09-10-2014، 12:39
در گفتار گذشته بیان شد كه همه موجودات آفریده خدا هستند و اولاً: و بالذات، با قطع نظر از صفات اكتسابی، محبوب خدا هستند، با این تفاوت كه برخی با پیمودن راه كمال، این محبوبیت را افزایش می دهند و مورد عنایت و محبت ویژه خداوند قرار می گیرند. برخی نیز با سوء اختیار در خود بدی بوجود میآورند؛ نعمتها و كمالات الهی را به نقمت تبدیل میكنند، در نتیجه حُسن و زیبابیهای آنان تحت الشعاع بدیهایشان قرار میگیرد و محبت خداوند از آنها سلب میشود.از نظر آیات قرآن، كفر، ظلم، فساد، تجاوز از حدود الهی، اسراف، استكبار، خیال زدگی و مباهات و افتخار زیاد، خیانت، شادی مغرورانه و افشای بدیهای دیگران سبب سلب خدواند از انسان میشود كه در این گفتار به بیان آیات مربوط به آن میپردازیم:
10.كفر
قرآن كریم میفرماید: «فان الله لا یحبُّ الكافرین» خداوند كافران را دوست ندارد (104) «وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِیمٍ(105)»؛ خداوند هیچ انسان ناسپاس گنه كاری را دوست نمیدارد. افزون بر آن، در آیات دیگر تصریح شده است كه خداوند دشمن كافران است(106) آنان را لعنت كرده (107) و برایشان عذابهای گوناگون آماده كرده است(108). این آیات به روشنی دلالت دارد بر این كه كفر سبب محرومیت از محبت خداست.«كفر» در لغت به معنای پوشاندن چیزی است(109). این ماده در قرآن برای مصادیق گوناگونی به كار برده شده است؛ كفر مقابل «اسلام»(110)، «ایمان»(111) « شُكر»(112) و... . (در روایتی امام صادق علیه السلام برای «كفر» در قرآن پنج وجه بیان نموده است: كفر الجحود، كفر النعمة و... .(113)
11.ظلم
قرآن كریم میفرماید: «والله لا یحبُّ الظالمین(114)؛ خداوند ستمكاران را دوست نمیدارد. آیات دیگری با غیر لفظ «لا یحب» دلالت میكند كه ظالمین منفور خدا هستند(115) «ظلم» در لغت مقابل «عدل» و به معنای گذاشتن چیزی در غیر موضعش میباشد؛ به كسی كه حق را ضایع نماید و حقوق را رعایت نكند ظالم گفته میشود. ظلم سه گونه است: 1- ظلم به نفس« فمنهم ظالمٌ لنفسه(116)».
2- ظلم به خدا «یا بُنی لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظیم(117).
3- ظلم به دیگران «انما السبیل علی الذین یظلمون الناس(118)».غیر از این دسته بندی مواردی در قرآن ذكر شده است كه برخی از مصادیق ظلم هستند مانند: شرك به خدا(119) تجاوز از حدود الهی(120)، عدم داوری بر طبق حكم خدا(121) دروغ بستن به خدا(122) كسی كه از گناهش توبه نكند(123) كسی كه كافران را ولی خود قرار دهد(124) از مجموع آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت: كه به طور كلی ارتكاب هر گناهی مصداق ظلم است و باعث سلب محبت خدا از فاعل آن میشود؛ زیرا هر گناهی یا ظلم به نفس است یا ظلم به خدا یا ظلم به دیگران و یا مجموعی از اینهاست و هر آیه به مصداقی از مصادیق آن اشاره دارد.
12.فساد
قرآن كریم میفرماید: «و الله لا یحبُّ الفساد(125)» - «ان الله لا یحبُّ المفسدین(126)»- «و اللهُ لا یحبّ المفسدین(127) در این سه آیه تصریح شده است كه خداوند فساد و فسادكنندگان را دوست ندارد. فساد در لغت مقابل«صلاح» آمده است(128)،راغب در مفردات میگوید: فساد به معنای خروج از حد اعتدال است چه كم باشد و چه زیاد، چه در نفس باشد چه در بدن و چه در امور دیگر(129) در قرآن كریم نیز در بسیاری از موارد فساد و صلاح، در مقابل یكدیگر قرار گرفتهاند(130)
از مجموع آیات مربوط به این موضوع استفاده میشود كه فساد، مصادیق گوناگونی دارد تا جایی كه قرآن كریم به افرادی همچون فرعون(131)، یأجوج و مأجوج(132) قارون(133) و منافقان(134) «مفسد» گفته و گناهانی همچون كم فروشی و تقلب در معامله(135) پیمان شكنی(136)، قطع رحم(137)و... را فساد شمرده است؛ بنابراین، انجام هر یك از این كارها، باعث سلب محبت خدا از فاعل آن خواهد شد چرا كه خداوند فساد و فسادكنندگان را دوست ندارد.
13.تجاوز از حدود الهی
قرآن عزیز میفرماید: «ان الله لا یحبّ المعتدین(138)» و «انّه لا یحب المعتدین(139) خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد. مادهی «عَدو» در لغت به معنای تجاوز ار شیء آمده است معجم و مفردات مادهی«عدو». «اعتداء» (از باب افتعال) به معنای تجاوز از حق است(140)در قرآن کریم از احکام و قوانین اعتکاف، روزه، طلاق، ظهار و ارث و... . به عنوان حدود الهی یاد شده و فرموده است: «تلک حدود الله فلا تعتدوها و من یعتد حدود الله، فاولئک هم الظالمون(141)» از این آیه و آیات مشابه(142)معلوم میشود که خداوند در زندگی برای انسان حدّ و حدودی (فردی، اجتماعی، سیاسی، عبادی، اقتصادی، خانوادهای و... .) قرار داده است که باید آنها را مراعات نمایند و از آنها تجاوز نکنند و کسی که از حدّ و حدود الهی تجاوز نماید، از محبت خداوند محروم خواهد شد. حدّ و حدود الهی همان حلالها، حرامها، احکام و قوانینی است که خداوند برای رشد و تعالی انسان قرار داده است تا به سعادت برسد.برای تجاوز از حدود الهی سه مصداق واضح در قرآن بیان شده است:
1.رعایت حدّ و حدود الهی و اصول اخلاقی و انسانی در جنگ(143)
2.حلال نمودن حرامهای خداوند و همچنین حرام کردن حلال خدا، تجاوز از حق و حدود الهی شمرده میشود(144)
3.طلب کردن چیزی که ممکن و حلال نیست در دعا کردن(145)
14.اسراف
قرآن کریم میفرماید: «انه لایحبُّ المسرفین» خداوند اسراف کاران را دوست ندارد(146): « و أنّ المسرفین هُم اصحابُ النّار» مسرفان اهل آتشاند(147) بنابراین، اسراف نیز مایهی محرومیت انسان از محبت خدا میشود. اسراف مقابل اعتدال و میانه روی است(148) به تجاوز از حدِ اعتدال، «اسراف» گفته میشود(149) که برخی از مصادیق آن در قرآن عبارتند از: زیاده روی در خوردن و آشامیدن (150) استفاده نابجا از غریزهی جنسی (اعراف/81)، زیاده روی در استفاده از زیورآلات و آرایش (اعراف/31) و... استکبار (نحل/23)، خیال زدگی، مباهات و افتخار زیاد (لقمان/18 – نساء/36 – حدید/23)، خیانت (انفال/58 – حج/38)، شادی مغرورانه (قصص/76- آل عمران/188) با مصادیقی که دارند، برخی از اسباب محرومت انسان از محبت خدواند هستند که در قرآن به آنها اشاره شده است. به طور کلی هر عملی که باعث تجاوز انسان از حدّ و حدود الهی و اطاعت او شود، به نسبت اثری که دارد، به همان نسبت انسان را از محبوبیت نزد خداوند محروم میکند و چه بسا سبب نزول خشم و عذاب الهی بشود.
