18-08-2014، 17:23
کوثر آوینی نسبت به برخی اظهارنظرها که به بهانه سالروز شهادت پدرش سید مرتضی آوینی در برخی محافل مطرح میشود، واکنش نشان داد.
در متن یادداشت که در اختیار خبرگزاری ایسنا با عنوان «ممکن است یادش رفته باشد؟» قرار گرفته، آمده است: «هر سال در این روزها، روزهای «سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی» نگاه میکنم تا ببینم کسی که میگوید «دوست»، «همکار»، «همرزم»، «همراه» و «همدل» او بوده قرار است چه بگوید و چه تصویری از او بسازد. شاید نکتهٔ جدیدی در حرفها و نقل خاطراتش باشد که کمک کند به وضوح بیشتر شخصیت او.
میبینم که میگوید: «اختلافی میان کیهان و آقای آوینی وجود نداشت و تنها یک مقاله در کیهان چاپ شد که آن هم دربارهٔ مجلهٔ سوره بود» و من فکر میکنم که مگر ممکن است یادش رفته باشد موضعگیری تند کیهان در زمان چاپ کتاب «هیچکاک؛ همیشه استاد» را و مگر خبر ندارد که مهدی نصیری به همه گفته بود که دیگر با سوره و مواضع سردبیرش همراهی نخواهد کرد.
میگوید: «باقی مقالات در روزنامهٔ جمهوری اسلامی چاپ شده بود که خط و ربطش معلوم است» و من فکر میکنم مگر ممکن است نداند که در آن سالها روزنامهٔ جمهوری اسلامی خط و ربط جداگانهای نداشت و نشریاتی از قبیل کیهان و رسالت و جمهوری اسلامی موضعگیری فرهنگی واحدی داشتند و همهشان قرار بود سوره را «بزنند».
میگوید: «چطور ممکن است آقای آوینی به سینمای اسلامی اعتقاد نداشته باشد وقتی نوشته است: حقیقت سینما امری معنوی و الهی است. تفکر وحیانی اسلام امکان ظهور و بروز در سینما دارد، مشکل است اما ممکن است» و من فکر میکنم یعنی ممکن است جملهٔ ابتدایی این پاراگراف را ندیده باشد که در آن به صراحت آمده «من این تعبیر سینمای اسلامی را نمیپسندم».
میگوید: «شهید آوینی حتما باید مورد استفادهٔ سیاسی قرار بگیرد» و من فکر میکنم او که مدام از «آوینی» نقل قول میکند، مگر ممکن است مقالهٔ جمهوریت یا اسلامیت را نخوانده باشد که در آن به صراحت نوشته شده: «... ما اجازه ندادهایم که هیچ ضرورت سیاسی، هر چند به حق، بر کارمان سایه بیندازد. نه از آن لحاظ که سیاست را منتزع از هنر و فرهنگ بدانیم، بل از آن جهت که شأنیت هنر و فرهنگ چنین اقتضا دارد... هنر و فرهنگ را همچون ابزاری برای کار سیاسی نگریستن بیرودربایستی سیاستزدگی است و از سر جهل نسبت به حقیقت هنر و فرهنگ برمیخیزد»؛ و باز فکر میکنم که اگر هم ندیده باشد، مگر ممکن است نداند که سید مرتضی آوینی، با مدرک فوقلیسانس و سابقهای که در دوران جنگ از خود بر جای گذاشت، پس از پایان جنگ به راحتی میتوانست به یکی از مدیران سیاسی کشور تبدیل شود، اما نخواست و نپذیرفت و فکر کردن و نوشتن در عرصهٔ فرهنگ (و نه سیاست) را انتخاب کرد.
میگوید: «آن اواخر اختلاف کوچکی بین کیهان و سوره در نحوهٔ پرداخت پیش آمد اما نه در محتوا» و من فکر میکنم مگر امکان دارد نداند که سید مرتضی آوینی باز در همین مقالهٔ جمهوریت یا اسلامیت به طور علنی نوشته است که طریق مجلهٔ سوره از روزنامهٔ کیهان مستقل و متفاوت است و آنجا که روزنامهٔ کیهان رویکرد سیاسی دارد، مجلهٔ سوره رویکرد فرهنگی را پیشه کرده است؛ و یا مگر ممکن است رفیق آوینی بوده و در سوره رفتوآمد داشته باشد و خبر نداشته باشد که روزنامهٔ کیهان در سال ۱۳۷۱ در ماجرای «خنجر و شقایق» از چاپ جوابیهٔ دومی که آوینی نوشت سر باز زد.
