امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چنگیزخان

#1
تموچین (به انگلیسی: Temüjin) مشهور به چنگیز خان (به مغولی: Чингис Хаан؛ به انگلیسی: Genghis Khan) (زادۀ بین ۱۱۶۲ تا ۱۱۶۷ م - درگذشتۀ ۱۸ اوت ۱۲۲۷ م)، سردار جنگی و خان مغول بود[ که قبایل متفرق مغول را متحد ساخت و با فتح قسمت زیادی از آسیا شامل چین، روسیه، ماوراءالنهر، خراسان، پارس و خاورمیانه، و حتی اروپای شرقی، امپراتوری مغول را پایه‌گذاری کرد.

کودکی تا جوانی

چنگیز با نام تموچین در سالهایی بین ۱۱۶۲ تا ۱۱۶۷ میلادی به دنیا آمد. نخستین پسر یسوجی، رئیس قبیله کیاد، از خاندان برجی‌گین. در زمان یسوجی وآغاز احوال چنگیز اقوام مغول و تاتار یکی مطیع دیگری نبودند و هر یک از خود دارای رئیس قبیله جداگانه‌ای بودند و پیوسته میان ایشان جنگ و خصومت بود. تموچین در سیزده سالگی پدرش را از دست داده بود، افزون بر اینکه اقوام زیر اطاعت پدرش از وی روی گرداندند، اقوام دیگر نیز با وی و خانواده اش به خصومت برخاستند. تموچین در نوجوانی رنجهای فراوانی را متحمل گشت حتی چندین مرتبه گرفتار و محبوس نیز گشت. تموچین از همان نوجوانی روحی نا آرام و ماجراجو داشت، چون میدید که خویش و بیگانه از وی بیزارند درصدد یافتن پشتیبان برآمد تا کسی را بیابد که بتواند موقتا در زیر سایه وی پناه ببرد، سرانجام به سراغ یکی از دوستان پدرش بنام اونگ‌خان افتاد. اونگ‌خان نیز تموچین را بیاد دوستی با پدرش بخوبی پذیرفت و در میان قبیله خود برایش جای داد و در وی به چشم عزت و احترام نگریست و چنان نوازش کرد که بیشتر از آن متصور نبود.
چنگیزخان 1

به قدرت رسیدن

چنگیز به واسطه‌ای آشنایی که با اونگ‌خان رهبر یکی از اقوام مغول داشت رو به او نهاد. اونگ‌خان بنابر دوستی که با پدر تموچین داشت از وی به خوبی پذیرایی کرد و نهایت احترام را به وی روا داشت. تموچین با اونگ‌خان دل یکی نموده و با دشمنانش جنگها کرد از جمله با برادر اونگ خان که در مقام مخالفت بود جنگید و او را شکست داد. چون قبایل و اقوام تایجوت و سالجوت و قنقرات و جلایر و تاتار تسلط تموچین و دولت‌خواهی او را با اونگ خان مشاهده کردند با یکدیگر برای جنگ با ایشان پیمان بستند و بنابر باورهای دینی خود اسب، گاو و قوچ و سگ آورده کشتند و گفتند که اگر خلاف پیمان کنیم این چنین کشته شویم و در عقیده‌ای ایشان سوگندی ازین عظیم تر نیست.

تموچین و اونگ خان از این موضوع آگاهی یافته به دفع آنها شتافته طی جنگهای شدیدی بر ایشان پیروز شدند. بدین ترتیب تموچین مدت هفت سال در خدمت اونگ خان بسر برد، تا آنجا که امرای اونگ خان بر وی رشک برده نزد اونگ خان از تموچین بدگویی‌ها نمودند. اونگ خان گوش به سخنان بدخواهان تموچین نمی‌داد، مخالفان سنگون پسر اونگ خان را نیز با خود همراه ساختند، و چنان سعی کردند که اونگ خان را نسبت به تموچین بد بین ساختند، آخر کار به دشمنی و جنگ کشید و در جنگ سختی که میان تموچین و اونگ در گرفت اونگ شکست خورد و به بیابان آواره گشت. آخر کار بجایی کشید که اونگ خان به دست مردان تایانگ خان رئیس قوم تایمون رقیب دیرین خود کشته شد. سنگون پسر اونگ از مملکت پدرش آواره گشته به تبت رفت و آخر در کاشغر کشته شد.

داستان چنگیزخان خواندن تموچین روایتی است که می‌گوید تموچین را سران قبایل در خرولتای (قوریلتای) لقب چنگیز دادند، و بعضی اعتقاد دارند تموچین بر حسب داستان زیر این لقب را به خرولتای تحمیل کرده است.

