از ناظران معتقدند که دامنه امواج عملیاتهای تکفیری که خود را به صورت انفجارهای خونین نشان میدهد و افراد غیر نظامی را در عراق، سوریه، مصر و لبنان هدف قرار می هد، به خصوص انفجاری که سفارت ایران در بیروت را هدف قرار داد، نتیجه هماهنگیهای فوق است.
در راستای شرایط نامناسبی که رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی از زمان ظهور گرایشها و سیاستهای حل و فصل مسالمت آمیز برنامه هستهای ایران در آن به سر میبرند، هم پیمانی تلآویو با ریاض رنگ واقعیتری به خود گرفته است.
در این زمینه روزنامه و یا رسانهای در جهان باقی نماند که درباره همکاری دستگاه اطلاعات رژیم صهیونیستی و مقامات سعودی جهت تدوین طرح حمله نظامی علیه ایران سخن نگوید.
همچنین درباره آمادگی ریاض برای قرار دادن پایگاههای نظامیاش در اختیار ارتش رژیم صهیونیستی و دادن اجازه به این رژیم برای استفاده از آسمان فرودگاهها و هواپیماههای جاسوسی وغیره بحثهایی زیادی مطرح و یا اخباری درباره اشاره عربستان جهت دریافت بمبهای هستهای از پاکستان جهت استفاده در مواقع لزوم شنیده میشود.
این قضیه چه با عربستان سعودی ارتباط پیدا کند و چه اسرائیل، این تهدیدات را باید توهمات بیمارگونهای دانست که ماهیت تحولات منطقه باعث مطرح شدن آنها شده است، تحولاتی که منطقه را به سمت بینیازی از آمریکا و غرب و به طور کلی به نفع ملتهای منطقه سوق میدهد.
شاید این صحنه پردازیها بتوانند، به طور موقت تحولات منطقه را تحت تاثیر خود قرار دهند و شاید اسرائیل و عربستان توانایی تصمیم گیری درباره برخی از مسائل آینده را داشته باشند، اما آنها هیچ گاه موفق به ایجاد در برابر حرکت تاریخ نخواهند شد، بنابراین شایسته است که آنها راهی در پیش بگیرند که طرفهای قویتر از آنها برای تصمیم گیری در آن پای گذاشتهاند و اقدام به مانع تراشی در برابر حق ملل منطقه از جمله مردم فلسطین برای داشتن آزادگی نکنند.