امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! )

#1
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1





رویــا : اگـه اون تـونـسـتـه فـرامـوش كـنـه ... مـنـم مـیـتـونـم !

اسـتـاد : مـی بـیـنـی ؟ هـنـوزم دوسـش داری ... !

رویــا : از كـجـا مـعـلـوم ؟

اسـتـاد : از اونـجـا كـه هـنـوزم مـیـخـوای كـارایـی رو بـكـنـی كـه اون كـرده . . .


( شـب هـای روشـن - 1381 )


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1





باباتو می شناختم! 

قدیما با آفتابه عرق میخورد،

حالا ” ضای ” والضالین نمازشو قد اتوبانِ قم میکشه!


[رئیس-داریوش ارجمند]




(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


سیمیــن : 
پــدرت اصــلا میفهمه که تـــو پســـرشی؟

نـــادر :
 اون نمیدونــه مـــن پســـرشم ، ولی مـــن که میدونــم اون پـــــدرمه !


( جـــدایی نـــادر از سیمیــــن , اصغـــر فــرهـادی )




(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


( پـرویـز پـرسـتـویـی - مـارمـولـکــ )



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


ساندرو:عقلتـو از دست دادی؟تو فقـط یه بچـه ای!

پسر بچه:یه بچه؟

من سیگار می کشم،مـَست میکنم،عـَربده می کشم،آدم هـم کشتـم،دزدی هـم کردم

من یه مـَـردَم!

[
[b]city of God[/b]



لــیــلا مــشــرقــی : سـلام !

خـیـلـی خـانـومـی کـه هـوای ِ شـهـرامـو داشـتـی آبـرو ریـزی نـکـردی ...

ســحــر : تـو خـیـلـی خـانـومـی کـه نـزائـیـده مـادر شـدی !



( دیالوگ ِ فـقـیـهـه سلـطـانـی و مـیـتـرا حـجـار در فـیـلـمِ صــورتــی )












تـوی ایـن مـمـلـکـت ، 

بــُـخـل ، حـسـادت و تـنـگــ نـظـری شـغـل ِ دومـه هـمـه ی مـردمـه ! ...



( دیـالـوگ ِ اسـتـاد عـزت الـلـه انـتـظـامـی در فـیـلـمِ خـانـه ای روی آب )







خسرو شکیبایی:من ادعـآیی ندارم!

ژاله علـو:همینم کم ادعـآیی نیست!

[روزی روزگاری]




(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


وقتــی چـــهل ســالـــم بود یه پلکـــــــ زدم و دیـــدم نـــود ساله شــــدم

و تـــو هـــم همینــطـــور میشـــی و اون مــوقــع دیگــه نیســـتم

کـــه تولدتــــــ رو تبریکــــــ بگــــم 


پــس بهتـــــ هشــدار میـــدم پلکـــــ نــزنــی و پلکـــــ نــزنــی !

(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

دخـتـر : بـابـا ... وقـتـی نـبـودی ، نــبــودنـت هــــــمـــه جـا بـود . . .


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

زن مـقـــدسـه ...

سـایـه ی بـالاسـرش بـایـد مــــَــــرد بـاشـه

نـه ایـنـکـه فـقـطـ نــــَــــر بـاشـه 



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


آپ میشود((:








ایـن دیـالـوگــ بـیـن ِ اردلان و رعـنـا در سـریـال ِ مــادرانــه سـت . 





اردلان : مـی خـوام هـر چـقـدر کـه ایـن چـنـد سـالـه درآوردمـو خـرج کـنـم ...

خـرج ِ کـثـافـتِ گـذشـتـــَــم کـنـم ... کـثـافـتـو خـرج ِ کـثـافـت کـنـم ... !

مـی خـوام بـدم بـه تـو ... مـی خـوام بـدم بـه اون پـسـره ... فــرزاد !

بــَـقـیـشــَــم آتـیـش بـزنـم تـا دیـگـه رو زانـــو راه نـرم ...

تـو مـی دونـی رو زانـــو راه رفـتـن یـنـی چـی ؟ مـی دونـی یـنـی چـی رعـنــا ؟!

رعــنــا : آره ... مـی دونـم ... 

اردلان : نـمـی دونـی ... نـمـی دونـی ...

رعــنــا : چـرا مـی دونـم ...

