21-07-2014، 13:35
تشنه ام تشنه دیدار تو که عشق منی
بی خبر از من و احوال منی
مهربانی های توبر قلب من آخر نشست
یک شبه این دل اسیروعاشقحسن توگشت
در فراغت ناله ها دارم چو نی
بی تو بودن را،خدایا، تا به کی
دوست داشتن را ز تو آموختم
من از این آموختن، می سوختم
بر سرت فکر جدایی داشتی
ظلم ها بر من روا می داشتی
دوست داشتی که مرا عاشق کنی.؟
بعد ازآن مارا رهابا عشق وتنهایی کنی.؟
بعدازاین ای نازنین ازعشق تودل کنده ام
همدم غم ها شدم با غصه ها خو کرده ام
خاطرات تو برایم درد شد
درد هم طاقت نیاورد،اشک شد
گریه ها عمر مرا بر باد داد
رفتنت نفرت به قلبم یاد داد
قلب من را با غرورت زیر پا انداختی
می نویسم تا بدانی، عاشقی را باختی...
بی خبر از من و احوال منی
مهربانی های توبر قلب من آخر نشست
یک شبه این دل اسیروعاشقحسن توگشت
در فراغت ناله ها دارم چو نی
بی تو بودن را،خدایا، تا به کی
دوست داشتن را ز تو آموختم
من از این آموختن، می سوختم
بر سرت فکر جدایی داشتی
ظلم ها بر من روا می داشتی
دوست داشتی که مرا عاشق کنی.؟
بعد ازآن مارا رهابا عشق وتنهایی کنی.؟
بعدازاین ای نازنین ازعشق تودل کنده ام
همدم غم ها شدم با غصه ها خو کرده ام
خاطرات تو برایم درد شد
درد هم طاقت نیاورد،اشک شد
گریه ها عمر مرا بر باد داد
رفتنت نفرت به قلبم یاد داد
قلب من را با غرورت زیر پا انداختی
می نویسم تا بدانی، عاشقی را باختی...