تموچین پس از آنکه اونگ خان را آواره ساخت خود را پادشاه اعلان کرد. تموچین با سایر اقوام و قبایل جنگها نموده همه را تار و مار و مطیع خود گردانید. بعد ازین پیروزیهای پی در پی خویش بر بدخواهان تموچین دستور داد تا جشن بزرگی را بر پا نمودند. در آن زمان، میان مغولان مردی بود بنام تب تنکری و دعوی می‌کرد که از اسرار و چیزهای غیبی خبر دارد و به آسمان پرواز می‌کند و با خدا حرف می‌زند. همچنین از یخ و سرما او را آسیبی نمی‌رسد و برهنه در میان یخ و برف می‌خوابد، و برف و یخ از گرمای بدنش آب می‌شوند. تب تنکری در این جشن پیش تموچین رفته و می‌گوید :‌ «مردی سرخ رنگ سوار بر اسبی سفید رنگ بر من ظاهر شد و گفت نزد پسر یسوگای برو و به او بگو که پس ازین نباید ترا تموچین خطاب کنند بلکه باید ترا چنگیزخان گویند و ما بیشتر ربع مسکون را به تو و فرزندان تو ارزانی داشتیم.» پس تموچین دستور داد از این پس او را چنگیزخان خوانند.(چنگیزخان معنای شاه شاهان/شاه جهان می‌دهد)

تهاجم به ایران

ادوارد تلر در خاطراتش در مورد حمله چنگیزخان مغول به ایران دوره خوارزمشاهی می نویسد:

«یک نمونه مهم در تاریخ، جنگهای چنگیزخان مغول، و بویژه تخریب سرزمین های پارسی است. بیش از نصف جمعیت سرزمین تسخیر شده نابود گردید، و پارس، که همان ایران امروزیست، هرگز جلال و ابهت پیشین خود را دیگر باز نیافت.»[۱]
حمله چنگیزخان مغول چنان دهشتناک و بیرحمانه بود که خیابانهای نیشابور «که مهد علم و دانش و نوآوری آن زمان بود، تبدیل به جویبارهای خون گردید، و از سران مردان و زنان و کودکان هرم هایی ساخته شد، و حتی به سگ ها و گربه های شهر نیز رحم نکردند.»[۲] از اینروست که تاریخ نگار دیگری می نویسد:

«شکی نیست که نابودی و ویرانی که در حین خیزش دولت مغول در ایران بوقوع پیوست، و قتل عام وسیعی که در آن زمان رخ داد، در هزار سال هم ترمیم نخواهد گشت، حتی اگر فاجعه دیگری نیز بوقوع نپیوندد.»[۳]
شاید هزار سال به طول نیانجامید. اما در اواسط قرن بیستم بود که جمعیت نیشابور به سطح دوران پیش از حمله مغول بازگشت.[۴]

روابط خانوادگی

او فرزندان بسیاری ازهمسران متعدد خود داشت اما مهم‌ترین آنهاچهار پسر با نام‌های جوجی، جغتای، اوگتای و تولی،ازاولین همسرش(که در سنت مغولی مهم‌ترین وبزرگ‌ترین همسران می‌‌باشد)بودند. چنگیزخان همچنین زن‌های بسیار داشت ولی مشهورترین ایشان پنج تن بودند،‌ (بورته فوجین، کنجاخاتون، جاکمبو، دختر تایر اورسون و دختر تایانگ‌خان). چنگیز تمام ممالک مفتوحه را بین پسران و برادرش تقسیم نمود، کار صید و شکار را که در میان مغولان کاری بسا شگرف و پسندیده بود به پسر بزرگش جوجی سپرد. اور یاسا و یارغو یعنی قضاوت و دادگستری و کیفر گناهکاران را به چغتای داد و امور سپاه را تولی تفویض کرد و اوکتای را به جانشینی تعیین کرد. بعد از آنکه حدود مملکت وسعت یافت برادرش اوتچکین را به ملک چین فرستاد.

پسران چنگیزخان

چنگیزخان چهار پسر داشت بنامهای تولی، اکتای، جوجی و جغتای.

