ஜ۩۩ஜ گفتگـــــــــــوی آزاد 158(2 )ஜ۩۩ஜ

[Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ]

آقا نگین این چیزارو :|

من خونه تنهام >_<

جیغغغ تارا من یه بار خوابیده بودم تو خواب و بیداری بودم یکی گفت پاشو دیگه چقد میخوابی ..

بعدش خیلی محو بود اصن نمیتونستم تشخیص بدم کیه

فقد دیدم رفتش سمت آشپزخونه ..

ولی وقتی رفتمـ آشپزخونه هیچکی نبود اونجا S: ..

بعدش هم رفتم دیدم همه تو خونه خوابن S:

هیچی دیگه رفتمـ بغل مامانمـ خوابیدم :|||

[† αƖιєη †]

دیدین .گفتم خونمون جن داره :||  0_0

یه چیزه سفیدی از بالا سرم رد شد منم جیغ زدم .. |:

همه ریختن تو اتاقم :|

گفتن چی شده ؟ :|

نمی تونستم بگم جن دیدیم الان میگن این دیوونه و ترسو و .. اصد *._.*

گفتم‌ سوسک دیدم :||||||

الان همه دمپایی به دست تو اتاقمن :|

عجب *** خوردما :|

واقنـی دیدی ؟! O_O

اون عقده ای هارو میکنیم تو  ک** سگ ،در میاریم!
اشکال ناره،تو فقد لش بیار|:

عشقی تو که :*

نه ولی خداییش .. پوففف .. !

وییی ... ._.

اره فاطمه ..

هر وقت راجبه جن صحبت میکنم همشون ظاهر میشن :/

فاطی شاید باورت نشه 0_0

ولی یه شب که رومو کرده بودم به دیوار رو تخت دراز کشیده بودم ..

فهمیدم یکی دستشو گذاشته رو شونم .. 0_0

م3 سگ  داشتم میلرزیدم ..

از ترس به رویه خودم نیاوردم ._.

ویییی :$

تو نمی ترسی ؟ .-.

اصلا اعتقاد داری ؟ .-.

جیییییییییییییییییییییییییییییییییغ >_<


نگوووودیه مگه خونتونو چن ساله ساختن!


جنا تو نو اذیت میکنی عایا؟

نا نا نا ..

اپارتمانه نو سازه :$

تا حالا پیش نیومده دیگه که جنا اذیتم کنن :|

فقطه فقط دو بار ._.

الان و قبلا ._. :|

[Shadow of Death]

فسسسسسسسسس
سلام بر همه

[T!K TA∀K]

سلام چه خبره؟

[~KiAηA~]

دیدین .گفتم خونمون جن داره :||  0_0

یه چیزه سفیدی از بالا سرم رد شد منم جیغ زدم .. |:

همه ریختن تو اتاقم :|

گفتن چی شده ؟ :|

نمی تونستم بگم جن دیدیم الان میگن این دیوونه و ترسو و .. اصد *._.*

گفتم‌ سوسک دیدم :||||||

الان همه دمپایی به دست تو اتاقمن :|

عجب *** خوردما :|

واقنـی دیدی ؟! O_O

اون عقده ای هارو میکنیم تو  ک** سگ ،در میاریم!
اشکال ناره،تو فقد لش بیار|:

عشقی تو که :*

نه ولی خداییش .. پوففف .. !

وییی ... ._.

اره فاطمه ..

هر وقت راجبه جن صحبت میکنم همشون ظاهر میشن :/

فاطی شاید باورت نشه 0_0

ولی یه شب که رومو کرده بودم به دیوار رو تخت دراز کشیده بودم ..

فهمیدم یکی دستشو گذاشته رو شونم .. 0_0

م3 سگ  داشتم میلرزیدم ..

از ترس به رویه خودم نیاوردم ._.

ویییی :$

تو نمی ترسی ؟ .-.

اصلا اعتقاد داری ؟ .-.

هومم،آره آره!
من یه بار خونه تنها بودم،چراغ اتاق اول روشن بودا،بعد رفتم حیات،اومدم دیدم خاموشه|:
یه بارم خابیده بودم،داشتم به پنجره نگا میکردم،احساس کردم یکی از تو باغچه رد شد|:
از ترس رفتم تو تخت داداشم خوابیدم|:

ویییی :$

پس منو درک میکنی :$

ای خدا ._.

عجب جنایه پف**** ین نا ._.

من خواب گربه زیاد میبینم!
یه بار خواب دیدم یه گربه داره منو میبره،سریع بیدار شدم،خالم گف میخواستن منو ببرن!
بعضیاشون خوبن|:

---

مرزاد از دنیا عقبه|:

تا حالا قرآن خوندی؟؟
جن وجود داره|:

شمایی که قرآن خوندی باید بدونی جایی که آهن هست جن نیست :v

این خرافاته|:

[~Mahnaz~]

+18......0__0
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.gerishna.com/wp-content/uploads/2013/12/gen.jpg

بمیریع




مگه تو چن سالتع

---

منکه رفتم بای


بعضی ها نمیزارن ما امشب بخواااااااااااااابییییییییییییم

تو خجــآلت نمیکشــی عکسـآیه +18 میبینــی؟! (:

[Shadow of Death]

به به دارین از جنای خونتون تعریف میکنین
منم دو سه باری تا مرز سکته رفتم

[MOHSENEBRAHIMI]

بای بکس...

[~Mahnaz~]

یه ســری با پسرخـآلم فیلـم جنـی دیدمـ.....


هیچی دیگــه چـآره ای ندآشتم جز این کــه بغلش کنـم نمیرم از ترسـ....

اونم خر کیف شده بود من بغلش بــودم! (:

[Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ]

بای بکس...

بمون محسن وـاس تو همـ داستان تعریف کنیمـ شب خوابت نبره ! ._.