وقـتـی بـعـد ِ 18 ســ ــال بـفـهـمـی عـشـقـت ... شـوهـرت ... مــَــردِت ... هـیـچـوقـت عـاشـقـت نــبـوده ،

بـقـیـه ی زِنـدِگـیـو بـایـد رو زانـــوهـــات راه بـــِـری . . . اردلان !

پاسخ
 سپاس شده توسط تارا گوگولی ، طهورا خانوم ، saba 3 ، majede ، *tara* ، Interstellar ، eɴιɢмαтιc ، ▪неизвестный▪ ، sober ، Medusa ، tidaaa ، **elmira** ، # αпGεʟ ، *_* ، Mr.Robot ، adminSurd Girl # ، †cυяɪøυs† ، mr.destiny ، _Lσѕт_ ، sa.sa79
آگهی
#2
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


کـری مـیـلـگـان : وقـتـی فـهـمـیـدم دخـتـره ، خـیـلـی خـوشـحـال شـدم و آرزو کـردم دخـتـر عـاقـلـی بـاشـه !


ایـن بـهـتـریـن چـیـزیـه کـه یـه دخـتـر تـو دنـیـا مـیـتـونـه داشـتـه بـاشـه ...
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1
( the great gatsby )
پاسخ
 سپاس شده توسط ~Mahnaz~ ، majede ، *tara* ، Interstellar ، Medusa ، Mr.Robot ، adminSurd Girl # ، †cυяɪøυs† ، mr.destiny
#3
سلـآم ..

آپ میشود . (:‌

سپاس بدید (. .)

[The Hours | 2002]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

آنجلیکا: «وقتی می میریم چی میشه؟»

ویرجینیا: «چی میشه...؟ به همون جایی میریم که ازش اومدیم.»

آنجلیکا: «ولی من یادم نمیاد از کجا اومدم.»

ویرجینیا: «منم یادم نمیاد ! »


[Gone Girl  | 2014]



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

نیک: «آره من عاشقت بودم؛ و بعدش تمام کاری که کردیم این بود که از هم متنفر بشیم، همدیگه رو کنترل کنیم،

برای همدیگه درد ایجاد کنیم.»

امی: «ازدواج همینه دیگه.»


[Equalizer | 2013]



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

رابرت: «اوه... واو... آلینای خواننده...»

آلینا: «تو و من می‌دونیم که من واقعاً کی هستم...»

رابرت: «من فکر می‌کنم که تو هرچیزی که بخوای می‌تونی باشی.»

آلینا: «شاید توی دنیای تو، رابرت. توی دنیای من واقعاً همچین چیزی اتفاق نمی‌افته.»

رابرت: «دنیاتو عوض کن.»


[فریاد زیر آب | 1356]




(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

آذر: «چه جوری شد من به پستت خوردم؟ دفعه اول منو کجا دیدی؟»

عزت:
«حتما باید بگم؟»

آذر:
«دلم می خواد بگی.»

عزت: «می‌دونی من اکثر شبا که می‌خوابیدم خواب یه دختر مو بور می‌دیدم با چشای درشت و آبی. عینهو خارجیا!

عین خودت! یه شب می‌اومد به خوابم یه شب نمیومد یه هفته علافم می‌کرد... خلاصه حسابی منو پیچونده بود...

بعدش تو رو دیدم. دیدم همونی هستی که تو خوابم میومد. بعد دیگه تو رو تو خواب می‌دیدم. کار به جایی رسید که

به عشق خواب دیدن می‌خوابیدم! حالا هم دیگه قاطی کردم... نمی‌دونم اول خوابتو دیدم یا خودتو...»

آذر:
«خب... حالا باقیشو بگو...»

عزت:
«باقیش؟ باقیش دیگه همش حسرت... هر دفعه می‌خواستم باهات حرف بزنم تنم داغ می‌شد. دیگه دلمو

خوش کرده بودم به اینکه از دور ببینمت...»




[ The Road | 2009]



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

مرد: «تا حالا آرزوی مرگ کردی؟»

پیرمرد: «نه، احمقانه ست که تو این زمونه آرزوی نعمت داشته باشی.»



[Boys Don't Cry | 1999]



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

نیکول: «بنظر نمی‌رسه اهل اینجا باشی.»

براندون: «بنظر می‌رسه اهل کجا باشم؟»

نیکول: «یه جای... زیبا.»