جوجی پسر ارشد چنگیزخان بود که پیش از فوت پدر درگذشت.
جغتای پسر دوم چنگیزخان بود که چنگیز پس از بازگشت از جنگ خوارزمشاه حکومت ماوراالنهر و خوارزم و شهرهای ایغور و کاشغر و بلخ و بدخشان و غزنین تا حدود سند را به جغتای سپرد.
اکتای بعد از مرگ چنگیزخان بجای پدر امور رهبری امپراتوری مغول را در دست گرفت.
تولی خان پسر چهارم چنگیزخان از برادران خود جوجی و جغتای و اوگتای کوچک‌تر بود. چنگیز در اوایل میل داشت که او را به جانشینی تعین کند اما بعد از آن بر گشت و گفت که منصب لشکرکشی و ضبط یورت و حفظ خزانه بر تو مناسبتر است.

قوانین چنگیزی

چنگیز پس از چیرگی بر اونگ خان و قبایل مغول از برای ضبط مملکت و صلاح ارتش و رعایا قاعده‌ای چند وضع کرد و برای هرکار قانونی نهاد و برای هر گناه کیفری معین کرد. می‌گویند در آغاز برای اهل اسلام احترام زیاد قایل بود و برای قتل هر مسلمانی چهل بالش زر (هر بالش پانصد مثقال طلا یا نقره است. (ر.ک‍ «تاریخ جهان‌گشا» ۱/۱۶» و برای قتل هر یک از مردم چین یک سر درازگوش (خر) را دیه معین کرد. چون قبایل مغول از خود دارای خط و کتابت نبودند، دستور داد تا برخی از فرزندان مغول خط اویغوری بیاموختند و قوانین او را که به «یاسا» .معروف است ثبت کردند و آن دفاتر را در خزانه‌ها نگهداشتند تا هر وقت خانی بر تخت نشیند و یا حادثه‌ای روی دهد شاهزادگان جمع شوند و آن طومارها را حاضر کنند و بنای کار را آن نوشته‌ها و قوانین بگذارند و امور ارتش و حمله به شهرها را را برآن شیوه پیش گیرند. چنگیز پس از تسلط بر اقوام مغول رسوم و عادات ناپسند مانند زنا و دزدی را از میان ایشان برداشت و درهای بازرگانی را میان میان غرب و شرق باز نمود و بازرگانان نیز بی دغدغه آمدوشد می‌کردند. چنگیز در نامه‌ها که به سرکشان و دشمنان مینوشت و ایشان را به اطاعت میخواند هرگز از سپاه و جنگ‌افزار چیزی نمی‌نوشت و ایشان را از وفور سلاح نمی‌ترساند، همین قدر می‌‌نوشت اگر رام و مطیع شوید به جان امان یابید و اگر خلاف کنید ما چه دانیم آن را خدا داند.

مرگ چنگیز

در اثنای سفر جنگی نزدیک شدن مرگ خود را دریافت و فرزندان خود را حاضر ساخت و اوگتای را به جانشینی خود تعین کرد، ورارود (ماورالنهر) و دیار مجاور آن را به جغتای داد. او دستور داد تا میان اوکتای و برادران پیمان‌نامه‌ای نوشتند که به موجب آن هیچ یک از برادران نباید از فرمان او سرپیچی کنند. پس از آن وصیت کرد که چون مرگش برسد کسی گریه نکند و مرگش را پنهان دارند تا دشمن آگاه نشود. سر انجام پس از ۲۵ سال حکمرانی در سن هفتادوسه سالگی از جهان رفت (درباره طول عمر چنگیز و سال تولدش میان پژوهندگان اختلاف است).
پاسخ
 سپاس شده توسط نیایش قمری
آگهی
#2
چنگیز خان مغول (۱۱۵۵، ۱۱۶۲، یا ۱۱۶۷ تا ۱۸ اوت ۱۲۲۷ میلادی)، با نام اصلی تموچین، خان مغول و سردار جنگی بود که قبایل مغول را متحد ساخت و با فتح قسمت زیادی از آسیا شامل چین، روسیه، ایران و خاورمیانه، و همچنین اروپای شرقی، امپراتوری مغول را پایه‌گذاری کرد. او پدربزرگ قوبلای‌خان اولین امپراتور از سلسله یوان در چین و همچنین هلاکو خان -نخستین ایلخان ایران- بود.[۱]

