01-07-2014، 21:55
تاریخ ایرانی: احمد قوامالسلطنه، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی تاریخ معاصر ایران است که در فاصله ۳۵ سال، پنج بار نخستوزیر شد. شرایط ویژهای که احمد قوام در آن به نخستوزیری رسید و همچنین عملکردش در آن پنج دوره، او را به یکی از جنجالیترین چهرههای سیاسی ایران تبدیل کرد.
اخیرا کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» به کوشش غلامحسین میرزا صالح منتشر شده که خاطرات این سیاستمدار را از دورهٔ چهارم نخستوزیریاش در برمیگیرد. میرزا صالح ۱۶ سال پیش بخشی از خاطرات قوام را با عنوان «خاطرههای وزیر کار قوام» چاپ کرد، اما آن خاطرهها و روزنوشتهای احمد قوام بود، نه وزیر کار او. به گفتهٔ او، شرح این ماجرا که چه شد در آن سال خاطرههای قوام با عنوان وزیر کار وی منتشر شد، طولانی است. غلامحسین میرزا صالح گفته که این خاطرات را که به شکل دستنویس بوده از سلمان بهبودی، یکی از کارگزاران دوره پهلوی دریافت کرده است. به گفتهٔ او قوام این یادداشتهای روزانه را در مدت کوتاه اقامتش در پاریس نوشته بود، زمانی که از نخستوزیری، عزل و از ایران خارج شده بود.
در کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» بیشتر با ماجراهای مربوط به فرقه دموکرات آذربایجان، مذاکرات با استالین درباره امتیاز نفت شمال و خروج نیروهای نظامی این کشور از ایران روبهرو میشویم.
کتاب، با مقدمهای مفصل با عنوان «نظری به یادداشتهای قوامالسلطنه» آغاز میشود که در آن راوی (که میرزا صالح او را «یکی از دوستان قوامالسلطنه» معرفی کرده) ضمن اشارههایی به خاطرات قوام، تحلیل خود را از شرایط و گفتههای او مینویسد: «نخستین برخورد استالین با قوامالسلطنه بسیار زننده بود و شاید طرز برخورد قوامالسلطنه نیز نزد استالین زننده به نظر میرسید، زیرا استالین قبل از آنکه قوام را ببیند او را یک نخستوزیر ضعیف و دستنشانده که صدارت خود را باید مدیون روسها بداند میشناخت، ولی در این ملاقات استالین خود را با یک شخصیت باهوش و جدی روبهرو دید، با این حال قیافهٔ خود را بیش از پیش خشن کرد.» (ص۳۷)
شوروی و حکومت خودمختار پیشهوری
قوامالسلطنه در ابتدای خاطراتش، به شرایط سیاسی کشور در زمانی که او برای چهارمین بار نخستوزیری را پذیرفت، میپردازد. پیشهوری دولتی در داخل دولت ایران تشکیل داده و وزیرانی نیز تعیین کرده و برای حفظ حکومت خود ارتش مستقلی به نام «فدائیان فرقه» با اونیفورم مخصوص سربازان ارتش سرخ به وجود آورده بود. در همان زمان که قشون فرقهٔ دموکرات در سراسر خاک آذربایجان و زنجان تمرکز یافت، سران فرقه به وسیلهٔ رادیو تبریز با جسارت و بیپروایی با دولت مرکزی به جنگ سرد پرداخت. با این احوال و با توجه به لغو قوانین کشوری و سلب مالکیت از افراد و اشتراکی کردن مزارع، دیگر کسی نبود که بتواند آذربایجان را جزو خاک ایران محسوب دارد.
در کردستان نیز وضع جز این نبود. قاضی محمد، پا را از این حد فراتر نهاد و عنوان رئیسجمهور بر خود گذاشت. در تهران حزب توده و شورای متحدهٔ مرکزی قدرت بسیاری کسب کرده بودند. رضا روستا دبیر شورای متحدهٔ مرکزی به اتکای ۲۴۰ هزار کارگر ایرانی که در سندیکاها و اتحادیههای وابسته به شورای متحده متشکل شده بودند و با پشتیبانی لوئی سایان دبیرکل فدراسیون سندیکاهای کارگری جهان که در آن تاریخ هنوز ماهیت کمونیستی خود را آشکار نکرده بود، در امور و شئون مختلف اجتماعی مداخله و اخلال میکرد.
در تهران و سایر نقاط کشور سازمانهای حزب توده قدرت رعبآمیزی کسب کرده و علنا به رتق و فتق امور مشغول بودند و کسی را در مقابل اینان یارای ایستادگی و مخالفت نبود، حتی افراد نظامی و پلیس و ژاندارم از برخورد و معارضه با آنان از خود احتیاط نشان میدادند.
اما قوام نه این شرایط دشوار، بلکه «عداوت و مخالفت جدی» سر ریدر بولارد، سفیر انگلیس با خود را به عنوان مانع اصلی پیش رویش مطرح میکند و میگوید: «نمایندگان اکثریت مجلس، با اطلاع از این سابقهٔ خصومت کوشش داشتند با استفاده از آن زمامداری من را منتفی سازند و یا لااقل موفقیت من را برای مدتی به تاخیر اندازند و در این میانه راهی برای سازش با من پیدا کنند.»