[Miracle On 34th Street | 1947]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

دوریس: «مسئله ایمان نیست؛ مسئله عقله.»

فِرِد: «ایمان یعنی باور داشتن به چیزایی که عقل سلیم بهت میگه باور نداشته باش.»


[Oblivion | 2013]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

جک هارپر: «یه مرد چطور می‌تونه بهتر بمیره...»

سالی: «تو مجبور نیستی بمیری جک. اونم مجبور نیست بمیره.»

جک هارپر: «همه می‌میرن سالی؛ مسئله اینه که خوب بمیری.»


[Saving Private Ryan | 1998]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

ریبن: «یه ضرب المثل هست که میگه "اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست؟"»

آپهام: «اگه خدا با ماست، پس کی می‏تونه علیه ما باشه؟»

ریبن: «آره... چی بگم...»


[Le Petit Prince | 1943] ‍~> این یکی کتابه ..



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

شازده کوچولو کوچولو همینجوری سلام کرد.

مار گفت: «سلام.»

شازده کوچولو پرسید: «رو چه سیّاره‏ای پایین آمده‏ام؟»

مار جواب داد: «رو زمین تو قارهٔ آفریقا.»

- «عجب! پس رو زمین انسان بهم نمی‏رسد؟»

مار گفت: «اینجا کویر است. تو کویر کسی زندگی نمی‏کند. زمین بسیار وسیع است.»

شازده کوچولو رو سنگی نشست و به آسمان نگاه کرد. گفت: «به خودم می‏گویم ستاره‏ها واسه این روشنند که

هرکسی بتواند یک روز مال خودش را پیدا کند!... اخترک مرا نگاه! درست بالا سرمان است... امّا چقدر دور است.»

مار گفت: «قشنگ است. اینجا آمده‏ای چکار؟»

شازده کوچولو گفت: «با یک گل بگومگویم شده.»

مار گفت: «عجب!»

و هردوشان خاموش ماندند.

دست آخر شازده کوچولو درآمد که: «آدم‏ها کجاند؟ آدم تو کویر یک خورده احساس تنهایی می‏کند.»

مار گفت: «پیش آدم‏ها هم احساس تنهایی می‏کنی.»



[The Passenger | 1975]



(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

دیوید: «یه مردی رو می‌شناختم که کور بود. وقتی چهل سالش شد جراحی کرد و بینائیشو بدست آورد.»

دختر: «چطوری بود؟»

دیوید: «اولش خیلی خوشحال بود. چهره‌ها... رنگ‌ها... منظره‌ها... ولی همه‌چی تغییر کرد. دنیا بدبخت‌تر از اون بود

که تصور می‌کرد. هیچکس بهش نگفته بود چقدر کثافت اونجاست. چقدر زشتی. همه جا زشتی می‌دید. وقتی کور

 بود، عادت داشت با یه تیکه چوب تنهایی از خیابون رد بشه. وقتی بینائیش رو بدست آورد، از همه چی می‌ترسید.

شروع کرد توی تاریکی زندگی کردن. هیچوقت از اتاقش بیرون نمیومد. سه سال بعدم خودشو کشت.»



[آواز گنجشک‏ها | 1386]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

کریم: «اصلاً تو می‏دونی صدهزارتا ماهی چندتا میشه؟»

پسر بچه: «خب میشه صدهزارتا.»



[Sunset Blvd. | 1950]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

بتی: «شده بعضی وقتا از خودت متنفر بشی؟»

جو: «دائماً.»


[خانه ای روی آب | 1380]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

دکتر سپید بخت: «من فکر می‏کردم این ماییم که بی اعتقادیم... ولی نسل شما واقعاً دست همه ما رو از پشت

بسته.»

مژگان: «وقتی آینده‏ای نداری مثل اینه که خونه‏تو روی آب بسازی... ما یاد گرفتیم شناگرای خوبی باشیم.»



[Batman Begins - 2005]


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

آلفرد: «کاملاً سقوط کردیم، اینطور نیست ارباب بروس؟»

توماس وین: «و چرا ما سقوط می‏کنیم، بروس؟ بخاطر اینکه یاد بگیریم چطوری خودمونو بکشیم بالا.»
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، *mehrzad* ، ღSηow Princessღ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، Tɪɢʜᴛ ، T@NNAZ ، Interstellar ، Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ ، Faust ، || Mιѕѕ α.η.т || ، ρѕуcнσραтн ، omidkaqaz ، Sмιle ، Medusa ، پرهام 15 ، adminSurd Girl # ، reza3212 ، †cυяɪøυs† ، mr.destiny ، sa.sa79
#4
دوستان اگر تاپیکی با این عنوان قدیمی تر هست اطلاع بدید. من که پیدا نکردم (جز دو تا که خیلی کم تر بود مطلبشون).

