14-10-2014، 16:41
کارگردان : Michael Cuesta
نویسنده : Peter Landesman
بازیگران : Jeremy Renner, Robert Patrick, Jena Sims
هزینه تولید: ۵ میلیون دلار
خلاصه داستان : خبرنگاری به نام گری وب در دهه ۱۹۹۰ متوجه نقش سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا (سیا) در وارد کردن کوکائین به کالیفرنیا می شود، معاملهای که پول آن صرف تامین هزینههای شورشیان کنترا در نیکاراگوئه می گردد. گری وب با حمایت همسر و فرزندانش داستان را پیگیری و با ارائه شواهد آن را علنی می کند؛ به همین دلیل سازمان سیا و همکاران رقیب او را هدف قرار می دهند و “گری وب” چارهای ندارد جز اینکه برای شهرت و خانواده خود مبارزه کند و…
شايد قدرتِ قلم از شمشير بيشتر باشد، اما تا جايی که به فيلم «پيغام رسان را بکشِ/Kill the Messenger» مايکل کوئستا ربط دارد، کنايه های نجواگونه از هر دوی اينها کشنده تر هستند. اگر میتوانيد شخصيت باب وودواردِ رابرت ردفورد در فيلم «تمام مردم رئيس جمهور/All the President’s Men» را زير بار حملات سنگين بر حرفه روزنامه نگاریاش تصور کنيد که خُرد میشود. اين داستانی است که در فيلم «پيغام رسان را بکش» نقل میشود. در جريان اين داستان، روزنامه ای طی چندين گزارش از فعاليتهای اخلاقی مشکوک سازمان سيا پرده بر میدارد و اين اقدام منجر به اعمال فشار اين سازمان بر نويسنده اين گزارشات میگردد. برخلاف بسياری از تريلرهای تخيلی، سازمان سيا مأموران سياهپوش بزن بهادر خود را برای محو کردن اين روزنامه نگار نمیفرستد. رويکرد آنها بيشتر عملی است اما در عين حال موثر است: اعتبارش را از بين میبرند و شخصيتش را مُثله میکنند.
گرچه «پيغام رسان را بکش» بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است، مانند ديگر اقتباسهای سينمايی از رويدادهای زندگی واقعی، مجوزهای لازم را گرفته است. اين فيلم با تمرکز بر يک دوره خاص میتواند پايانی نيمه خوش را پيش چشم بيننده مجسم نمايد، اگرچه در نوشته های بعد از پايان فيلم میخوانيم که قهرمان داستان، گری وبِ روزنامه نگار (با بازی جرمی رنر) در سال ۲۰۰۴ ، هفت سال بعد از اين که اين اتفاقات در «پيغام رسان را بکش» به تصوير کشيده شدند، اقدام به خودکشی نمود. بيننده بايد به طرزی باورنکردنی ساده لوح باشد تا باور کند که سقوط او ربطی به اقدام ناگهانی پايانیاش نداشته است.
تحقيقات وب، که در اواسط دهه ۱۹۹۰ انجام شدند و به صورت تقريباً روزانه در روزنامه سن خوزه مرکوری نيوز چاپ میشدند، ابتدا وب را به اوج رساندند و بعد منجر به سقوط وی شدند. اين ايده آلی است که هر روزنامه نگار محققی آرزويش را در سر دارد، [يعنی] نوشتن گزارش بزرگی که به تيتر اول روزنامه های ملی تبديل شود. البته، چيزی که وب در نظر نگرفته بود، اين بود که دشمنانش تا چه حد در دور کردن اذهان عمومی از اين گزارشات سرسخت هستند. همان طور که منبع محرمانهای به وی میگويد، روش مأموران سازمان سيا اين گونه بود که به نويسنده اجازه میدادند تا گزارشش را بنويسد، و بعد آنچه او نوشته بود را تا حد يک پانوشت پايين میآوردند و آن قدر آن را تاريک و مبهم جلوه میدادند تا در نهايت از خاطرها محو شود. اما زمانی وب متوجه اين موضوع میشود که ديگر خيلی دير شده و بيش از حد به عقب برگشته است.
اين گزارش ردی را دنبال میکند که به رسوايی ايران-کنترا[۱] در دهه ۱۹۸۰ برمیگردد، اتفاقی که به دومين دوره رياست جمهوري رونالد ريگان خدشه زيادی وارد نمود. کنتراهای مورد حمايت سازمان سيا، موسوم به «مبارزان آزادی» نيکاراگوئه ای، که عليه نظام کمونيسم کشورشان میجنگيدند، از طريق راه های غيرقانونی و غيراخلاقی از آمريکا کمک مالی دريافت میکردند. وب از رابطه بين افزايش ميزان کوکايين موجود در شهر و پولی که به گروهک کنترا تزريق میشد، پرده برداشت. او معتقد بود که سازمان سيا به ورود مواد مخدر به ايالات متحده کمک کرده است (يا حداقل چشمان خود را به روی آن بسته است) و پول حاصل از فروش اين مواد را به دست کنتراها رسانده است. دليل منطقی: اين مواد مخدر هزينه های گروهک کنترا را با اطلاع يا حمايت سيا تأمين میکردند.