قوام مدعی است که با «قدرت و درایت خاص خودش» کلیهٔ تدابیر این عده عقیم ماند و او زمام امور را در دست گرفت: «علت مخالفت بولارد با من نیز این بود که در اواسط سال ۱۳۲۱ که پس از ۲۰ سال دوباره نخستوزیر شدم، روزی بولارد ضمن تعیین وقت قبلی به ملاقاتم آمد و صورت هفتاد و چند نفر از رجال ایرانی را که منجمله سپهبد زاهدی نخستوزیر سابق، سپهبد آقاولی رئیس فعلی بانک سپه، سرلشکر بقائی سناتور انتصابی، علی هیات رئیس سابق دیوان کشور، ابوالقاسم کاشانی، امیر همایون بوشهری و شریف امامی و عدهای دیگر بودند به من تسلیم کرد و با خشونت اظهار داشت که این افراد مطابق گزارشات صحیحی که به دولت امپراتوری انگلستان رسیده است با دولت آلمان هیتلری رابطهٔ صمیمانهای داشته و با ماموران ستون پنجم که برای خرابکاری در حمل مواد جنگی به روسیهٔ شوروی در ایران باقی ماندهاند، همکاری مینمایند و چون ممکن است با نفوذهای شخصی و فامیلی که این اشخاص در کشور دارند در برنامهٔ پیشرفت کار متفقین خللی وارد آورند، از جنابعالی میخواهم که این اشخاص را در ظرف مدت بیست و چهار ساعت به وسیلهٔ پلیس ایران دستگیر ساخته و به ماموران سیاسی ارتش انگلیس تسلیم نمایید. من در جواب اظهار داشتم که اولا سفارت انگلیس بایستی تمام مدارک ادعای خود را در اختیار دولت ایران بگذارد، تا پس از رسیدگی در صورتی که وجود رابطهٔ غیرمعمولی این اشخاص با بیگانگان بر دولت ایران محرز شود، به توقیف آنها اقدام نماید، و الا به صرف ادعا و یا خواهش سفارت، دولت نمیتواند عدهای از شخصیتهای ایرانی را که هر کدام مقام و موقعیتی در اجتماع دارند به صرف تهمت همکاری با خارجی توقیف نماید. ثانیا در صورت احراز تقصیر، دولت ایران هیچگاه نخواهد توانست آنها را برای بازپرسی تحویل افسران انگلیسی نماید، زیرا توقف قشون انگلیس در ایران به موجب یک معاهدهٔ رسمی به عنوان قشون دوست و متفق است و نه ارتش فاتح، در این صورت افرادی که پس از احراز تقصیر توقیف خواهند شد بایستی به وسیلهٔ بازپرسهای ایرانی استنطاق و در صورت لزوم محاکمه شوند، منتها دولت ایران ممکن است برای ابراز حسن نیت موافقت نماید که یک افسر انگلیسی با مترجم به عنوان مستمع، هنگام بازپرسی حضور داشته و جریان امور را از نزدیک نظاره نماید.» (ص۱۴۸)
این تنها باری نیست که قوام از درایت و کیاست خود تعریف میکند. او حتی میگوید که با قطعی شدن نخستوزیریاش «دولتین انگلیس و آمریکا متوجه شدند مرحلهٔ جدیدی در تاریخ ایران پیش آمده است و با کمترین غفلت از جریان حوادث نتایج نامطلوبی را به بار میآورد و به همین مناسبت هر دو دولت، با دو جهت فکری متفاوت، بر آن شدند که سفرای خود را در آستانهٔ تحولات سیاسی جدید تغییر دهند.» (ص۱۷۴)
سفر به مسکو و مذاکره با استالین
یکی از نقاط عطف زندگی سیاسی احمد قوام، مذاکرات او با ژوزف استالین، رهبر وقت شوروی و تدبیر او در بازگرداندن آذربایجان به ایران و خودداری از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی بود. در زمانی که در تهران، شاه جوان و ضعیف بر تخت بود و ایران در جهانِ پس از جنگ جهانی دوم، کشوری شکستخورده محسوب میشد، نقش قوامالسلطنه در کنترل سلسله حوادثی که تمامیت ارضی کشور را تهدید میکرد، بسیار برجسته میکند. جدای از اغراقها، مذاکرات نفسگیر قوام با استالین در مسکو نهایتا به نتیجهای رسید که کورسوی امیدی از غرور ملی را در دل ایرانیان زنده کرد.
قوام در ابتدای سفر، ذهنیتی خوشبینانه از میزبان خود داشت، چنان که مینویسد: «روز سهشنبه ۳۰ بهمن ماه ۱۳۲۴ وارد پایتخت کشور بزرگ همسایه شدیم. در حین ورود به مسکو جناب مولوتف با هیات کمیسرهای ملی و سفرای خارجه برای استقبال آمده بودند و در فرودگاه منتظر ورود ما بودند و ما را با کمال احترام و مهربانی پذیرفتند و گارد احترام مراسم تجلیل به عمل آورد و موزیک نظامی سلام شاهنشاهی و سلام شوروی را نواخت. بعد از رژه گارد احترام و تعارف با پیشوازکنندگان اینجانب را در عمارتی زیبا که پیش از من آقایان چرچیل و ژنرال دوگل و بنش در آنجا اقامت ورزیده بودند جا دادند و قسمتی از مهمانخانه ناسیونال مسکو را در اختیار هیات ما گذاشتند و تمام وسایل مهماننوازی را برای ما فراهم آوردند.» (ص۳۴)
اما رفتار استالین در اولین دیدارش با قوام، او را ناامید کرد. او این اتفاق را اینچنین شرح میدهد: «عصر روز دوم اسفند ۱۳۲۴ بنا به دعوتی که از جانب استالین به عمل آمده بود به تنهایی به ملاقات ژنرالیسم استالین به کاخ کرملین رفتم، ولی این ملاقات اثر بسیار نامطلوبی در من بر جای گذاشت و شاید اعتمادم را در صداقت و صمیمیت روسها نسبت به ایران متزلزل یافتم. من با نیتی پاک و ضمیری روشن برای حل و فصل قضیهٔ ایران به مسکو رفته بودم و انتظار داشتم در ملاقاتهایی که با سران شوروی دست میدهد، آنها با نخستوزیری چون من که در روابط بینالمللی استقلال دارد و از سیاست خاصی متابعت نمیکند، با روشی دوستانه و مساعد وارد بحث و مذاکره شوند. لیکن استالین در نخستین ملاقات آمرانه و تحکمآمیز سخن گفت و این کاملا مخالف انتظار و توقع من بود، خاصه اینکه هرگز حاضر نمیشدم با رئیس دولت کشوری دیگر، هرچقدر هم که بزرگ و مقتدر باشد، جز با رعایت احترام متقابل مجالست و گفتوگو کنم. در همان جلسهٔ اول استالین علاوه بر آنکه با صراحت تمام اعطای امتیاز نفت شمال را به مدت پنجاه سال خواستار شد، در جواب سوال من دربارهٔ تاریخ تخلیهٔ ایران از قوای سرخ پاسخ صریحی نداد و آن را منوط به فرا رسیدن زمان مناسب کرد. دریافتم که اعتمادم نسبت به سیاست روسها و حسن نیت ایشان تا حدی اشتباهآمیز بوده است و در همان لحظه از آمدن به مسکو برای مذاکره با روسها، در دل احساس ندامت و پشیمانی کردم.»
