04-05-2014، 14:40
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
روز پدر 1393
تقدیم به تمام پدران مهربونی که در برابر
-تقاضاهای جورواجور فرزندانشان
-ندارم به لبخند حزینشان طعنه زد
-نمی توانم در نگاه غمگینشان خیمه زد
-اما، نمیتوانم هرگز بر لبشان نقش نبست ...
-تقاضاهای جورواجور فرزندانشان
-ندارم به لبخند حزینشان طعنه زد
-نمی توانم در نگاه غمگینشان خیمه زد
-اما، نمیتوانم هرگز بر لبشان نقش نبست ...
پدر جان ، با یك دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاك می گذارم و خداوند را شكر می كنم كه فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و بر دستانت بوسه میزنم.
*****************
تاریخ روز پدر 1393
- روز سه شنبه 23 اردیبهشت (13 رجب ) مصادف با ولادت امام علی علیه السلام و روز پدر
روز پدر روزی است برای بزرگداشت پدرها . در بسیاری کشورها روز پدر، سومین یکشنبهٔ ماه ژوئن در نظر گرفته شدهاست.در ایران پیش از انقلاب، روز 24 اسفند زادروز رضا شاه بر پایهٔ گاهشمار ایرانی روز پدر نامیده میشد اما پس از انقلاب اسلامی این روز به زادروز حضرت علی بن ابیطالب (ع) تغییر یافت.
به مناسبت ولادت حضرت علی (ع)
علی ،گره گشاترین مرد عالم
-آفتاب، روز را از لبخند دیوار کعبه آغاز می کند و ماه، از پیشانی تو نورانی می شود.
-زمان، از حرکت می ایستد، تا تاریخ، از اولین نفس های تو آغاز شود.
-هوا، با نفس های تو جریان می گیرد. آسمان، از همیشه به زمین نزدیک تر می شود. جاهلیت حجاز را موریانه ها، آرام آرام می جوند تا تاریخ، به روزهای آفتابی با تو برسد. ضلالت در پیش پای تو تمام و زندگی روشن، با اولین پلک زدن تو آغاز می شود.
-زمان، از حرکت می ایستد، تا تاریخ، از اولین نفس های تو آغاز شود.
-هوا، با نفس های تو جریان می گیرد. آسمان، از همیشه به زمین نزدیک تر می شود. جاهلیت حجاز را موریانه ها، آرام آرام می جوند تا تاریخ، به روزهای آفتابی با تو برسد. ضلالت در پیش پای تو تمام و زندگی روشن، با اولین پلک زدن تو آغاز می شود.
- زمین، نفس کشیدن را از تو آغاز می کند. عشق، با تو قدم به خاک می گذارد تا عدالت را با تمام وجود معنا کند.مناره ها، به یمن آمدنت، یکی یکی از خاک سر بلند خواهند کرد تا سال های سال بعد از تو، منادی نامت شوند.
- با آمدنت، پرنده ها آسمان را می بینند و ماه، شب های طولانی، بیدار می ماند، تا برای خواب های کودکی ات، عاشقانه لالایی بخواند. با اعجاز می آیی تا پیام آور روزهای روشن باشی.
- با آمدنت، پرنده ها آسمان را می بینند و ماه، شب های طولانی، بیدار می ماند، تا برای خواب های کودکی ات، عاشقانه لالایی بخواند. با اعجاز می آیی تا پیام آور روزهای روشن باشی.
- نیامده، به مهمانی خداوند می روی؛ در خانه خدا به دیدار زمین می آیی. تو از تمام پدرانی که می شناسم، مهربان تری؛ این را خشت خشت خانه ات قسم خواهند خورد.
- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی. لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم. با نام تو، تمام گره های افتاده در زندگی مان را باز کردیم. تو آمدی تا خورشید را مهمان کوچه های شب زده بشریت کنی.
- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی. لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم. با نام تو، تمام گره های افتاده در زندگی مان را باز کردیم. تو آمدی تا خورشید را مهمان کوچه های شب زده بشریت کنی.
-تو آمدی تا راه های جهان به دوزخ ختم نشوند.
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را
- تو آمدی تا بار امانت صدوبیست وچهار هزار پیامبر را غریبانه، در کوچه های دلتنگ کوفه به دوش بکشی و ما را به سرمنزل نجات برسانی.تو آمدی که بزرگ ترین گره گشا باشی. تو آن بزرگی که نامش، ذکر روزهای زلال کودکی مان است.
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را
- تو آمدی تا بار امانت صدوبیست وچهار هزار پیامبر را غریبانه، در کوچه های دلتنگ کوفه به دوش بکشی و ما را به سرمنزل نجات برسانی.تو آمدی که بزرگ ترین گره گشا باشی. تو آن بزرگی که نامش، ذکر روزهای زلال کودکی مان است.
علی ،اقیانوس عدل
- آمدی و کعبه، لحظه های رسیدنت را در آغوش معطرش تجربه کرد. آمدی و آفتاب در تلألو چشمانت قد کشید.
- تو نخستین بشارت خداوندی پس از پیامبر؛ ادامه دهنده جاده ای که او در طول سال هایی پر مشقت، به سمت یگانه پرستی گشوده بود.زمزمه های تنهایی ات را نخلستان های کوفه به شهادت می آیند.اجاق همیشه روشن عدالتت، تا جهان باقی است، دل های آزاده بشریت را گرم خواهد کرد.
- آمدی و کعبه، لحظه های رسیدنت را در آغوش معطرش تجربه کرد. آمدی و آفتاب در تلألو چشمانت قد کشید.
- تو نخستین بشارت خداوندی پس از پیامبر؛ ادامه دهنده جاده ای که او در طول سال هایی پر مشقت، به سمت یگانه پرستی گشوده بود.زمزمه های تنهایی ات را نخلستان های کوفه به شهادت می آیند.اجاق همیشه روشن عدالتت، تا جهان باقی است، دل های آزاده بشریت را گرم خواهد کرد.
- نگاهت، تصویر مردانگی و راستی است و کلامت زندگی.
- قدم هایت، چشمان خاک را روشن می کند.
- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی.لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم.
- قدم هایت، چشمان خاک را روشن می کند.
- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی.لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم.
- غدیر، دریایی است خروشان که از قطره قطره اش، اقیانوسی از عدل و مهربانی زاده می شود.
- نهج البلاغه ات را که می گشایم، بارانی از معرفت، سر و روی جانم را شست وشو می دهد.کمر راست می کنم و غبار هر چه جهل را از خاطرم می زدایم. رها می شوم از میله های سرد زمستان و بهار تار و پودم را در خویش می گیرد. ای عدالت گستر جاویدان !
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را.
- نهج البلاغه ات را که می گشایم، بارانی از معرفت، سر و روی جانم را شست وشو می دهد.کمر راست می کنم و غبار هر چه جهل را از خاطرم می زدایم. رها می شوم از میله های سرد زمستان و بهار تار و پودم را در خویش می گیرد. ای عدالت گستر جاویدان !
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را.
- از تو می گویم ای نخستین ایمان آورنده! «لیلة المبیت»، آوازه شجاعتت را از خاطر نخواهد برد و تاریخ عرب، روایت پهلوانی ات را. آمدی و ندای مهرورزی ات، جهان خاموشمان را به تغزل فرا خواند.