30-08-2014، 20:09
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-08-2014، 20:12، توسط saeedrajabzade.)
فتحعلی اویسی هم به جرگه خوانندگان پیوست! این تازه ترین خبری است كه خودش در گفت وگو با ما به آن اشاره كرد و نشان داد خواندن تیتراژهای سریال های شبانه، او را حسابی سر ذوق آورده است!
شاید نخستین نكته ای كه به محض شنیدن اسمش به ذهن هر مخاطبی خطور كند، تكیه كلام ها و خنده های معروف و بامزه اش باشد؛ «دیجیتالم كجا بود؟» یا «دوگوله» كه از آن دسته كلماتی بودند كه تا مدت ها بین مردم دهان به دهان می چرخیدند و كهنه هم نمی شدند! تكیه كلام هایی كه خودش می گوید آن ها را در بچگی از زبان این و آن شنیده و امروز تبدیل به گنجینه ای ارزشمند برای او شده اند.
بهانه گفت وگوی ما با «فتحعلی اویسی»، انتشار آلبوم موسیقی مشترك با پسرش علیرضا خان بود كه به تازگی با نام «خونه دل» روانه بازار موسیقی ایران شده است؛ فتحعلی خان اویسی كه خودش می گوید هنوز هم مردم او را به اسم آقای كاووسی، همان مدیر بامزه نشریه وزین شهر قشنگ می شناسند ، به همراه پسرش علیرضا و دخترش كتی مهمان زندگی ایده آل بودند .
داستان تكیه كلام های من برمی گردد به دوران كودكی ام كه از این ور و آن ور و آدم های مختلف حرف های زیادی یاد می گرفتم و در گوشه ذهنم نگه می داشتم تا این كه در «بدون شرح» بهترین موقعیت برای استفاده از آن ها پیش آمد و حسابی هم گل كرد. تمام این تكیه كلام ها را فی البداهه می گفتم، شاید اگر الان قرار باشد چنین كاری را در فیلم یا سریالی انجام دهم، نتوانم چون همان زمان بود كه این كلمات از ذهنم تراوش می كرد!
هم در كارم عاشقم، هم در خانه ام
این كه من هم بازیگر باشم و هم بتوانم نقش پدری ایده آل و كامل را برای خانواده و بچه هایم بازی كنم، درست است كه تا حدودی سخت به نظر می رسد اما غیرممكن نیست. وجه تشابه بازیگری و پدر بودن، نشات گرفتن شان از منبعی به نام «عشق» است؛ زندگی و روابط پدر خانواده با اهالی خانه اش سرشار از عشق و محبت است و نسبت به همه آن ها احساس مسئولیت سنگینی می كند، زیرا بچه ها پاره تن پدر و مادرشان هستند و پدر و مادر خودشان را در وجود آن ها می بینند و البته برعكس این قضیه نیز صادق است، در هنر و بازیگری همچنین روابطی وجود دارد؛ مطمئنا در هر كار یا مسئولیتی كه باشید، اگر آن را با عشق انجام ندهید، به هیچ وجه نمی توان به شما لقب انسان موفق داد. از آنجا كه هم در عالم هنر و هم در سمت پدری شما با عشق طرف هستید، از هر دوی شان لذت خواهی برد و در كارت موفق می شوی، در غیر این صورت در هیچ كدام شان به سرمنزل موفقیت نخواهی رسید.
هنوز به من می گویند كاووسی!
اكثرا وقتی در اماكن عمومی هستم من را به اسم كاووسی صدا می كنند! همین الان كه داشتیم با بچه ها می آمدیم پیش شما، خانمی از كنارمان رد شد و گفت «اِ كاووسی!» (خنده) چون سیلاب های فامیلی كاووسی و اویسی یك شكل است، همه من را با كاووسی می شناسند و هنوز با این اسم من را صدا می كنند. در كل سریال هایی كه با یك بازیگر شناخته می شوند و در یادها می مانند، اغلب كارهای خاطره انگیزی خواهند شد. برای خودم هم جالب است بعضی افراد با وجود گذشت ۸ ۷ سال از بدون شرح، اسم خودم را نمی دانند اما همه شان كاووسی را می شناسند!
