امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

3 Godfathers (سه پدرخوانده)

#1
3 Godfathers (سه پدرخوانده) 1

کارگردان : John Ford

نویسندگان : Laurence Stallings, Frank S. Nugent

بازیگران : John Wayne, Pedro Armendáriz, Harry Carey Jr.

سه پدر خوانده، با بازی جان وین ؛ آدم اصلی جان فورد و دو بازیگر دیگر، یک مکزیکی و یکی دیگر که قبلا در فیلم های جان فورد او را دیده ایم . سه نفری سوار بر اسب در یک بیابان جلو می آیند ؛ این شروع فیلم سه پدرخوانده است، به جایی رسیده و از اسب پیاده می شوند، برکه ی آبی جلویشان است، موضوع فیلم همین است، این سه نفر و آب . پیاده می شوند، دوباره تصویری شبیه به جویندگان از جان فورد می بینیم، که می آید (جان وین) و نگاه می کند، ما نمی دانیم به کجا، فقط به دور نگاه می کند، با حالت خاصی از نگاه های جان فورد در به خصوص جویندگان، این سه نفر، سارق اند که به این شهر کوچک آمده تا سرقت انجام دهند، نگاه، شاید دارد همین را توضیح می دهد، نگرانی و رفتن (برای سرقت) را .

از همین ابتدا، آدم ها به ما معرفی می شوند، جان وین، که معلوم است مرکز این باند است و دو نفر از دستیار هایش، دانه دانه یشان را در زمان خیلی کمی به ما کمی معرفی می کند ؛ مکزیکی سرپا که در ( کلامش ) طنز هم دارد و کودک است و اون یکی هم که کاملا کودک است، یک پسر جوان کاملا معصوم و جان وین که جان وین وسترنر همیشگی جان فورد است .

3 Godfathers (سه پدرخوانده) 1

وارد شهر وسترنی، اما نه خیلی وسترنی بدون درخت (چون معمولا در خیابان های اصلی شهر های وسترنی درخت نیست، یکسری کافه و یک مهمانخانه و والسلام و دورتادور شهر هم در اقع بیابان است)، در این شهر درخت می بینیم، نیمی از بالای کادر را شاخه های درخت اشغال کرده اند، یعنی یک شهر بیش و کم آباد داریم . اولین چیزی که می بینند، جلوی در یک خانه است که اسم B.SWEET روی آن نوشته است با B می شود بازی کرد یعنی "شیرین باشید"، این اسم صاحب این خانه است . اسم را که می بینند هرسه کلی می خندند، شوخ طبعی خاص فورد دارد با ما کار می کند . بعد خود صاحب خانه را می بینیم ؛ صاحب خانه ای که سرحال و خندان است و گیاهی در دست دارد، این سه نفر می گویند که "ما داریم از این جا رد می شویم" و او (صاحب خانه) با مهربانی تمام، آن را به یک فنجان قهوه دعوت می کنند، همسر هم (که کمی مسن تر از مرد به نظر می رسد ) با مهربانی به سرعت برایشان می آورد. این صحنه تا اینجای کار اصلا به ما نمی گوید که این سه نفر، در این شهر آرام و کمی سرسبز، آمده اند سرقت کنند، صحنه این را نمی گوید . پسر جوان را در کادری سه نفره با مرد و همسرش می بینیم، انگار که عضو یک خانواده اند و پسر آن هاست و اصلا این دو میزانسن ؛ میزانسن جان وین و دوستش بالای اسب و این تصویر خندان این سه نفر، هیچ گواهی برای این نیست که این ها می خواهند شهر را غارت کنند، درست برعکس .

به سرعت متوجه می شویم که این مرد بشاش و مهربان، کلانتر شهر است، اسلحه بسته و آرم کلانتری اش هم روی جلیغه اش معلوم است . حال به تصویر Two Shot جان وین و دوستش بر می گردد، که هردو به شدت ترسیده اند و می روند .

این سکانس اول فیلم سه پدرخوانده است، دیدیم که جان فورد چطور آن را برگذار کرد، هر فیلمساز دیگری که بود این سه را جور دیگری ارائه می داد و کلانتر و زنش را هم همینطور، جور دیگری برگذار می کرد . نوع شخصیت پردازی این سکانس، غیر از اینکه آن سه نفر سارق را خیلی سمپاتیک به ما جلوه می دهد، کلانتر و زنش هم همینطور اند، یعنی تا اینجای کار بدمنی در کار نیست . در همین سکانس اول، صحبت خواهر زاده زن می شود، که دارند با یک درشکه (دلیجان) می آیند، از جان وین می پرسد که "شما در مسیری که می آمدی ندیدیشان" و آن ها جواب می دهند که "نه" چون اصلا از آن مسیر نیامده اند . خواهر باردار است، بحث بچه مطرح می شود، خانواده B.SWEET، خواهر و بچه و جان وین و تیمش که برای زدن بانک آمده اند . همه ی موضوع فیلم، در اولین پلان تا اولین سکاس فیلم به ما به روشنی گفته می شود، حالا می رسیم به چگونگی انجام این کار (سرقت) .