با این وجود قوامالسلطنه کوشید در دیدارهای بعدی نظر استالین را عوض کند. او معتقد بود که ناراحتی او، باعث تغییر رفتار استالین شد: «اما استالین که یک گرجی بسیار زیرک و باتجربه بود، معمولا با سران کشورهای دیگر و نمایندگان آنها با شدت و خشونت مطلب را عنوان میکرد. اگر شدت لحن او موثر میافتاد که فبهوالمطلوب، وگرنه فورا تغییر روش میداد و از در محبت و ملایمت درمیآمد. در مورد من نیز استالین به عصبانیت و ناراحتی درونیم پی برد و دانست که در ملاقاتهای بعدی خشونت و تهدید را نباید نسبت به رئیس هیات نمایندگی ایران ادامه دهد؛ زیرا امکان داشت برنامهٔ اقامت خود را در مسکو قطع کنم و با یاس از کنار آمدن با سران شوروی، در روش سیاسی خود تغییر محسوس بدهم و به اتکای دول غربی موضوع شکایت ایران را در سازمان ملل متحد به طور جدی تعقیب نمایم و افکار جهانیان را با طرح دعوی در شورای امنیت و جلسات رسمی سازمان ملل متحد، علیه دولت اتحاد شوروی برانگیزم. بدین جهت پس از مشورت با مولوتف، در جلسات بعد کلام استالین تغییر یافت و در مقابل مردی سرکش و مقاوم به ملایمت گرایید. استالین این بار به جای مطالبهٔ امتیاز نفت شمال، موضوع تشکیل شرکت مختلط ایران و شوروی را در استخراج نفت شمال پیش کشید و تخلیهٔ تدریجی قوای شوروی را از ایران مشروط به این کرد که دولت ایران با سران فرقهٔ دموکرات آذربایجان با مدارا و مسالمت رفتار نماید.» (صص۱۸۳-۱۸۲)
قوامالسلطنه همانطور که در تاریخ ثبت شده، با اتکا به یک ترفند توانست از اعطای نفت امتیاز نفت شمال جلوگیری کند. او در دیدار با استالین به مصوبهٔ مجلس شورای ملی اشاره کرد و گفت که «به حکم قانونی که اخیرا از مجلس شورای ملی گذشته است نمیتوانم وارد مذاکره بشوم، زیرا مسوول خواهم شد مگر اینکه مجلس شورای ملی ایران قانون مزبور را لغو نماید.» این قانون در مجلس چهاردهم به پیشنهاد دکتر مصدق به تصویب رسیده بود.
قوام ادامه میدهد: «آنگاه ژنرالیسم استالین با مراجعه به کتابی که در برابرش بود گفت که بعد از جنگ بینالمللی هیات اعزامی ایران در پاریس تقاضاهایی بر ضد منافع شوروی کرد و نشان داد که سیاست دولت ایران در آن قرن هم نسبت به ما خصمانه بود. در جواب گفتم این عمل در نتیجهٔ تشنجی بود که از اقدامات شدید دولت تزاری روسیه در ایران حاصل شده بود که از جملهٔ آن اقدامات خونریزی و به دار آویختن آزادیخواهان من جمله ثقهالاسلام روحانی بزرگ و آزادیخواه ایران در روز مقدس عاشورا بود. پس این عمل نمیتواند نمونهٔ سیاست اساسی ایران نسبت به شوروی ملحوظ گردد، چنان که تا رژیم تزاری رفت و آزادیخواهان روسیه شوروی بر سر کار آمدند دولت و ملت ایران فورا دست دوستی به سوی دولت شوروی دراز کرد و آن دولت را پیش از دیگران شناخت و معاهدهٔ ۱۹۲۱ در تحت لوای لنین پیشوای بزرگ بین دو کشور منعقد گشت. اما آنچه راجع به مادهٔ ششم این معاهده فرمودید حکم مادهٔ مزبور و مراسلهٔ متمم سفیر شوروی در ایران در همان زمان با کمال صراحت حق اقامت به قوای شوروی را در موقعی میدهد که مرزهای دولت شوروی به وسیلهٔ دولت ثالثی از طریق ایران مورد تهدید واقع شود و پس از اخطار دولت شوروی و دولت ایران نتواند از آن جلوگیری کند، در صورتی که در حال حاضر چنین تهدیدی وجود ندارد.»
اما این همهٔ تکاپوی قوام نبود، او در مسکو نیز به استالین نامهای محرمانه نوشت و بار دیگر بر خواستههایش تاکید کرد: «چنان چه در موقع مذاکرات روز ۲۳ فوریه خاطرنشان نمودم حل مشکلاتی که فعلا در ایران پیشآمد نموده و مهمترین آنها مربوط به انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی و جریان حوادث آذربایجان ایران است ارتباط کامل با موضوع تخلیهٔ ایران از قوای شوروی و سایر متفقین دارد، زیرا برای انجام هر گونه اصلاحات در زمینهٔ روابط سیاسی و اقتصادی فیمابین دو کشور باید طرحهای مربوطه تنظیم و به تصویب مجلس شورای ملی برسد و تا زمانی که قوای متفقین خاک ایران را تخلیه ننماید، به موجب قانون منع انتخابات که در مجلس چهاردهم دورهٔ گذشته، انتخابات دورهٔ پانزدهم مجلس صورت نخواهد گرفت. بنابراین اگر دولت اتحاد جماهیر شوروی واقعا متمایل باشد که با دولت فعلی از طریق دوستانه همکاری کند و در راه دفع محظورات و مشکلات موجوده کمک نماید و اصلاح روابط ایران و شوروی را با رعایت قانون اساسی کشور ایران عملی سازد ناگزیر باید با دولت در حل مشکلات معاضدت نماید تا با تخلیهٔ خاک ایران موجبات انتخابات دورهٔ پانزدهم مجلس شورای ملی فراهم و در انجام مقاصدی که در نظر است تسهیلات لازمه مهیا گردد و اینجانب یقین قطعی دارم که با این اقدام دوستانه دولت شوروی مقدمات یک دورهٔ نوین و درخشانی در روابط فیمابین فراهم خواهد گردید که قطعا به صلاح و سود هر دو کشور خواهد بود.»