بازیگری، هووی خانواده من است
با توجه به حرفه ای كه دارم، متاسفانه نتوانسته ام تا امروز آن طور كه دلم می خواسته در كنار خانواده و فرزندانم باشم. از آنجا كه در كارم نیز با عشق جلو رفته ام و از طرفی عاشق خانواده ام هم هستم، حرفه ام هوو یا رقیب عشقی سختی برای خانواده ام به حساب می آید. شما اگر ۲۹ روز به یك لیوان هم اظهار علاقه كنی و از صبح تا شب قربان صدقه اش بروی، بالاخره روز سی ام اهالی خانه تان كنجكاو می شوند بدانند این لیوان چیست كه این همه هوش و حواس تان را با خودش برده، هیچ بعید نیست قبل از این كه به خودتان بیایید، آن لیوان توسط همان اهالی خانه نیست و نابود شود! زمانی كه جوان تر بودم، بارها اتفاق افتاده بود كه ۶ ماه به خاطر كارم مجبور می شدم دور از خانواده ام باشم، بدون این كه هیچ خبری از آن ها داشته باشم، مسلما اگر من هم جای آن ها بودم، صدایم در می آمد. اینجاست كه بحث عشق به كار اجازه نمی دهد آن طور كه دلت می خواهد زندگی كنی. البته وقتی یك مقدار سن بالاتر می رود، آن عشق به كار هم كم رنگ تر می شود، در رابطه با من هم همین طور است؛ شاید الان به هیچ وجه دیگر این ریسك را نكنم كه مثلا ۶ ماه در یك ده یا شهرستان دور افتاده بدون این كه از خانواده ام هیچ گونه اطلاعی داشته باشم و صرفا به خاطر علاقه ام به كارم دوام بیاورم چون دیگر آن جذابیتی كه كارم باید برایم ایجاد كند وجود ندارد.
موسیقی را از كوروش یغمایی یاد گرفتم
داستان تهیه آلبوم موسیقی با پسرم علیرضا از زمانی شروع شد كه او یك ترانه با نام «پسرم» را برای من ساخت و وقتی آن را گوش كردم، یك جورهایی تشویق شدیم با یكدیگر یك آلبوم موسیقی مشترك تهیه كنیم كه بعد از مدت ها بالاخره مجوز انتشارش صادر شد. قبل از این كه بخواهم در تیتراژ پایانی سریال ها ترانه بخوانم، می خواندم وگرنه جلوی آن همه استاد موسیقی و اهل فن، مگر می توانی همین طوری پشت میكروفن بایستی و برای این همه مخاطب برنامه بخوانی؟! خاطرم هست وقتی تیتراژ یكی از سریال ها را می خواندم، یكی از روزنامه ها نوشته بود «اویسی خواننده هم شد!» چند وقت بعد كه با نویسنده آن مطلب حرف زدم، به او گفتم مرد حسابی مگر به همین راحتی است كه هركس دلش بخواهد بیاید در تلویزیون بخواند؟! این همه آدم موسیقیدان، ریتم شناس، صداشناس و… در صداوسیما فعالیت می كند، فكر كردی به این راحتی اجازه می دهند در رسانه ملی بخوانی؟ مگر می شود یك شبه كسی خواننده شود؟! قبل از انقلاب خانه ما دیوار به دیوار خانه «كورش یغمایی» و برادرانش بود و من هم موسیقی را از آن ها یاد گرفتم، از همان موقع هم می خواندم. زمانی هم كه برای ادامه تحصیلم به آمریكا رفتم، یك دوره حرفه ای صدا دیدم و استادانم در آنجا تشویقم می كردند بخوانم و می گفتند، تو استعدادش را داری. بعد از آن مترصد یك فرصت مناسب بودم تا خودم را محك بزنم كه بهترین موقعیت برایم فراهم شد و در تیتراژ پایانی یكی از سریال هایی كه بازی می كردم، خواندم و حسابی هم گل كرد.