صحنه بعد جان وین و دوستانش را می بینیم که یک بانک را سرقت کرده، چند تیر هوایی زده و می زنند و فرار، کلانتر و دوستانش هم در تعقیبشان . همه ی فیلم تا آخر این تعقیب است، تعقیب و گریزی که ظاهرا به فرجام نمی رسد، یعنی ظاهرا سارقین به رهبری جان وین دستگیر نمی شوند . پس همه ی فیلم بیابان است، این سه نفر و پول سرقت شده، ته ذهن ما متولد شده یک بچه هم است . بچه متولد می شود، زن از بین می رود (مادر می میرد)، جان وین و دو دوستش که سه سارق بانک اند، ناگهان با یک بچه ی نوزاد در بیابان طرف می شوند . من فکر می کنم هیچ فیلمسازی نمی توانست این موضوع به این سطحی و به این ملودراماتیک را تبدیل به یک فیلم بسیار با طراوت، شیرین و دوست داشتنی کند، ولی جان فورد این کار را کرده . آن شیرینی که در B.SWEET (در خانه کلانتر) است، همه ی فیلم است، همه ی آدم ها ؛ از جان وین بگیر تا کلانتر و زنش تا بقیه مردم . گفتم هیچ فیلمسار دیگری نمی توانست این موضوع را که فیلمنامه ی خیلی به نظرم سبکی دارد تبدیل فیلم گرمی کند که مخاطب تا پایان (پای آن) بنشیند، چرا ؟ برای اینکه بچه دوستی این سه نفر به شدت شعاری و تحمیلی است، به خصوص وسترنرهایی که بانک زن اند، تبدیل اینکه، آن ها پدرخوانده این بچه بشوند و از جان خود برای سالم رساندن بچه به شهر، مایه بگذارند، خیلی به این شخصیت ها نمی خورد، خیلی مایه ی شعاری شدن دارد و خیلی مایه ی مذهبی سطحی پیدا می کند اگر جان فورد نباشد، اما در فیلم ما باور می کنیم که جان وین و دو نفر دیگر، موظف اند که از این بچه نگه داری کنند، تر و خشکش کنند و بچه را سالم به شهر برسانند و خودشان، هرسه، پدرخوانده بچه باشند، چه هرسه، و چه آن کسانی که احیانا در راه نیستند، اما پدرخوانده بودن برایشان مهم است و اسم هرسه یشان باید روی بچه باشد . این شوخی، جدی، روح انسانی جان فورد است که یک فیلم کوچک و غیر عمیق از او را تبدیل به یک فیلم دیدنی می کند.

چیز دیگری که در فیلم خیلی مهم است، مسئله آب است، این سه آب ندارند ؛ آبشان تمام می شود و تمام طول سفر در جستجوی آب اند، آنطرف یعنی کلانتر و دوستانش، آب را به این ها می بندند آن ها بدون آب باید این مسیر را طی کنند. بچه احتیاج به آب دارد، کاکتوس های بیابان است و همه ی این ها و جان فورد با یک دوربین، به شدت نامرئی با یک دوربین غیرناظر، حالت این ها را (بی آبی و سختیشان را ) نشان می دهد، (آن ها ) اما پای قولی که به مادر بچه داده اند، ایستادند، که پدر خوانده بچه باشند.

به یکی دو صحنه توجهتان را جلب می کنم ؛ صحنه غذاخوردن جان وین در خانه ی کلانتر، اصلا به نظر نمی رسد که جان وین سارق است و باید محاکمه بشود و او هم کلانتری است که او را گرفته است، یک میز غذای ساده و بسیار صمیمی و خانوادگی ؛ باز دوباره از اون میز های غذای جان فوردی است .

برسیم به صحنه ی دادگاه که عجیب و غریب خوب است، یعنی یک دادگاه که در کافه برگذار می شود، همه با هم دوستند، از قاضی تا همه ی کسانی که حاضرند، همه با جان وین دوست اند، دادگاهی خیلی خاص برای همین فیلم کوچک و خاص گرم . در دادگاه مهمترین مسئله، همان چیزیست که دلیل این سفر بوده، حزانت بچه، جان وین که مجرم بوده و باید به زندان برود، حاضر نیست که حزانت بچه را به مارشال (کلانتر) و به هیچکس دیگری بدهد . خوب این شخصیت است دیگر و من فکر می کنم که این فیلم اساسا بر محور این شخصیت (جان وین) باورپذیر می شود و می فهمیم که این شخصیت، چقدر پیچیدگی های ساده ی انسانی دارد و چقدر، حال که دیگر دستگیر می شده ؛ دستگیریش هم به خاطر قولی است که داده، بچه تحویل می دهد و می افتد، آن بخش وجودیش و حس پدری و قولی که داده، مسئله اصلی اش است.

بدرقه جان وین را هم فقط یادآوری کنم، که مردم شهر انگار که دارند قهرمانشان را مشایعت می کنند در حالی که آمده اند تا یک مجرم که باید به زندان برود را ببینند، این شوخ طبعی جان فورد حتی در برخورد میزانس جدی هم خوب دیده می شود .
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان