13-07-2014، 11:51
تاریخ ایرانی: شهریور ۵۷ بود. درست آغاز سی و هشتمین سال سلطنت محمدرضا شاه پهلوی. کشور تازه واقعه ۱۷ شهریور را از سر گذرانده بود. در آن شرایط که توجه همه به جدال میان مبارزان و رژیم جلب بود، در جنوب خراسان حادثۀ طبیعی پیشبینی نشدهای رخ داد که ناگهان نگاهها را به آن سمت چرخاند. یک هفته پس از واقعه ۱۷ شهریور وقتی که ساعت تازه از ۷:۳۰ دقیقه غروب روز شنبه بیست و پنجم شهریور گذشته بود، زلزلهای به بزرگی ۷/۷ ریشتر طبس و نواحی اطراف آن را به شدت لرزاند. این زلزله که آن را یکی از بزرگترین زلزلههای قرن اخیر ایران دانستهاند(۱)، مهمان ناخواندهای در حال و هوای مبارزاتی آن دوره بود. جالب است که وسعت دامنۀ احساس زلزله تا حدی بود که حتی در شهرهای تهران و مشهد هم احساس شد.(۲) زلزله آنقدر بزرگ بود که در بافت قدیمی شهر طبس ویرانیهای بسیاری به جا گذاشت و خانوادههای فراوانی را داغدار کرد. رسانههای داخلی و خارجی که آن روزها اخبار اصلیشان درباره اعتراضها و مبارزات ضد رژیم مردم ایران بود، برای یکی دو هفته حجم قابل توجهی از اخبار، گزارشها و عکسهایشان منحصر به آن حادثه و امدادطلبیها و امدادرسانیهای بعد از آن شد. راههای ارتباطی قطع و بیمارستانها ویران شده بودند و مردم طبس به شدت چشم امید به کمک هموطنانشان داشتند. دربار و دولت از یک سو و مردم مبارز هم از سوی دیگر به دنبال رسیدگی به اوضاع زلزلهزدگان بودند. با این حال طبیعی بود که آب این دو گروه با هم در یک جوی نرود. در واقع مبارزان اصلا اعتمادی به رژیم نداشتند تا از آن طریق اقدام به کمکرسانی کنند. اینجا بود که اقدامات این دو طیف به طور مستقل از هم آغاز شد.
در یک سو حکومت و دولت قرار داشتند. به فرمان شاه، ارتش مامور کمک به زلزلهزدگان و یاری به جمعیت شیر و خورشید سرخ شد و فرح پهلوی هم از همه ایرانیان خواست تا حدی که میتوانند در یاری زلزلهزدگان اقدام کنند.(۳) شاه (به همراه جعفر شریف امامی) و فرح هر کدام به طور جداگانه به بازدید از مناطق زلزلهزده رفتند تا از نزدیک کم و کیف ماجرا را درک کنند. از سوی فرح هیات امنایی به ریاست فریده دیبا تشکیل شد تا به جمعآوری کمکهای افراد و موسسات نیکوکار برای زلزلهزدگان طبس بپردازد.(۴) دربار شاهنشاهی هم اعلام کرد که جشنهای چهارم و نهم آبان ماه (روزهای تولد محمدرضا شاه و پسرش رضا) برگزار نمیشود و هزینه آن جشنها خرج رسیدگی به اوضاع طبس خواهد شد.(۵) از طرف دولت سه روز عزای عمومی اعلام و دستور داده شد در این سه روز موسیقی تمامی برنامههای رادیو و تلویزیون حذف شوند.(۶) اما بعضی بازاریان مخالف برای مقابله با رژیم برعکس عمل کردند و در آن سه روز کسب و کار را تعطیل نکردند: «بعد از یازده روز اعتصاب، درست در همان سه روز عزای عمومی از طرف دولت، بازاریها مغازهها را باز و با پایان سه روز دوباره به حالت اعتصاب درآوردند.»(۷)
با این حال مبارزانی که نسبت به رژیم بیاعتماد بودند، پس از گذشت مدتی از زلزله طبس، رژیم را متهم به سهلانگاری در رسیدگی به آسیبدیدگان کردند: «... گروههای سیاسی و مذهبی، جدا از هم به ضد حمله دست زدند. آنها طی اعلامیههایی دولت را متهم کردند که برای استفاده تبلیغاتی از زلزله طبس، در امر نجات بلادیدگان مسامحه میکند.»(۸)
پایگاه امام؛ جایی برای مبارزه و کمکرسانی
از طرف دیگر علما، روحانیون و مردم مبارز هم بلافاصله پس از زلزله در راه کمکرسانی به هموطنان زلزلهزدهشان قدم گذاشتند. علما با انتشار اطلاعیههایی به همدردی با اهالی جنوب خراسان پرداختند و با اعلام شماره حسابهایی (مثل حکومت) از مردم خواستند که کمکهای خود را از این طریق به دست نیازمندان برسانند. به اینها اعزام هیاتهایی از سوی علما برای کمک به زلزلهزدگان را هم اضافه کنید. آیات عظام شیرازی، گلپایگانی، شریعتمداری، آشتیانی و قمی نمونهای از علمای فعال در این زمینه بودند. جالب است که از شهرهای دور و نزدیک به خصوص شهرهای نزدیک طبس بسیاری از مردم به محض شنیدن خبر زلزله از طریق منابعی مثل مساجد، کمر همت بستند و عازم آن شهر شدند. علیمحمد بشارتی در خاطرات خود با اشاره به زلزله ۲۵ شهریور طبس مینویسد: «همان شب جلسهای در منزل یکی از دوستان، که در میدان خراسان بود، برگزار کردیم و تصمیم گرفتیم که برای کمک به زلزلهزدگان عازم آنجا شویم. هفت، هشت نفر سوار بر دو پیکان عازم شدیم... انبوه مردم از خراسان، سمنان، تهران، اصفهان، فارس، یزد و سایر شهرها آمده بودند تا به زلزلهزدهها کمک کنند... افرادی که آمده بودند تخصصهای متفاوتی داشتند و هر یک بنابر تخصص خود به کمک و یاری مشغول بودند...»(۹) این حکایت خیلیها در روزهای پس از زلزله بود.