از این پس همه دیالوگ ها اینجا ذخیره بشه و اگر این تاپیک تکراری هست ادغام بشن.

سپاس از کاربرا و مدیران
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











پاسخ
 سپاس شده توسط Spell † ، ღSηow Princessღ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، I r A n ، Interstellar ، || Mιѕѕ α.η.т || ، omidkaqaz ، Medusa ، mr.destiny
#5
سلمان خان | بادیگارد

بزرگترین لطفت اینه که هیچ لطفی بهم نکنی !!



باغ های کندلوس

مادرا هر وقت بمیرن زوده ! (: ..



سگ کشی
 
 
 
با زخم باید ساخت طول میکشه ولی خوب میشه ..
 
 
سلمان خان | بادیگارد

 
اینقد سوراخ سوراخت میکنم که نفهمی از کجا دم و بازدم میکنی !!
 
 

جب وی مت
 
من همه ی زنجیر های دنیا رو شکستم ولی قولم به تو رو نمیتونم  بشکنم ! ..





Now You See Me - 2013


 
دقيق نگاه كن


دقيق تر

 
چون هر چقدر بيشتر فكر كني متوجه شدي ، راحت تر گول مي خوري !

چون اصلا "متوجه شدن" يعني چي ؟

داري نگاه مي كني ولي در اصل داري تجزيه و تفسير مي كني !
 
و دنبال معني مي گردي

 
كارِ من چيه ؟

اينه كه ارزشمندترين هديه اي كه داري به من ميدي ، يعني توجه ات رو ازت بگيرم !

و از اون بر عليه ت استفاده كنم !



سابرینا | بیلی وایلدر | 1954
 
 
 
 
-ديگه اصلا بهش فكر نميكنم!

- جدي؟ چه خوب!

- در واقع فقط شبا بهش فكر ميكنم!!!

- جدي؟ چه بد!!!



 
 
 
 
جادوگر شهر اُز


 
فرانک مورگان (جادوگر شهر اُز): قلب ها تا وقتی که غیر قابل شکستن ساخته نشن هیچ نفعی ندارن!


 

برف روی شیروانی داغ.
 
 
شهاب حسینی: چرا شرافتمندانه ادعای ارث و میراث نمیکنی که مام( ما هم) تکلیف خودمونو

 بدونیم؟

امیر حسین آرمان: چه ارث و میراثی؟ خونه ای که تو گرو ِ بانکه؟ یا شعرایی که چاپشون ممنوعه؟ چی به من

میرسه؟!

شهاب حسینی: نمیدونی داری کجا زندگی میکنی؟ این جا همه مرده پرستن..اینجا هر کی میمیره، عزیز میشه.از

کجا میدونی ..شاید یه

وقت مهرش افتاد به دل همه،خواستن کتاباشو چاپ کن..شعراشو بدن بیرون..این جارو بکنن موزه!!!




روزی روزگاری


زنده ياد شکيبايي به ژاله علو:من ادعايي ندارم،

ژاله علو: همينم کم ادعايي نيست




محمد رضا فروتن | شب یلدا




- چيه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟ زن بيحجاب نداريم.زن باحجابم نداريم.مردبيغيرت نداريم . مرد با غيرتم نداريم. نوار

 مبتذل نداريم.

ماهواره نداريم. صور قبيحه نداريم.حشيش، گرس، ترياك، ذغال خوب و رفيق ناباب نداريم. رقص، آواز،خوشي،خنده،

بشكن و بالابنداز

 نداريم. شرمنده تونم هيچ چيز ممنوعه كلاً نداريم.. نداريم. مهمونيه ولي مهمون هم نداريم... جشن تولد يه بچهاس

ولي بچه هم نداريم.







گلادیاتور (Gladiator)


ماکسیموس: زمانی مردی رو میشناختم که میگفت «مرگ به روی همه ما لبخند میزنه، ولی فقط یه مرد واقعی

میتونه جوابش رو بالبخند بده»




چتری برای دو نفر .


