04-05-2014، 15:05
چرا شکسته چنین رنگ و روی گلفامت؟
که برده است ز خاطر قرار و آرامت؟
چو غنچه سر به گریبان ز فکر کیست تورا؟
که پیرهن شده چون گل قبا بر اندامت؟
نگفتمت ز وفا پاس عاشقان میدار
که میشود چو من خسته دل سر انجامت؟
ز انتظار منت شوق میکند آگه
چو بر رهت بنشاند ز صبح تا شامت
مرا به لطف و وفا صید کرده ای چه کنم؟
بغیر آنکه بمیرم به گوشه ی دامت؟
اگرچه رام نگشتی به "عاشق" مسکین
خدا کند که شود آن مراد دل رامت
منبع:lat.blogfa.com