اما در اوضاع و احوال بعد از زلزله طبس در کنار نیازهای اولیه، نیازی جدی به حضور روحانیون هم احساس میشد: «... از مهمترین نیازهای روزهای اول مردم زلزلهزده نیاز به روحانی بود؛ برای اقامه نماز میت و غسل و کفن و دفن میتها. البته در طبس با توجه به اینکه اجساد بسیار زیاد بود، معمولا قبرها با بولدوزر یا لودر کنده میشد و تعداد زیادی از اجساد را در داخل قبرها قرار داده و نماز میت برای آنها خوانده میشد. نیاز به روحانی جزء نیازهای بسیار ضروری و اجتنابناپذیر مردم بود و برادران طلبهای که با دلسوزی برای کار امدادی به منطقه آمده بودند، این وظیفه را به خوبی انجام میدادند...»(۱۰) جالب است که رسانههای خارجی هم روحانیون را نخستین گروههایی خواندهاند که برای کمکرسانی عازم طبس شدند. حتی آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس نیز در خاطرات خود به نقش فعال روحانیون و دانشجویان مشهدی و دیگر داوطلبان مخالف رژیم در کمک به زلزلهزدگان و تامین مایحتاج آنها اشاره کرده است.(۱۱)
در یکی از اسناد ساواک مربوط به آیتالله صدوقی آمده: «... فعالیت عوامفریبانه روحانیون در منطقه به حدی است که ماموران دولتی و فرهنگیان و دانشجویان را به طرف آنان جلب نموده، در روستای محمدآباد که در نزدیکی طبس واقع شده فعالیت زیادی به نفع خمینی انجام میگیرد.»(۱۲)
امام خمینی هم روز ۲۷ شهریور در پیامی که به شکلی گسترده در شهرهای مختلف تکثیر شد، به زلزله طبس پرداخت. امام در این پیام از مردم خواست «مستقیما به برادران خود کمک کنند و چیزی به دست عمال دولت ندهند که باز راه برای چپاولگران باز شود» و بر «برادران ایمانی» لازم دانست که «هر چه بیشتر به سرپرستی بازماندگان و تهیه وسایل آسایش برای آنان بشتابند...» امام تذکری هم به مردم داد و با اشاره به اینکه «آنهایی که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را دیروز بیرحمانه قتل عام کرده و ملتی را به عزا نشاندهاند، امروز برای انحراف اذهان به تعزیهسرایی پرداخته و اشک تمساح برای زلزلهزدگان میریزند و عزای ملی اعلام میکنند...»، خطاب به «ملت مسلمان ایران» گفت: «بیدار باشید و زلزله و سیل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نکند؛ و به تبلیغات اغفال کننده دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامی را ادامه دهید، و تا برچیده شدن دستگاه قلدری و استبداد، از قیام خود دست نکشید...»(۱۳)
گروههای مختلف با افکار متفاوت از چریکهای فدائی خلق گرفته تا کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور، در طبس پس از وقوع زلزله اقدام به ایجاد پایگاه کردند. در آن میان پایگاههایی از سوی روحانیون برجسته شکل گرفت که شاخصترین آنها پایگاهی بود که به نام امام خمینی در طبس دایر شد. پایگاهی که در آن تمثالهایی از امام جلب توجه میکرد و روحانیونی مثل صدوقی و هاشمینژاد مسئولیت امور آنجا را به دست داشتند. پایگاه امام به شدت فعال و تاثیرگذار بود و رونقی قابل توجه داشت. ظاهرا خود نمایندگان حکومت در طبس هم به این جایگاه معترف بودند: «مسوول داروخانه شیر و خورشید در طبس به این نتیجه رسیده بود که کار اصلی را در طبس، بیمارستان و درمانگاههای حضرت امام انجام میدهند. بنابراین به ما گفته بود که هر نوع دارویی که نیاز داریم به او سفارش بدهیم تا او از تهران درخواست کند...»(۱۴)
پسلرزههایی به سود انقلاب
پس از زلزله طبس یکی از کسانی که مورد اتهام قرار گرفت فرح پهلوی بود. بعضی از مبارزان اعتقاد داشتند که فرح در بازدیدی که چند سال قبل از طبس داشته بر حفظ بافت قدیم معماری شهر تاکید کرده و خواستار عدم بازسازی آنجا شده بود. حالا با توجه به ویرانیهای زلزله فرح مورد اتهام قرار گرفته بود. «شایعات متعدد حاکی از این بود که فرح همسر شاه با توجه به اینکه در رشته معماری تحصیل کرده، در سفری به طبس در سالهای گذشته دستور داده که معماری طبس حفظ شود و به همین دلیل از بازسازی منازل جلوگیری شده و از آنجا که بیشتر خانهها از خشت و گل بودند، با آمدن زلزله تلفات عظیمی به وجود آمد و مردم بیپناه بهای هنردوستی ملکه کشور را با ۲۵ هزار کشته پرداخت نمودند...»(۱۵)
در میان اتفاقات تاثیرگذار پس از زلزله طبس باید به کشته شدن حجتالاسلام سید مهدی گلپایگانی فرزند آیتالله گلپایگانی در مسیر یزد به طبس هم اشاره کرد. مهدی گلپایگانی که برای کمک به زلزلهزدگان عازم آن شهر بود، در یک سانحه رانندگی تصادف و از دنیا رفت. پس از فوت او مجالس متعددی در گوشه و کنار کشور برای یادبود وی برگزار شد که بسیاری از آنها (چنانکه در مراسم تشییع او هم رخ داد) به محفل و فرصتی برای مبارزه علیه رژیم بدل شدند. در اسناد ساواک به شمار قابل توجهی از این مجالس و اتفاقات بعد از آنها اشاره شده است. تنها به عنوان نمونه در یکی از اسناد آمده: «حدود ساعت ۳۰:۸ روز ۵۷/۷/۲ (۲۵۳۷ شاهنشاهی)، مجلس ختمی به مناسبت فوت سید مهدی گلپایگانی (فرزند آیتالله گلپایگانی) در مسجد جامع شهرستان آباده- استان فارس برگزار گردیده است. مجلس در ساعت ۱۰:۰۰ خاتمه یافته و حدود یک صد نفر از قشریون مذهبی ضمن عبور از خیابان فرح شمالی مبادرت به تظاهرات خیابانی کرده و شعارهای «خمینی رهبر ماست» و «ارتش برادر ماست»، دادهاند. تظاهرکنندگان با همکاری مامورین ژاندارمری متفرق گردیدهاند.»(۱۶) یا در سندی دیگر آمده: «در ساعت ۱۷:۰۰ مورخه ۵۷/۷/۲ به خاطر کشته شدن مهدی گلپایگانی مجلس ختمی از طرف شیخ علی حیدری، سید علیحسین نوروزی معروف به موسوی، حاج جواد رضی و حاج درویش عصاری در مسجد جوانان برگزار گردید. در این مجلس سید علیحسین نوروزی به بالای منبر رفت و در مورد آزادی، جهاد و کشتهشدگان روحانیون در زمان مشروطیت به خاطر دفاع از حقوق مردم و اینکه وظیفه جامعه روحانیت است از ظلم و ستمی که از طرف دولت و مامورین آن اعمال میشود دفاع و جلوگیری نمایند و مردم نیز در این مورد بایستی با روحانیون کمال همکاری را داشته باشند همان طوری که دارند و دستوراتی که امام خمینی میدهد همه به نفع ملت مسلمان ایران است، صحبتهایی نمود.»(۱۷)
جعفر شریف امامی پس از این اتفاق پیام تسلیتی برای آیتالله گلپایگانی فرستاد که پاسخ آیتالله باز در جهت مبارزات بود: «تلگراف تسلیت واصل، تسلی خاطر اینجانب وقتی فراهم میشود که مصائب وارده بر اسلام و قرآن مجید که قلب مبارک حضرت ولیعصر ارواحالعالمین لهالفداء را جریحهدار ساخته، جبران و نظام کامل اسلامی در مملکت فراهم گردد. از خطراتی که به واسطه وضع غیراسلامی آموزش و پرورش و مدارس مختلط و نشریات و مطبوعات گمراه کننده و تلقینات و تبلیغات الحادی و سپاه دانش دختران و پلیس و افسر زن و امور دیگر که شرف و حیثیت و عفت اجتماع را لکهدار نموده و فرزندان عزیز اسلام و تشیع را تهدید میکند به مراتب بیشتر از مرگ فرزندم متاسف میباشم. خداوند متعال همگان را بر آنچه خیر و صلاح و ترقی و آزادی و استقلال جامعه مسلمان در آن است هدایت فرماید.»(۱۸) فضای مراسمی که برای چهلم کشتهشدگان طبس برگزار شد هم وضعیتی مشابه فضای مراسم یادبود سید مهدی گلپایگانی داشت.
