چند شخصیتی شده ام ...
یک مَنِ مغرور و ضعیف که در عین آرامش، عصبی و خراب است ..
یک دل شکسته که کسی جرات نمیکند نخ و سوزنش کند ..
یک مسیر یکطرفه تا مرگ ..
توضیح اینها در حد و اندازه توان من نیست ..
بگذار من هم بگویم همه چیز آرام است ..
آنقدر درد و بغض دارم که میتوانم به Armina قول بدهم بغض قلمش را یک تنه تا نسخه 1000 ببرم ..
ولی حیف دست و کار و درس و PC و مخابرات با من راه نمی آیند!!!
یک مَنِ مغرور و ضعیف که در عین آرامش، عصبی و خراب است ..
یک دل شکسته که کسی جرات نمیکند نخ و سوزنش کند ..
یک مسیر یکطرفه تا مرگ ..
توضیح اینها در حد و اندازه توان من نیست ..
بگذار من هم بگویم همه چیز آرام است ..
آنقدر درد و بغض دارم که میتوانم به Armina قول بدهم بغض قلمش را یک تنه تا نسخه 1000 ببرم ..
ولی حیف دست و کار و درس و PC و مخابرات با من راه نمی آیند!!!