20-12-2011، 12:47
(آخرین ویرایش در این ارسال: 20-12-2011، 12:53، توسط FARID.SHOMPET.)
روزي پسربچهاي، مشغول بازي با ماسهها در ساحل بود. چند ماشين كاميون و بيلي پلاستيكي قرمزرنگ همراه خود داشت. در حال درست كردن جاده و تونل با ماسههاي نرم، ناگهان سنگ بزرگي را سد راه خود ديد. پسربچه هر چه تلاش كرد، نتوانست سنگ بزرگ را از سر راه خود كنار بزند. هرچه تلاش ميكرد، سنگ كمي تكان ميخورد، ولي دوباره به سرعت سر جاي اول خود باز ميگشت. سرانجام، از فرط نااميدي به گريه افتاد. پدرش تمام مدت از پشت پنجره خانهشان، تلاشهاي او را نظاره ميكرد. وقتي متوجه اشكهاي پسرش شد، كنار او آمد. با لحني مهرباني، ولي محكم گفت: «پسرم چرا از همه توانت براي كنار زدن سنگ استفاده نكردي؟» پسرك هقهق كنان و نااميد گفت: «پدر، همه تلاشم را به كار بستم، ولي موفق نشدم!» پدر با مهرباني گفت: «نه پسرم، تو از همه امكانات قابل دسترست استفاده نكردي، چون از من درخواست كمك نكردي.» سپس خم شد و سنگ را از سر راه پسرش برداشت. آيا شما نيز به سنگهاي بزرگ در راه زندگيتان برخورد كردهايد؟ آيا به خاطر عدم موفقيت و جابجايي آنها، دچار احساس خشم و نااميدي شدهايد؟ اميد خود را از دست ندهيد و دست از تلاش نكشيد، چون اگر خوب به اطراف خود بنگريد، در خواهيد يافت كه دستاني ياريبخش به سوي شما دراز شدهاند!
منبع:مجله راه زندګی
منبع:مجله راه زندګی