مشاوران كاری من
تا امروز هیچ وقت نه سفارش پسرم را به كسی كرده ام و نه سفارش دخترم را. اصلا خوشم نمی آید ببرم شان جایی و بگویم در كارهای تان از وجود این ها استفاده كنید! ولی اگر كسی از من بپرسد بچه هایت بازی می كنند یا نه، جواب مثبت می دهم. سر كار «دارا و ندار» عوامل گروه برای نقش دكتر دنبال یك جوان خوش تیپ می گشتند كه از من پرسیدند علیرضا بازی می كند یا نه، من هم گفتم بازی می كند ولی باید خودتان با او تماس بگیرید و دعوت به همكاری اش كنید. خاطرم هست الان بچه ها باید سفارش من را به این ور و آن ور بكنند، نه من(خنده.) تمام سناریوها و فیلمنامه هایی كه برای من می فرستند اول علیرضا و كتی باید تایید كنند و درصورت این اتفاق، آن كار را می پذیرم. البته كتی منتقد درجه یك من هم هست!
محبوب، نه مشهور
مسلما شهرت محسنات زیادی دارد اما شخصا دوست دارم بیشتر محبوب باشم تا مشهور چون این خواسته اكثر مردم است كه محبوب باشند، وگرنه شهرت خالی كه فایده ای ندارد! هیچ وقت دلباخته و دنبال شهرت نبوده ام ولی چون محبوبیت برتری محسوسی نسبت به شهرت دارد، دوست دارم این اتفاق برای من بیفتد.
اگر قاتل باشم باور نمی كنند
متاسفانه در ایران به كار طنز آنچنان كه باید بها نمی دهند و جدی اش نمی گیرند! زمانی كه می خواستم در كارهایم تغییر ایجاد كنم و از نقش های منفی و جدی به سمت نقش های طنز بیایم، واقعا می دانستم دارم ریسك بزرگی انجام می دهم چون اگر در طنز به موفقیت نمی رسیدم، دیگر هیچ راه برگشتی برای بازی در نقش های جدی برایم باقی نمی ماند چون مثلا اگر می خواستم در یك فیلم نقش قاتل را بازی كنم و هفت تیر بكشم، تماشاگر دیگر باور نمی كرد من قاتلم و می گفت برو بابا تو كه این كاره نیستی یا به محض این كه تفنگم را درمی آوردم، تماشاگران می زدند زیر خنده! یا تماشاگران دیگر باور نمی كنند من ایلچی سربدارانم و می توانم آدم بكشم، می گویند این كاووسی سربداران است! وقتی طنز را انتخاب كردم، دیگر راهی برای بازگشت به نقش های جدی برایم باقی نمانده، البته خیلی دوست دارم یك نقش جدی را تجربه كنم و ببینم عكس العمل مخاطبان نسبت به آن چیست و آیا قبولم می كنند؟ شاید خیلی ها یادشان نباشد یا حتی ندانند كه من بازی ام را با نقش های جدی و تا حدودی منفی در سینما آغاز كردم. بی میل نیستم اگر پیشنهاد خوبی برای بازی در نقش های جدی داشته باشم دوباره اینگونه نقش ها را تجربه كنم چون دوست دارم یواش یواش دوباره به سمت این نقش ها برگردم، به همین دلیل در حال آهسته حركت كردنم. البته شك نداشته باشید در همه جای دنیا خنداندن آدم ها با وجود مشكلات و دغدغه های زندگی شان بسیار كار مشكلی است،
سر كار «دارا و ندار» عوامل گروه برای نقش دكتر دنبال یك جوان خوش تیپ می گشتند كه از من پرسیدند علیرضا بازی می كند یا نه، من هم گفتم بازی می كند ولی باید خودتان با او تماس بگیرید و دعوت به همكاری اش كنید
تعصب زیادی روی پدرم دارم