وکیلا حرف مفت زیاد میزنن اما مفتی حرف نمیزنن




خانه ای روی آب . 1379

 تو این کشور بخل و حسد و آدم فروشی شده شغل دوم همه ..!!!





آواز قو . 1379

 
ترک عادتهای بد انگیزه های خوب میخواد ..





 ارنست همینگوی | نیمه شب در پاریس | 2011


 
همه مردها از مرگ میترسن. این کاملا طبیعیه. ما از مرگ می ترسیم چون حس می کنیم به اندازه کافی دوست

 داشته نشدیم یا اصلا کسی دوستمون نداشته، که

 البته این دوتا چندان فرقی هم با هم ندارن. اما درست وقتی که داری با زنی که عاشقشی عشق بازی می کنی،

لحظه ای که بیشترین و بالاترین ارزش و احترام

رو در دنیا داره، لحظه ای که باعث میشه فکر کنی قوی ترین موجود روی زمین هستی، ترس از مرگ به کلی فراموش

 میشه. برای اینکه وقتی تو بدن، و مهمتر

از اون قلبت رو با یه زن شریک میشی، دنیا دیگه برات کمرنگ میشه، و شما دو نفر تنها چیزایی هستین که تو اون

 لحظه در دنیا وجود دارین.

تو بزرگترین فتح دنیا رو انجام دادی! تو تونستی قلب یه زن، یعنی ارزشمندترین چیزی که میتونه به کسی پیشنهاد

 بده، رو فتح کنی. اونجا دیگه مرگ توی ذهنت

نمیچرخه، دیگه ترس از مرگ سایه رو قلبت نمیندازه. اونجا دیگه فقط شوق داری، برای زندگی، برای عشق ورزیدن…




پادشاه خیابان |



تام: کونیچیوا!!

کیم: هان؟؟

تام: کونیچیوا، یعنی چه خبرا.

کیم: کونیچیوا ژاپنیه! ما کره ای هستیم! تو آشغال می خوای به ما توهین کنی؟

تام: خب من از کجا بدونم ژاپنی نیستین؟!؟

کیم: چی گفتی؟ چه گهی خوردی؟

تام: چشماتون که شبیه آپاستروفه! شبیه سفید پوستا لباس می پوشین، شبیه سیاه پوستا حرف میزنین، مثل

جهودا هم رانندگی می کنین. من از کجا باید بفهمم توی

آشغال عوضی اهل کدوم قبرستونی هستی؟!؟ ( این دیالوگه خیلی خوبه ((:‌ )




درباره الی|1387| اصغر فرهادی
 
 
 

الی: یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشین ؟
 
 
 
احمد: درباره مسائل ناموسیه؟


 
 
الی: {خنده} نه



 
احمد: بپرس



 
 
الی: چرا جدا شدین؟



 
 
 
احمد: از کدوم یکی شون؟



 
 
 
الی: {خنده} دوست ندارید نگید



 
 
 


احمد: چرا میخواهی بدونی؟



 
 
 
الی: خب نمیدونم ... بالاخره دیگه!



 
 
احمد: هیچی یه روز صبح از خواب پاشدیم. دست و صورتمونو شستیم. صبحونهمون رو خوردیم. گفت

احمت! بسا آنن
دینی ایچ کخن آلساین ایچ کخن!





الی: چی؟



 
 
احمد: میدونی یعنی چی؟



 
 
 
 
الی: یعنی چی؟



 
 
 
احمد: یعنی یه پایان تلخ بهتر از تلخی بیپایانه!



 
 
 
RANGO | 2009




شهردار : اونا رو میبینی آقای رنگو ؟؟

 
 
اون ها دوست هام و همسایه هام هستن. زندگی اینجا سخته ، خیلی سخت میدونی اونا چجوری تا


تا الان دووم آوردن
؟؟



اونا باور دارن !! باور دارن بلاخره اوضاع بهتر میشه ، اونا باور دارن بر خلاف همه ی شواهد و قرائن فردا بهتر از امروز

میشه ؛ مردم باید به یه چیزی باور داشته باشن تا دووم بیارن...