میگوید: «جنبهٔ عملی کار آوینی به شدت از جنبهٔ نظری او مهمتر بوده» و من فکر میکنم که مگر امکان دارد نداند که ویژگی تمایزبخش نحوهٔ فیلمسازی سید مرتضی آوینی در پی نوع نگاه او به عالم (به طور عام) و به فیلمسازی (به طور خاص) به وجود آمد و از همین رو مقالاتی که در سه سال آخر حیاتش نوشت ثمرهٔ سالها تفکرش بود و اهمیت آن، اگر نگوییم بیشتر از کار عملیاش، حداقل به همان اندازه بوده است.
میگوید: «آوینی هیچ گاه تغییر و تحول به معنای بازگشت یا تغییر مسیری جدی در این دوره چند سال آخر حیات نداشت» و من فکر میکنم یعنی ممکن است او تفاوت میان تحول و تغییر را فراموش کرده و یادش رفته باشد که اتفاقا اصل نزاع همین بود که خیلیها، تغییر برخی اعتقادات و رویکردهای او را به پای تحولش میگذاشتند و اتفاقا سید مرتضی آوینی در دو سال آخر حیاتش، تغییر کرده بود؛ او در همهٔ مقاطع زندگیاش (از دوران جوانی و قبل از انقلاب گرفته تا زمان جنگ و پس از آن) مشغول تفکر بود و با شهامتی کمنظیر، راه را بر مسیر فکری خود باز گذاشت و هرگز از این نهراسید که نتیجهٔ تفکراتش، نقضکنندهٔ دریافتهای قبلیاش شود. او هر گاه به این نتیجه رسید که تصورات قبلیاش اشتباه بوده، به صراحت به بیان دریافتهای جدید و متفاوت خودش پرداخت و این را میتوان با مقایسهٔ مقالاتی که در سالهای مختلف دربارهٔ سینما نوشته، فهمید.
میگوید: «آوینی تاوان حرکتهای همکارانش را میداد چرا که به نیروهایش میدان میداد و پشت سر آنها میایستاد» و من فکر میکنم مگر ممکن است نداند که سید مرتضی آوینی نزدیکی فکری زیادی با همکارانش در مجلهٔ سوره (ازجمله مسعود فراستی) داشت و اگرچه هرگز سعی نکرد اعتقادات شخصی خودش را به عنوان معیار چاپ مطلب در مجله در نظر بگیرد، اما هیچ گاه دست به انتشار نوشتهای (یا طرح گرافیکی) نزد که به کلی با مبانی اعتقادی خودش در تضاد باشد و همین بود دلیل آنکه پشت همکارانش در مجلهٔ سوره میایستاد. و فکر میکنم مگر ممکن است خبر نداشته باشد که بسیاری از منتقدانش در یکی، دو سال آخر، نسبت به همکارانی که در مجله امکان کار به آنها داده بود اعتراض داشتند و آثار آنها را پیشاپیش و فارغ از اینکه چه نوشته یا طراحی کرده بودند، مردود میدانستند.
میگوید: «کیهان در انتقاد خود آوینی را لیبرال ننامیده بود بلکه گفته بود در این شرایط که حوزه هنری کلی کتاب چاپ نشده دارد شما چرا این کتاب را به مسائل دیگر اختصاص دادید» و من فکر میکنم که چطور حواسش نیست «هیچکاک؛ همیشه استاد» از ابتدا کتابی نبوده که قرار باشد جای کتابهای چاپ نشدهٔ حوزه را بگیرد بلکه ویژهنامهٔ «سینمایی» مجله سوره بوده و نمیتوانسته به «مسائل دیگر» اختصاص پیدا کند؛ و مگر نخوانده و ندیده که از نظر سید مرتضی آوینی، سینما و هیچکاک جایگاه والایی داشتند.