در حال و هوای پس از زلزله طبس شایعهای شکل گرفت که بر طبق آن این زلزله ناشی از دفن زبالههای اتمی تلقی شد. در گزارشی مربوط به سه روز بعد از زلزله از قول یکی از روحانیون تبریز، محمدعلی قاضی طباطبایی آمده: «از آن موقع که زبالههای اتمی ۳۳ کشور دنیا را در کویر لوت و اطراف طبس دفن کردند، آنجا مرتبا زلزله میشود، چون همان زبالهها منفجر میشوند. قبل از آن هم یک شهر چند هزار نفری را به کشتن دادند. اینها در نتیجه خیانتهای آنها است و بعدا اعلام میکنند اینجا سابقه زلزله وجود دارد، در صورتی که سابقه زلزله از همان روزی است که زبالههای اتمی را آنجا دفن کردهاند.»(۱۹) اکبر خلیلی در کتاب «گام به گام با انقلاب»، وجود این شایعه را تائید میکند: «... عدهای این زلزله را مستقیما به شاه نسبت میدهند و نظرشان این است که شاه به دولت آمریکا اجازه داده است تا فضولات اتمی را در کشور ما دفن کنند و این موجب چنین خرابیهایی شده است و گروهی میگویند این موضوع عمدی بوده و فضولات اتمی دارای شاستیهای انفجار هستند که مخصوصا شاه آنها را منفجر کرده تا افکار عمومی را به یک حادثه طبیعی جلب کند و این موضوع موقعی قوت میگیرد که یک فیزیکدان آلمانی نتیجه زلزله طبس را از عکسالعملهای مواد اتمی در خاورمیانه اعلام و آن را به اثبات میرساند...»(۲۰)
داستان این فیزیکدان آلمانی را در خبرهای بعد از وقوع زلزله به نقل از خبرگزاری فرانسه میتوان یافت: «پروفسور هانیز کامینسکی مدیر رصدخانه بوخوم آلمان غربی دیروز صریحا اظهار داشت که زلزله وحشتناک اخیر در ایران نتیجه انفجار یک بمب اتمی زیرزمینی شوروی در سیبری بوده است. پروفسور کامینسکی اعلام کرد شواهدی در دست دارد که وجود ارتباط بین انفجار یک بمب اتمی زیرزمینی در سمیپالانتیک (غرب سیبری) را و زمینلرزه وحشتناکی که در فاصله ۳۶ ساعت دورتر از محل انفجار اتمی شوروی در ایران روی داده است ثابت میکند.»(۲۱) البته مسئولان مرتبط در شوروی بلافاصله این موضوع را تکذیب کردند و گفتند کسانی که این قبیل اظهارنظرها را میکنند ظاهرا به هیچ وجه اطلاعی از زمینشناسی ندارند.(۲۲)
در متن گزارشی مربوط به اوایل آذرماه سال ۱۳۵۷، درباره دفن زبالههای اتمی در کویر ایران که عنوان «جامعه روحانیت طبس» در پایین آن به چشم میخورد، خطاب به امام به همین موضوع پرداخته شده: «همان گونه که مستحضر هستید در حدود یک سال قبل، ایران یک قرارداد اتمی با کشورهای امپریالیستی سوئد، آلمان غربی، آمریکا و اتریش به امضا رساند که بر اساس آن غربیها بتوانند زبالههای اتمی خود را در کویر مرکزی ایران دفن کنند. در رابطه با این موضوع یک شرکت خارجی در تاریخ ۱۸ فروردین سال ۵۷ در طبس و اطراف آن مشغول به کار شد... همه چیز عادی بود تا آنکه شامگاه شنبه ۲۵ شهریورماه پیش آمد که ناگهان در ساعت ۷/۵ به فاصله دو ثانیه طبس و توابع آن با خاک یکسان شد و ۲۷ هزار نفر انسان مظلوم حاشیه کویر قربانی یک توطئه بینالمللی شدند. مردم طبس معتقدند که این حادثه یک حادثه طبیعی نبوده و بر اثر یک آزمایش اتمی [که] در کویر ایران انجام شده صورت گرفته است...»(۲۳) بعد هم دلایلی برای تائید این ادعا ارائه شده است. در خاطرات سرلشکر فیروزآبادی(۲۴) و همچنین کتاب «طبس قربانی پیشگام انقلاب»(۲۵)، هم به این موضوع پرداخته شده است. در کتاب «طبس قربانی پیشگام انقلاب» حتی متن اسنادی از موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران ارائه شده که در آنها زلزله طبس را زلزلهای طبیعی اعلام کردهاند.(۲۶)
در فضای مبارزاتی سال ۵۷ حتی برپایی یک نمایشگاه عکس از زلزله طبس هم میتوانست به محلی برای مقابله با رژیم تبدیل شود. مهرماه آن سال نمایشگاه عکسی با عنوان زلزله طبس در دانشگاه پهلوی شیراز برگزار شد که در واقع تبدیل به فرصتی برای مبارزات دانشجویان علیه رژیم شد. ساواک در گزارشی به توصیف بعضی از عکسهای آن نمایشگاه پرداخته و به عنوان نمونه آورده: «... زیر عکسی نوشته شده بود خانههای دولتی زلزله طبس آسیب ندیدند ولی خانههای مردم ویران شد... روی تابلوی بزرگی نوشته شده- استثمار- طبس- استعمار... عکسی از سربازان مشاهده شد که چادری برای خودشان برپا کرده بودند و زیر آن نوشته شده بود این است کمک ارتش و کد ۶۶ به مردم.»(۲۷) در گزارشی دیگر هم حکایت نمایشگاه عکس طبس این طور منعکس شده است: «در نمایشگاه عکس زلزله طبس در داخل دانشکده ادبیات شعار مضره بر علیه کد ۲۶ نوشته شده، ضمنا ورود عموم به نمایشگاه فوق آزاد است و طلاب و طبقات مختلف از آن دیدن مینمایند و آن محل مرکز توزیع اعلامیه مضره و تبلیغات سوء شده است.»(۲۸)
خط فاصلهای که پررنگ شد