قوامالسلطنه تلاش زیادی کرد تا با رهبر شوروی بر سر تخلیه نیروهای این کشور از ایران به توافق برسد. در نتیجهٔ مذاکرات فیمابین، ۱۱ اسفند ۱۳۲۴ خبر آغاز تخلیهٔ قشون شوروی از شاهرود و سمنان و تبریز و قسمتی از نواحی خراسان رسما اعلام شد، اما یک روز بعد مشخص شد که شوروی فقط قسمتی از خاک ایران را تخلیه میکند و قرار است عدهای از سربازان روسی برای مدت نامعلومی در ایران باقی بمانند. به همین دلیل ایران ترجیح داد علیه شوروی در شورای امنیت سازمان ملل اقامه دعوا کند.
پیشهوری و فرقهٔ دموکرات آذربایجان
غائله اعلام حکومت خودمختار در آذربایجان، یکی دیگر از چالشهای مردی بود که با پنج بار نخستوزیری و ۱۳ بار وزارت داخله، با آن روبهرو بود. گروهی کمونیست به سرکردگی سید جعفر پیشهوری، موسس فرقه دموکرات آذربایجان در این منطقه از ایران اعلام خودمختاری کرده و از پشتیبانی شوروی برخوردار بودند. استالین علاوه بر اینکه نیمنگاهی به تصاحب بخشهایی از ایران داشت، سعی میکرد با حمایت از فرقه دموکرات، بتواند امتیاز نفت شمال را از حکومت مرکزی ایران بگیرد.
قوام در ادامه تلاشهایش برای بیرون کشیدن ایران از بحرانهایی که درگیرش بود، با استالین و خود پیشهوری در اینباره مذاکره کرد. کمااینکه در نامه محرمانه خود به استالین به این موضوع مجددا اشاره میکند: «عملیاتی که از چندی قبل به این طرف بدون مقدمه و سابقه در آذربایجان به عمل آمده از قبیل اعلان حکومت خودمختاری و تشکیل دولت محلی برخلاف متن صریح قانون اساسی و خلع سلاح و اخراج قوای دولتی و قوای تامینیه از قبیل ژاندارم و پلیس، ادعای ملیت و زبان مخصوص ملی برای آذربایجان، اخذ مالیات و سربازگیری، تصرف بسیاری از شهرها و دهات آذربایجان، تصرف ادارات دولتی و بانک ملی و عملیات تجاوزکارانهٔ دیگر، تغییر و اخراج کارمندان مسوول و امثال این قبیل عملیات کاملا برخلاف قانونی اساسی و کلیهٔ مقررات ایران بوده است و اگر همین روش ادامه یابد کار عملا منجر به تجزیه خواهد گردید و بدیهی است همچو نهضتی از هیچ راهی قابل تالیف اصول استقلال و تمامیت ارضی و قانون اساسی ایران نیست.» (ص۴۶)
نخستوزیر وقت ایران در جای دیگری از خاطرات خود درباره ملاقات با هیاتی از فرقهٔ دموکرات آذربایجان به ریاست پیشهوری مینویسد: «چون اطلاع از مذاکرات خصوصی پیشهوری با دوستانش و همچنین کشف مفتاح رمز او با مرکز حکومتش مورد علاقهٔ کامل دولت بود، لذا آقای عباس شاهنده، مدیر روزنامهٔ فرمان که در دستگاه حزب دموکرات مسوولیتهایی داشت داوطلب به دست آوردن مفتاح رمز گردید و پس از چند روز تمرین و ممارست بالاخره موفق شد که کلید رمز پیشهوری را از زیر بالش او به دست آورد و پس از برداشت رونوشت، مجددا آن را در جای اولیه خود بگذارد. بدین طریق در موقعی که پیشهوری گرم مذاکرات با من بود روزانه دو سه تلگراف رمز به تبریز مخابره میکرد و دستورهایی میداد و یا از آنجا تلگرافهای رمزی دریافت میداشت، میتوانستیم از اسرار دستگاه حکومت پیشهوری و ارتباط او با قاضی محمد، صدر فرقهٔ دموکرات کردستان، اطلاع حاصل نماییم.» (ص۲۰۹)
به گفتهٔ قوام، هیات اعزامی آذربایجان مرتبا با سفارت شوروی در تماس بود و تمام پیغامها و گفتههای نمایندگان دولت را به ماموران سفارت گزارش میداد و برای ادامهٔ مذاکرات از سفارت شوروی کسب تکلیف میکرد. قوام میگوید که پیشهوری در مذاکرات دریافت که او میخواهد با «تدبیر و کیاست» حکومت خودمختار آذربایجان را متلاشی کند.
قوامالسلطنه در توضیح شرایط آن روز و خطر تجزیه کشور نیز مینویسد: «روسها به قصد تجزیهٔ گرگان و مازندران از ایران، نقشهٔ خودمختاری دیگری را به نام طبرستان طرح کردهاند و برای اجرای منظور خویش، در آن دو ناحیه به فعالیتهای لازم پرداختهاند، به علاوه در ملایر و محال ثلاث نیز نطفهٔ انقلاب وسیعی را به وجود آوردهاند. من برای آنکه مبادا روسها در ایجاد فتنه و آشوب مازندران و ملایر و شهرستانهای مجاور عجله کنند و مشکلات تازهای برای دولت ایران به وجود آورند، مصلحت چنین دید که با اعزام هیاتی به ریاست مظفر فیروز به تبریز موقتا روش ملایمتری با پیشهوری و رفقایش در پیش گیرد تا با فرصت کافی مذاکراتی را که با جرج آلن سفیر کبیر تازه وارد آمریکا برای جلب کمک دول غربی شروع کرده بود، به نتیجهٔ مطلوب برساند و سپس با یک ضربهٔ اساسی فتنهٔ آذربایجان و کردستان را خاموش سازم و وجود آشوبگران آن نواحی را از عرصهٔ روزگار محو کنم.» (ص۲۲۳)
خاطرات سیاسی قوامالسلطنه که زمانی فرمان مشروطیت را نوشت و بعدها چندین و چند خطر بزرگ را از ایران دور کرد، قطعا میتواند تصویر شفافتری از او به دست دهد.