من و علیرضا مشاوران پدر هستیم و همیشه راجع به كارهایی كه قرار است بازی كند با هم مشورت می كنیم. ویژگی پدر این است كه در خصوصیات اخلاقی اش هیچ چیز بدی ندارد. بسیار مهربان، شوخ طبع و خوش اخلاق است. بارها اتفاق افتاده به خاطر فشار كاری، فرصت نكرده چند روزی ما را ببیند و نمی تواند از كارش بزند، به همین دلیل ما سراغش می رویم و سر لوكیشن همدیگر را می بینیم. شغل پدرم را خیلی دوست دارم و اصلا به این موضوع فكر نكرده ام كه كاش شغلش چیز دیگری بود. اگر كسی از كار پدرم انتقاد صحیح و بجا بكند، به هیچ وجه ناراحت نخواهم شد اما در كل تعصب زیادی روی پدرم دارم. خیلی اوقات دلم برای پدرم تنگ می شود و یكهو هوس می كنم با هم حرف بزنیم، بنابراین سریع گوشی تلفن را برمی دارم و به او زنگ می زنم، همیشه هم حرف های محبت آمیز زیادی بین ما ردوبدل می شود. مسلما هم من و هم علیرضا به حمایت و پشتیبانی پدرمان نیاز داریم اما هیچ وقت دوست نداریم از نامش برای منافع خودمان سوءاستفاده كنیم. من هم در چند كار بازی كرده ام و به تازگی در ۲فیلم حضور داشته ام درآینده اكران خواهند شد.
پدر ایده آل ۸۰ درصدی من
خیلی برایم مهم است پدرم در چه كاری بازی كند، همیشه قبل از پذیرفتن پیشنهادهای مان هم من به او مشورت می دهم و هم او به من توصیه های لازم را می كند. یك بازیگر واقعا مجبور است تمام انرژی اش را صرف كارش كند، پدر هم همین طور است و اغلب بعد از این كه از سركار به منزل می آید، سعی می كنیم زیاد مزاحم استراحتش نشویم. اگر پدر فرصت اندكی هم برای ما در نظر بگیرد، همان زمان آنقدر شوخ طبع و خوش اخلاق هست كه تمام دوری های مان جبران می شود. هیچ وقت نمی توان پدری را كامل و ایده آل دانست اما فكر می كنم پدر من با تمام مشغله های كاری كه داشته، ۸۰ درصد حق پدری اش را ادا كرده. دلیلی نمی بینم از اسم پدر برای راه انداختن كار خودم سوءاستفاده كنم! البته بارها پیش آمده وقتی برای انجام كاری به محلی رجوع كرده ام، وقتی فامیلی ام را فهمیده اند و شباهتم به پدر را دیده اند، حسابی با من خوش وبش كرده اند.
داستان آلبوم موسیقی من و پدر
تیتراژ سریال «بدون شرح» كه ترانه اش را یغما گلرویی گفته بود را من خواندم كه حسابی گرفت و به فاصله یكی دو سال بعد پدر تیتراژ سریال «كمربندها را ببندیم» را خواند و استقبال زیادی از سوی مردم شد و درخواست كردند من و پدر در كنار هم یك آلبوم مشترك ارائه كنیم. تا این كه ترانه ای به نام «پسرم» را ساختم و كار خیلی خوبی از آب درآمد و من و پدر كم كم به این فكر افتادیم كه یك آلبوم مشترك با هم بسازیم . البته این كار به دلایل مختلف چند سالی بعد از ساخته شدن پشت خط ماند و به تازگی آماده پخش شده است. در این كار ترانه تیتراژهای سریال هایی كه من و پدر خوانده ایم در كنار چند ترانه دیگر وجود دارد و آلبوم بسیار خوبی شده است. آقایان افشین یداللهی و یغما گلرویی ترانه های این آلبوم را سروده اند و تعدادی از ترانه های آلبوم را نیز آقای امید حجت ساخته است، ضمن این كه همه نوع سبكی از موسیقی در این آلبوم وجود دارد.