به هر حال زلزله طبس خط فاصله میان مبارزان و رژیم را پررنگتر کرد: «در واقعه طبس، شکاف میان دولت و ملت چنان عمیق بود که هر کس به این منطقه پای میگذاشت، حضور دو حاکمیت را در آنجا به خوبی حس میکرد...»(۲۹) به قول میشل فوکو که همزمان با زلزله طبس سفری به ایران داشت، زمینی که لرزید دو اردوی متخاصم را بهتر از همیشه مشخص ساخت.(۳۰) چنانکه به نظر میرسد اردوی مبارزان در امدادرسانی نسبت به حکومت شرایط مساعدی داشت: «یکی از خبرنگاران، در گزارش تلفنی خود که از مشهد مخابره کرد، و به دلیل ماده ۵ قانون حکومت نظامی و سانسور مطبوعات تنها در آرشیو کیهان بایگانی شده، گفت: با وجود نیاز شدید که مردم به کمک دارند، چندان تمایلی به قبول کمکهای دولت نشان نمیدهند اما وجود آیتالله صدوقی- که از سوی امام خمینی(س) به منطقه آمده است- آنقدر موثر است که مردم تمام خواستهای خود را با ایشان مطرح میکنند.»(۳۱)
حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری که در زمان زلزله طبس برای کمکرسانی حضور داشت، در خاطرات خود از زلزله طبس اشارهای به پایگاه امام خمینی در آن روزها دارد: «یک روز سرهنگی که رئیس شهربانی طبس بود به سراغمان آمد. گفتیم: "جناب سرهنگ چه شده؟"، گفت: "سرلشکر صانعی، فرمانده لشکر شما را خواسته." اول ترسیدیم، بعد سه تایی بلند شدیم رفتیم. به جلوی چادر که رسیدیم دیدیم روی میز این آقا میوه و بیسکویت است. فهمیدیم که موضوع مهمی نیست. وقتی وارد شدیم، خیلی احترام گذاشت و مودبانه برخورد کرد. من هم دوستان را معرفی کردم؛ ولی خودم را لو ندادم. ایشان گفت: "زحمت شما زیاد شد، فقط خواستم با شما آشنا بشوم و از شما تشکر کنم. ما یک لشکر آدم اینجا آوردیم، ولی به اندازه این اردوگاه شما نتوانستیم به زلزلهزدگان کمک کنیم." برایمان جالب بود که این سرلشکر آدم منصف و مودبی است...»(۳۲) شاید به دلیل همین جایگاه بود که چنانکه سرلشکر سید حسن فیروزآبادی میگوید، فرمانده ژاندارمری منطقه طبس در آن زمان با تهدید خواستار جمع شدن پایگاه امام خمینی بود.(۳۳)
به این ترتیب زلزله طبس به جای اینکه تاثیری منفی در جریان مبارزات ضد رژیم داشته باشد، نه تنها توقفی در مبارزات ایجاد نکرد که حتی در شکلی تازه باعث تداوم آن هم شد. چند ماه پس از زلزله و البته پس از پیروزی انقلاب، کتابی با عنوان «طبس؛ قربانی پیشگام انقلاب» به قلم «محمدرضا زجاجی»، کسی که از نزدیک جریانات پس از زلزله را لمس کرده بود، منتشر شد که در آن به شرح رویدادهای پس از زلزله طبس پرداخته شده است. در مقدمه این کتاب احساس پرشور یک انقلابی نسبت به تاثیر زلزله طبس در جریان انقلاب این طور نمایان است: «... میتوان گفت: مرگ کویر، احیای نهضت اسلامی، و طبس قربانی پیشگام انقلاب، و نقطه بزرگ همبستگی کامل، بین تمامی آحاد ملت شریف ایران بود. و قلبهای پرخروش کویر با نثار خون خود، نهال نهضت را آبیاری کردند. آری طبس، شهادت را با آغوش باز استقبال، و از شوق آزادی و اسلام، خود را به پای انقلاب اصیل مسلمان ایران، و رهبری آن قربان کرد. و خون پاک شهدای زلزله ۲۵ شهریور طبس نهضت را یاری داده، دودمان کثیف پهلوی را همه جا چون سایه مرگ دنبال نموده، و هنوز هم ادامه مسیر میدهد، تا شاه و همسرش و دیگر همدستان خائنش را به خون کشیده، و نابود سازد...»(۳۴)
پینوشتها:
۱- گزارش زلزله ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ طبس و نمودارهای شتاب حرکتی ضربه اصلی و ارقام تصحیح نشده آن، تهیهکنندگان: علیاکبر معینفر و حشمتالله ادیب نظری، مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن وزارت مسکن و شهرسازی، ص۱
۲- همان
۳- روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۷ شهریور ۵۷
۴- روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۵۷
۵- همان
۶- روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۷ شهریور ۵۷
۷- سفیر ۷ هزار روزه (خاطرات سید تقی موسوی درچهای)، به کوشش حسین روحانی صدر، انتشارات سوره مهر، صص ۶۱۴ و ۶۱۵
۸- از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، سازمان انتشارات جاویدان، ص ۷۸۹
۹- عبور از شط شب (خاطرات علیمحمد بشارتی جهرمی)، تدوین: احمد رشیدی، مصاحبهگر: مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص ۱۷۱ و ۱۷۲
۱۰- گنجینه دل: خاطرات سرلشکر دکتر سید حسن فیروزآبادی، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ص۱۴۳
۱۱- غرور و سقوط، سر آنتونی پارسونز، ترجمه: دکتر منوچهر راستین، انتشارات هفته، ص ۱۲۲
۱۲- یاران امام به روایت اسناد ساواک: شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۷۷
۱۳- صحیفه امام، ج۳، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صص ۴۷۴ و ۴۷۵
۱۴- گنجینه دل، ص ۱۴۱
۱۵- خاطرات سید محمدهاشم پوریزدانپرست، ویرایش حمید قزوینی، نوید شیراز، ص ۱۶۱
۱۶- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج۱۲، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۲
۱۷- همان، ص ۳۴
۱۸- اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۵۲۵
۱۹- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج۱۱، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۷۹
۲۰- گام به گام با انقلاب، اکبر خلیلی، ج۱، سروش، ص ۴۳
۲۱- روزنامه اطلاعات، چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۵۷
۲۲- روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۵۷
۲۳- اسناد انقلاب اسلامی، ج۴، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص ۶۷۰ و ۶۷۱
۲۴- گنجینه دل، صص ۱۳۸ و ۱۳۹
۲۵- طبس؛ قربانی پیشگام انقلاب، محمدرضا زجاجی، انتشارات سعید، صص ۱۷۶ تا ۱۸۴
۲۶- همان، صص ۱۸۲ تا ۱۸۴
۲۷- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۱۳، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۳۸۱
۲۸- همان، ص ۴۰۲
۲۹- روزنامه کیهان، حسین صفارهرندی، ۱۰ دی ۱۳۸۲
۳۰- ایرانیها چه رویایی در سر دارند، میشل فوکو، ترجمه حسین معصومی همدانی، هرمس، ص ۱۰
۳۱- یاران امام به روایت اسناد ساواک: شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۵۳
۳۲- خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری، تدوین: مرتضی میردار، ج۱، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۳۴
۳۳- گنجینه دل، صص ۱۳۷-۱۳۶ و ۱۵۵-۱۵۴
۳۴- طبس؛ قربانی پیشگام انقلاب، ص ۲۲
در یک سو حکومت و دولت قرار داشتند. به فرمان شاه، ارتش مامور کمک به زلزلهزدگان و یاری به جمعیت شیر و خورشید سرخ شد و فرح پهلوی هم از همه ایرانیان خواست تا حدی که میتوانند در یاری زلزلهزدگان اقدام کنند.(۳) شاه (به همراه جعفر شریف امامی) و فرح هر کدام به طور جداگانه به بازدید از مناطق زلزلهزده رفتند تا از نزدیک کم و کیف ماجرا را درک کنند. از سوی فرح هیات امنایی به ریاست فریده دیبا تشکیل شد تا به جمعآوری کمکهای افراد و موسسات نیکوکار برای زلزلهزدگان طبس بپردازد.(۴) دربار شاهنشاهی هم اعلام کرد که جشنهای چهارم و نهم آبان ماه (روزهای تولد محمدرضا شاه و پسرش رضا) برگزار نمیشود و هزینه آن جشنها خرج رسیدگی به اوضاع طبس خواهد شد.(۵) از طرف دولت سه روز عزای عمومی اعلام و دستور داده شد در این سه روز موسیقی تمامی برنامههای رادیو و تلویزیون حذف شوند.(۶) اما بعضی بازاریان مخالف برای مقابله با رژیم برعکس عمل کردند و در آن سه روز کسب و کار را تعطیل نکردند: «بعد از یازده روز اعتصاب، درست در همان سه روز عزای عمومی از طرف دولت، بازاریها مغازهها را باز و با پایان سه روز دوباره به حالت اعتصاب درآوردند.»(۷)
با این حال مبارزانی که نسبت به رژیم بیاعتماد بودند، پس از گذشت مدتی از زلزله طبس، رژیم را متهم به سهلانگاری در رسیدگی به آسیبدیدگان کردند: «... گروههای سیاسی و مذهبی، جدا از هم به ضد حمله دست زدند. آنها طی اعلامیههایی دولت را متهم کردند که برای استفاده تبلیغاتی از زلزله طبس، در امر نجات بلادیدگان مسامحه میکند.»(۸)
پایگاه امام؛ جایی برای مبارزه و کمکرسانی
از طرف دیگر علما، روحانیون و مردم مبارز هم بلافاصله پس از زلزله در راه کمکرسانی به هموطنان زلزلهزدهشان قدم گذاشتند. علما با انتشار اطلاعیههایی به همدردی با اهالی جنوب خراسان پرداختند و با اعلام شماره حسابهایی (مثل حکومت) از مردم خواستند که کمکهای خود را از این طریق به دست نیازمندان برسانند. به اینها اعزام هیاتهایی از سوی علما برای کمک به زلزلهزدگان را هم اضافه کنید. آیات عظام شیرازی، گلپایگانی، شریعتمداری، آشتیانی و قمی نمونهای از علمای فعال در این زمینه بودند. جالب است که از شهرهای دور و نزدیک به خصوص شهرهای نزدیک طبس بسیاری از مردم به محض شنیدن خبر زلزله از طریق منابعی مثل مساجد، کمر همت بستند و عازم آن شهر شدند. علیمحمد بشارتی در خاطرات خود با اشاره به زلزله ۲۵ شهریور طبس مینویسد: «همان شب جلسهای در منزل یکی از دوستان، که در میدان خراسان بود، برگزار کردیم و تصمیم گرفتیم که برای کمک به زلزلهزدگان عازم آنجا شویم. هفت، هشت نفر سوار بر دو پیکان عازم شدیم... انبوه مردم از خراسان، سمنان، تهران، اصفهان، فارس، یزد و سایر شهرها آمده بودند تا به زلزلهزدهها کمک کنند... افرادی که آمده بودند تخصصهای متفاوتی داشتند و هر یک بنابر تخصص خود به کمک و یاری مشغول بودند...»(۹) این حکایت خیلیها در روزهای پس از زلزله بود.