کودکی تا جوانی

چنگیز با نام تموچین در سالهایی بین ۱۱۶۲ تا ۱۱۶۷ میلادی به دنیا آمد. نخستین پسر یسوگی، رئیس قبیله کیاد، از خاندان برجی‌گین. در زمان یسوجی و آغاز احوال چنگیز اقوام مغول و تاتار یکی مطیع دیگری نبودند و هر یک از خود دارای رئیس قبیله جداگانه‌ای بودند و پیوسته میان ایشان جنگ و خصومت بود. تموچین در سیزده سالگی پدرش را از دست داده بود، افزون بر اینکه اقوام زیر اطاعت پدرش از وی روی گرداندند، اقوام دیگر نیز با وی و خانواده اش به خصومت برخاستند. تموچین در نوجوانی رنجهای فراوانی را متحمل گشت حتی چندین مرتبه گرفتار و محبوس نیز گشت. تموچین از همان نوجوانی روحی نا آرام و ماجراجو داشت، چون میدید که خویش و بیگانه از وی بیزارند درصدد یافتن پشتیبان برآمد تا کسی را بیابد که بتواند موقتاً در زیر سایه وی پناه ببرد، سرانجام به سراغ یکی از دوستان پدرش بنام اونگ‌خان رفت. اونگ‌خان نیز تموچین را بیاد دوستی با پدرش بخوبی پذیرفت و در میان قبیله خود برایش جای داد و در وی به چشم عزت و احترام نگریست و چنان نوازش کرد که بیشتر از آن متصور نبود.

به قدرت رسیدن

چنگیز به واسطه‌ای آشنایی که با اونگ‌خان رهبر یکی از اقوام مغول داشت رو به او نهاد. اونگ‌خان بنابر دوستی که با پدر تموچین داشت از وی به خوبی پذیرایی کرد و نهایت احترام را به وی روا داشت. تموچین با اونگ‌خان دل یکی نموده و با دشمنانش جنگها کرد از جمله با برادر اونگ خان که در مقام مخالفت بود جنگید و او را شکست داد. چون قبایل و اقوام تایجوت و سالجوت و قنقرات و جلایر و تاتار تسلط تموچین و دولت‌خواهی او را با اونگ خان مشاهده کردند با یکدیگر برای جنگ با ایشان پیمان بستند و بنابر باورهای دینی خود اسب، گاو و قوچ و سگ آورده کشتند و گفتند که اگر خلاف پیمان کنیم این چنین کشته شویم و در عقیده‌ای ایشان سوگندی ازین عظیم تر نیست.

تموچین و اونگ خان از این موضوع آگاهی یافته به دفع آنها شتافته طی جنگهای شدیدی بر ایشان پیروز شدند. بدین ترتیب تموچین مدت هفت سال در خدمت اونگ خان بسر برد، تا آنجا که امرای اونگ خان بر وی رشک برده نزد اونگ خان از تموچین بدگویی‌ها نمودند. اونگ خان گوش به سخنان بدخواهان تموچین نمی‌داد، مخالفان سنگون پسر اونگ خان را نیز با خود همراه ساختند، و چنان سعی کردند که اونگ خان را نسبت به تموچین بد بین ساختند، آخر کار به دشمنی و جنگ کشید و در جنگ سختی که میان تموچین و اونگ در گرفت اونگ شکست خورد و به بیابان آواره گشت. آخر کار بجایی کشید که اونگ خان به دست مردان تایانگ خان رئیس قوم تایمون رقیب دیرین خود کشته شد. سنگون پسر اونگ از مملکت پدرش آواره گشته به تبت رفت و آخر در کاشغر کشته شد.

داستان چنگیزخان خواندن تموچین روایتی است که می‌گوید تموچین را سران قبایل در خرولتای (قوریلتای) لقب چنگیز دادند، و بعضی اعتقاد دارند تموچین بر حسب داستان زیر این لقب را به خرولتای تحمیل کرده‌است.

تموچین پس از آنکه اونگ خان را آواره ساخت خود را پادشاه اعلان کرد. تموچین با سایر اقوام و قبایل جنگها نموده همه را تار و مار و مطیع خود گردانید. بعد ازین پیروزیهای پی در پی خویش بر بدخواهان تموچین دستور داد تا جشن بزرگی را بر پا نمودند. در آن زمان، میان مغولان مردی بود بنام تب تنکری و دعوی می‌کرد که از اسرار و چیزهای غیبی خبر دارد و به آسمان پرواز می‌کند و با خدا حرف می‌زند. همچنین از یخ و سرما او را آسیبی نمی‌رسد و برهنه در میان یخ و برف می‌خوابد، و برف و یخ از گرمای بدنش آب می‌شوند. تب تنکری در این جشن پیش تموچین رفته و می‌گوید: «مردی سرخ رنگ سوار بر اسبی سفید رنگ بر من ظاهر شد و گفت نزد پسر یسوگای برو و به او بگو که پس ازین نباید ترا تموچین خطاب کنند بلکه باید ترا چنگیزخان گویند و ما بیشتر ربع مسکون را به تو و فرزندان تو ارزانی داشتیم.» پس تموچین دستور داد از این پس او را چنگیزخان خوانند.(چنگیزخان معنای شاه شاهان/شاه جهان می‌دهد)