شاید نخستین نكته ای كه به محض شنیدن اسمش به ذهن هر مخاطبی خطور كند، تكیه كلام ها و خنده های معروف و بامزه اش باشد؛ «دیجیتالم كجا بود؟» یا «دوگوله» كه از آن دسته كلماتی بودند كه تا مدت ها بین مردم دهان به دهان می چرخیدند و كهنه هم نمی شدند! تكیه كلام هایی كه خودش می گوید آن ها را در بچگی از زبان این و آن شنیده و امروز تبدیل به گنجینه ای ارزشمند برای او شده اند.
بهانه گفت وگوی ما با «فتحعلی اویسی»، انتشار آلبوم موسیقی مشترك با پسرش علیرضا خان بود كه به تازگی با نام «خونه دل» روانه بازار موسیقی ایران شده است؛ فتحعلی خان اویسی كه خودش می گوید هنوز هم مردم او را به اسم آقای كاووسی، همان مدیر بامزه نشریه وزین شهر قشنگ می شناسند ، به همراه پسرش علیرضا و دخترش كتی مهمان زندگی ایده آل بودند .
داستان تكیه كلام های من برمی گردد به دوران كودكی ام كه از این ور و آن ور و آدم های مختلف حرف های زیادی یاد می گرفتم و در گوشه ذهنم نگه می داشتم تا این كه در «بدون شرح» بهترین موقعیت برای استفاده از آن ها پیش آمد و حسابی هم گل كرد. تمام این تكیه كلام ها را فی البداهه می گفتم، شاید اگر الان قرار باشد چنین كاری را در فیلم یا سریالی انجام دهم، نتوانم چون همان زمان بود كه این كلمات از ذهنم تراوش می كرد!
هم در كارم عاشقم، هم در خانه ام
این كه من هم بازیگر باشم و هم بتوانم نقش پدری ایده آل و كامل را برای خانواده و بچه هایم بازی كنم، درست است كه تا حدودی سخت به نظر می رسد اما غیرممكن نیست. وجه تشابه بازیگری و پدر بودن، نشات گرفتن شان از منبعی به نام «عشق» است؛ زندگی و روابط پدر خانواده با اهالی خانه اش سرشار از عشق و محبت است و نسبت به همه آن ها احساس مسئولیت سنگینی می كند، زیرا بچه ها پاره تن پدر و مادرشان هستند و پدر و مادر خودشان را در وجود آن ها می بینند و البته برعكس این قضیه نیز صادق است، در هنر و بازیگری همچنین روابطی وجود دارد؛ مطمئنا در هر كار یا مسئولیتی كه باشید، اگر آن را با عشق انجام ندهید، به هیچ وجه نمی توان به شما لقب انسان موفق داد. از آنجا كه هم در عالم هنر و هم در سمت پدری شما با عشق طرف هستید، از هر دوی شان لذت خواهی برد و در كارت موفق می شوی، در غیر این صورت در هیچ كدام شان به سرمنزل موفقیت نخواهی رسید.
هنوز به من می گویند كاووسی!
اكثرا وقتی در اماكن عمومی هستم من را به اسم كاووسی صدا می كنند! همین الان كه داشتیم با بچه ها می آمدیم پیش شما، خانمی از كنارمان رد شد و گفت «اِ كاووسی!» (خنده) چون سیلاب های فامیلی كاووسی و اویسی یك شكل است، همه من را با كاووسی می شناسند و هنوز با این اسم من را صدا می كنند. در كل سریال هایی كه با یك بازیگر شناخته می شوند و در یادها می مانند، اغلب كارهای خاطره انگیزی خواهند شد. برای خودم هم جالب است بعضی افراد با وجود گذشت ۸ ۷ سال از بدون شرح، اسم خودم را نمی دانند اما همه شان كاووسی را می شناسند!