محبّت انسان به خدا
اول: راه ایجاد محبت خدا در دل بنده
قرآن کریم به طور صریح خداوند را هم «محبّ» و هم «محبوب» معرفی فرموده است: «فسوف یأتی الله بقومٍ یحبُّهم و یحبّونه(151)» به زودی خداوند گروهی را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان نیز خداوند را دوست میدارند و در بند 95 دعای جوشن کبیر میخوانیم: «یا خیر حبیب و محبوب» پس محبت انسان نسبت به خدا، میل و کشش قلبی و معنوی انسان به سوی خداوند است و متعلق محبت همیشه مادیات نیست، بلکه محبت به معنویات و موجودات غیر مادی هم تعلق میگیرد مثل: حب علم، اخلاق، فرشتگان، خدا و... .محبّت انسان به خداوند یک محبت حقیقی است «والذین امنوا أشدُّ حباً لله(152)» بنابر این نه تنها میتوان خداوند را دوست داشت، بلکه باید دوستی خدا بر همهی دوستیها غلبه داشته و مؤمنان محبتشان به خدا از همهی محبت ها شدیدتر باشد(153)حال چه کنیم تا خدا را دوست داشته باشیم یا محبت خود نسبت به خدا را افزایش دهیم؟ در آیات گوناگون، پیدایش محبت میان محبّ و محبوب به خدا نسبت داده شده است(154). راهها و اسبابی برای ایجاد محبّت ذکر شده است که به اساسیترین آنها اشاره میکنیم:
1.یادآوری احسان، نیکی و نعمتهای بی شمار پروردگار
یکی از چیزهایی که باعث پیدایش محبّت در دلها میشود، احسان و نیکی است. این عامل به قدری قوی است که حتی میتواند باعث پیدایش محبّت در دل دشمن شود؛ از این رو، قرآن کریم به داعیان الی الله دستور میدهد که بدی را با نیکی پاسخ گویند: « وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ(155)»؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن؛ ناگاه همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوست گرم و صمیمی میشود.همچنین در قرآن کریم یکی از موارد مصرف زکات«المؤلفۀُ قلوبهم(156)» (کسانی که برای جلب محبتشان اقدام میشود) شمرده شده است، یعنی حاکم اسلام میتواند قسمتی از زکات را به برخی کفار یا مسلمانان ضعیف الایمان بدهد، تا از این راه دلشان به سمت اسلام کشیده و به نفع اسلام و مسلمانان جلب محبت شوند(157)بنابراین، یکی از چیزهایی که باعث پیدایش محبت میشود احسان و نیکی است. از طرفی نیکی و احسان پروردگار نسبت به انسان بی شمار است: « و ان تعُدُّوا نعمۀ الله لا تحصوها انّ الله لغفورٌ رحیمٌ(158)» اگر در دل بندهای محبّت خدا نیست و یا ضعیف است، یکی از علتهایش جهل و غفلت از نعمتها و احسان و نیکی پروردگار است؛ از این رو با یادآوری نعمتهای بیشمار خداوند میتوان محبّت خدا را در دل ایجاد کرد. چنانچه در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است: « خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد، محبت مرا در دل خلقم و محبّت خلق را به سوی من ایجاد کن! حضرت پرسید: چگونه؟ فرمود: آنها را به نعمتهایم یادآوری کن. محبّت من در دل آنها ایجاد میشود(159) به همین جهت قرآن کریم در آیات مختلف نعمتهای پروردگار را یادآور شده است و پیامبران الهی در مواقع مختلف یادآور نعمتهای الهی بودند.
2.بیرون نمودن محبّت های مزاحم از دل
اگر انسان بخواهد خدا را دوست داشته باشد باید محبّت های معارض با محبّتهای خدا را از دلش بیرون کند: « ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه(160)»؛ خداوند برای هیچ کس دو قلب در درون وجودش قرار نداده است. این آیه کنایه از این است که جمع میان متنافین در یک قلب محال است(161) و در یک قلب، جز عشق یک معبود نمیگنجد. انسان به حکم این که یک قلب بیشتر ندارد باید دارای یک کانون عاطفی و تسلیم در برابر یک قانون باشد و مهر یک محبوب را در دل بگیرد.(162) مؤید این مطلب روایاتی است که دربارهی این آیه نقل شده است مانند:
1.امام باقر علیه السلام میفرمایند حضرت امیر علیه السلام فرمودند: دوستی ما و دوستی دشمنان ما در یک قلب نمیگنجد چرا که خدا برای یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکی دوست بدارد و با دیگری دشمن. دوستان ما در دوستی ما خالصند، همان گونه که طلا در کوره خالص میشود. هر کس میخواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند؛ اگر چیزی از محبّت دشمنان ما در قلبش با محبّت ما آمیخته است از ما نیست و ما هم از او نیستیم(163)
2.امام صادق علیه السلام در قسمتی از حدیثی طولانی میفرماید: پس کسی که در نماز قلبش متعلق به چیزی غیر خدا باشد پس او نزدیک به آن چیز است و از حقیقت آنچه خداوند از او خواسته دور است: «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه(164)
3.صادق آل محمد (ص) میفرمایند: «خداوند درون کسی دو قلب قرار نداده تا با یکی قومی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنان را دوست داشته باشد»(165)! بنابراین اگر آدمی میخواهد خدا را دوست داشته باشد باید محبّت های مزاحم با محبّت خدا را از دلش بیرون کند.تا دلش منحصراً جایگاه محبّت خدا شود؛ انسان باید این حقیقت را درک کند که هیچ محبوبی جز خدا هیچ استقلالی از خودش ندارد، هر کمال و جمالی در هر جایی که هست در واقع از او و عاریتی در اختیار موجودات دیگر است. البته تحصیل چنین معرفتی کار آسانی نیست، بلکه به تفکر، استدلال، تمرینهای عملی و مبارزه با نفس نیاز دارد. از این رو، حتی انسانهایی که در درجات بالایی از ایمان قرار دارند، کم و بیش به محبّت های غیر خدا مبتلا میشوند جز دوستان مقرّب که خداوند محبت بیگانگان را از دل ایشان بیرون کرده و جز خدا و در راستای خدا کسی را دوست نمیدارند، چنان که در دعای عرفه میخوانیم: «انت الذی ازلت الأغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبُّوا سواک و لم یلجئوا الی غیرک» تویی که از دل دوستانت توجه به اغیار را محو کردی تا جز تو دوست نداشته باشند و جز درگاهت به جایی پناه نبرند. بهترین مصداق این افراد، اهل بیت هستند، چنان که در زیارت جامعه کبیره دربارهی آنها خطاب میکنیم: «التامین فی محبّته الله»
دوم: تفاوت مؤمنان در دوستی خداوند
در بحثهای گذشته بیان شد، از آیهی «والذین امنوا أشدُّ حبّاً لله(166) و آیات دیگر استفاده میشود که محبت دارای مراتب شدت و ضعف است؛ همهی مؤمنان در اصل محبت خدا به واسطهی اشتراک در اصل ایمان مشترکند ولی در مقدار آن متفاوتند، زیرا:
1.مؤمنان در معرفت خدا و محبت دنیا متفاوتند، هر مؤمنی که معرفتش به صفات الهی که در موجودات تجلی کرده است و حکمتهایی که در کُنه موجودات به ودیعت نهاده شده است، بیشتر باشد، محبتش به خداوند بیشتر خواهد بود. از طرفی دقایق حکمتها و عجایب قدرت الهی نامتناهی است و برای هیچ کس احاطه به همهی آنها ممکن نمیباشد، از این رو مراتب محبت مؤمنان نیز نامتناهی است و هر مؤمنی به مرتبهای میرسد که مقتضای معرفت اوست.