شروع خونین

چنگیز در سال ۱۱۶۰ در استپ‌های مرکزی آسیا به دنیا آمد. کودکی او صرف چوپانی و گردش در این استپ‌ها شد. او پسر یکی از فرماندهان مشهور مغول بود و کودکی زندگی اش در گیر و دار کشمکش‌های بزرگان مغول سپری شد. اما زندگی چنگیز از ۹ سالگی دگرگون می‌شود؛ پدرش توسط تاتارها به قتل می‌رسد و بزرگان قبیله، او را به همراه مادر، خواهر و پنج برادرش به جلگه‌ای لم یزرع تبعید می‌کنند. بزرگان قبیله انتظار داشتن آن‌ها بمیرند ولی این طور نشد و آن‌ها مردند و چنگیز جانشین پدر شد. در ابتدای کار، چنگیزخان از تیروکمانش برای دفاع از خانواده استفاده می‌کرد ولی پس از مدتی که احساس کرد برادر ناتنی اش به او زور می‌گوید او را به قتل رساند. چنگیز در این سن کم آمادگی رهبری و قتل و غارت را داشت. چنگیزخان که از قبیله اش طرد شده بود نیاز داشت دوستان قدرتمندی پیدا کند تا رهبری مغولان را به دست گیرد. بنابراین به ظاهر با جاموخان فرزند یکی از فرماندهان بزرگ طرح دوستی می‌ریزد. این دو جوان با هم متحد می‌شوند و به گفته کتاب «تاریخ محرمانه» تبدیل می‌شوند به یک روح در دو بدن تا همواره از هم حمایت کنند. این دو جوان ستاره میادین جنگ بودند ولی چنگیز در ۲۰ سالگی ناگهان ناپدید می‌شود. او بعد از ۱۰ سال دوباره به قبیله باز می‌گردد؛ اما با یک ماموریت بزرگ که متحدکردن مردم جلگه بود و خودش نیز می‌خواست رهبری آن‌ها را بر عهده بگیرد و این دقیقاً یک سنت شکنی به تمام معنا بود. در این شرایط دیگر کسی به ایل طایفه اش وفادار نبود و همه پایبند چنگیز می‌شدند. کسی دقیقاً از این ۱۰ سال غیبت او خبری ندارد و در کتاب «تاریخ محرمانه» هم اطلاعات دقیقی موجود نیست.

اولین تصمیمی که چنگیزخان پس از رسیدن به رهبری می‌گرد، آماده کردن ارتش برای حمله به تاتارهایی است که پدرش را به قتل رساندند. جنگی که میان لشکریان چنگیز و تاتارها در این میان بیشتر بود. تاتارها تا جایی که توان داشتند در مقابل چنگیزخان جنگیدند. چنگیزخان به سربازانش دستور داده بود هر تاتاری با هر سن و سالی دیدند به قتل رساندند.


ایجاد ملت جنگجو

سال 1206 میلادی (602) هجری قمری مجمعی از روسـا درمحل موسوم به ((اصلاح قوریلتای)) تموچین رابه عنوان خان بزرگ، انتخاب می کنند.

دراین قوریلتای کوکوچو روحانی بزرگ مغولان، رسمأ تموچین را به چنگیز ملقب شد. در کتاب های تاریخی معانی مختلفی برای نام چنگیز بیان شده است. در بعضی منابع از چنگیزبه عنوان ((چینگ)) یعنی قوی و سخت و شاه شاهان و از ((جنگجوی برتر)) یاد شده است. چنگیز در سی و نه سالگیٍ برتخت نشست، قلمرواودر آن زمان درآسیای میانه ازکوه های آلتای تا کوه های خینگان درشرق ودرشمال تا دریاچه ی بایکال ادامه داشت.او همه ی قبایل را در صحرای گویی جمع کرد، و تأکید بروفاداری هر جنگجو که نوخوذ مغولان ازآن پس شروع به ساخت و آبادانی کشور خود کردند تا حکومتی مرکزی و زبانی رسمی داشته باشند و متحد باشند. همچنین چنگیز هم معتقد بود که وفاداری کلید موفقیت است.

چنگیز درمیان فرمانروایان عصر خود فردی برجسته بود، او پس از نشستن برتخت جلوس نخستین اقدامی که کرد به وفاداران خویش پاداش داد، و از کسانی که مهارت های عالی داشتند قدردانی می کرد. و همچنین فرمانده ها رااز بین با وفاترین پیروانش انتخاب می کرد، دراین حال مقامی هم به بوئورچو که کمک کرد تا اسب های دزدیده اش را بازپس گیرد. اما در مورد خانواده اش کمی شک داشت چون می ترسید به او خیانت کنند او آموخته بود که حتی نمی توان به دوست هم اعتماد کرد.امااوبه عنوان یک سخاوتمند و کسانی که با او خویشاوند نبودند ولی وفاداری خود را ثابت می کردند، اعتماد می کرد.


ساختار نظامی

چنگیز برای این که سربازانش به او و ملت وفادار بمانند چون می دانست وفاداری به آسانی نیست، کوشید تا قدرت قبـایـل را کم کند. او برای وحدت در میان روسای قبایل واحدهـای نظـامی تشکیل داد که مردانی ازقبایل متعدد دریک واحد قرار می گرفتند وفرماندهی جدا داشتند. او سپاه را به لشکرهای ده هزارنفری به نام تومان تقسیم کرد. هرتومان به دسته های هزارنفری به نام

هزاره یا و هرهزاره به دسته های صد نفره «صده» وهرصده به گروه های ده تایی «دهه» تقسیم می شد. هریک ازفرماندهان تومان، هزاره، صده ودهه باید سالی یک باربه خدمت چنگیز روند و تا ضمن کسب دستورات لازم، وفاداری خود را ابرازکنند. «که ازیکی ازاصول یاسا است» و لشکریان به قلب سپاه و میمنه و میسره تقسیم نمود ومعمولا فرماندهان لشکردرقلب سپاه می ایستادند. سردار هر لشکر را اورخان گویند. که ازاصلی ترین آنان جبه نویان و سوبوتای بهادراست. «بهادردرمغولی وترکی به معنای پهلوان، قهرمان، یل وغیراست. نویان یا نوین به معنای حاکم و فرمانده، سردار و ارباب و غیراست.» مردان مجازنبودند واحدهایی که به حضوردرآنها انتخاب شدند را ترک کنند، سزای ترک واحد مرگ بود وهر کس که به آن ها پناه می داد را مجازات سخت کنند. به همین دلیل، خانواده ی آن مردان که همراه آنها در سفربودند، اشراف نظامی جدید که به وسیله ی این ساختارقدرت به وجود آمدند،موقعیت خود را مدیون فرمانرا وبه اومدیون بودند.این امرها باعث شده بود که مغولان ارتش شایسته ای داشته باشند وهمچنین سنت نظامی وساختار اجتماعی مغولان را تغییردهد. پزشکان، کاهنان ومدیران ازخدمت نظام معاف بودند ومردان ملتهای مغلوب قوانین سربازی جدایی داشتند، زیراچنگیزو مغولان وفاداری آنها رامطمئن نبودند. فرماندهان هرقران «صده» (واحدهای هزارنفره) افسران اصلی عملیاتی مغولان بودند. درسال 1206 آنها نودوپنج تن بودند که این مردان تحت فرمان افسران ( تومان) بودند. سربازان چنگیزچنان تعلیم دیده بودند که توان داشته امرها را فورأ به صورت یک واحد هماهنگ اجرا کنند. انضباط سربازان مغول با تدابیرجنگی، عامل غلبه آنان بردشمن می شد.