بازیگری، هووی خانواده من است
با توجه به حرفه ای كه دارم، متاسفانه نتوانسته ام تا امروز آن طور كه دلم می خواسته در كنار خانواده و فرزندانم باشم. از آنجا كه در كارم نیز با عشق جلو رفته ام و از طرفی عاشق خانواده ام هم هستم، حرفه ام هوو یا رقیب عشقی سختی برای خانواده ام به حساب می آید. شما اگر ۲۹ روز به یك لیوان هم اظهار علاقه كنی و از صبح تا شب قربان صدقه اش بروی، بالاخره روز سی ام اهالی خانه تان كنجكاو می شوند بدانند این لیوان چیست كه این همه هوش و حواس تان را با خودش برده، هیچ بعید نیست قبل از این كه به خودتان بیایید، آن لیوان توسط همان اهالی خانه نیست و نابود شود! زمانی كه جوان تر بودم، بارها اتفاق افتاده بود كه ۶ ماه به خاطر كارم مجبور می شدم دور از خانواده ام باشم، بدون این كه هیچ خبری از آن ها داشته باشم، مسلما اگر من هم جای آن ها بودم، صدایم در می آمد. اینجاست كه بحث عشق به كار اجازه نمی دهد آن طور كه دلت می خواهد زندگی كنی. البته وقتی یك مقدار سن بالاتر می رود، آن عشق به كار هم كم رنگ تر می شود، در رابطه با من هم همین طور است؛ شاید الان به هیچ وجه دیگر این ریسك را نكنم كه مثلا ۶ ماه در یك ده یا شهرستان دور افتاده بدون این كه از خانواده ام هیچ گونه اطلاعی داشته باشم و صرفا به خاطر علاقه ام به كارم دوام بیاورم چون دیگر آن جذابیتی كه كارم باید برایم ایجاد كند وجود ندارد.
موسیقی را از كوروش یغمایی یاد گرفتم
داستان تهیه آلبوم موسیقی با پسرم علیرضا از زمانی شروع شد كه او یك ترانه با نام «پسرم» را برای من ساخت و وقتی آن را گوش كردم، یك جورهایی تشویق شدیم با یكدیگر یك آلبوم موسیقی مشترك تهیه كنیم كه بعد از مدت ها بالاخره مجوز انتشارش صادر شد. قبل از این كه بخواهم در تیتراژ پایانی سریال ها ترانه بخوانم، می خواندم وگرنه جلوی آن همه استاد موسیقی و اهل فن، مگر می توانی همین طوری پشت میكروفن بایستی و برای این همه مخاطب برنامه بخوانی؟! خاطرم هست وقتی تیتراژ یكی از سریال ها را می خواندم، یكی از روزنامه ها نوشته بود «اویسی خواننده هم شد!» چند وقت بعد كه با نویسنده آن مطلب حرف زدم، به او گفتم مرد حسابی مگر به همین راحتی است كه هركس دلش بخواهد بیاید در تلویزیون بخواند؟! این همه آدم موسیقیدان، ریتم شناس، صداشناس و… در صداوسیما فعالیت می كند، فكر كردی به این راحتی اجازه می دهند در رسانه ملی بخوانی؟ مگر می شود یك شبه كسی خواننده شود؟! قبل از انقلاب خانه ما دیوار به دیوار خانه «كورش یغمایی» و برادرانش بود و من هم موسیقی را از آن ها یاد گرفتم، از همان موقع هم می خواندم. زمانی هم كه برای ادامه تحصیلم به آمریكا رفتم، یك دوره حرفه ای صدا دیدم و استادانم در آنجا تشویقم می كردند بخوانم و می گفتند، تو استعدادش را داری. بعد از آن مترصد یك فرصت مناسب بودم تا خودم را محك بزنم كه بهترین موقعیت برایم فراهم شد و در تیتراژ پایانی یكی از سریال هایی كه بازی می كردم، خواندم و حسابی هم گل كرد.