 
Cast AwaY | 2000
 
 
 
چاک (تام هنکس) : من کاملا ناتوان بودم.حتی توانایی اینو نداشتم که خودکشی کنم تو اون جزیره. ولی یه روز جزر


 
 
ومد دریا واسم یه بادبان آورد. و من الان اینجام. تو لیوانم یخ دارم. کی میدونه جزر و مد زندگی فردا چی می یاره برام .

 
 
Fight Club | 1999
 
 
 
" وقتی یه خراش کوچیک تـو سقف دهنت ایجاد می شه اگه بهش زبـون نـزنی و بی خیالش بشی ، خود به خود


خوب می شه .


 
اون زن ؛ برای من مثل اون خراش بود که نمی تونستم بی خیالش بشم ...!! "


 
 
Breaking Bad serie
 
  


والتر وایت : ما همیشه از چراغ های سبز خوشحال میشیم اما گاهی هم آرزو میکنیم تا همه ی چراغ های دنیا قرمز

 
 بشن تا بتونیم ثانیه هایه بیشتری رو کناره کسایی که دوستشون داریم بگذرونیم ..


 


 
تاملات | مارکوس اورلیوس


 
 
میتوانی آنقدر نفس نکشی تا بمیری ، ولی مردم همچنان مثل قبل رفتار خواهند کرد…!




Late Spring |بعد از ظهر پاییزی

آدم ها هستن که زندگی رو پیچیده میکنن... خودِ زندگی به طرز عجیبی ساده است !



خوب بد زشت | 1966

تاکو : خدا با ماست ،چون از یانکی ها متنفره ..

بلوندی : نه. خدا با ما نیست ،چون از احمق ها هم متنفره !



آقا یوسف | علی رفیعی

+ قرص هاتو خوردی ؟

- نه ، واسه چی ؟!

+ اومدیم و من یه وقت رفتم ، نبودم ، تو باید یادت بره ؟

- تو نباشی من واسه چی باید قرص بخورم ؟


در دنیای تو ساعت چند است ؟ | صفی یزدانیان

گلی : اینارو ( ظرفای آب ) برا چی داری میچینی وسط حیاط ؟

فرهاد : تو درسامون بود که ابرها از بخار شدن آبهای روی زمین درست میشن ! خوب فکر کردم اینجوری آبها بخار

میشن ، میشن ابر ...

بعدش برف میاد ، مدرسه تعطیل میشه ، بعدش ما میایم کوچه شما تا شب برف بازی میکنیم !

آخه میدونستم که تو آخرش همیشه از پنجره یه نگاهی به کوچـه میکنی ...


پ ن : فرهاد ساعتش رو به گلی نشون میده و میگه ؛ همه می پرسیدن ازم که پس چرا این ساعت همیشه عقبه ؟!

و هیچ کس حتی

گلی ، حتی خیلی از تماشاگران تو سالن سینما نفهمیدن که فرهاد 20 سال به ساعت زندگی گلی زندگی کرده بود

 ( به ساعت پاریس )

 نه به ساعت رشت ... (‌ این  خیلی قشنگه .. )‌ !


کنستانتين

آنجلا: من به شيطان اعتقادي ندارم.

جان: بايد اعتقاد داشته باشي چون اون به تو اعتقاد داره . !!



گرگ وال استریت !

جوردن بلفورت: هیچ شرافتی توی فقر وجود نداره.من هم پولدار بودم هم فقیر، ولی همیشه ترجیح

میدم پولدار باشم... !




سرقت بانک


دیو شیلینگ: من یه سئوال دارم. الان ما اینجا میخوایم یه گودال بکنیم، خاکهاش رو باید چیکار کنیم؟

کوین سوین: قبلا در موردش فکر شده. یه گودال دیگه اون گوشه می کنیم و خاکها رو می ریزم اون تو!




Everybody's Fine | 2009 | Kirk Jones

(پیرمرد): مردم عوض شدن. زمونه عوض شده. ميدوني, اين روزها وقتي با يه نفر دست ميدي بايد

 بعدش انگشت هات رو هم بشماري و ببيني که هر 5 تا رو پس گرفتي. !!!!!!!



هيچوقت تلاش نکن تا شکست نخوري | انيميشن روبات ها

کوين اسپيسي: فيل؟ به نظرت من آدم مذهبي اي هستم؟

دني دويتو: نه. اصلا

کوين اسپيسي: پس چرا يه حسي سراغم اومده که داره من رو وادار مي کنه که دعا کنم؟




وی فر وندتا

کریدی: بمیر !! تو چرا نمی میری ؟!


وی : زیرا پشت این نقاب چیزی فراتر از جسم است ، پشت این نقاب آرمان است و آرمان ها ضد گلوله

 اند.


 
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، ღSηow Princessღ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، Tɪɢʜᴛ ، I r A n ، Interstellar ، omidkaqaz ، Medusa ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#6
پدرخوانده |فرانسیس فورد کاپولا

(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

من یک آدم خرافاتی هستم!


اگر اتفاقی واسه پسرم بیافته مثلا صاعقه بزنتش یا یه مامور پلیس بهش شلیک کنه یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه انوقت من بعضی از آدم های تو این جلسه رو مسئول میدونم


اون موقع یه اتفاقایی می افته که به نفع هیشکی نیست . !





صورت زخمی | برایان دی پالما


 
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

به کی نگاه می کنی؟

همه ی شما یه مشت آشغالید

می دونین چرا؟

جراتش رو ندارین خودتون باشین

به آدمی مثل من نیاز دارید


یکی مثل منو می خواین


تا انگشت بگیرید طرف من


و بگین اون آدم خیلی بَده


پس...شما چی هستین؟


خوب؟


شما خوب نیستید


شما فقط بلدین چطوری پنهان کاری کنید





منهتن | وودی آلن


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

آره می دونم!


روانشناسم درباره تو بهم اخطار داده بود،

اما تو انقدر خوشگل بودی که...

یه روانشناس دیگه برای خودم پیدا کردم !


نفس عمیق | پرویز شهبازی


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

پلیس: سلام، خسته نباشین... اینجا انگلیسه؟!

منصور: چی؟!

پلیس: عرض کردم اینجا انگلیسه؟

منصور: نه...

پلیس: چرا انحراف به چپ اومدین؟!

منصور: حواسم نبود...

پلیس: خب، مدارکتو ببینم... گواهینامه، کارت و بیمه

منصور: ندارم !

پلیس: نداشته باشی، ماشینو میخوابونیم، خودتم تحویل کلانتری میدیم...

آیدا: جناب سروان اجازه بدین من یه توضیح به شما بدم... من خودم گواهینامه دارم... خودمم پشت فرمون میشینم... حالا شما ایندفعه رو اجازه بدین ما بریم... (با نگاه به منصور) از

 اینجا به بعدُ من میرم دیگه...

پلیس: خیلی خب... بشینین... آقا پسر! بدون مدارک پشت فرمون نشینین... خدای نکرده تصادف جانی بکنین، قتل عمد حساب میشه... حالا که نامزدت گواهینامه داره، من گذشت میکنم...

آیدا: ولی ما نامزد نیستیما...

پلیس: میدونم... انگلیسه دیگه !




یک روز | لون اسچرفینگ


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

من عاشقتم دکستر، خیلی زیاد


اما دیگه ازت خوشم نمیاد


دوستان .


(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

راس: این به نظرتون چطوره؟!

ریچل: خب.. یه خرده پایینه. یه کم ببرش بالاتر؛ یه کم بیشتر.. یه کم بیشتر. آفرین!


این شد! حالا بندازش دور!



دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.






دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.






















دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

پاسخ
 سپاس شده توسط ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، Tɪɢʜᴛ ، I r A n ، Interstellar ، Medusa ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#7
به نام خدايى كه هنر را آفريد !
سلامـ
گاهى اوقات ديالوگايى از يه فيلم زيبا تو ذهنمون نقش ميبندن ..
حرفايى كه ممكنه هرجايى نشنويم 
تو اين تاپيك اگه ديالوگى از يه فيلم يادتونه بنويسيد
ذكر نام فيلم مورد نظر فراموش نشه !
ممنون 

-----

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


جانى دپ:انسانها تنها موجودات زمين هستن كه ادعا ميكنن خدايى هست ولي تنها موجوداتين كه رفتارشون طوريه انگار خدايى وجود نداره 
the rum diary-2011


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

ال پاچينو: تا حالا عاشق شدى؟
دنيرو:٢٠ سالم بود كه ٣٠ ثانيه عاشق شدم
ال پاچينو:حالا چى؟
ال پاچينو: ٣٠ ساله دارم به اون ٣٠ ثانيه فكر ميكنم 
heat-1995