***
خاطرات سیاسی قوامالسلطنه
غلامحسین میرزا صالح
انتشارات معین
چاپ اول، ۱۳۹۲
۳۴۸ صفحه
۱۴ هزار تومان
اخیرا کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» به کوشش غلامحسین میرزا صالح منتشر شده که خاطرات این سیاستمدار را از دورهٔ چهارم نخستوزیریاش در برمیگیرد. میرزا صالح ۱۶ سال پیش بخشی از خاطرات قوام را با عنوان «خاطرههای وزیر کار قوام» چاپ کرد، اما آن خاطرهها و روزنوشتهای احمد قوام بود، نه وزیر کار او. به گفتهٔ او، شرح این ماجرا که چه شد در آن سال خاطرههای قوام با عنوان وزیر کار وی منتشر شد، طولانی است. غلامحسین میرزا صالح گفته که این خاطرات را که به شکل دستنویس بوده از سلمان بهبودی، یکی از کارگزاران دوره پهلوی دریافت کرده است. به گفتهٔ او قوام این یادداشتهای روزانه را در مدت کوتاه اقامتش در پاریس نوشته بود، زمانی که از نخستوزیری، عزل و از ایران خارج شده بود.
در کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» بیشتر با ماجراهای مربوط به فرقه دموکرات آذربایجان، مذاکرات با استالین درباره امتیاز نفت شمال و خروج نیروهای نظامی این کشور از ایران روبهرو میشویم.
کتاب، با مقدمهای مفصل با عنوان «نظری به یادداشتهای قوامالسلطنه» آغاز میشود که در آن راوی (که میرزا صالح او را «یکی از دوستان قوامالسلطنه» معرفی کرده) ضمن اشارههایی به خاطرات قوام، تحلیل خود را از شرایط و گفتههای او مینویسد: «نخستین برخورد استالین با قوامالسلطنه بسیار زننده بود و شاید طرز برخورد قوامالسلطنه نیز نزد استالین زننده به نظر میرسید، زیرا استالین قبل از آنکه قوام را ببیند او را یک نخستوزیر ضعیف و دستنشانده که صدارت خود را باید مدیون روسها بداند میشناخت، ولی در این ملاقات استالین خود را با یک شخصیت باهوش و جدی روبهرو دید، با این حال قیافهٔ خود را بیش از پیش خشن کرد.» (ص۳۷)
شوروی و حکومت خودمختار پیشهوری
قوامالسلطنه در ابتدای خاطراتش، به شرایط سیاسی کشور در زمانی که او برای چهارمین بار نخستوزیری را پذیرفت، میپردازد. پیشهوری دولتی در داخل دولت ایران تشکیل داده و وزیرانی نیز تعیین کرده و برای حفظ حکومت خود ارتش مستقلی به نام «فدائیان فرقه» با اونیفورم مخصوص سربازان ارتش سرخ به وجود آورده بود. در همان زمان که قشون فرقهٔ دموکرات در سراسر خاک آذربایجان و زنجان تمرکز یافت، سران فرقه به وسیلهٔ رادیو تبریز با جسارت و بیپروایی با دولت مرکزی به جنگ سرد پرداخت. با این احوال و با توجه به لغو قوانین کشوری و سلب مالکیت از افراد و اشتراکی کردن مزارع، دیگر کسی نبود که بتواند آذربایجان را جزو خاک ایران محسوب دارد.
در کردستان نیز وضع جز این نبود. قاضی محمد، پا را از این حد فراتر نهاد و عنوان رئیسجمهور بر خود گذاشت. در تهران حزب توده و شورای متحدهٔ مرکزی قدرت بسیاری کسب کرده بودند. رضا روستا دبیر شورای متحدهٔ مرکزی به اتکای ۲۴۰ هزار کارگر ایرانی که در سندیکاها و اتحادیههای وابسته به شورای متحده متشکل شده بودند و با پشتیبانی لوئی سایان دبیرکل فدراسیون سندیکاهای کارگری جهان که در آن تاریخ هنوز ماهیت کمونیستی خود را آشکار نکرده بود، در امور و شئون مختلف اجتماعی مداخله و اخلال میکرد.
در تهران و سایر نقاط کشور سازمانهای حزب توده قدرت رعبآمیزی کسب کرده و علنا به رتق و فتق امور مشغول بودند و کسی را در مقابل اینان یارای ایستادگی و مخالفت نبود، حتی افراد نظامی و پلیس و ژاندارم از برخورد و معارضه با آنان از خود احتیاط نشان میدادند.
اما قوام نه این شرایط دشوار، بلکه «عداوت و مخالفت جدی» سر ریدر بولارد، سفیر انگلیس با خود را به عنوان مانع اصلی پیش رویش مطرح میکند و میگوید: «نمایندگان اکثریت مجلس، با اطلاع از این سابقهٔ خصومت کوشش داشتند با استفاده از آن زمامداری من را منتفی سازند و یا لااقل موفقیت من را برای مدتی به تاخیر اندازند و در این میانه راهی برای سازش با من پیدا کنند.»