مشاوران كاری من
تا امروز هیچ وقت نه سفارش پسرم را به كسی كرده ام و نه سفارش دخترم را. اصلا خوشم نمی آید ببرم شان جایی و بگویم در كارهای تان از وجود این ها استفاده كنید! ولی اگر كسی از من بپرسد بچه هایت بازی می كنند یا نه، جواب مثبت می دهم. سر كار «دارا و ندار» عوامل گروه برای نقش دكتر دنبال یك جوان خوش تیپ می گشتند كه از من پرسیدند علیرضا بازی می كند یا نه، من هم گفتم بازی می كند ولی باید خودتان با او تماس بگیرید و دعوت به همكاری اش كنید. خاطرم هست الان بچه ها باید سفارش من را به این ور و آن ور بكنند، نه من(خنده.) تمام سناریوها و فیلمنامه هایی كه برای من می فرستند اول علیرضا و كتی باید تایید كنند و درصورت این اتفاق، آن كار را می پذیرم. البته كتی منتقد درجه یك من هم هست!
محبوب، نه مشهور
مسلما شهرت محسنات زیادی دارد اما شخصا دوست دارم بیشتر محبوب باشم تا مشهور چون این خواسته اكثر مردم است كه محبوب باشند، وگرنه شهرت خالی كه فایده ای ندارد! هیچ وقت دلباخته و دنبال شهرت نبوده ام ولی چون محبوبیت برتری محسوسی نسبت به شهرت دارد، دوست دارم این اتفاق برای من بیفتد.
اگر قاتل باشم باور نمی كنند
متاسفانه در ایران به كار طنز آنچنان كه باید بها نمی دهند و جدی اش نمی گیرند! زمانی كه می خواستم در كارهایم تغییر ایجاد كنم و از نقش های منفی و جدی به سمت نقش های طنز بیایم، واقعا می دانستم دارم ریسك بزرگی انجام می دهم چون اگر در طنز به موفقیت نمی رسیدم، دیگر هیچ راه برگشتی برای بازی در نقش های جدی برایم باقی نمی ماند چون مثلا اگر می خواستم در یك فیلم نقش قاتل را بازی كنم و هفت تیر بكشم، تماشاگر دیگر باور نمی كرد من قاتلم و می گفت برو بابا تو كه این كاره نیستی یا به محض این كه تفنگم را درمی آوردم، تماشاگران می زدند زیر خنده! یا تماشاگران دیگر باور نمی كنند من ایلچی سربدارانم و می توانم آدم بكشم، می گویند این كاووسی سربداران است! وقتی طنز را انتخاب كردم، دیگر راهی برای بازگشت به نقش های جدی برایم باقی نمانده، البته خیلی دوست دارم یك نقش جدی را تجربه كنم و ببینم عكس العمل مخاطبان نسبت به آن چیست و آیا قبولم می كنند؟ شاید خیلی ها یادشان نباشد یا حتی ندانند كه من بازی ام را با نقش های جدی و تا حدودی منفی در سینما آغاز كردم. بی میل نیستم اگر پیشنهاد خوبی برای بازی در نقش های جدی داشته باشم دوباره اینگونه نقش ها را تجربه كنم چون دوست دارم یواش یواش دوباره به سمت این نقش ها برگردم، به همین دلیل در حال آهسته حركت كردنم. البته شك نداشته باشید در همه جای دنیا خنداندن آدم ها با وجود مشكلات و دغدغه های زندگی شان بسیار كار مشكلی است،
سر كار «دارا و ندار» عوامل گروه برای نقش دكتر دنبال یك جوان خوش تیپ می گشتند كه از من پرسیدند علیرضا بازی می كند یا نه، من هم گفتم بازی می كند ولی باید خودتان با او تماس بگیرید و دعوت به همكاری اش كنید
تعصب زیادی روی پدرم دارم