چنگیز با بازسازی ارتش خود برتری کامل نسبت به بقیه ی ارتـش های عصرخود داد او برای توسعه ی ارتش یک شیوه ی سربازی برای همه ی افراد از کوچک ترین تا بزرگ ترین سرباز معمول ساخت. مأمورانی مسئول تدارک اردوها هستند که موسوم جورچی بودند، این افراد عهده داشته تهیه و توزیع ملزومات بودند و سلاح ها و ملزومات دیگررا در میان مردان توزیع می کردند. اردو به زبان ترکی کهن، معنی دلاراقامتگاه، کاخ و خرگاه شاهانه بوده است. معنای درگاه و پایتخت و بارگاه هم یافته، درزبان های ترکی جنوب غربی معنای چادرهای نظامی و بعد سپاه و لشکر نیز یافته است. ایلچی درلغت به معنی صلح گروصلح ساز و غیراست و در اصطلاح معنی رسول، قاصد، سفیر و غیر یافته که با یلواج واژه ی دیگر ترک هم معناست. حشربه معنای لشکرنا منظم یا لشکری که فقط از ولایتها د رحال جنگ جمع کنند است. درعهد مغول حشر لشکری را گویند که مغول بعد ازفتح و لایتیازاهالی بومی آنجا جمع می کرده اند. چنگیزواحد هایی را به محافظان شخصی خویش یا کشیک کارگرفت. به سنه 1206 چنگیزعده ای از مغولان را به نام قراولان را اختیار کرده وبه آن کشیکچی گفتند که هشتاد نفرجهت کشیک شب و هفتاد نفر جهت کشیک روز. اما به صورت نیروهای ده هزار نفری درآمد. به کشیک امتیازات خاصی داده می شد، که آنان از رتبه بالاتراز رتبه ی فرماندهان نظامی برخوردارمی شدند.بعضی از این مردان از برادران و پسران فرماندهان نظامی منتخب می شدند. چون افراد کشیک ثابت کردند که سربازانی کاملا وفادار بودند، بعدها حاکمین امپراطوری از میان آنان انتخاب می شدند.

غیراز قراولان عده ای ده هزارنفری را به نام بهادر داشت که این بهادران در جنگ ها پیشقراول لشکروی محسوب می شدند. کثرت سرداران چنگیزازقراولان خاص بودند و چو چنگیز ایشان را خوب می شناخت و مدت ها به احکام سخت آزموده بود، سرداری قسمت های لشکری وی را کسانی داشته که غیر فرمان خان امر دیگری اطاعت نکنند و سربازان زیردست ایشان مطیع محض و همه ی آلت اجرای فرمان چنگیز بودند. اشراف لشکری مشهورتَر خان بودند و ایشان ازپرداخت مالیات معاف، درجنگ ها غنیمت گرفته به ایشان می رسید و در دربار بی اذن و اجازه وارد و در جشن ها مقامی شایسته داشتند.

چنگیز لشکریان خویش را کثرت قفیر و نیازمند نگه می داشت تا به غلبه ناچارشوند. رسم چنگیزدرلشکرکشی این بود، که قسمت بنه جلوتر و در مواقع خطرعقب حرکت می داد تا هنگام تاخت و تازآنان صدمه نبینند. و چوعرصه ی ممالک وسعت یافت، تجارو لشکریان وایلچیان دائمأ درحال رفت وآمد بودند وچنگیزدرسراسررا ها منازلی به نام یام درست کرد تا در آنان لوازم مسافرین و لشکریان حاضرداشته باشند و مخارج آن ها را تومان ها «که هرد و تومان یک یام» دهند. و هر ساله بام ها را تفتیش کرده ونواقص آن ها را دفع می نمودند. دراین ایستگاه ها اسبانی تازه نفس بود و هر گاه قاصد به اسبی تازه می خواستند نزدیک ترین اسب بدون توجه که مال کیست به دستورخان می بایست دراختیارشان می دادند.ازاین رو نامه هایی که طی هفته ها به مقصد می رسید، طی چند روزبه طول می انجامید.درموقع جنگ این سواران برای رساندن اطلاعات فرماندهی به فرمانده دیگرمسافت زیادی را می پیمودند، چوجبهه های جنگ غالبأ گسترده بود. ودرنتیجه واحد ها با هم ارتباط داشتند. این شیوه، خان را قادر نظارت برسپاه گسترده اش می کرد. ومغولان نسبت به دشمنان، کسانی که درایجاد هماهنگی بین سپاه عظیم خویش دشواری داشتند، برتری واضحی می بخشید.

چنگیز موقعی که می خواست شهری را مسخر کند یا شاهی را به اطاعت خویش خواند، نخست ایلچیان می فرستاد و اگرایل نمی شد دفع وی به جنگ لازم بود. موقعی که چنگیزبه شهری می رسید گراهل آن پیش کش آورده و استقبال کنند، چنگیزمتعرض شهرایشان نمی شد و از طرف خویش باسقاق «شحنه وامیر» برآنجا می گماشت وحکمی به نام یرلیغ به امیر شهر می داد تا دیگرکسی متعرض نشود. اگراهل شهریاغی گری اختیارکنند، حکم قتل خانواده وویرانی شهرصادرمی شد، که نخست مردم را به خارج شهر برده و پیشه وران را جدا با حشم برده وجماعتی را حشراختیارکرده والباقی ازدم شمشیرمی گذراندند. چنگیز از پسران خویش استفاده می برد. از بورته جوچی را داشت که ازوی در کار صید استفاده می کرد. سه پسر بعد جغتای در سیاست و تنفیذ یاسا، اکتای به رایزنی و تدبیر ملک و تولوی را به ترتیب لشکرو تجهیزسپاه است امرداده بود. پس از آن که قبایل مغول تحت فرمان چنگیز درآمدند، همه ی لشکررا براین چهار پسر بخش کرد، پسران خردتروبرادران و خویشان را از لشکر نصیب داد. چنگیز همواره فرزندان و برادران را به دوستی تشویق می کرد.

