امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی / خواجه حافظ شیرازی

#1
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓
آگهی
#2
ممنون
             تو نباید کسیو مجبور کنی که بخوادت 
                  اونا خودشون باید تورو بخوان :> 


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  حافظ پژوهیِ خودمانی.
Big Grin مروری بر زندگی "خواجه‌نصیرالدین طوسی" به مناسبت روز "مهندسی"
Exclamation حافظ و مولوی در مقابل خیام
Thumbs Up توصیه‌های «مکارم‌شیرازی» به نویسندگان
Wink نشست بررسی آراء و نظرات خواجه نصیرالدین توسی
  بهترین تصحیح دیوان حافظ شیرازی کدام است؟
  موجودات افسانه ای در مازندران از افسانه تا واقعیت
  افسانه مازندرانی مِه مَه خاتون
  مکالمه با حافظ(شعر طنز)
  تلقی فریدریش نیچه درباره حافظ

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان