12-06-2014، 17:07
خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار می کرد می خواست چکمه های یه بچه رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت
بعد از کلی فشار ...و خم و راست شدن ،بچه رو بغل میکنه و میزاره روی میز،بعد روی زمین بالاخره با هزار جابه جایی و فشار چکمه ها رو پای بچه می کنه و یه نفس راحت می کشه![Rolleyes Rolleyes](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/rolleyes.gif)
که...هنوز اخیش گفتن تموم نشده که بچه می گه :این چکمه ها لنگه به لنگه است
خانوم ناچار و با هزار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیوفته هر چی تونست کشید تا بالاخره بووتین های تنگ رو یکی یکی از پای بچه در اورد.
گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه، ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بالاخره موفق شد
که بوت ها رو پای این کوچولو بکنه که بچه میگه:این بوتها مال من نیست!!:4fv:
خانوم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده ،با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت اخه چی بهت بگم![Angry Angry](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/angry.gif)
دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در اورد. وقتی تمام شد پرسید:خب حالا بوت های تو کدومه؟
بچه کفت:همینا بوت های داداشمه ولی مامانم گفته اشکالی نداره می تونم پام کنم...![Huh Huh](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/huh.gif)
مربی که دیگه خون خودشو می خورد سعی کرد خونسرد باشه ،دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد.یه اه طولانی کشید و بعد گفت :خب حالا دستکش ت کجاس؟تو جیبت نیست!![Undecided Undecided](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/undecided.gif)
بچه گف :توی بوتین هام بود دیگه!!!!!!!!!!:hlp:
سپاس فراموش نشه
بعد از کلی فشار ...و خم و راست شدن ،بچه رو بغل میکنه و میزاره روی میز،بعد روی زمین بالاخره با هزار جابه جایی و فشار چکمه ها رو پای بچه می کنه و یه نفس راحت می کشه
![Rolleyes Rolleyes](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/rolleyes.gif)
که...هنوز اخیش گفتن تموم نشده که بچه می گه :این چکمه ها لنگه به لنگه است
خانوم ناچار و با هزار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیوفته هر چی تونست کشید تا بالاخره بووتین های تنگ رو یکی یکی از پای بچه در اورد.
گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه، ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بالاخره موفق شد
![p332 p332](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/newsmilies/N_aggressive(32).gif)
خانوم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده ،با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت اخه چی بهت بگم
![Angry Angry](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/angry.gif)
دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در اورد. وقتی تمام شد پرسید:خب حالا بوت های تو کدومه؟
بچه کفت:همینا بوت های داداشمه ولی مامانم گفته اشکالی نداره می تونم پام کنم...
![Huh Huh](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/huh.gif)
مربی که دیگه خون خودشو می خورد سعی کرد خونسرد باشه ،دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد.یه اه طولانی کشید و بعد گفت :خب حالا دستکش ت کجاس؟تو جیبت نیست!
![Undecided Undecided](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/undecided.gif)
بچه گف :توی بوتین هام بود دیگه!!!!!!!!!!:hlp:
سپاس فراموش نشه
![Big Grin Big Grin](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/biggrin.gif)