من و علیرضا مشاوران پدر هستیم و همیشه راجع به كارهایی كه قرار است بازی كند با هم مشورت می كنیم. ویژگی پدر این است كه در خصوصیات اخلاقی اش هیچ چیز بدی ندارد. بسیار مهربان، شوخ طبع و خوش اخلاق است. بارها اتفاق افتاده به خاطر فشار كاری، فرصت نكرده چند روزی ما را ببیند و نمی تواند از كارش بزند، به همین دلیل ما سراغش می رویم و سر لوكیشن همدیگر را می بینیم. شغل پدرم را خیلی دوست دارم و اصلا به این موضوع فكر نكرده ام كه كاش شغلش چیز دیگری بود. اگر كسی از كار پدرم انتقاد صحیح و بجا بكند، به هیچ وجه ناراحت نخواهم شد اما در كل تعصب زیادی روی پدرم دارم. خیلی اوقات دلم برای پدرم تنگ می شود و یكهو هوس می كنم با هم حرف بزنیم، بنابراین سریع گوشی تلفن را برمی دارم و به او زنگ می زنم، همیشه هم حرف های محبت آمیز زیادی بین ما ردوبدل می شود. مسلما هم من و هم علیرضا به حمایت و پشتیبانی پدرمان نیاز داریم اما هیچ وقت دوست نداریم از نامش برای منافع خودمان سوءاستفاده كنیم. من هم در چند كار بازی كرده ام و به تازگی در ۲فیلم حضور داشته ام درآینده اكران خواهند شد.
پدر ایده آل ۸۰ درصدی من
خیلی برایم مهم است پدرم در چه كاری بازی كند، همیشه قبل از پذیرفتن پیشنهادهای مان هم من به او مشورت می دهم و هم او به من توصیه های لازم را می كند. یك بازیگر واقعا مجبور است تمام انرژی اش را صرف كارش كند، پدر هم همین طور است و اغلب بعد از این كه از سركار به منزل می آید، سعی می كنیم زیاد مزاحم استراحتش نشویم. اگر پدر فرصت اندكی هم برای ما در نظر بگیرد، همان زمان آنقدر شوخ طبع و خوش اخلاق هست كه تمام دوری های مان جبران می شود. هیچ وقت نمی توان پدری را كامل و ایده آل دانست اما فكر می كنم پدر من با تمام مشغله های كاری كه داشته، ۸۰ درصد حق پدری اش را ادا كرده. دلیلی نمی بینم از اسم پدر برای راه انداختن كار خودم سوءاستفاده كنم! البته بارها پیش آمده وقتی برای انجام كاری به محلی رجوع كرده ام، وقتی فامیلی ام را فهمیده اند و شباهتم به پدر را دیده اند، حسابی با من خوش وبش كرده اند.
داستان آلبوم موسیقی من و پدر
تیتراژ سریال «بدون شرح» كه ترانه اش را یغما گلرویی گفته بود را من خواندم كه حسابی گرفت و به فاصله یكی دو سال بعد پدر تیتراژ سریال «كمربندها را ببندیم» را خواند و استقبال زیادی از سوی مردم شد و درخواست كردند من و پدر در كنار هم یك آلبوم مشترك ارائه كنیم. تا این كه ترانه ای به نام «پسرم» را ساختم و كار خیلی خوبی از آب درآمد و من و پدر كم كم به این فكر افتادیم كه یك آلبوم مشترك با هم بسازیم . البته این كار به دلایل مختلف چند سالی بعد از ساخته شدن پشت خط ماند و به تازگی آماده پخش شده است. در این كار ترانه تیتراژهای سریال هایی كه من و پدر خوانده ایم در كنار چند ترانه دیگر وجود دارد و آلبوم بسیار خوبی شده است. آقایان افشین یداللهی و یغما گلرویی ترانه های این آلبوم را سروده اند و تعدادی از ترانه های آلبوم را نیز آقای امید حجت ساخته است، ضمن این كه همه نوع سبكی از موسیقی در این آلبوم وجود دارد.