2.اختلاف در اسباب محبت پروردگار باعث تفاوت محبّت مؤمنان است؛ برای مثال، کسی که خدا را به خاطر منعم بودن و احسان او دوست دارد، هر گاه انعام و احسان دگرگون شود، محبتش ضعیف خواهد شد. دوستی او در حالت ابتلا و گرفتاری مانند دوستی او در حالت فراخی و برخورداری از نعمت نیست. اما کسی که خدا را به خاطر خودش یا به سبب کمال، جمال، مجد و عظمتش دوست دارد، محبتش به سبب تفاوت احسان نسبت به وی، تغییر و تفاوت نخواهد کرد(167)
سوم: آثار و نشانههای محبت خدا
محبت خداوند دارای آثار، نشانهها و لوازم فراوانی است. اما به آنهایی میپردازیم که به روشنی بتوان از آیات قرآن استفاده کرد، مانند: پیروی از پیامبر، نهراسیدن از مرگ، آرامش روحی، بخشش خدا و ایمنی از عذاب، فروتنی در برابر مؤمنان وسرافرازی و نیرومندی در برابر کافران.
1.پیروی از پیامبر (ص)
قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ(168)»؛ بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید.از این آیه استفاده میشود که محبّت، تنها یک علاقهی قلبی ضعیف و خالی از هر گونه اثر نیست؛ بلکه محبت واقعی آن است که اثر عملی داشته باشد و کسی که مدعی علاقه به پروردگارش است، نشانهاش این است که از پیامبرش پیروی کند. اثر طبیعی «محبت» آن است که «مُحب»ّ را به سوی «محبوب» و خواستههایش میکشاند و رفتار ویژهای را در او نسبت به محبوبش بر میانگیزد. البته ممکن است محبتهای ضعیفی یافت شود که شعاع آن از دایرهی قلب به بیرون تجاوز نکند، اما این گونه محبتها به قدری ناچیز است که نمیتوان نام محبت بر آن نهاد. انسانی که مدعی دوستی خداست باید از حبیب خدا نیز پیروی کند تا بدین وسیله بتواند راه محبت را بپیماید و به محبوب حقیقی نزدیکتر و محبوب وی شود(1699
2.نهراسیدن از مرگ
یکی از لوازم محبت آن است که مُحب همیشه لقای محبوب را دوست دارد: «ان الحبیب یُحب لقاء حبیبه(170). از طرفی لقای معنوی پروردگار وقتی صورت میگیرد که حجابهای عالم دنیا کنار رود؛ انسان با چشم دل، جمال دل آرای محبوب را ببیند و بر بساط قربش گام نهد و این ملاقات با جدا شدن از این جسم خاکی و رفتن به عالم دیگر صورت میگیرد. چنان که قرآن کریم از جهان آخرت و عالم پس از مرگ به «لقاء الهی» یاد نموده است(171) بنابر این، دوست خدا هرگز از مرگ هراسی ندارد. زیرا این جسم خاکی، قفسی است برای مرغ روح، به واسطهی مرگ است که این قفس میشکند؛ مرغ روح آزاد و به هوای کوی دوست پر و بال میزند. از این رو، خداوند به یهودیانی که مدعی دوستی خدا بودند «نحن ابناء الله و احبائه(172) » میفرماید: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ» بگو ای جماعت یهود! اگر گمان میکنید که دوستان خدایید نه مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگویید.افزون بر آن یکی از نشانههای محبت خدا آن است که مُحب به غیر خدا التفات ندارد و از غیر او قطع نظر میکند و آن چیزی که باعث قطع نظر از همه چیز میشود، مرگ است: «من کان یرجوا لقاء الله فانَّ أجل الله لأت)(173) کسی که به دیدار خدا امید دارد بداند که اجل او از سوی خدا آمدنی است. به همین خاطر امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «به خدا قسم اُنس علی بن ابی طالب به مرگ از اُنس طفل به پستان مادرش بیشتر است.(174) » همچنین حضرت در خطبه همام در حالات دوستان خدا میفرمایند: «لولا الاجال التی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفۀ عین، شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب...(175) » (اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده، روح آنان حتی به اندازه بر هم زدن چشم در بدنهایشان باقی نمیماند.) البته ممکن است کسی دوست خدا باشد، ولی از مرگ هم کراهت داشته باشد، به خاطر برخی غفلتهایی که از او سر زده است؛ مانند فرزندی که در عین دوست داشتن پدر، از رو به رو شدن با او به دلیل خطایی که از او سر زده هراس دارد. یا جهت تهیه اسباب و آماده شدن برای ملاقات پروردگار از مرگ کراهت داشته باشد. مانند کسی که خبر آمدن محبوب به خانه ی او، به او برسد و او خواهان ساعتی تأخیر باشد تا خانهی خود را پاکیزه و آماده و از اغیار خالی نماید و اسباب لازم را آماده کند تا فارغ البال و با خاطری مطمئن ا زگلشن لقای او بهره برد و علامت آن، سعی در عمل و صرف جمیع اوقات در امور آخرت است.یکی از لوازم محبت خدا تولی (دوستی با دوستان خدا، یعنی مؤمنان) و تبری (دشمنی با دشمنان خدا، یعنی کافران و منافقان) است.