اما در اوضاع و احوال بعد از زلزله طبس در کنار نیازهای اولیه، نیازی جدی به حضور روحانیون هم احساس میشد: «... از مهمترین نیازهای روزهای اول مردم زلزلهزده نیاز به روحانی بود؛ برای اقامه نماز میت و غسل و کفن و دفن میتها. البته در طبس با توجه به اینکه اجساد بسیار زیاد بود، معمولا قبرها با بولدوزر یا لودر کنده میشد و تعداد زیادی از اجساد را در داخل قبرها قرار داده و نماز میت برای آنها خوانده میشد. نیاز به روحانی جزء نیازهای بسیار ضروری و اجتنابناپذیر مردم بود و برادران طلبهای که با دلسوزی برای کار امدادی به منطقه آمده بودند، این وظیفه را به خوبی انجام میدادند...»(۱۰) جالب است که رسانههای خارجی هم روحانیون را نخستین گروههایی خواندهاند که برای کمکرسانی عازم طبس شدند. حتی آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس نیز در خاطرات خود به نقش فعال روحانیون و دانشجویان مشهدی و دیگر داوطلبان مخالف رژیم در کمک به زلزلهزدگان و تامین مایحتاج آنها اشاره کرده است.(۱۱)
در یکی از اسناد ساواک مربوط به آیتالله صدوقی آمده: «... فعالیت عوامفریبانه روحانیون در منطقه به حدی است که ماموران دولتی و فرهنگیان و دانشجویان را به طرف آنان جلب نموده، در روستای محمدآباد که در نزدیکی طبس واقع شده فعالیت زیادی به نفع خمینی انجام میگیرد.»(۱۲)
امام خمینی هم روز ۲۷ شهریور در پیامی که به شکلی گسترده در شهرهای مختلف تکثیر شد، به زلزله طبس پرداخت. امام در این پیام از مردم خواست «مستقیما به برادران خود کمک کنند و چیزی به دست عمال دولت ندهند که باز راه برای چپاولگران باز شود» و بر «برادران ایمانی» لازم دانست که «هر چه بیشتر به سرپرستی بازماندگان و تهیه وسایل آسایش برای آنان بشتابند...» امام تذکری هم به مردم داد و با اشاره به اینکه «آنهایی که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را دیروز بیرحمانه قتل عام کرده و ملتی را به عزا نشاندهاند، امروز برای انحراف اذهان به تعزیهسرایی پرداخته و اشک تمساح برای زلزلهزدگان میریزند و عزای ملی اعلام میکنند...»، خطاب به «ملت مسلمان ایران» گفت: «بیدار باشید و زلزله و سیل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نکند؛ و به تبلیغات اغفال کننده دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامی را ادامه دهید، و تا برچیده شدن دستگاه قلدری و استبداد، از قیام خود دست نکشید...»(۱۳)
گروههای مختلف با افکار متفاوت از چریکهای فدائی خلق گرفته تا کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور، در طبس پس از وقوع زلزله اقدام به ایجاد پایگاه کردند. در آن میان پایگاههایی از سوی روحانیون برجسته شکل گرفت که شاخصترین آنها پایگاهی بود که به نام امام خمینی در طبس دایر شد. پایگاهی که در آن تمثالهایی از امام جلب توجه میکرد و روحانیونی مثل صدوقی و هاشمینژاد مسئولیت امور آنجا را به دست داشتند. پایگاه امام به شدت فعال و تاثیرگذار بود و رونقی قابل توجه داشت. ظاهرا خود نمایندگان حکومت در طبس هم به این جایگاه معترف بودند: «مسوول داروخانه شیر و خورشید در طبس به این نتیجه رسیده بود که کار اصلی را در طبس، بیمارستان و درمانگاههای حضرت امام انجام میدهند. بنابراین به ما گفته بود که هر نوع دارویی که نیاز داریم به او سفارش بدهیم تا او از تهران درخواست کند...»(۱۴)
پسلرزههایی به سود انقلاب
پس از زلزله طبس یکی از کسانی که مورد اتهام قرار گرفت فرح پهلوی بود. بعضی از مبارزان اعتقاد داشتند که فرح در بازدیدی که چند سال قبل از طبس داشته بر حفظ بافت قدیم معماری شهر تاکید کرده و خواستار عدم بازسازی آنجا شده بود. حالا با توجه به ویرانیهای زلزله فرح مورد اتهام قرار گرفته بود. «شایعات متعدد حاکی از این بود که فرح همسر شاه با توجه به اینکه در رشته معماری تحصیل کرده، در سفری به طبس در سالهای گذشته دستور داده که معماری طبس حفظ شود و به همین دلیل از بازسازی منازل جلوگیری شده و از آنجا که بیشتر خانهها از خشت و گل بودند، با آمدن زلزله تلفات عظیمی به وجود آمد و مردم بیپناه بهای هنردوستی ملکه کشور را با ۲۵ هزار کشته پرداخت نمودند...»(۱۵)
در میان اتفاقات تاثیرگذار پس از زلزله طبس باید به کشته شدن حجتالاسلام سید مهدی گلپایگانی فرزند آیتالله گلپایگانی در مسیر یزد به طبس هم اشاره کرد. مهدی گلپایگانی که برای کمک به زلزلهزدگان عازم آن شهر بود، در یک سانحه رانندگی تصادف و از دنیا رفت. پس از فوت او مجالس متعددی در گوشه و کنار کشور برای یادبود وی برگزار شد که بسیاری از آنها (چنانکه در مراسم تشییع او هم رخ داد) به محفل و فرصتی برای مبارزه علیه رژیم بدل شدند. در اسناد ساواک به شمار قابل توجهی از این مجالس و اتفاقات بعد از آنها اشاره شده است. تنها به عنوان نمونه در یکی از اسناد آمده: «حدود ساعت ۳۰:۸ روز ۵۷/۷/۲ (۲۵۳۷ شاهنشاهی)، مجلس ختمی به مناسبت فوت سید مهدی گلپایگانی (فرزند آیتالله گلپایگانی) در مسجد جامع شهرستان آباده- استان فارس برگزار گردیده است. مجلس در ساعت ۱۰:۰۰ خاتمه یافته و حدود یک صد نفر از قشریون مذهبی ضمن عبور از خیابان فرح شمالی مبادرت به تظاهرات خیابانی کرده و شعارهای «خمینی رهبر ماست» و «ارتش برادر ماست»، دادهاند. تظاهرکنندگان با همکاری مامورین ژاندارمری متفرق گردیدهاند.»(۱۶) یا در سندی دیگر آمده: «در ساعت ۱۷:۰۰ مورخه ۵۷/۷/۲ به خاطر کشته شدن مهدی گلپایگانی مجلس ختمی از طرف شیخ علی حیدری، سید علیحسین نوروزی معروف به موسوی، حاج جواد رضی و حاج درویش عصاری در مسجد جوانان برگزار گردید. در این مجلس سید علیحسین نوروزی به بالای منبر رفت و در مورد آزادی، جهاد و کشتهشدگان روحانیون در زمان مشروطیت به خاطر دفاع از حقوق مردم و اینکه وظیفه جامعه روحانیت است از ظلم و ستمی که از طرف دولت و مامورین آن اعمال میشود دفاع و جلوگیری نمایند و مردم نیز در این مورد بایستی با روحانیون کمال همکاری را داشته باشند همان طوری که دارند و دستوراتی که امام خمینی میدهد همه به نفع ملت مسلمان ایران است، صحبتهایی نمود.»(۱۷)
جعفر شریف امامی پس از این اتفاق پیام تسلیتی برای آیتالله گلپایگانی فرستاد که پاسخ آیتالله باز در جهت مبارزات بود: «تلگراف تسلیت واصل، تسلی خاطر اینجانب وقتی فراهم میشود که مصائب وارده بر اسلام و قرآن مجید که قلب مبارک حضرت ولیعصر ارواحالعالمین لهالفداء را جریحهدار ساخته، جبران و نظام کامل اسلامی در مملکت فراهم گردد. از خطراتی که به واسطه وضع غیراسلامی آموزش و پرورش و مدارس مختلط و نشریات و مطبوعات گمراه کننده و تلقینات و تبلیغات الحادی و سپاه دانش دختران و پلیس و افسر زن و امور دیگر که شرف و حیثیت و عفت اجتماع را لکهدار نموده و فرزندان عزیز اسلام و تشیع را تهدید میکند به مراتب بیشتر از مرگ فرزندم متاسف میباشم. خداوند متعال همگان را بر آنچه خیر و صلاح و ترقی و آزادی و استقلال جامعه مسلمان در آن است هدایت فرماید.»(۱۸) فضای مراسمی که برای چهلم کشتهشدگان طبس برگزار شد هم وضعیتی مشابه فضای مراسم یادبود سید مهدی گلپایگانی داشت.