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

ويل اسميت به پسرش:هيچ وقت نذار كسى بهت بگه تو نميتونى كارى بكنى،حتى من .. باشه؟
اگه رويايى دارى بايد ازش محافظت كنى ..
مردم نميتونن خيلى از كارها رو بكنن و دوست دارن تو هم نتونى،اگه يه چيزى رو ميخواى بايد به دستش بيارى،مكث نكن
pursit of happyness-2005


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

چچن(به جوكر): پيشنهادت چيه؟
جوكر:سادست،ما بتمن رو مي كشيم 
مارونى:اگه اينقدر سادست چرا خودت انجامش نميدى؟
جوكر:اگه تو كارى تخصص دارى هيچوقت اون رو مجانى انجام نده!
the dark knight-2008


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


كريستين بيل:همه براى دونستن رازت بهت التماس ميكنن، چاپلوسى ميكنن، اما همين كه راز رو بهشون بگى، ديگه براشون ارزشى ندارى ..
prestige-2006


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

بعضى ادمها فقط در گورستان گريه ميكنند و برخى هميشه هميشه گوشه ى اتاق تنهاييشون ..!
malena-2000


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

ژان وال ژان(هيو جكمن): مرا براى دزديدن تكه اى نان به زندان بردند ،
و پانزده سال در انجا هروز يه قرص نان كامل مجانى خوردم ..
les misérables/بينوايان-2012
 
**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1

مردم نبايد از دولتشون بترسن
دولت بايد از مردمشون بترسن ..!
v for vendetta-2005


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


از اهنگ هاى پلى ليست يه نفر خيلى چيزا رو ميشه فهميد ..
being agian-2013


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


اثر انگشت ما از زندگى هايى كه بهشون دست نيزنيم پاك نميشه 
remember me-2010


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


+تو واقعا از من نفرت دارى؟
-نه من از خودم متنفرم
+چرا؟
-به خاطر اينكه به خودم اجازه دادم عاشق تو بشم
the painted veil-2006


**

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(! ديــالوگ هاى مانــدگار ! ) 1


والتر وايت:ما هميشه از چراغ هاى سبز خوشحال ميشيم اما گاهى هم ارزو ميكنيم تا همه چراغ هاى دنيا قرمز بشن تا بتونيم ثانيه هاى بيشترى رو كنار كسايى كه دوسشون داريم بگذرونيم ..
breaking bad series


**
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، Mason ، ( lιεβ ) ، tyjtfhdhr ، L²evi ، Faust ، Brooklyn Baby ، Cigarettes.at.daybreak ، adminSurd Girl # ، ❤ TAK PAR❤ ، ♪neGar♪ ، ᕮᒪᗩᖺᙓᖺ2000 ، ×ThundeRBolT× ، ღSηow Princessღ ، ∆ MeRzaD ∆ ، *Nafas* ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، || Mιѕѕ α.η.т || ، sober ، Medusa ، Mr.Robot
#8
یک تاپیک در مورد دیالوگ ها هست! بهتر نیست با اون ادغام بشه؟ البته اگه اشتباه نکنم.
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











پاسخ
 سپاس شده توسط Δ.н.ο.υ.я.Δ ، tyjtfhdhr ، Cigarettes.at.daybreak ، *Nafas* ، omidkaqaz ، Medusa
#9
(11-08-2015، 13:41)F A R I D نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
یک تاپیک در مورد دیالوگ ها هست! بهتر نیست با اون ادغام بشه؟ البته اگه اشتباه نکنم.

سرچ زدم چيزى نبود ،
اگه هست ادغام بشه
پاسخ
 سپاس شده توسط tyjtfhdhr ، Faust ، FARID.SHOMPET ، *Nafas* ، || Mιѕѕ α.η.т || ، Medusa
#10
اینتر استایلر
_کوپر
_بله تارس
اونا مارو پیدا کردن مارو نجات دادن

تارس اونا منو انتخاب نکردن اونا دخترمو انتخاب مردن
تارس چرا متوجه نیستی ما خودمون خودمون و تا اینجا اوردیم این ماییم ک الان داریم خودمون و میکشیم اینجا
تارس اونا خود ماییم..
پاسخ
 سپاس شده توسط Δ.н.ο.υ.я.Δ ، FARID.SHOMPET ، *Nafas* ، omidkaqaz ، Medusa


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان