همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . . به خودت نگیر رفیق !!!!! سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم
.
.
.. . . هر جا که می بینم نوشته است : ” خواستن توانستن است ” آتش می گیرم ! یعنی او نخواست که نشد ؟!
.
.
.. . . دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی
.
.
.! . . . حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت . . .
.
.
.چه رسم جالبی است !!! محبتت را میگذارند پای احتیاجت… صداقتت را میگذارند پای سادگیت … سکوتت را میگذارند پای نفهمیت … نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت … و وفاداریت را پای بی کسیت … و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !
.
.
.گاهی برای کشـیدنِ فـریـاد
هـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . . .
.
.
.
نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند
که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!
نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند
یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟!!
.
.
.
شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولـی !
ایـن روزهـا هـیـچ کـس از هـیـچ راهـی مـرا نـمـیـفهمـَد…
.
.
.
آدم هـــای کنــــارم مثل جُــــمعه می مــــــانند
معلــــــــوم نمیکند “فــــــرد” هستــــند یا ” زوج” …
پُــــر از ابـــــهامند…
.
.
.
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
.
.
.. . . هر جا که می بینم نوشته است : ” خواستن توانستن است ” آتش می گیرم ! یعنی او نخواست که نشد ؟!
.
.
.. . . دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی
.
.
.! . . . حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت . . .
.
.
.چه رسم جالبی است !!! محبتت را میگذارند پای احتیاجت… صداقتت را میگذارند پای سادگیت … سکوتت را میگذارند پای نفهمیت … نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت … و وفاداریت را پای بی کسیت … و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !
.
.
.گاهی برای کشـیدنِ فـریـاد
هـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . . .
.
.
.
نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند
که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!
نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند
یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟!!
.
.
.
شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولـی !
ایـن روزهـا هـیـچ کـس از هـیـچ راهـی مـرا نـمـیـفهمـَد…
.
.
.
آدم هـــای کنــــارم مثل جُــــمعه می مــــــانند
معلــــــــوم نمیکند “فــــــرد” هستــــند یا ” زوج” …
پُــــر از ابـــــهامند…
.
.
.
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!