میگوید که «بستگان شهید آوینی برای دار و دستهسازی از اسم آوینی استفاده میکنند و مثلا در انتخابات برای رأی آوردن استفادهٔ ابزاری از نام شخصیتهایی همچون آوینی میکنند» و من فکر میکنم یعنی ممکن است ندیده باشد سایتها و روزنامههایی را که در ده، دوازده سال اخیر، در آستانهٔ هر انتخابات، از نامهای که سید مرتضی آوینی خطاب به سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد نوشته، چه سوءاستفادهای میکنند و سعی میکنند این را جا بیاندازند که «شهید آوینی» با شخص آقای خاتمی رئیسجمهور و هر کس به ایشان منتسب است و همهٔ اصلاحطلبها به طور کلی، مشکل دارد. پس چرا آن موقع اعتراض نکرده بود و نگفته بود از اسم آوینی استفادهٔ انتخاباتی نکنند؟
میگوید: «عدهای قبل از شهادت ایشان فهمیدند اشتباه کردهاند و بقیه هم بعد از شهادت فهمیدند و متنبه شدند» و من فکر میکنم چطور ممکن است یادش رفته باشد پیش از شهادت که هیچ، پس از شهادت هم تا سه روز و تا بعد از برگزاری مراسم خاکسپاری، سعی کردند خبر درگذشت او را (شهادت که جای خود دارد) منتشر نکنند. و بعد از آن هم تا به امروز آگاهانه تلاش کردهاند نوشتهها و گفتههای قدیمیترش را مطرح کنند و در محافل خودشان میگویند در اواخر زندگیاش منحرف شده بود و خدا دوستش داشت که عاقبت به خیرش کرد.
و پی در پی میگویند: «سید مرتضی اگر الان بود»، «مرتضی اگر الان بود»، «آوینی اگر الان بود» و من فکر میکنم یعنی نمیدانند مهمترین خصیصهٔ او (که در این دوران میان مردمان نایاب است) این بود که مصلحتاندیش نبود، عافیتطلب نبود؛ که اگر بود، الان در میان ما بود و دیگر دلیلی نداشت فکرمان را به این مشغول کنیم که «او اگر الان بود، مشغول چه کاری بود». سید مرتضی آوینی در تاریخ بیستم فروردین سال ۱۳۷۲ زندگی را به دیگران واگذار کرد و حیاتی دیگر آغاز کرد؛ ماههای آخر حال خوشی نداشت و همین به تاریخ شهادتش معنا میبخشد. دلیل بیحوصلگی و دلخوری ماههای آخر را با برگزاری میزگرد و جلسه و همایش، نمیتوان کتمان کرد و پوشیده نگه داشت.»
در متن یادداشت که در اختیار خبرگزاری ایسنا با عنوان «ممکن است یادش رفته باشد؟» قرار گرفته، آمده است: «هر سال در این روزها، روزهای «سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی» نگاه میکنم تا ببینم کسی که میگوید «دوست»، «همکار»، «همرزم»، «همراه» و «همدل» او بوده قرار است چه بگوید و چه تصویری از او بسازد. شاید نکتهٔ جدیدی در حرفها و نقل خاطراتش باشد که کمک کند به وضوح بیشتر شخصیت او.
میبینم که میگوید: «اختلافی میان کیهان و آقای آوینی وجود نداشت و تنها یک مقاله در کیهان چاپ شد که آن هم دربارهٔ مجلهٔ سوره بود» و من فکر میکنم که مگر ممکن است یادش رفته باشد موضعگیری تند کیهان در زمان چاپ کتاب «هیچکاک؛ همیشه استاد» را و مگر خبر ندارد که مهدی نصیری به همه گفته بود که دیگر با سوره و مواضع سردبیرش همراهی نخواهد کرد.
میگوید: «باقی مقالات در روزنامهٔ جمهوری اسلامی چاپ شده بود که خط و ربطش معلوم است» و من فکر میکنم مگر ممکن است نداند که در آن سالها روزنامهٔ جمهوری اسلامی خط و ربط جداگانهای نداشت و نشریاتی از قبیل کیهان و رسالت و جمهوری اسلامی موضعگیری فرهنگی واحدی داشتند و همهشان قرار بود سوره را «بزنند».
میگوید: «چطور ممکن است آقای آوینی به سینمای اسلامی اعتقاد نداشته باشد وقتی نوشته است: حقیقت سینما امری معنوی و الهی است. تفکر وحیانی اسلام امکان ظهور و بروز در سینما دارد، مشکل است اما ممکن است» و من فکر میکنم یعنی ممکن است جملهٔ ابتدایی این پاراگراف را ندیده باشد که در آن به صراحت آمده «من این تعبیر سینمای اسلامی را نمیپسندم».
