02-06-2014، 11:54
رژیم پهلوی تا آن حد به وجود اراذل و اوباش یعنی در واقع لومین های شهری باور اعتقاد داشت كه دسته دسته آنها را با اتوبوس های شركت واحد از تهران راهی قم نمود تا دركنار همكاران خود ، تجمعات مردم و روحانیون را بر هم بزنند كه تا حد زیادی هم در این كار موفق بودند . با آغاز محرم و تشدید مخالفت ها ، به ویژه از جانب روحانیون ، رژیم در صدد مقابله بر آمد . به همین جهت ضمن دادن اخطارهای متناوب به آنها ، لومپن های مزدور را نیز به حالت آماده باش در آورد . به طوری كه آنها در این مرحله حساس یعنی سركوب جنبش 15 خرداد 1342 و پس از آن نقش خود را به خوبی ایفا نمودند .
1 – تظاهرات سوم بهمن 1341 : شاه قصد داشت كه برای به دست آوردن نظر مثبت علما در مورد لوایح شش گانه ، راهی قم شود . به همین جهت در روز سوم اسفند 1341 به دستور مراجع دینی به ویژه امام خمینی ، شهر به حالت تعطیل درآمد و تعداد زیادی از مردم پائین شهر با بلند كردن قرآنی پیشاپیش جمعیت و با شعار " ما تابع قرآنیم ، رفراندوم نمی خواهیم " به سوی حرم مطهر حضرت معصومه (ع) رهسپار شدند . جمعیت كه لحظه به لحظه بر تعداد آنها افزوده می شد ، سرانجام وارد میدان آستانه شدند . در همین هنگام گروهی كه تعدادشان از 25 نفر تجاوز نمی كرد و بعداً معلوم شد از دزدان و چاقو كشان سابقه دار قم می باشند ، كه در همان روز به منظور اجرای توطئه از زندان آزاد شده بودند به همراه ساواكی ها ، در حالی كه عكسی از شاه بالای دست خود بلند كرده بودند و مرتباً جاوید شاه می گفتند ، در این میدان به مردم رسیدند ، درگیری آغاز شد و مردم نیز ، اراذل و اوباش اعزامی را به همراه مامورینی كه برای نجات آنها از دست مردم مداخله می كردند ، به باد كتك گرفتند . در این هنگام نیروی كمكی رسید و مردم متفرق شدند .
رژیم نیز در واكنش به این تصمیم مراجع ، در صبح روز دوم فروردین 1342 چاقو كشان ، اوباش و نظامیان را در لباس دهقانی و به وسیله ماشین های شركت واحد از تهران ، دسته دسته رهسپار قم كرد تا اوضاع را تحت كنترل خود گرفته و هرحركتی را در نطفه خاموش كنند
به دنبال آن ، اوباش و چاقو كش های سابقه دار قم كه هرلحظه تعدادشان زیادتر می شد ، در پناه نیروی انتظامی، برای گرفتن انتقام از بازاریانی كه دست به اعتصاب زده بودند ، جاوید شاه گویان ، به مغازه های بسته هجوم برده و به تاراج و غارت آنها پرداختند ، ماشین های شهربانی نیز در شهر می گشتند و اعلام می كردند هركس نمی خواهد مغازه اش غارت شود ، فوراً آن را باز كند . علاوه بر این تعدادی از اوباش مزدور نیز سوار بر ماشین های سواری و كامیون ها ، دور شهر می گشتند ، عربده می كشیدند ، جاوید شاه می گفتند و هر جا كه روحانیون را می دیدند ، مورد كتك و تعرض قرار می دادند ، پس از سركوب تظاهرات ، شهر یك پارچه به اشغال نظامیان در آمده و اوباش مزدور شروع به تزیین شهر و طاق نصرت زدن كردند . بر اثر این پیش آمدها، امام اعلامیه ای صادر كردند و حمله رجاله ها و اوباش را به مردم بی دفاع و مدرسه فیضیه و غارت مغازه ها محكوم كردند ( روحانی ، 1361 ، صص 219 – 217 ) .2 – وقایع دوم فروردین 1342 : چون ایام نوروز ، مصادف با شهادت امام صادق (ع) بود ، مراجع عظام در اعلامیه های صادره به این مناسبت و به خاطر اقدامات وحشیانه شاه پرستان در قم ، اعلام عزای عمومی كرده بودند . رژیم نیز در واكنش به این تصمیم مراجع ، در صبح روز دوم فروردین 1342 چاقو كشان ، اوباش و نظامیان را در لباس دهقانی و به وسیله ماشین های شركت واحد از تهران ، دسته دسته رهسپار قم كرد تا اوضاع را تحت كنترل خود گرفته و هرحركتی را در نطفه خاموش كنند ( سفری ، 1371 ، ص 526 ).
1 -2 – اوباش در منزل حضرت امام : در جریان مراسم عزاداری در منزل امام ، در صبح روز دوم فروردین ، عده ای از اوباش مزدور ، تحت حمایت پلیس ، در صدد بودند كه با فرستادن صلوات های بی جا ، مجلس را به هم ریخته و مانع اجرای مراسم شوند ، اما امام با درایت و تیز هوشی به موقع و با دادن اخطار به آنها این توطئه را خنثی نمود . جا دارد خاطرات چند نفر از كسانی كه در این مجلس حضور داشتند ، بازگو شود.
عبدالكریم بی آزار شیرازی می گوید :
«در هنگام عزاداری ، عده ای از اوباش و اخلال گرانی كه از تهران آورده شده بودند ، مرتب از جای خود بلند شده و تقاضا می كردند كه امام شخصاً سخنرانی كنند و هدفشان این بود كه در هنگام سخنرانی وی ، مجلس را به هم زده و زد و خوردهایی در منزل امام به وجود آورند . زمانی كه یكی از علمای قم ، برای سخنرانی روی منبر رفت ، اوباش نیز موقعیت را مغتنم شمرده و در صدد بر آمدند با فرستادن صلوات های بی جا مجلس را برهم بزنند . امام نیز كه اوضاع را چنین دید ، دستور داد در منزل را ببندند و اعلام كرد هركس خواست شعار بی جا بدهد ، شدیداً با او برخورد كنند . در نتیجه توطئه نا فرجام ماند» ( باقری ، 1374 ، دفتر اول ، ص 32 ).
یكی دیگر از افراد حاضر در این مجلس به نام حیدر میریونی ، می گوید :
«شیخ صادق خلخالی به نزد امام رفت و به او گفت : عده ای اراذل و اوباش به اینجا آمده اند و سر و صدا و شلوغ می كنند . امام نیز فرمودند :بروید به آنها بگویید اگر بخواهند كاری بكنند ، من شخصاً به طرف صحن مطهر حركت كرده و ... نهایتاً توطئه با هوشیاری و صلابت امام نقش بر آب شد . رژیم این افراد را از تهران و برخی شهرستان ها برای اخلال در مجلس عزاداری خانه امام و مدرسه فیضیه با اتوبوس های شركت واحد به آنجا آورده بود »( همان ، دفتر پنجم ، ص 301 ) .
2 – 2 – اوباش در مدرسه فیضیه قم : در بعد از ظهر این روز ، مراسم دیگری در مدرسه فیضیه و با حضور انبوهی از مردم بر پا شد . در میان جمعیت قیافه های مرموز و غیر عادی كه از آن شرارت و هرزگی می بارید ، جلب نظر می كرد . این اوباش كه بیش از هزار نفر بودند ، اكثراً سرها را به فرم آلمانی زده ، با لباس های دهقانی شكل و هیكل های غول آسای وحشت انگیز و با چشمانی شرارت بار و خون گرفته ، پیوسته برای بر هم زدن مجلس ، صلوات های بی جا می فرستادند .
این امر ، در نهایت موجب در گیری مردم با آنها شد . اوباش نیز كه منتظر چنین فرصتی بودند ، با تمام وسایلی كه در دست داشتند ، مانند پنجه بوكس ، دشنه و میله آهنی ، چوب و چماق ، چاقو و سلاح گرم به جان آنها افتادند
این امر ، در نهایت موجب در گیری مردم با آنها شد . اوباش نیز كه منتظر چنین فرصتی بودند ، با تمام وسایلی كه در دست داشتند ، مانند پنجه بوكس ، دشنه و میله آهنی ، چوب و چماق ، چاقو و سلاح گرم به جان آنها افتادند . عده ای نیز با عربده های جاوید شاه ، مرگ بر روحانیت ! به حجره های حمله ور شده و به ضرب و شتم روحانیون پرداختند و حتی به آن دسته از روحانیونی كه برای حفظ جان خود به پشت بام مدرسه پناه برده بودند ، نیز رحم نكردند ( روحانی ، 1391 ، صص 341 - 340 ) .حجه الاسلام عبدالحسین چهل اخترانی ، در خاطرات خود می گوید :
«در كنار حوض مدرسه ، افراد قوی هیكلی كه دور موهایشان را به طرز مخصوصی اصلاح كرده و كفش كتانی پوشیده بودند ، حضور داشتند . مشخص بود برای بر هم زدن مجلس آمده اند . بیرون مدرسه هم ماشین های ساواك ایستاده بودند . هنگام سخنرانی آقای انصاری ، یكی از اوباش اخلال گر بلند شد و گفت : برای سلامتی ولیعهد ایران صلوات ؛ و یك دسته از خودشان صلوات فرستادند . دو نفر دیگر از اوباش بلند شده و معترض آنها شدند و پس نزاع مختصری بین خودشان در گرفت . (باقری ، 1374 ، دفتر پنجم ، ص 99 ).
عبدالكریم بی آزار شیرازی نیز عین همین گفته ها را در خاطرات خود آورده است .
علی دوانی نیز می گوید كه در این روز غیر از فیضیه ، در مسجد مدرسه حجتیه نیز ، مراسمی برپا بود . من هم بودم ، زمانی كه اخلال گران شروع به فرستادن صلوات های بی جا كردند ، شخصی به نام آقای میری كه از پهلوانان و ورزشكاران معروف قم بود و دو متر قد داشت ، جلو منبر آمد و مشتش را گره كرد و گفت هر حرام زاده ای كه بخواهد مجلس را به هم بزند ، با مشت من مواجه خواهد شد ، در نتیجه همه صداها خوابید . ( همان ، دفتر اول ، ص 98 )