گرچه کوئستا تاکنون چندين فيلم بلند سينمايی ساخته است، اما بيشتر او را با کارهای تلويزيونیاش مانند «شش فوت زيرِ زمین /Six Foot Under»، «دکستر / Dexter» و «سرزمين مادری/Homeland» میشناسند. در ساخت اين فيلم، او سعی کرده تا نگاهی شبه مستند داشته باشد لذا شاهد صحنه های زيادی هستيم که با دوربين روی دست گرفته شدهاند (گرچه لرزش چندانی در دوربين ديده نمیشود). «پيغام رسان را بکش» ضرباهنگ تندی دارد. در واقع، در فيلم لحظاتی وجود دارند که آن قدری سريع هستند که به سختی میتوان حين تماشای آنها جزئيات را دنبال نمود. نيمه نخست فيلم تحقيقاتی را دنبال میکند که کار وب را به نتيجه میرسانند. [يک] ساعت پايانی فيلم، که پر از پارانويا است، به طور دقيق به اقدامات صورت گرفته توسط سازمان سيا برای بی اعتبار جلوه دادن گزارش وب میپردازد از جمله اعيان نمودن اتفاق ناخوشايندی که در زندگي گذشته وب رخ داده است و اطلاعات دادن به سه روزنامه مهم برای تعقيب وب. در تمام اين مدت، شاهد تأثير فردی و حرفه ای اين اقدام بر مردی هستيم که باورهای بی تکلفش درباره هدف روزنامه نگاری زير پا گذاشته میشوند.
جرمی رنر بعد از بازی در «مهلکه / The Hurt Locker» هرگز به اين خوبی نبوده است (گرچه بيشتر کارهايش بعد از اين فيلم، کارهای گيشه پسندی بودند- ای آقا، اين بابا هم بايد نون بخور ديگه). او نقش وب را به صورت يک انسان خوب با نقاط کور فراوان و ضعفهای شخصيتی نشان میدهد. وقتی متوجه میشويم که او دچار يک تراژدی شکسپيری شده، بلافاصله به دنبال خدشهای در زندگی قهرمان داستان میرويم و به باوری ميرسيم که میگويد موقعيت او به عنوان روزنامه نگار از مصونيتی برخوردار است که مورد انتقاد افرادی است که با روشهای کار سيا آشنايی دارند. رنر به شدت مورد حمايت مَری اليزابت وينستِد در نقش آنا سايمونز، ويراستارش، و رُزماری دويت در نقش همسرش سو قرار دارد. مجموعهای از چهره های آشنا تنها در صحنهای از فيلم ظاهر میشوند. مايکل شين، رابرت پاتريک، ری ليوتا، مايکل کی. ويليامز، اندی گارسيا، بَری پپر، تيم بِليک نلسون، گيل بِلوز و ريچارد شيف از جمله آنها هستند.
«پيغام رسان را بکش»، اثر جذابی است، اما اطلاع از اين که هسته داستان بر اساس ماجراهای واقعی استوار است قدرت آن را دو چندان ساخته است. در پرتو جو امروزی نشت و درز اخبار، بيننده از شدت شباهت تاکتيکهايی که در سالهای اخير (البته با موفقيت کمتر) به کار رفتهاند شگفت زده میشويم. بنابراين، در حالی که اين فيلم قرار است که بيوگرافی گری وب باشد، پرسشهايی را مطرح مینمايد که مشابه های معاصری دارند و احتمالاً اين سئوالات به اين زودیها پاسخی نخواهند يافت.
---------------
[۱] ماجرای ايران–کنترا که به ماجرای مکفارلين و ماجرای ايران گيت نيز معروف است، به معامله تسليحاتی ايران با ايالات متحده آمريکا و اسرائيل از ۲۰ اوت ۱۹۸۵ تا ۴ مارس ۱۹۸۷ (۲۹ مرداد ۱۳۶۴ – ۱۳ اسفند ۱۳۶۵) بازمیگردد. در اين ماجرا آمريکا از طريق نفوذ ايران سعی در آزادسازی گروگانهای آمريکايی در لبنان کرد و در ازای آن برخی قطعات ادوات جنگی و نظامي را که به واسطه تحريم امکان فروش آنها به ايران نبود، در اختيار ايران قرار داد. پول فروش اين تسليحات به طور پنهانی به ضد انقلابيون نيکاراگوئه موسوم به کنترا داده میشد. اسرائيل نيز بخشي از معامله فروش تسليحات به ايران را در دست گرفت و از اين طريق سعی در شکست نخوردن ايران در مقابل جبهه متحد عربی مخالف اسرائيل داشت.
منبع : سایت نقدفارسی