3.آرامش روحی
یکی دیگر از لوازم و آثار محبت خدا آرامش روحی محبان اوست: «الا ان اولیاء الله لاخوفٌ علیهم و لاهم یحزنون(176) آگاه باشید! دوستان خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند.از اطلاق آیه استفاده میشود که دوستان خدا هم در دنیا متصف به نداشتن خوف و اندوهند و هم در آخرت، اولیای خدا در پرتو نور معرفت، ایمان و تقوا به حدّی میرسند که حجابها از قلبشان کنار میرود. یقین میکنند که همه چیز دست خداست، برای غیر خدا استقلالی در تأثیر نمیبینند و مؤثر مستقل را تنهای خدای متعال میدانند و مالکیت و حکم را در او منحصر دانسته، در نتیجه از غیر خدا نمیترسند و جز او چیزی که خدا دوست میدارد و میخواهد که از آن بر حذر باشند و یا به خاطر آن اندوهگین شوند، بر حذر نشده و اندوهگین نمیشوند. از این رو حوادث دنیا هیچ ترس، اندوه و اضطرابی در آنان بوجود نمیآورد و در آرامش روحی به سر میبرند. زیرا ترس معمولاً از احتمال از بین رفتن نعمتهایی است که انسان در اختیار دارد و یا از قدرتهایی است که مافوق قدرت انسانند. اما دوستان خدا فقط دل به خدا بسته و از هر گونه وابستگی و اسارت جهان ماده و مادیات آزادند. افزون بر آن دوستان خدا در دنیا همیشه به یاد خدا هستند و یاد خدا مایه آرامش دل آنها در دنیا است «الا بذکر الله تطمئن القلوب(177) بنابراین دوستان خدا علاوه بر آخرت در دنیا نیز خوف و حزن ندارند. خوف و حزن نداشتن دوستان خدا از امور مادی است و گرنه در دنیا وجودشان سراسر از خوف خدا و ترس از عدم انجام وظایف و مسؤلیتها و اندوه از موفقیتهایی که از آنان فوت شده میباشد که این ها جنبهی معنوی دارد(178)
4.بخشش خدا و ایمنی از عذاب
یکی از آثار دوستی خدا آن است که بخشش خدا شامل حال محبان خدا میشود و ازعذاب او ایمن خواهند بود، «قل فلم یُعذّبکم(179) و «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفورٌ رحیمٌ(180) قرآن کریم در آیهی اول به یهود نصارا که مدعی دوستی خدا بودند میفرماید: اگر شما دوست خدا هستید، پس چرا خداوند به شما وعدهی عذاب داده است؟ بنابراین، وعدی عذاب دادن دلیل بر این است که دوستی شما صرف ادعاست و واقعا دوست خدا نیستید، زیرا اگر دوست خدا بودید، اولاً: کاری که سبب نارضایتی خدا و عذاب او شود انجام نمیدادید، ثانیاً: اگر خطایی از شما سر زد توبه میکردید و از پیامبرش پیروی میکردید و خداوند شما را میبخشید، در نتیجه مورد عذاب واقع نمیشدید.در آیهی دوم نیز قر آن کریم یکی از آثار دوستی خدا را، بخشش خداوند شمرده و به پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید! تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است». افزون بر آن، خداوند سبحان بر هر قومی که عذاب فرستاده، دوستان خود را نجات داده است و دوستان خدا؛ یعنی پیامبران و پیروانشان از عذاب ایمن بودهاند(181)
5.فروتنی در برابر مؤمنان، عزّت، سرافرازی و نیرومندی در برابر کافران، جهاد در راه خدا و بی پروایی از سرزنش و ملامت دشمنان
از آثار و نشانههای دیگر محبّین و دوستان خداوند است«... لائِمٍ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یَخَافُونَ لَوْمَةَ(182)».در جای دیگر نیز در توصیف پیامبر اکرم (ص) و یاران مؤمنش که از بهترین دوستان خدا هستند میفرماید «اشداء علی الکفار رحماءُ بینهم(183)» در برابر کفار سر سخت و شدید و در میان خود مهربانند. به عبارت دیگر، یکی از لوازم محبت خدا تولی (دوستی با دوستان خدا، یعنی مؤمنان) و تبری (دشمنی با دشمنان خدا، یعنی کافران و منافقان) است.
محبت پیامبر و اهل بیت
دوستی پیامبر
شکی نیست که پس از دوستی خدا بهترین و والاترین دوستی، دوستی پیامبر خداست که قرآن کریم آنرا در کنار دوستی خدا بیان نموده است: «قل ان کان اباوکُم و... .أحبُ الیکم من الله و رسوله..(184).از این آیه استفاده میشود که محبت به پیامبر از جهت اهمیت در کنار محبت خدا قرار دارد و دوستی خدا و رسول باید بر محبتهای دیگر غلبه داشته باشد.در آیه 69 نساء هم پیامبران یکی از بهترین دوستان و رفیقان معرفی شدهاند و این نشانه آن است که دوستی پیامبر بسیار خوب و از دوستی های پسندیده و پایدار است: «من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقاً(185) شأن نزول این آیه در مورد دوستی و محبت پیامبر است که بعد از نزول این آیه پیامبر (ص) فرمودند: سوگند به آن کسی که جانم به دست اوست ایمان بندهای کامل نیست، مگر این که مرا از خودش و پدر و مادرش، فرزندش، بستگانش و همهی مردم بیشتر دوست داشته باشد(186) آیه «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا. یَا وَیْلَتَى لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا(187)؛ به یاد آور روزی که ستمکار دست خود را از شدت حسرت به دندان میگزد و میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی انتخاب کرده بودم! ای وای بر من، کاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نکرده بودم! هم با مقابله جملهی «یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا» که بر ناپسند بودن دوستی با گمراه دلالت دارد، با جملهی «یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا» دلالت میکند که دوستی با پیامبر نیکو و پسندیده است؛ یعنی ای کاش به جای این که با فلانی دوست شدم، با پیامبر دوست میشدم و راه او را می رفتم، که دوستی پیامبر بدون پیروی از راه او نجات دهنده نیست، بلکه دوستی با پیروی سبب نجات میشود.
دوستی اهل بیت
اهل بیت چراغ هدایت، کشتی نجات، پرچم داران علم و تقوا، عمل کننده و بیان کننده قرآن و احکام الهی هستند که محبت و دوستی آنان، محبان را به پیروی از آنان سوق میدهد و از گمراهی بیمه میکند. چنانچه از امام صادق علیه السلام نقل شده است که میفرمایند: «ان المحب لمن یحب مطیع» کسی که دیگری را دوست میدارد، از فرمان او پیروی می کند(188) محبت اهل بیت سبب میشود تا محبان از راه خدا منحرف نشوند، به عقاید آنان معتقد و از اخلاق و رفتارشان پیروی نمایند؛ به همین جهت در روایات پیشوایان معصوم حبّ اهل بیت، ایمان، اساس اسلام، بهترین عبادت(1899 از بین برنده گناهان(190)و محبت آنان محبت خدا و رسول شمرده شده است(191)از آیات قرآن، آیه 23 سوره شوری دلالت صریح و به آیهی مودت معروف است: «... قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» در ابتدای این آیه از دوستی اهل بیت به عنوان پاداش و خواسته پیامبر (ص) از مردم یاد شده میفرماید: «بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)»، از پایان آیه نیز استفاده میشود که دوستی اهل بیت موجب افزایش حسنات و زمینه ساز برخورداری از مغفرت و لطف الهی است. علامه حلّی در نهج الحق و کشف الصدق این آیه را با عنوان «آیه المودۀ» چهارمین آیهای که بر امامت حضرت امیر علی علیه السلام دلالت دارد، آورده و در ذیل آن فرموده است: «جمهور (اهل تسنن) در صحیحین (بخاری و مسلم)، احمد بن حنبل در مسندش و ثعلبی در تفسیرش از ابن عباس روایت کردهاند، هنگامی که این آیه نازل شد گفتند: «ای رسول خدا، خویشانی که دوست داشتن آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ فرمودند: «علی، فاطمه، حسن و حسین ، و وجوب مودت مستلزم وجوب اطاعت است(192)»در آیه 89 و 90 سوره نمل، یکی از مصادیق«حسنه» حبّ اهل بیت و یکی از مصادیق سیئه، بغض آنان است(193) در آیه 28 رعد نیز، محبت و دوستی اهل بین یکی از مصادیق یاد خداست(194)آیات دیگری نیز دلالت بر این مطلب دارند که در تفاسیر قرآن ذکر شده است(195)
سایر محبت ها
محبت های ناپسند؛ محبتهای پسندیده؛ دوستی در قیامت.
اول: محبتهای ناپسند
از آیات قرآن کریم استفاده میشود، محبتِ نسبت به همه چیز پسندیده نیست، بلکه چه بسا ممکن است انسان چیزی را دوست داشته باشد ولی در حقیقت آن چیز ناپسند باشد و لایق دوستی نباشد. زیرا آگاهی انسان محدود است و خداوند ظاهر و باطن همه چیز آگاه است: «... عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(196)»؛ چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا میداند و شما نمیدانید.از این رو، خداوند در آیات گوناگون با بیانات مختلف، بندگانش را از دوستیهای ناپسند بر حذر نموده تا گرفتار این گونه محبّتها نشوند، محبتهای ناپسند دو گونهاند:
الف) محبت نسبت به افعال و صفات
ب) محبّت نسبت به افراد
10.كفر
قرآن كریم میفرماید: «فان الله لا یحبُّ الكافرین» خداوند كافران را دوست ندارد (104) «وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِیمٍ(105)»؛ خداوند هیچ انسان ناسپاس گنه كاری را دوست نمیدارد. افزون بر آن، در آیات دیگر تصریح شده است كه خداوند دشمن كافران است(106) آنان را لعنت كرده (107) و برایشان عذابهای گوناگون آماده كرده است(108). این آیات به روشنی دلالت دارد بر این كه كفر سبب محرومیت از محبت خداست.«كفر» در لغت به معنای پوشاندن چیزی است(109). این ماده در قرآن برای مصادیق گوناگونی به كار برده شده است؛ كفر مقابل «اسلام»(110)، «ایمان»(111) « شُكر»(112) و... . (در روایتی امام صادق علیه السلام برای «كفر» در قرآن پنج وجه بیان نموده است: كفر الجحود، كفر النعمة و... .(113)
11.ظلم
قرآن كریم میفرماید: «والله لا یحبُّ الظالمین(114)؛ خداوند ستمكاران را دوست نمیدارد. آیات دیگری با غیر لفظ «لا یحب» دلالت میكند كه ظالمین منفور خدا هستند(115) «ظلم» در لغت مقابل «عدل» و به معنای گذاشتن چیزی در غیر موضعش میباشد؛ به كسی كه حق را ضایع نماید و حقوق را رعایت نكند ظالم گفته میشود. ظلم سه گونه است: 1- ظلم به نفس« فمنهم ظالمٌ لنفسه(116)».
2- ظلم به خدا «یا بُنی لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظیم(117).
3- ظلم به دیگران «انما السبیل علی الذین یظلمون الناس(118)».غیر از این دسته بندی مواردی در قرآن ذكر شده است كه برخی از مصادیق ظلم هستند مانند: شرك به خدا(119) تجاوز از حدود الهی(120)، عدم داوری بر طبق حكم خدا(121) دروغ بستن به خدا(122) كسی كه از گناهش توبه نكند(123) كسی كه كافران را ولی خود قرار دهد(124) از مجموع آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت: كه به طور كلی ارتكاب هر گناهی مصداق ظلم است و باعث سلب محبت خدا از فاعل آن میشود؛ زیرا هر گناهی یا ظلم به نفس است یا ظلم به خدا یا ظلم به دیگران و یا مجموعی از اینهاست و هر آیه به مصداقی از مصادیق آن اشاره دارد.
12.فساد
قرآن كریم میفرماید: «و الله لا یحبُّ الفساد(125)» - «ان الله لا یحبُّ المفسدین(126)»- «و اللهُ لا یحبّ المفسدین(127) در این سه آیه تصریح شده است كه خداوند فساد و فسادكنندگان را دوست ندارد. فساد در لغت مقابل«صلاح» آمده است(128)،راغب در مفردات میگوید: فساد به معنای خروج از حد اعتدال است چه كم باشد و چه زیاد، چه در نفس باشد چه در بدن و چه در امور دیگر(129) در قرآن كریم نیز در بسیاری از موارد فساد و صلاح، در مقابل یكدیگر قرار گرفتهاند(130)
از مجموع آیات مربوط به این موضوع استفاده میشود كه فساد، مصادیق گوناگونی دارد تا جایی كه قرآن كریم به افرادی همچون فرعون(131)، یأجوج و مأجوج(132) قارون(133) و منافقان(134) «مفسد» گفته و گناهانی همچون كم فروشی و تقلب در معامله(135) پیمان شكنی(136)، قطع رحم(137)و... را فساد شمرده است؛ بنابراین، انجام هر یك از این كارها، باعث سلب محبت خدا از فاعل آن خواهد شد چرا كه خداوند فساد و فسادكنندگان را دوست ندارد.
13.تجاوز از حدود الهی
قرآن عزیز میفرماید: «ان الله لا یحبّ المعتدین(138)» و «انّه لا یحب المعتدین(139) خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد. مادهی «عَدو» در لغت به معنای تجاوز ار شیء آمده است معجم و مفردات مادهی«عدو». «اعتداء» (از باب افتعال) به معنای تجاوز از حق است(140)در قرآن کریم از احکام و قوانین اعتکاف، روزه، طلاق، ظهار و ارث و... . به عنوان حدود الهی یاد شده و فرموده است: «تلک حدود الله فلا تعتدوها و من یعتد حدود الله، فاولئک هم الظالمون(141)» از این آیه و آیات مشابه(142)معلوم میشود که خداوند در زندگی برای انسان حدّ و حدودی (فردی، اجتماعی، سیاسی، عبادی، اقتصادی، خانوادهای و... .) قرار داده است که باید آنها را مراعات نمایند و از آنها تجاوز نکنند و کسی که از حدّ و حدود الهی تجاوز نماید، از محبت خداوند محروم خواهد شد. حدّ و حدود الهی همان حلالها، حرامها، احکام و قوانینی است که خداوند برای رشد و تعالی انسان قرار داده است تا به سعادت برسد.برای تجاوز از حدود الهی سه مصداق واضح در قرآن بیان شده است:
1.رعایت حدّ و حدود الهی و اصول اخلاقی و انسانی در جنگ(143)
2.حلال نمودن حرامهای خداوند و همچنین حرام کردن حلال خدا، تجاوز از حق و حدود الهی شمرده میشود(144)
3.طلب کردن چیزی که ممکن و حلال نیست در دعا کردن(145)
14.اسراف
قرآن کریم میفرماید: «انه لایحبُّ المسرفین» خداوند اسراف کاران را دوست ندارد(146): « و أنّ المسرفین هُم اصحابُ النّار» مسرفان اهل آتشاند(147) بنابراین، اسراف نیز مایهی محرومیت انسان از محبت خدا میشود. اسراف مقابل اعتدال و میانه روی است(148) به تجاوز از حدِ اعتدال، «اسراف» گفته میشود(149) که برخی از مصادیق آن در قرآن عبارتند از: زیاده روی در خوردن و آشامیدن (150) استفاده نابجا از غریزهی جنسی (اعراف/81)، زیاده روی در استفاده از زیورآلات و آرایش (اعراف/31) و... استکبار (نحل/23)، خیال زدگی، مباهات و افتخار زیاد (لقمان/18 – نساء/36 – حدید/23)، خیانت (انفال/58 – حج/38)، شادی مغرورانه (قصص/76- آل عمران/188) با مصادیقی که دارند، برخی از اسباب محرومت انسان از محبت خدواند هستند که در قرآن به آنها اشاره شده است. به طور کلی هر عملی که باعث تجاوز انسان از حدّ و حدود الهی و اطاعت او شود، به نسبت اثری که دارد، به همان نسبت انسان را از محبوبیت نزد خداوند محروم میکند و چه بسا سبب نزول خشم و عذاب الهی بشود.