قوام مدعی است که با «قدرت و درایت خاص خودش» کلیهٔ تدابیر این عده عقیم ماند و او زمام امور را در دست گرفت: «علت مخالفت بولارد با من نیز این بود که در اواسط سال ۱۳۲۱ که پس از ۲۰ سال دوباره نخستوزیر شدم، روزی بولارد ضمن تعیین وقت قبلی به ملاقاتم آمد و صورت هفتاد و چند نفر از رجال ایرانی را که منجمله سپهبد زاهدی نخستوزیر سابق، سپهبد آقاولی رئیس فعلی بانک سپه، سرلشکر بقائی سناتور انتصابی، علی هیات رئیس سابق دیوان کشور، ابوالقاسم کاشانی، امیر همایون بوشهری و شریف امامی و عدهای دیگر بودند به من تسلیم کرد و با خشونت اظهار داشت که این افراد مطابق گزارشات صحیحی که به دولت امپراتوری انگلستان رسیده است با دولت آلمان هیتلری رابطهٔ صمیمانهای داشته و با ماموران ستون پنجم که برای خرابکاری در حمل مواد جنگی به روسیهٔ شوروی در ایران باقی ماندهاند، همکاری مینمایند و چون ممکن است با نفوذهای شخصی و فامیلی که این اشخاص در کشور دارند در برنامهٔ پیشرفت کار متفقین خللی وارد آورند، از جنابعالی میخواهم که این اشخاص را در ظرف مدت بیست و چهار ساعت به وسیلهٔ پلیس ایران دستگیر ساخته و به ماموران سیاسی ارتش انگلیس تسلیم نمایید. من در جواب اظهار داشتم که اولا سفارت انگلیس بایستی تمام مدارک ادعای خود را در اختیار دولت ایران بگذارد، تا پس از رسیدگی در صورتی که وجود رابطهٔ غیرمعمولی این اشخاص با بیگانگان بر دولت ایران محرز شود، به توقیف آنها اقدام نماید، و الا به صرف ادعا و یا خواهش سفارت، دولت نمیتواند عدهای از شخصیتهای ایرانی را که هر کدام مقام و موقعیتی در اجتماع دارند به صرف تهمت همکاری با خارجی توقیف نماید. ثانیا در صورت احراز تقصیر، دولت ایران هیچگاه نخواهد توانست آنها را برای بازپرسی تحویل افسران انگلیسی نماید، زیرا توقف قشون انگلیس در ایران به موجب یک معاهدهٔ رسمی به عنوان قشون دوست و متفق است و نه ارتش فاتح، در این صورت افرادی که پس از احراز تقصیر توقیف خواهند شد بایستی به وسیلهٔ بازپرسهای ایرانی استنطاق و در صورت لزوم محاکمه شوند، منتها دولت ایران ممکن است برای ابراز حسن نیت موافقت نماید که یک افسر انگلیسی با مترجم به عنوان مستمع، هنگام بازپرسی حضور داشته و جریان امور را از نزدیک نظاره نماید.» (ص۱۴۸)
این تنها باری نیست که قوام از درایت و کیاست خود تعریف میکند. او حتی میگوید که با قطعی شدن نخستوزیریاش «دولتین انگلیس و آمریکا متوجه شدند مرحلهٔ جدیدی در تاریخ ایران پیش آمده است و با کمترین غفلت از جریان حوادث نتایج نامطلوبی را به بار میآورد و به همین مناسبت هر دو دولت، با دو جهت فکری متفاوت، بر آن شدند که سفرای خود را در آستانهٔ تحولات سیاسی جدید تغییر دهند.» (ص۱۷۴)
سفر به مسکو و مذاکره با استالین
یکی از نقاط عطف زندگی سیاسی احمد قوام، مذاکرات او با ژوزف استالین، رهبر وقت شوروی و تدبیر او در بازگرداندن آذربایجان به ایران و خودداری از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی بود. در زمانی که در تهران، شاه جوان و ضعیف بر تخت بود و ایران در جهانِ پس از جنگ جهانی دوم، کشوری شکستخورده محسوب میشد، نقش قوامالسلطنه در کنترل سلسله حوادثی که تمامیت ارضی کشور را تهدید میکرد، بسیار برجسته میکند. جدای از اغراقها، مذاکرات نفسگیر قوام با استالین در مسکو نهایتا به نتیجهای رسید که کورسوی امیدی از غرور ملی را در دل ایرانیان زنده کرد.
قوام در ابتدای سفر، ذهنیتی خوشبینانه از میزبان خود داشت، چنان که مینویسد: «روز سهشنبه ۳۰ بهمن ماه ۱۳۲۴ وارد پایتخت کشور بزرگ همسایه شدیم. در حین ورود به مسکو جناب مولوتف با هیات کمیسرهای ملی و سفرای خارجه برای استقبال آمده بودند و در فرودگاه منتظر ورود ما بودند و ما را با کمال احترام و مهربانی پذیرفتند و گارد احترام مراسم تجلیل به عمل آورد و موزیک نظامی سلام شاهنشاهی و سلام شوروی را نواخت. بعد از رژه گارد احترام و تعارف با پیشوازکنندگان اینجانب را در عمارتی زیبا که پیش از من آقایان چرچیل و ژنرال دوگل و بنش در آنجا اقامت ورزیده بودند جا دادند و قسمتی از مهمانخانه ناسیونال مسکو را در اختیار هیات ما گذاشتند و تمام وسایل مهماننوازی را برای ما فراهم آوردند.» (ص۳۴)
اما رفتار استالین در اولین دیدارش با قوام، او را ناامید کرد. او این اتفاق را اینچنین شرح میدهد: «عصر روز دوم اسفند ۱۳۲۴ بنا به دعوتی که از جانب استالین به عمل آمده بود به تنهایی به ملاقات ژنرالیسم استالین به کاخ کرملین رفتم، ولی این ملاقات اثر بسیار نامطلوبی در من بر جای گذاشت و شاید اعتمادم را در صداقت و صمیمیت روسها نسبت به ایران متزلزل یافتم. من با نیتی پاک و ضمیری روشن برای حل و فصل قضیهٔ ایران به مسکو رفته بودم و انتظار داشتم در ملاقاتهایی که با سران شوروی دست میدهد، آنها با نخستوزیری چون من که در روابط بینالمللی استقلال دارد و از سیاست خاصی متابعت نمیکند، با روشی دوستانه و مساعد وارد بحث و مذاکره شوند. لیکن استالین در نخستین ملاقات آمرانه و تحکمآمیز سخن گفت و این کاملا مخالف انتظار و توقع من بود، خاصه اینکه هرگز حاضر نمیشدم با رئیس دولت کشوری دیگر، هرچقدر هم که بزرگ و مقتدر باشد، جز با رعایت احترام متقابل مجالست و گفتوگو کنم. در همان جلسهٔ اول استالین علاوه بر آنکه با صراحت تمام اعطای امتیاز نفت شمال را به مدت پنجاه سال خواستار شد، در جواب سوال من دربارهٔ تاریخ تخلیهٔ ایران از قوای سرخ پاسخ صریحی نداد و آن را منوط به فرا رسیدن زمان مناسب کرد. دریافتم که اعتمادم نسبت به سیاست روسها و حسن نیت ایشان تا حدی اشتباهآمیز بوده است و در همان لحظه از آمدن به مسکو برای مذاکره با روسها، در دل احساس ندامت و پشیمانی کردم.»