در حال و هوای پس از زلزله طبس شایعهای شکل گرفت که بر طبق آن این زلزله ناشی از دفن زبالههای اتمی تلقی شد. در گزارشی مربوط به سه روز بعد از زلزله از قول یکی از روحانیون تبریز، محمدعلی قاضی طباطبایی آمده: «از آن موقع که زبالههای اتمی ۳۳ کشور دنیا را در کویر لوت و اطراف طبس دفن کردند، آنجا مرتبا زلزله میشود، چون همان زبالهها منفجر میشوند. قبل از آن هم یک شهر چند هزار نفری را به کشتن دادند. اینها در نتیجه خیانتهای آنها است و بعدا اعلام میکنند اینجا سابقه زلزله وجود دارد، در صورتی که سابقه زلزله از همان روزی است که زبالههای اتمی را آنجا دفن کردهاند.»(۱۹) اکبر خلیلی در کتاب «گام به گام با انقلاب»، وجود این شایعه را تائید میکند: «... عدهای این زلزله را مستقیما به شاه نسبت میدهند و نظرشان این است که شاه به دولت آمریکا اجازه داده است تا فضولات اتمی را در کشور ما دفن کنند و این موجب چنین خرابیهایی شده است و گروهی میگویند این موضوع عمدی بوده و فضولات اتمی دارای شاستیهای انفجار هستند که مخصوصا شاه آنها را منفجر کرده تا افکار عمومی را به یک حادثه طبیعی جلب کند و این موضوع موقعی قوت میگیرد که یک فیزیکدان آلمانی نتیجه زلزله طبس را از عکسالعملهای مواد اتمی در خاورمیانه اعلام و آن را به اثبات میرساند...»(۲۰)
داستان این فیزیکدان آلمانی را در خبرهای بعد از وقوع زلزله به نقل از خبرگزاری فرانسه میتوان یافت: «پروفسور هانیز کامینسکی مدیر رصدخانه بوخوم آلمان غربی دیروز صریحا اظهار داشت که زلزله وحشتناک اخیر در ایران نتیجه انفجار یک بمب اتمی زیرزمینی شوروی در سیبری بوده است. پروفسور کامینسکی اعلام کرد شواهدی در دست دارد که وجود ارتباط بین انفجار یک بمب اتمی زیرزمینی در سمیپالانتیک (غرب سیبری) را و زمینلرزه وحشتناکی که در فاصله ۳۶ ساعت دورتر از محل انفجار اتمی شوروی در ایران روی داده است ثابت میکند.»(۲۱) البته مسئولان مرتبط در شوروی بلافاصله این موضوع را تکذیب کردند و گفتند کسانی که این قبیل اظهارنظرها را میکنند ظاهرا به هیچ وجه اطلاعی از زمینشناسی ندارند.(۲۲)
در متن گزارشی مربوط به اوایل آذرماه سال ۱۳۵۷، درباره دفن زبالههای اتمی در کویر ایران که عنوان «جامعه روحانیت طبس» در پایین آن به چشم میخورد، خطاب به امام به همین موضوع پرداخته شده: «همان گونه که مستحضر هستید در حدود یک سال قبل، ایران یک قرارداد اتمی با کشورهای امپریالیستی سوئد، آلمان غربی، آمریکا و اتریش به امضا رساند که بر اساس آن غربیها بتوانند زبالههای اتمی خود را در کویر مرکزی ایران دفن کنند. در رابطه با این موضوع یک شرکت خارجی در تاریخ ۱۸ فروردین سال ۵۷ در طبس و اطراف آن مشغول به کار شد... همه چیز عادی بود تا آنکه شامگاه شنبه ۲۵ شهریورماه پیش آمد که ناگهان در ساعت ۷/۵ به فاصله دو ثانیه طبس و توابع آن با خاک یکسان شد و ۲۷ هزار نفر انسان مظلوم حاشیه کویر قربانی یک توطئه بینالمللی شدند. مردم طبس معتقدند که این حادثه یک حادثه طبیعی نبوده و بر اثر یک آزمایش اتمی [که] در کویر ایران انجام شده صورت گرفته است...»(۲۳) بعد هم دلایلی برای تائید این ادعا ارائه شده است. در خاطرات سرلشکر فیروزآبادی(۲۴) و همچنین کتاب «طبس قربانی پیشگام انقلاب»(۲۵)، هم به این موضوع پرداخته شده است. در کتاب «طبس قربانی پیشگام انقلاب» حتی متن اسنادی از موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران ارائه شده که در آنها زلزله طبس را زلزلهای طبیعی اعلام کردهاند.(۲۶)
در فضای مبارزاتی سال ۵۷ حتی برپایی یک نمایشگاه عکس از زلزله طبس هم میتوانست به محلی برای مقابله با رژیم تبدیل شود. مهرماه آن سال نمایشگاه عکسی با عنوان زلزله طبس در دانشگاه پهلوی شیراز برگزار شد که در واقع تبدیل به فرصتی برای مبارزات دانشجویان علیه رژیم شد. ساواک در گزارشی به توصیف بعضی از عکسهای آن نمایشگاه پرداخته و به عنوان نمونه آورده: «... زیر عکسی نوشته شده بود خانههای دولتی زلزله طبس آسیب ندیدند ولی خانههای مردم ویران شد... روی تابلوی بزرگی نوشته شده- استثمار- طبس- استعمار... عکسی از سربازان مشاهده شد که چادری برای خودشان برپا کرده بودند و زیر آن نوشته شده بود این است کمک ارتش و کد ۶۶ به مردم.»(۲۷) در گزارشی دیگر هم حکایت نمایشگاه عکس طبس این طور منعکس شده است: «در نمایشگاه عکس زلزله طبس در داخل دانشکده ادبیات شعار مضره بر علیه کد ۲۶ نوشته شده، ضمنا ورود عموم به نمایشگاه فوق آزاد است و طلاب و طبقات مختلف از آن دیدن مینمایند و آن محل مرکز توزیع اعلامیه مضره و تبلیغات سوء شده است.»(۲۸)
خط فاصلهای که پررنگ شد
به هر حال زلزله طبس خط فاصله میان مبارزان و رژیم را پررنگتر کرد: «در واقعه طبس، شکاف میان دولت و ملت چنان عمیق بود که هر کس به این منطقه پای میگذاشت، حضور دو حاکمیت را در آنجا به خوبی حس میکرد...»(۲۹) به قول میشل فوکو که همزمان با زلزله طبس سفری به ایران داشت، زمینی که لرزید دو اردوی متخاصم را بهتر از همیشه مشخص ساخت.(۳۰) چنانکه به نظر میرسد اردوی مبارزان در امدادرسانی نسبت به حکومت شرایط مساعدی داشت: «یکی از خبرنگاران، در گزارش تلفنی خود که از مشهد مخابره کرد، و به دلیل ماده ۵ قانون حکومت نظامی و سانسور مطبوعات تنها در آرشیو کیهان بایگانی شده، گفت: با وجود نیاز شدید که مردم به کمک دارند، چندان تمایلی به قبول کمکهای دولت نشان نمیدهند اما وجود آیتالله صدوقی- که از سوی امام خمینی(س) به منطقه آمده است- آنقدر موثر است که مردم تمام خواستهای خود را با ایشان مطرح میکنند.»(۳۱)
حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری که در زمان زلزله طبس برای کمکرسانی حضور داشت، در خاطرات خود از زلزله طبس اشارهای به پایگاه امام خمینی در آن روزها دارد: «یک روز سرهنگی که رئیس شهربانی طبس بود به سراغمان آمد. گفتیم: "جناب سرهنگ چه شده؟"، گفت: "سرلشکر صانعی، فرمانده لشکر شما را خواسته." اول ترسیدیم، بعد سه تایی بلند شدیم رفتیم. به جلوی چادر که رسیدیم دیدیم روی میز این آقا میوه و بیسکویت است. فهمیدیم که موضوع مهمی نیست. وقتی وارد شدیم، خیلی احترام گذاشت و مودبانه برخورد کرد. من هم دوستان را معرفی کردم؛ ولی خودم را لو ندادم. ایشان گفت: "زحمت شما زیاد شد، فقط خواستم با شما آشنا بشوم و از شما تشکر کنم. ما یک لشکر آدم اینجا آوردیم، ولی به اندازه این اردوگاه شما نتوانستیم به زلزلهزدگان کمک کنیم." برایمان جالب بود که این سرلشکر آدم منصف و مودبی است...»(۳۲) شاید به دلیل همین جایگاه بود که چنانکه سرلشکر سید حسن فیروزآبادی میگوید، فرمانده ژاندارمری منطقه طبس در آن زمان با تهدید خواستار جمع شدن پایگاه امام خمینی بود.(۳۳)
به این ترتیب زلزله طبس به جای اینکه تاثیری منفی در جریان مبارزات ضد رژیم داشته باشد، نه تنها توقفی در مبارزات ایجاد نکرد که حتی در شکلی تازه باعث تداوم آن هم شد. چند ماه پس از زلزله و البته پس از پیروزی انقلاب، کتابی با عنوان «طبس؛ قربانی پیشگام انقلاب» به قلم «محمدرضا زجاجی»، کسی که از نزدیک جریانات پس از زلزله را لمس کرده بود، منتشر شد که در آن به شرح رویدادهای پس از زلزله طبس پرداخته شده است. در مقدمه این کتاب احساس پرشور یک انقلابی نسبت به تاثیر زلزله طبس در جریان انقلاب این طور نمایان است: «... میتوان گفت: مرگ کویر، احیای نهضت اسلامی، و طبس قربانی پیشگام انقلاب، و نقطه بزرگ همبستگی کامل، بین تمامی آحاد ملت شریف ایران بود. و قلبهای پرخروش کویر با نثار خون خود، نهال نهضت را آبیاری کردند. آری طبس، شهادت را با آغوش باز استقبال، و از شوق آزادی و اسلام، خود را به پای انقلاب اصیل مسلمان ایران، و رهبری آن قربان کرد. و خون پاک شهدای زلزله ۲۵ شهریور طبس نهضت را یاری داده، دودمان کثیف پهلوی را همه جا چون سایه مرگ دنبال نموده، و هنوز هم ادامه مسیر میدهد، تا شاه و همسرش و دیگر همدستان خائنش را به خون کشیده، و نابود سازد...»(۳۴)
پینوشتها:
۱- گزارش زلزله ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ طبس و نمودارهای شتاب حرکتی ضربه اصلی و ارقام تصحیح نشده آن، تهیهکنندگان: علیاکبر معینفر و حشمتالله ادیب نظری، مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن وزارت مسکن و شهرسازی، ص۱
۲- همان
۳- روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۷ شهریور ۵۷
۴- روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۵۷
۵- همان
۶- روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۷ شهریور ۵۷
۷- سفیر ۷ هزار روزه (خاطرات سید تقی موسوی درچهای)، به کوشش حسین روحانی صدر، انتشارات سوره مهر، صص ۶۱۴ و ۶۱۵
۸- از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، سازمان انتشارات جاویدان، ص ۷۸۹
۹- عبور از شط شب (خاطرات علیمحمد بشارتی جهرمی)، تدوین: احمد رشیدی، مصاحبهگر: مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص ۱۷۱ و ۱۷۲
۱۰- گنجینه دل: خاطرات سرلشکر دکتر سید حسن فیروزآبادی، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ص۱۴۳
۱۱- غرور و سقوط، سر آنتونی پارسونز، ترجمه: دکتر منوچهر راستین، انتشارات هفته، ص ۱۲۲
۱۲- یاران امام به روایت اسناد ساواک: شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۷۷
۱۳- صحیفه امام، ج۳، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صص ۴۷۴ و ۴۷۵
۱۴- گنجینه دل، ص ۱۴۱
۱۵- خاطرات سید محمدهاشم پوریزدانپرست، ویرایش حمید قزوینی، نوید شیراز، ص ۱۶۱
۱۶- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج۱۲، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۲
۱۷- همان، ص ۳۴
۱۸- اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۵۲۵
۱۹- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج۱۱، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۷۹
۲۰- گام به گام با انقلاب، اکبر خلیلی، ج۱، سروش، ص ۴۳
۲۱- روزنامه اطلاعات، چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۵۷
۲۲- روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۵۷
۲۳- اسناد انقلاب اسلامی، ج۴، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص ۶۷۰ و ۶۷۱
۲۴- گنجینه دل، صص ۱۳۸ و ۱۳۹
۲۵- طبس؛ قربانی پیشگام انقلاب، محمدرضا زجاجی، انتشارات سعید، صص ۱۷۶ تا ۱۸۴
۲۶- همان، صص ۱۸۲ تا ۱۸۴
۲۷- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۱۳، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۳۸۱
۲۸- همان، ص ۴۰۲
۲۹- روزنامه کیهان، حسین صفارهرندی، ۱۰ دی ۱۳۸۲
۳۰- ایرانیها چه رویایی در سر دارند، میشل فوکو، ترجمه حسین معصومی همدانی، هرمس، ص ۱۰
۳۱- یاران امام به روایت اسناد ساواک: شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۳۵۳
۳۲- خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری، تدوین: مرتضی میردار، ج۱، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۳۴
۳۳- گنجینه دل، صص ۱۳۷-۱۳۶ و ۱۵۵-۱۵۴
۳۴- طبس؛ قربانی پیشگام انقلاب، ص ۲۲