محبّت انسان به خدا
اول: راه ایجاد محبت خدا در دل بنده
قرآن کریم به طور صریح خداوند را هم «محبّ» و هم «محبوب» معرفی فرموده است: «فسوف یأتی الله بقومٍ یحبُّهم و یحبّونه(151)» به زودی خداوند گروهی را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان نیز خداوند را دوست میدارند و در بند 95 دعای جوشن کبیر میخوانیم: «یا خیر حبیب و محبوب» پس محبت انسان نسبت به خدا، میل و کشش قلبی و معنوی انسان به سوی خداوند است و متعلق محبت همیشه مادیات نیست، بلکه محبت به معنویات و موجودات غیر مادی هم تعلق میگیرد مثل: حب علم، اخلاق، فرشتگان، خدا و... .محبّت انسان به خداوند یک محبت حقیقی است «والذین امنوا أشدُّ حباً لله(152)» بنابر این نه تنها میتوان خداوند را دوست داشت، بلکه باید دوستی خدا بر همهی دوستیها غلبه داشته و مؤمنان محبتشان به خدا از همهی محبت ها شدیدتر باشد(153)حال چه کنیم تا خدا را دوست داشته باشیم یا محبت خود نسبت به خدا را افزایش دهیم؟ در آیات گوناگون، پیدایش محبت میان محبّ و محبوب به خدا نسبت داده شده است(154). راهها و اسبابی برای ایجاد محبّت ذکر شده است که به اساسیترین آنها اشاره میکنیم:
1.یادآوری احسان، نیکی و نعمتهای بی شمار پروردگار
یکی از چیزهایی که باعث پیدایش محبّت در دلها میشود، احسان و نیکی است. این عامل به قدری قوی است که حتی میتواند باعث پیدایش محبّت در دل دشمن شود؛ از این رو، قرآن کریم به داعیان الی الله دستور میدهد که بدی را با نیکی پاسخ گویند: « وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ(155)»؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن؛ ناگاه همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوست گرم و صمیمی میشود.همچنین در قرآن کریم یکی از موارد مصرف زکات«المؤلفۀُ قلوبهم(156)» (کسانی که برای جلب محبتشان اقدام میشود) شمرده شده است، یعنی حاکم اسلام میتواند قسمتی از زکات را به برخی کفار یا مسلمانان ضعیف الایمان بدهد، تا از این راه دلشان به سمت اسلام کشیده و به نفع اسلام و مسلمانان جلب محبت شوند(157)بنابراین، یکی از چیزهایی که باعث پیدایش محبت میشود احسان و نیکی است. از طرفی نیکی و احسان پروردگار نسبت به انسان بی شمار است: « و ان تعُدُّوا نعمۀ الله لا تحصوها انّ الله لغفورٌ رحیمٌ(158)» اگر در دل بندهای محبّت خدا نیست و یا ضعیف است، یکی از علتهایش جهل و غفلت از نعمتها و احسان و نیکی پروردگار است؛ از این رو با یادآوری نعمتهای بیشمار خداوند میتوان محبّت خدا را در دل ایجاد کرد. چنانچه در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است: « خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد، محبت مرا در دل خلقم و محبّت خلق را به سوی من ایجاد کن! حضرت پرسید: چگونه؟ فرمود: آنها را به نعمتهایم یادآوری کن. محبّت من در دل آنها ایجاد میشود(159) به همین جهت قرآن کریم در آیات مختلف نعمتهای پروردگار را یادآور شده است و پیامبران الهی در مواقع مختلف یادآور نعمتهای الهی بودند.
2.بیرون نمودن محبّت های مزاحم از دل
اگر انسان بخواهد خدا را دوست داشته باشد باید محبّت های معارض با محبّتهای خدا را از دلش بیرون کند: « ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه(160)»؛ خداوند برای هیچ کس دو قلب در درون وجودش قرار نداده است. این آیه کنایه از این است که جمع میان متنافین در یک قلب محال است(161) و در یک قلب، جز عشق یک معبود نمیگنجد. انسان به حکم این که یک قلب بیشتر ندارد باید دارای یک کانون عاطفی و تسلیم در برابر یک قانون باشد و مهر یک محبوب را در دل بگیرد.(162) مؤید این مطلب روایاتی است که دربارهی این آیه نقل شده است مانند:
1.امام باقر علیه السلام میفرمایند حضرت امیر علیه السلام فرمودند: دوستی ما و دوستی دشمنان ما در یک قلب نمیگنجد چرا که خدا برای یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکی دوست بدارد و با دیگری دشمن. دوستان ما در دوستی ما خالصند، همان گونه که طلا در کوره خالص میشود. هر کس میخواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند؛ اگر چیزی از محبّت دشمنان ما در قلبش با محبّت ما آمیخته است از ما نیست و ما هم از او نیستیم(163)
2.امام صادق علیه السلام در قسمتی از حدیثی طولانی میفرماید: پس کسی که در نماز قلبش متعلق به چیزی غیر خدا باشد پس او نزدیک به آن چیز است و از حقیقت آنچه خداوند از او خواسته دور است: «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه(164)
3.صادق آل محمد (ص) میفرمایند: «خداوند درون کسی دو قلب قرار نداده تا با یکی قومی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنان را دوست داشته باشد»(165)! بنابراین اگر آدمی میخواهد خدا را دوست داشته باشد باید محبّت های مزاحم با محبّت خدا را از دلش بیرون کند.تا دلش منحصراً جایگاه محبّت خدا شود؛ انسان باید این حقیقت را درک کند که هیچ محبوبی جز خدا هیچ استقلالی از خودش ندارد، هر کمال و جمالی در هر جایی که هست در واقع از او و عاریتی در اختیار موجودات دیگر است. البته تحصیل چنین معرفتی کار آسانی نیست، بلکه به تفکر، استدلال، تمرینهای عملی و مبارزه با نفس نیاز دارد. از این رو، حتی انسانهایی که در درجات بالایی از ایمان قرار دارند، کم و بیش به محبّت های غیر خدا مبتلا میشوند جز دوستان مقرّب که خداوند محبت بیگانگان را از دل ایشان بیرون کرده و جز خدا و در راستای خدا کسی را دوست نمیدارند، چنان که در دعای عرفه میخوانیم: «انت الذی ازلت الأغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبُّوا سواک و لم یلجئوا الی غیرک» تویی که از دل دوستانت توجه به اغیار را محو کردی تا جز تو دوست نداشته باشند و جز درگاهت به جایی پناه نبرند. بهترین مصداق این افراد، اهل بیت هستند، چنان که در زیارت جامعه کبیره دربارهی آنها خطاب میکنیم: «التامین فی محبّته الله»
دوم: تفاوت مؤمنان در دوستی خداوند
در بحثهای گذشته بیان شد، از آیهی «والذین امنوا أشدُّ حبّاً لله(166) و آیات دیگر استفاده میشود که محبت دارای مراتب شدت و ضعف است؛ همهی مؤمنان در اصل محبت خدا به واسطهی اشتراک در اصل ایمان مشترکند ولی در مقدار آن متفاوتند، زیرا:
1.مؤمنان در معرفت خدا و محبت دنیا متفاوتند، هر مؤمنی که معرفتش به صفات الهی که در موجودات تجلی کرده است و حکمتهایی که در کُنه موجودات به ودیعت نهاده شده است، بیشتر باشد، محبتش به خداوند بیشتر خواهد بود. از طرفی دقایق حکمتها و عجایب قدرت الهی نامتناهی است و برای هیچ کس احاطه به همهی آنها ممکن نمیباشد، از این رو مراتب محبت مؤمنان نیز نامتناهی است و هر مؤمنی به مرتبهای میرسد که مقتضای معرفت اوست.