میگوید: «شهید آوینی حتما باید مورد استفادهٔ سیاسی قرار بگیرد» و من فکر میکنم او که مدام از «آوینی» نقل قول میکند، مگر ممکن است مقالهٔ جمهوریت یا اسلامیت را نخوانده باشد که در آن به صراحت نوشته شده: «... ما اجازه ندادهایم که هیچ ضرورت سیاسی، هر چند به حق، بر کارمان سایه بیندازد. نه از آن لحاظ که سیاست را منتزع از هنر و فرهنگ بدانیم، بل از آن جهت که شأنیت هنر و فرهنگ چنین اقتضا دارد... هنر و فرهنگ را همچون ابزاری برای کار سیاسی نگریستن بیرودربایستی سیاستزدگی است و از سر جهل نسبت به حقیقت هنر و فرهنگ برمیخیزد»؛ و باز فکر میکنم که اگر هم ندیده باشد، مگر ممکن است نداند که سید مرتضی آوینی، با مدرک فوقلیسانس و سابقهای که در دوران جنگ از خود بر جای گذاشت، پس از پایان جنگ به راحتی میتوانست به یکی از مدیران سیاسی کشور تبدیل شود، اما نخواست و نپذیرفت و فکر کردن و نوشتن در عرصهٔ فرهنگ (و نه سیاست) را انتخاب کرد.
میگوید: «آن اواخر اختلاف کوچکی بین کیهان و سوره در نحوهٔ پرداخت پیش آمد اما نه در محتوا» و من فکر میکنم مگر امکان دارد نداند که سید مرتضی آوینی باز در همین مقالهٔ جمهوریت یا اسلامیت به طور علنی نوشته است که طریق مجلهٔ سوره از روزنامهٔ کیهان مستقل و متفاوت است و آنجا که روزنامهٔ کیهان رویکرد سیاسی دارد، مجلهٔ سوره رویکرد فرهنگی را پیشه کرده است؛ و یا مگر ممکن است رفیق آوینی بوده و در سوره رفتوآمد داشته باشد و خبر نداشته باشد که روزنامهٔ کیهان در سال ۱۳۷۱ در ماجرای «خنجر و شقایق» از چاپ جوابیهٔ دومی که آوینی نوشت سر باز زد.
میگوید: «جنبهٔ عملی کار آوینی به شدت از جنبهٔ نظری او مهمتر بوده» و من فکر میکنم که مگر امکان دارد نداند که ویژگی تمایزبخش نحوهٔ فیلمسازی سید مرتضی آوینی در پی نوع نگاه او به عالم (به طور عام) و به فیلمسازی (به طور خاص) به وجود آمد و از همین رو مقالاتی که در سه سال آخر حیاتش نوشت ثمرهٔ سالها تفکرش بود و اهمیت آن، اگر نگوییم بیشتر از کار عملیاش، حداقل به همان اندازه بوده است.
میگوید: «آوینی هیچ گاه تغییر و تحول به معنای بازگشت یا تغییر مسیری جدی در این دوره چند سال آخر حیات نداشت» و من فکر میکنم یعنی ممکن است او تفاوت میان تحول و تغییر را فراموش کرده و یادش رفته باشد که اتفاقا اصل نزاع همین بود که خیلیها، تغییر برخی اعتقادات و رویکردهای او را به پای تحولش میگذاشتند و اتفاقا سید مرتضی آوینی در دو سال آخر حیاتش، تغییر کرده بود؛ او در همهٔ مقاطع زندگیاش (از دوران جوانی و قبل از انقلاب گرفته تا زمان جنگ و پس از آن) مشغول تفکر بود و با شهامتی کمنظیر، راه را بر مسیر فکری خود باز گذاشت و هرگز از این نهراسید که نتیجهٔ تفکراتش، نقضکنندهٔ دریافتهای قبلیاش شود. او هر گاه به این نتیجه رسید که تصورات قبلیاش اشتباه بوده، به صراحت به بیان دریافتهای جدید و متفاوت خودش پرداخت و این را میتوان با مقایسهٔ مقالاتی که در سالهای مختلف دربارهٔ سینما نوشته، فهمید.
میگوید: «آوینی تاوان حرکتهای همکارانش را میداد چرا که به نیروهایش میدان میداد و پشت سر آنها میایستاد» و من فکر میکنم مگر ممکن است نداند که سید مرتضی آوینی نزدیکی فکری زیادی با همکارانش در مجلهٔ سوره (ازجمله مسعود فراستی) داشت و اگرچه هرگز سعی نکرد اعتقادات شخصی خودش را به عنوان معیار چاپ مطلب در مجله در نظر بگیرد، اما هیچ گاه دست به انتشار نوشتهای (یا طرح گرافیکی) نزد که به کلی با مبانی اعتقادی خودش در تضاد باشد و همین بود دلیل آنکه پشت همکارانش در مجلهٔ سوره میایستاد. و فکر میکنم مگر ممکن است خبر نداشته باشد که بسیاری از منتقدانش در یکی، دو سال آخر، نسبت به همکارانی که در مجله امکان کار به آنها داده بود اعتراض داشتند و آثار آنها را پیشاپیش و فارغ از اینکه چه نوشته یا طراحی کرده بودند، مردود میدانستند.
میگوید: «کیهان در انتقاد خود آوینی را لیبرال ننامیده بود بلکه گفته بود در این شرایط که حوزه هنری کلی کتاب چاپ نشده دارد شما چرا این کتاب را به مسائل دیگر اختصاص دادید» و من فکر میکنم که چطور حواسش نیست «هیچکاک؛ همیشه استاد» از ابتدا کتابی نبوده که قرار باشد جای کتابهای چاپ نشدهٔ حوزه را بگیرد بلکه ویژهنامهٔ «سینمایی» مجله سوره بوده و نمیتوانسته به «مسائل دیگر» اختصاص پیدا کند؛ و مگر نخوانده و ندیده که از نظر سید مرتضی آوینی، سینما و هیچکاک جایگاه والایی داشتند.
میگوید که «بستگان شهید آوینی برای دار و دستهسازی از اسم آوینی استفاده میکنند و مثلا در انتخابات برای رأی آوردن استفادهٔ ابزاری از نام شخصیتهایی همچون آوینی میکنند» و من فکر میکنم یعنی ممکن است ندیده باشد سایتها و روزنامههایی را که در ده، دوازده سال اخیر، در آستانهٔ هر انتخابات، از نامهای که سید مرتضی آوینی خطاب به سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد نوشته، چه سوءاستفادهای میکنند و سعی میکنند این را جا بیاندازند که «شهید آوینی» با شخص آقای خاتمی رئیسجمهور و هر کس به ایشان منتسب است و همهٔ اصلاحطلبها به طور کلی، مشکل دارد. پس چرا آن موقع اعتراض نکرده بود و نگفته بود از اسم آوینی استفادهٔ انتخاباتی نکنند؟
میگوید: «عدهای قبل از شهادت ایشان فهمیدند اشتباه کردهاند و بقیه هم بعد از شهادت فهمیدند و متنبه شدند» و من فکر میکنم چطور ممکن است یادش رفته باشد پیش از شهادت که هیچ، پس از شهادت هم تا سه روز و تا بعد از برگزاری مراسم خاکسپاری، سعی کردند خبر درگذشت او را (شهادت که جای خود دارد) منتشر نکنند. و بعد از آن هم تا به امروز آگاهانه تلاش کردهاند نوشتهها و گفتههای قدیمیترش را مطرح کنند و در محافل خودشان میگویند در اواخر زندگیاش منحرف شده بود و خدا دوستش داشت که عاقبت به خیرش کرد.
و پی در پی میگویند: «سید مرتضی اگر الان بود»، «مرتضی اگر الان بود»، «آوینی اگر الان بود» و من فکر میکنم یعنی نمیدانند مهمترین خصیصهٔ او (که در این دوران میان مردمان نایاب است) این بود که مصلحتاندیش نبود، عافیتطلب نبود؛ که اگر بود، الان در میان ما بود و دیگر دلیلی نداشت فکرمان را به این مشغول کنیم که «او اگر الان بود، مشغول چه کاری بود». سید مرتضی آوینی در تاریخ بیستم فروردین سال ۱۳۷۲ زندگی را به دیگران واگذار کرد و حیاتی دیگر آغاز کرد؛ ماههای آخر حال خوشی نداشت و همین به تاریخ شهادتش معنا میبخشد. دلیل بیحوصلگی و دلخوری ماههای آخر را با برگزاری میزگرد و جلسه و همایش، نمیتوان کتمان کرد و پوشیده نگه داشت.»