20-08-2014، 20:10
یکی از نیرو های فعال فرهنگی ایران در یکی از مراکز اسلامی اروپایی خدمت کرده است این چنین نقل می کند:
یک روز پس از سوار شدن به تاکسی هنگامی که کرایه را پرداختم راننده بقیه پول را برگرداند دیدم ۲۰ سنت به من اضافه داده است
چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه . . . ؟؟؟!!!
توجیهی به دلم آمد که شاید خواسته با من کمتر حساب کند!اما این فقط یک توجیه بود
آخر سر بر خود پیرو شدم و بیست سنت را برگرداندم و گفتم که این را اضافه داده اید
پس از چند دقیقه که به مقصد رسیدیم موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت:آقا از شما ممنونم . . .
پرسیدم بابت چی؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز تردیدی در دلم بودوقتی شما سوار ماشین شدید خواستم شما را امتحان کنم با خودم شرط بستم که اگر بیست سنت را برگرداند فردا بیایم و مسلمان شوم . . .
او می گفت :تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم
در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم!!
راستی ما دینمان را چند می فروشیم!!؟؟
یک روز پس از سوار شدن به تاکسی هنگامی که کرایه را پرداختم راننده بقیه پول را برگرداند دیدم ۲۰ سنت به من اضافه داده است
چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه . . . ؟؟؟!!!
توجیهی به دلم آمد که شاید خواسته با من کمتر حساب کند!اما این فقط یک توجیه بود
آخر سر بر خود پیرو شدم و بیست سنت را برگرداندم و گفتم که این را اضافه داده اید
پس از چند دقیقه که به مقصد رسیدیم موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت:آقا از شما ممنونم . . .
پرسیدم بابت چی؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز تردیدی در دلم بودوقتی شما سوار ماشین شدید خواستم شما را امتحان کنم با خودم شرط بستم که اگر بیست سنت را برگرداند فردا بیایم و مسلمان شوم . . .
او می گفت :تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم
در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم!!
راستی ما دینمان را چند می فروشیم!!؟؟