2.اختلاف در اسباب محبت پروردگار باعث تفاوت محبّت مؤمنان است؛ برای مثال، کسی که خدا را به خاطر منعم بودن و احسان او دوست دارد، هر گاه انعام و احسان دگرگون شود، محبتش ضعیف خواهد شد. دوستی او در حالت ابتلا و گرفتاری مانند دوستی او در حالت فراخی و برخورداری از نعمت نیست. اما کسی که خدا را به خاطر خودش یا به سبب کمال، جمال، مجد و عظمتش دوست دارد، محبتش به سبب تفاوت احسان نسبت به وی، تغییر و تفاوت نخواهد کرد(167)
سوم: آثار و نشانههای محبت خدا
محبت خداوند دارای آثار، نشانهها و لوازم فراوانی است. اما به آنهایی میپردازیم که به روشنی بتوان از آیات قرآن استفاده کرد، مانند: پیروی از پیامبر، نهراسیدن از مرگ، آرامش روحی، بخشش خدا و ایمنی از عذاب، فروتنی در برابر مؤمنان وسرافرازی و نیرومندی در برابر کافران.
1.پیروی از پیامبر (ص)
قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ(168)»؛ بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید.از این آیه استفاده میشود که محبّت، تنها یک علاقهی قلبی ضعیف و خالی از هر گونه اثر نیست؛ بلکه محبت واقعی آن است که اثر عملی داشته باشد و کسی که مدعی علاقه به پروردگارش است، نشانهاش این است که از پیامبرش پیروی کند. اثر طبیعی «محبت» آن است که «مُحب»ّ را به سوی «محبوب» و خواستههایش میکشاند و رفتار ویژهای را در او نسبت به محبوبش بر میانگیزد. البته ممکن است محبتهای ضعیفی یافت شود که شعاع آن از دایرهی قلب به بیرون تجاوز نکند، اما این گونه محبتها به قدری ناچیز است که نمیتوان نام محبت بر آن نهاد. انسانی که مدعی دوستی خداست باید از حبیب خدا نیز پیروی کند تا بدین وسیله بتواند راه محبت را بپیماید و به محبوب حقیقی نزدیکتر و محبوب وی شود(1699
2.نهراسیدن از مرگ
یکی از لوازم محبت آن است که مُحب همیشه لقای محبوب را دوست دارد: «ان الحبیب یُحب لقاء حبیبه(170). از طرفی لقای معنوی پروردگار وقتی صورت میگیرد که حجابهای عالم دنیا کنار رود؛ انسان با چشم دل، جمال دل آرای محبوب را ببیند و بر بساط قربش گام نهد و این ملاقات با جدا شدن از این جسم خاکی و رفتن به عالم دیگر صورت میگیرد. چنان که قرآن کریم از جهان آخرت و عالم پس از مرگ به «لقاء الهی» یاد نموده است(171) بنابر این، دوست خدا هرگز از مرگ هراسی ندارد. زیرا این جسم خاکی، قفسی است برای مرغ روح، به واسطهی مرگ است که این قفس میشکند؛ مرغ روح آزاد و به هوای کوی دوست پر و بال میزند. از این رو، خداوند به یهودیانی که مدعی دوستی خدا بودند «نحن ابناء الله و احبائه(172) » میفرماید: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ» بگو ای جماعت یهود! اگر گمان میکنید که دوستان خدایید نه مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگویید.افزون بر آن یکی از نشانههای محبت خدا آن است که مُحب به غیر خدا التفات ندارد و از غیر او قطع نظر میکند و آن چیزی که باعث قطع نظر از همه چیز میشود، مرگ است: «من کان یرجوا لقاء الله فانَّ أجل الله لأت)(173) کسی که به دیدار خدا امید دارد بداند که اجل او از سوی خدا آمدنی است. به همین خاطر امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «به خدا قسم اُنس علی بن ابی طالب به مرگ از اُنس طفل به پستان مادرش بیشتر است.(174) » همچنین حضرت در خطبه همام در حالات دوستان خدا میفرمایند: «لولا الاجال التی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفۀ عین، شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب...(175) » (اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده، روح آنان حتی به اندازه بر هم زدن چشم در بدنهایشان باقی نمیماند.) البته ممکن است کسی دوست خدا باشد، ولی از مرگ هم کراهت داشته باشد، به خاطر برخی غفلتهایی که از او سر زده است؛ مانند فرزندی که در عین دوست داشتن پدر، از رو به رو شدن با او به دلیل خطایی که از او سر زده هراس دارد. یا جهت تهیه اسباب و آماده شدن برای ملاقات پروردگار از مرگ کراهت داشته باشد. مانند کسی که خبر آمدن محبوب به خانه ی او، به او برسد و او خواهان ساعتی تأخیر باشد تا خانهی خود را پاکیزه و آماده و از اغیار خالی نماید و اسباب لازم را آماده کند تا فارغ البال و با خاطری مطمئن ا زگلشن لقای او بهره برد و علامت آن، سعی در عمل و صرف جمیع اوقات در امور آخرت است.یکی از لوازم محبت خدا تولی (دوستی با دوستان خدا، یعنی مؤمنان) و تبری (دشمنی با دشمنان خدا، یعنی کافران و منافقان) است.
3.آرامش روحی
یکی دیگر از لوازم و آثار محبت خدا آرامش روحی محبان اوست: «الا ان اولیاء الله لاخوفٌ علیهم و لاهم یحزنون(176) آگاه باشید! دوستان خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند.از اطلاق آیه استفاده میشود که دوستان خدا هم در دنیا متصف به نداشتن خوف و اندوهند و هم در آخرت، اولیای خدا در پرتو نور معرفت، ایمان و تقوا به حدّی میرسند که حجابها از قلبشان کنار میرود. یقین میکنند که همه چیز دست خداست، برای غیر خدا استقلالی در تأثیر نمیبینند و مؤثر مستقل را تنهای خدای متعال میدانند و مالکیت و حکم را در او منحصر دانسته، در نتیجه از غیر خدا نمیترسند و جز او چیزی که خدا دوست میدارد و میخواهد که از آن بر حذر باشند و یا به خاطر آن اندوهگین شوند، بر حذر نشده و اندوهگین نمیشوند. از این رو حوادث دنیا هیچ ترس، اندوه و اضطرابی در آنان بوجود نمیآورد و در آرامش روحی به سر میبرند. زیرا ترس معمولاً از احتمال از بین رفتن نعمتهایی است که انسان در اختیار دارد و یا از قدرتهایی است که مافوق قدرت انسانند. اما دوستان خدا فقط دل به خدا بسته و از هر گونه وابستگی و اسارت جهان ماده و مادیات آزادند. افزون بر آن دوستان خدا در دنیا همیشه به یاد خدا هستند و یاد خدا مایه آرامش دل آنها در دنیا است «الا بذکر الله تطمئن القلوب(177) بنابراین دوستان خدا علاوه بر آخرت در دنیا نیز خوف و حزن ندارند. خوف و حزن نداشتن دوستان خدا از امور مادی است و گرنه در دنیا وجودشان سراسر از خوف خدا و ترس از عدم انجام وظایف و مسؤلیتها و اندوه از موفقیتهایی که از آنان فوت شده میباشد که این ها جنبهی معنوی دارد(178)
4.بخشش خدا و ایمنی از عذاب
یکی از آثار دوستی خدا آن است که بخشش خدا شامل حال محبان خدا میشود و ازعذاب او ایمن خواهند بود، «قل فلم یُعذّبکم(179) و «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفورٌ رحیمٌ(180) قرآن کریم در آیهی اول به یهود نصارا که مدعی دوستی خدا بودند میفرماید: اگر شما دوست خدا هستید، پس چرا خداوند به شما وعدهی عذاب داده است؟ بنابراین، وعدی عذاب دادن دلیل بر این است که دوستی شما صرف ادعاست و واقعا دوست خدا نیستید، زیرا اگر دوست خدا بودید، اولاً: کاری که سبب نارضایتی خدا و عذاب او شود انجام نمیدادید، ثانیاً: اگر خطایی از شما سر زد توبه میکردید و از پیامبرش پیروی میکردید و خداوند شما را میبخشید، در نتیجه مورد عذاب واقع نمیشدید.در آیهی دوم نیز قر آن کریم یکی از آثار دوستی خدا را، بخشش خداوند شمرده و به پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید! تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است». افزون بر آن، خداوند سبحان بر هر قومی که عذاب فرستاده، دوستان خود را نجات داده است و دوستان خدا؛ یعنی پیامبران و پیروانشان از عذاب ایمن بودهاند(181)
5.فروتنی در برابر مؤمنان، عزّت، سرافرازی و نیرومندی در برابر کافران، جهاد در راه خدا و بی پروایی از سرزنش و ملامت دشمنان
از آثار و نشانههای دیگر محبّین و دوستان خداوند است«... لائِمٍ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یَخَافُونَ لَوْمَةَ(182)».در جای دیگر نیز در توصیف پیامبر اکرم (ص) و یاران مؤمنش که از بهترین دوستان خدا هستند میفرماید «اشداء علی الکفار رحماءُ بینهم(183)» در برابر کفار سر سخت و شدید و در میان خود مهربانند. به عبارت دیگر، یکی از لوازم محبت خدا تولی (دوستی با دوستان خدا، یعنی مؤمنان) و تبری (دشمنی با دشمنان خدا، یعنی کافران و منافقان) است.
محبت پیامبر و اهل بیت
دوستی پیامبر
شکی نیست که پس از دوستی خدا بهترین و والاترین دوستی، دوستی پیامبر خداست که قرآن کریم آنرا در کنار دوستی خدا بیان نموده است: «قل ان کان اباوکُم و... .أحبُ الیکم من الله و رسوله..(184).از این آیه استفاده میشود که محبت به پیامبر از جهت اهمیت در کنار محبت خدا قرار دارد و دوستی خدا و رسول باید بر محبتهای دیگر غلبه داشته باشد.در آیه 69 نساء هم پیامبران یکی از بهترین دوستان و رفیقان معرفی شدهاند و این نشانه آن است که دوستی پیامبر بسیار خوب و از دوستی های پسندیده و پایدار است: «من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقاً(185) شأن نزول این آیه در مورد دوستی و محبت پیامبر است که بعد از نزول این آیه پیامبر (ص) فرمودند: سوگند به آن کسی که جانم به دست اوست ایمان بندهای کامل نیست، مگر این که مرا از خودش و پدر و مادرش، فرزندش، بستگانش و همهی مردم بیشتر دوست داشته باشد(186) آیه «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا. یَا وَیْلَتَى لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا(187)؛ به یاد آور روزی که ستمکار دست خود را از شدت حسرت به دندان میگزد و میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی انتخاب کرده بودم! ای وای بر من، کاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نکرده بودم! هم با مقابله جملهی «یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا» که بر ناپسند بودن دوستی با گمراه دلالت دارد، با جملهی «یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا» دلالت میکند که دوستی با پیامبر نیکو و پسندیده است؛ یعنی ای کاش به جای این که با فلانی دوست شدم، با پیامبر دوست میشدم و راه او را می رفتم، که دوستی پیامبر بدون پیروی از راه او نجات دهنده نیست، بلکه دوستی با پیروی سبب نجات میشود.
دوستی اهل بیت
اهل بیت چراغ هدایت، کشتی نجات، پرچم داران علم و تقوا، عمل کننده و بیان کننده قرآن و احکام الهی هستند که محبت و دوستی آنان، محبان را به پیروی از آنان سوق میدهد و از گمراهی بیمه میکند. چنانچه از امام صادق علیه السلام نقل شده است که میفرمایند: «ان المحب لمن یحب مطیع» کسی که دیگری را دوست میدارد، از فرمان او پیروی می کند(188) محبت اهل بیت سبب میشود تا محبان از راه خدا منحرف نشوند، به عقاید آنان معتقد و از اخلاق و رفتارشان پیروی نمایند؛ به همین جهت در روایات پیشوایان معصوم حبّ اهل بیت، ایمان، اساس اسلام، بهترین عبادت(1899 از بین برنده گناهان(190)و محبت آنان محبت خدا و رسول شمرده شده است(191)از آیات قرآن، آیه 23 سوره شوری دلالت صریح و به آیهی مودت معروف است: «... قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» در ابتدای این آیه از دوستی اهل بیت به عنوان پاداش و خواسته پیامبر (ص) از مردم یاد شده میفرماید: «بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)»، از پایان آیه نیز استفاده میشود که دوستی اهل بیت موجب افزایش حسنات و زمینه ساز برخورداری از مغفرت و لطف الهی است. علامه حلّی در نهج الحق و کشف الصدق این آیه را با عنوان «آیه المودۀ» چهارمین آیهای که بر امامت حضرت امیر علی علیه السلام دلالت دارد، آورده و در ذیل آن فرموده است: «جمهور (اهل تسنن) در صحیحین (بخاری و مسلم)، احمد بن حنبل در مسندش و ثعلبی در تفسیرش از ابن عباس روایت کردهاند، هنگامی که این آیه نازل شد گفتند: «ای رسول خدا، خویشانی که دوست داشتن آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ فرمودند: «علی، فاطمه، حسن و حسین ، و وجوب مودت مستلزم وجوب اطاعت است(192)»در آیه 89 و 90 سوره نمل، یکی از مصادیق«حسنه» حبّ اهل بیت و یکی از مصادیق سیئه، بغض آنان است(193) در آیه 28 رعد نیز، محبت و دوستی اهل بین یکی از مصادیق یاد خداست(194)آیات دیگری نیز دلالت بر این مطلب دارند که در تفاسیر قرآن ذکر شده است(195)
سایر محبت ها
محبت های ناپسند؛ محبتهای پسندیده؛ دوستی در قیامت.
اول: محبتهای ناپسند
از آیات قرآن کریم استفاده میشود، محبتِ نسبت به همه چیز پسندیده نیست، بلکه چه بسا ممکن است انسان چیزی را دوست داشته باشد ولی در حقیقت آن چیز ناپسند باشد و لایق دوستی نباشد. زیرا آگاهی انسان محدود است و خداوند ظاهر و باطن همه چیز آگاه است: «... عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(196)»؛ چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا میداند و شما نمیدانید.از این رو، خداوند در آیات گوناگون با بیانات مختلف، بندگانش را از دوستیهای ناپسند بر حذر نموده تا گرفتار این گونه محبّتها نشوند، محبتهای ناپسند دو گونهاند:
الف) محبت نسبت به افعال و صفات
ب) محبّت نسبت به افراد