30-04-2014، 21:36
وقتــے یکــے میگـﮧ نمیـפֿوام کســے از בوستیمون باפֿبر بشـﮧ...
وقتــے نمیـפֿواב تو را بـﮧ בوستاش نشوטּ بـבه....
یعنــے اینکـﮧ تو آنقـבر واسمَ بــے ارزش و کوچیکــے کـﮧ
בوست ندارم موقعیت هآے بزرگترمَ رو از בست بـבم...!!!
اینو بفهمیــטּ
شک نکنیـב این جور آבما ارزش בوست داشتن نــבارטּ...
تنها باشی...روز تعطیل باشد
غروب باشد....باران هم ببارد
احساس میكنی
بلاتكلیف ترین آدم دنیا هستی...!!
كم باش!
اصلا هم نگران كم شدنت نباش!
آن كس كه اگر كم باشي، گمت كند؛
همانيست كه اگرزياد باشي، حيفت ميكند ...!
سعي نكن متفاوت باشي!
فقط خوب باش،
اينروزها خوب بودن به اندازه كافي متفاوت است..
مدتهاست نه با آمدن کسی دلخوشم
نه از رفتن کسی دلگیر.....
بی کسی هم عالمی دارد
دلم
کسی را می خواهد
که از جنس خودم باشد
دلش شیشه ای ، گونه هایش بارانی
دستانش همیشه گرم
نگاهش ستاره باران باشد
دل م یک دل ساده می خواهد...
پـای فکــــر ِ تــــو که وســـط بـاشـــد..
خیـــــابان که هیــــچ ،
اتـــاق همــ قدمـــ زدن دارد
شنیده ام
موی بلنـــــــــــد زنان عاشق را زیباتر می کند
برای همین است
که موهایم را کوتاه کرده ام
این وصله ها
به آغوش تنهای من نمی چسبد
روزهــــایم
خیابان های شهر می گیرند
شب هایم را؛ فکر های تو
یه وقتایی هم هست که آدما
جوری میشکنن که دیگه به هیچ دردی نخورن..!
اینطور نیست که شکستنشون صدای تِق
داشته باشه و همه بفهمن
شکستن ادم ها را شاید فقط بشود دیـــــد..
از خنده های بافتنی..
از موهای سپید..
از هیاهوی زیاد
و شاید هم از قیافه های کمرنگ..
آدمایی که از نهایت درد شکستن
و به بی حسی رسیدن..
و شاید دیگه به هیچ دردی
نخورن..!
این دل که میگویند نمیدانم کجاست؟
اما گاهی عجیب میگیرد!
گاهی دلتنگ می شود!
گاهی هم چاره ای جز صبر ندارد
گاهی به در بسته میخورد و هر چه به هر جا میرود باز هم ...
این دل که میگویند نمیدانم کجاست مثل عقل مثل خدا ...
مثل خدا که نمیدانم کجاست
مثل خدا که تا به حال ندیدمش
مثل خدا که گاهی دلگیر میشوم از اینکه چرا سرش اینقدر شلوغ است که مرا فراموش کرده غافل از
اینکه من او را فراموش می کنم...
مثل خدا که گاهی عجیب دلتنگش میشوم
مثل خدا که گاهی میخواهم از همه چیز به او پناه ببرم
مثل خدا
اما خدا تو که بی مثالی!
میدانم که حرفم را فهمیدی میدانم که میفهمی چه میگویم
خدای بی مثال دلم گرفته ...دلی که نمیدانم کجاست !
شاید آمده پیش تو
دلم را پس نفرست فقط راه را نشانم بده تا من هم بیایم...
وقــتى بـا یـکــ دســت
نـقاب هـایشـان را نـگـه داشـتـه انـد ..
و بـا دسـت دیـــگر
کـلاه بــر سـرم مـى گـذارنــد ..
انـتـظار زیـادیـســـت
کــ بـخواهـم درکــــــــم کنند !
اتاقمو رو مرتب میکنم دوش میگیرم
۲تا قرص زولپیدم میخورم
اون لباسامو که فرصتش هیچ وقت پیش نیومد
که واست بپوشمو میپوشم
عطر میزنم
و زیباتر از همیشه خودمو تو ایینه تحسین میکنم
لوله ی بخاری اتاق خوابمو که بالای خونمونه میکشم بیرون
روشنش میکنم نه اون همیشه روشن هست
تموم درزهارو میگیرم و در اتاق خوابمو میبندم
آروم و زیبا به تختم من که تخت ندارم همون رختخوابم میرم
میتونم یه خواب آروم داشته باشم
جوری که هیچوقت نداشتم
بدون هیچ فکری در مورد گلم
خوابم سنگین شه طوری که هیچوقت نشد
سست میشم و فکرهای قشنگ میکنم و آروم میخوابم
و خوشحالم که دیگه بیدار نمیشم.
حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلا هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود ..
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر
منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند
آن ها که نیستند، می گرید
دلتنگ می شود
حتی برای آنها که هنوز نیامده اند ..
دل که بلرزد
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست
آدم تصادف می کند،
با یک اتوبوس خاطره های مست ..
نم نم باران ،
خنکای نسیم ،
بوی شکوفه های نارنج ،
کوچه ای خلوت و بی انتها ،
هوای بهاری ،
حال عاشقی ..
به هیچ نمی ارزد اگر
هم قدم لحظه هایم نباشی تو ..
همه ى كسانى كه
الان بر عشق لعنت مى فرستند ،
روزگارى عاشق ترين انسان اين شهر بوده اند....!
خَسته اَم... خَسته!
بآیَد یک به یک آرزوهآیَت بَر بآد برود..
تآ بِدآنی وقتی میگویَم خسته ام یَعنی چه...!
تا آخرت هم اگه تنها موندی،
مهم نیست..،
فقط نذار به جای برسی
که تو آغوش کسى به یاد یکی دیگه باشی..!
بعضی وقتا باید مثه من تنها باشی،
تنهای تنها...
هی اهنگ گوش بدی،
فک ڪنی، همه چیو بریزی تو خودت
تا مرز انفجار بری...
اونوقت در اتاقو باز ڪنی با هموی لبخند مسخرہ همیشگی
وانمود کنی که همه چی خوبه!
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا باتو چه کس خواهد گفت
آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی کاش میدیدم شانه بالازدنت را بی قید
و تکان دادن سر را که عجیب عاقبت مرد
... .. چه کسی میداند جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد... .. سردی قلب تو خاکستر کرد...
سکوت کرده ام و فکر می کنی آرامم
خبر نداری سکوت و بغض که همراه می شوند
کم کم زخم می شود , زخم
رو احساس آدما پا نذاریم...
یادمه بچگی هام
وقتی می رفتیم قبرستون یا امام زاده
تمام سعیمو می کردم تا پاهام رونذارم روی قبرا !
تا روی یکیشون پام می رفت، جیگرم آتیش می گرفت
چشامو می بستم، زودی تو دلم براش صلوات می فرستادم
چند سال گذشت..... من بزرگتر .... مرده ها بیشتر
قدیمی ها پوسیده تر ..... جدیدی ها با سنگ شکیل تر
نمی دونم امروز روی چندتا قبر پام رفت
برای چندتا یادم رفت صلوات بفرستم
اما راستش ، امروز یه چیزی فهمیدم
ما که دلمون نمی اومد حتی روی مرده ها پا بذاریم
این روزها چقدر راحت روی زنده ها واحساس ها پا می ذاریم
اگر پاسخی نداری !!
سکوت کن..
در سکوت ، پاسخها نهفته است که خود نمیدانیش !!
اگر پاسخی داری !!
باز سکوت کن..
چرا که آنکس که تو را بفهمد ، معنای سکوتت را نیز میفهمد!!