با این وجود قوامالسلطنه کوشید در دیدارهای بعدی نظر استالین را عوض کند. او معتقد بود که ناراحتی او، باعث تغییر رفتار استالین شد: «اما استالین که یک گرجی بسیار زیرک و باتجربه بود، معمولا با سران کشورهای دیگر و نمایندگان آنها با شدت و خشونت مطلب را عنوان میکرد. اگر شدت لحن او موثر میافتاد که فبهوالمطلوب، وگرنه فورا تغییر روش میداد و از در محبت و ملایمت درمیآمد. در مورد من نیز استالین به عصبانیت و ناراحتی درونیم پی برد و دانست که در ملاقاتهای بعدی خشونت و تهدید را نباید نسبت به رئیس هیات نمایندگی ایران ادامه دهد؛ زیرا امکان داشت برنامهٔ اقامت خود را در مسکو قطع کنم و با یاس از کنار آمدن با سران شوروی، در روش سیاسی خود تغییر محسوس بدهم و به اتکای دول غربی موضوع شکایت ایران را در سازمان ملل متحد به طور جدی تعقیب نمایم و افکار جهانیان را با طرح دعوی در شورای امنیت و جلسات رسمی سازمان ملل متحد، علیه دولت اتحاد شوروی برانگیزم. بدین جهت پس از مشورت با مولوتف، در جلسات بعد کلام استالین تغییر یافت و در مقابل مردی سرکش و مقاوم به ملایمت گرایید. استالین این بار به جای مطالبهٔ امتیاز نفت شمال، موضوع تشکیل شرکت مختلط ایران و شوروی را در استخراج نفت شمال پیش کشید و تخلیهٔ تدریجی قوای شوروی را از ایران مشروط به این کرد که دولت ایران با سران فرقهٔ دموکرات آذربایجان با مدارا و مسالمت رفتار نماید.» (صص۱۸۳-۱۸۲)
قوامالسلطنه همانطور که در تاریخ ثبت شده، با اتکا به یک ترفند توانست از اعطای نفت امتیاز نفت شمال جلوگیری کند. او در دیدار با استالین به مصوبهٔ مجلس شورای ملی اشاره کرد و گفت که «به حکم قانونی که اخیرا از مجلس شورای ملی گذشته است نمیتوانم وارد مذاکره بشوم، زیرا مسوول خواهم شد مگر اینکه مجلس شورای ملی ایران قانون مزبور را لغو نماید.» این قانون در مجلس چهاردهم به پیشنهاد دکتر مصدق به تصویب رسیده بود.
قوام ادامه میدهد: «آنگاه ژنرالیسم استالین با مراجعه به کتابی که در برابرش بود گفت که بعد از جنگ بینالمللی هیات اعزامی ایران در پاریس تقاضاهایی بر ضد منافع شوروی کرد و نشان داد که سیاست دولت ایران در آن قرن هم نسبت به ما خصمانه بود. در جواب گفتم این عمل در نتیجهٔ تشنجی بود که از اقدامات شدید دولت تزاری روسیه در ایران حاصل شده بود که از جملهٔ آن اقدامات خونریزی و به دار آویختن آزادیخواهان من جمله ثقهالاسلام روحانی بزرگ و آزادیخواه ایران در روز مقدس عاشورا بود. پس این عمل نمیتواند نمونهٔ سیاست اساسی ایران نسبت به شوروی ملحوظ گردد، چنان که تا رژیم تزاری رفت و آزادیخواهان روسیه شوروی بر سر کار آمدند دولت و ملت ایران فورا دست دوستی به سوی دولت شوروی دراز کرد و آن دولت را پیش از دیگران شناخت و معاهدهٔ ۱۹۲۱ در تحت لوای لنین پیشوای بزرگ بین دو کشور منعقد گشت. اما آنچه راجع به مادهٔ ششم این معاهده فرمودید حکم مادهٔ مزبور و مراسلهٔ متمم سفیر شوروی در ایران در همان زمان با کمال صراحت حق اقامت به قوای شوروی را در موقعی میدهد که مرزهای دولت شوروی به وسیلهٔ دولت ثالثی از طریق ایران مورد تهدید واقع شود و پس از اخطار دولت شوروی و دولت ایران نتواند از آن جلوگیری کند، در صورتی که در حال حاضر چنین تهدیدی وجود ندارد.»
اما این همهٔ تکاپوی قوام نبود، او در مسکو نیز به استالین نامهای محرمانه نوشت و بار دیگر بر خواستههایش تاکید کرد: «چنان چه در موقع مذاکرات روز ۲۳ فوریه خاطرنشان نمودم حل مشکلاتی که فعلا در ایران پیشآمد نموده و مهمترین آنها مربوط به انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی و جریان حوادث آذربایجان ایران است ارتباط کامل با موضوع تخلیهٔ ایران از قوای شوروی و سایر متفقین دارد، زیرا برای انجام هر گونه اصلاحات در زمینهٔ روابط سیاسی و اقتصادی فیمابین دو کشور باید طرحهای مربوطه تنظیم و به تصویب مجلس شورای ملی برسد و تا زمانی که قوای متفقین خاک ایران را تخلیه ننماید، به موجب قانون منع انتخابات که در مجلس چهاردهم دورهٔ گذشته، انتخابات دورهٔ پانزدهم مجلس صورت نخواهد گرفت. بنابراین اگر دولت اتحاد جماهیر شوروی واقعا متمایل باشد که با دولت فعلی از طریق دوستانه همکاری کند و در راه دفع محظورات و مشکلات موجوده کمک نماید و اصلاح روابط ایران و شوروی را با رعایت قانون اساسی کشور ایران عملی سازد ناگزیر باید با دولت در حل مشکلات معاضدت نماید تا با تخلیهٔ خاک ایران موجبات انتخابات دورهٔ پانزدهم مجلس شورای ملی فراهم و در انجام مقاصدی که در نظر است تسهیلات لازمه مهیا گردد و اینجانب یقین قطعی دارم که با این اقدام دوستانه دولت شوروی مقدمات یک دورهٔ نوین و درخشانی در روابط فیمابین فراهم خواهد گردید که قطعا به صلاح و سود هر دو کشور خواهد بود.»
قوامالسلطنه تلاش زیادی کرد تا با رهبر شوروی بر سر تخلیه نیروهای این کشور از ایران به توافق برسد. در نتیجهٔ مذاکرات فیمابین، ۱۱ اسفند ۱۳۲۴ خبر آغاز تخلیهٔ قشون شوروی از شاهرود و سمنان و تبریز و قسمتی از نواحی خراسان رسما اعلام شد، اما یک روز بعد مشخص شد که شوروی فقط قسمتی از خاک ایران را تخلیه میکند و قرار است عدهای از سربازان روسی برای مدت نامعلومی در ایران باقی بمانند. به همین دلیل ایران ترجیح داد علیه شوروی در شورای امنیت سازمان ملل اقامه دعوا کند.
پیشهوری و فرقهٔ دموکرات آذربایجان
غائله اعلام حکومت خودمختار در آذربایجان، یکی دیگر از چالشهای مردی بود که با پنج بار نخستوزیری و ۱۳ بار وزارت داخله، با آن روبهرو بود. گروهی کمونیست به سرکردگی سید جعفر پیشهوری، موسس فرقه دموکرات آذربایجان در این منطقه از ایران اعلام خودمختاری کرده و از پشتیبانی شوروی برخوردار بودند. استالین علاوه بر اینکه نیمنگاهی به تصاحب بخشهایی از ایران داشت، سعی میکرد با حمایت از فرقه دموکرات، بتواند امتیاز نفت شمال را از حکومت مرکزی ایران بگیرد.
قوام در ادامه تلاشهایش برای بیرون کشیدن ایران از بحرانهایی که درگیرش بود، با استالین و خود پیشهوری در اینباره مذاکره کرد. کمااینکه در نامه محرمانه خود به استالین به این موضوع مجددا اشاره میکند: «عملیاتی که از چندی قبل به این طرف بدون مقدمه و سابقه در آذربایجان به عمل آمده از قبیل اعلان حکومت خودمختاری و تشکیل دولت محلی برخلاف متن صریح قانون اساسی و خلع سلاح و اخراج قوای دولتی و قوای تامینیه از قبیل ژاندارم و پلیس، ادعای ملیت و زبان مخصوص ملی برای آذربایجان، اخذ مالیات و سربازگیری، تصرف بسیاری از شهرها و دهات آذربایجان، تصرف ادارات دولتی و بانک ملی و عملیات تجاوزکارانهٔ دیگر، تغییر و اخراج کارمندان مسوول و امثال این قبیل عملیات کاملا برخلاف قانونی اساسی و کلیهٔ مقررات ایران بوده است و اگر همین روش ادامه یابد کار عملا منجر به تجزیه خواهد گردید و بدیهی است همچو نهضتی از هیچ راهی قابل تالیف اصول استقلال و تمامیت ارضی و قانون اساسی ایران نیست.» (ص۴۶)
نخستوزیر وقت ایران در جای دیگری از خاطرات خود درباره ملاقات با هیاتی از فرقهٔ دموکرات آذربایجان به ریاست پیشهوری مینویسد: «چون اطلاع از مذاکرات خصوصی پیشهوری با دوستانش و همچنین کشف مفتاح رمز او با مرکز حکومتش مورد علاقهٔ کامل دولت بود، لذا آقای عباس شاهنده، مدیر روزنامهٔ فرمان که در دستگاه حزب دموکرات مسوولیتهایی داشت داوطلب به دست آوردن مفتاح رمز گردید و پس از چند روز تمرین و ممارست بالاخره موفق شد که کلید رمز پیشهوری را از زیر بالش او به دست آورد و پس از برداشت رونوشت، مجددا آن را در جای اولیه خود بگذارد. بدین طریق در موقعی که پیشهوری گرم مذاکرات با من بود روزانه دو سه تلگراف رمز به تبریز مخابره میکرد و دستورهایی میداد و یا از آنجا تلگرافهای رمزی دریافت میداشت، میتوانستیم از اسرار دستگاه حکومت پیشهوری و ارتباط او با قاضی محمد، صدر فرقهٔ دموکرات کردستان، اطلاع حاصل نماییم.» (ص۲۰۹)
به گفتهٔ قوام، هیات اعزامی آذربایجان مرتبا با سفارت شوروی در تماس بود و تمام پیغامها و گفتههای نمایندگان دولت را به ماموران سفارت گزارش میداد و برای ادامهٔ مذاکرات از سفارت شوروی کسب تکلیف میکرد. قوام میگوید که پیشهوری در مذاکرات دریافت که او میخواهد با «تدبیر و کیاست» حکومت خودمختار آذربایجان را متلاشی کند.
قوامالسلطنه در توضیح شرایط آن روز و خطر تجزیه کشور نیز مینویسد: «روسها به قصد تجزیهٔ گرگان و مازندران از ایران، نقشهٔ خودمختاری دیگری را به نام طبرستان طرح کردهاند و برای اجرای منظور خویش، در آن دو ناحیه به فعالیتهای لازم پرداختهاند، به علاوه در ملایر و محال ثلاث نیز نطفهٔ انقلاب وسیعی را به وجود آوردهاند. من برای آنکه مبادا روسها در ایجاد فتنه و آشوب مازندران و ملایر و شهرستانهای مجاور عجله کنند و مشکلات تازهای برای دولت ایران به وجود آورند، مصلحت چنین دید که با اعزام هیاتی به ریاست مظفر فیروز به تبریز موقتا روش ملایمتری با پیشهوری و رفقایش در پیش گیرد تا با فرصت کافی مذاکراتی را که با جرج آلن سفیر کبیر تازه وارد آمریکا برای جلب کمک دول غربی شروع کرده بود، به نتیجهٔ مطلوب برساند و سپس با یک ضربهٔ اساسی فتنهٔ آذربایجان و کردستان را خاموش سازم و وجود آشوبگران آن نواحی را از عرصهٔ روزگار محو کنم.» (ص۲۲۳)
خاطرات سیاسی قوامالسلطنه که زمانی فرمان مشروطیت را نوشت و بعدها چندین و چند خطر بزرگ را از ایران دور کرد، قطعا میتواند تصویر شفافتری از او به دست دهد.
***
خاطرات سیاسی قوامالسلطنه
غلامحسین میرزا صالح
انتشارات معین
چاپ اول، ۱۳۹۲
۳۴۸ صفحه
۱۴ هزار تومان