چنگیزدوست داشت ازعامل غافلگیری درنبرد استفاده کند و در لشکرکشی هایش به به ندرت نقشه های قبل را تکرارمی کرد. که این امر پی بردن تدابیر وی را برای دشمن سخت می ساخت. گاه سربازان وی به ظاهرعقب نشینی می کردند ولی به یکباره با اسبان تازه نفس حمله می کردند.غالبا سواره نظام سبک اسلحه دشمن را سردرگم می کردند و در حالی که واحد های دیگر مغول ازهمه طرف برای حمله به دشمن زدیک می شدند. همچنین چنگیزبرای آماده سازی ارتش برای جنگ، فنون مورد استفاده در شکار را با بازی های جنگی تخصصی ترکیب کرد.

چنگیز روزی پسران را گرد آورد یک تیر از کیش برکشید و بشکست. دو عدد کرد و بشکست. تا چند عدد شد و نتوانست، روی به پسران کرد و گفتا: مثل شما اید. گرما دام شما برادران یار یکدیگر باشید، دیگران هرچه قوی باشند شما نتوان شکست داد. گر میانتان سرور نباشد و برادران فرمان برنباشند، مانند مار چند سر می شوید ولی ماریک سردنبال بسیار داشت.


نزاع دو قسم خورده

جاموخان برادر قسم خورده چنگیز پس از مدتی که در می‌یابد تمامی شهرت و غنائم جنگ‌ها به چنگیز می‌رسد، شروع مخالفت با او می‌کند. حالا باید دیگر تعیین می‌شد که رئیس چه کسی است. جنگجویان بسیاری از بخش‌های مختلف دنیا به سپاه جاموخان می‌پیوندد. سپاه جاموخان قوی تر و بزرگ تر از چنگیز بود ولی هوش و اراده چنگیز فراتر.

فتح دنیا[ویرایش]
یورش مغولان به ایران درسال ۶۱۶ق/۱۲۱۸م آغاز گردید. ادوارد تلر در خاطراتش در مورد حمله چنگیزخان مغول به ایران دوره خوارزمشاهی می‌نویسد:

یک نمونه مهم در تاریخ، جنگهای چنگیزخان مغول، و بویژه تخریب سرزمین‌های پارسی است. بیش از نصف جمعیت سرزمین تسخیر شده نابود گردید، و پارس، که همان ایران امروزیست، هرگز جلال و ابهت پیشین خود را دیگر باز نیافت.»[۳]
حمله چنگیزخان مغول چنان دهشتناک و بیرحمانه بود که خیابانهای نیشابور «که مهد علم و دانش و نوآوری آن زمان بود، تبدیل به جویبارهای خون گردید، و از سران مردان و زنان و کودکان هرمهایی ساخته شد، و حتی به سگ‌ها و گربه‌های شهر نیز رحم نکردند.»[۴] از اینروست که تاریخ نگار دیگری می‌نویسد:

شکی نیست که نابودی و ویرانی که در حین خیزش دولت مغول در ایران بوقوع پیوست، و قتل‌عام وسیعی که در آن زمان رخ داد، در هزار سال هم ترمیم نخواهد گشت، حتی اگر فاجعه دیگری نیز بوقوع نپیوندد.»[۵]
شاید هزار سال به طول نینجامید اما در اواسط قرن بیستم بود که جمعیت نیشابور به سطح دوران پیش از حمله مغول بازگشت.[۶]

روابط خانوادگی

او فرزندان بسیاری ازهمسران متعدد خود داشت اما مهم‌ترین آنهاچهار پسر با نام‌های جوجی، جغتای، اوگتای و تولی، ازاولین همسرش(که در سنت مغولی مهم‌ترین وبزرگ‌ترین همسران می‌باشد)بودند. چنگیزخان همچنین زن‌های بسیار داشت ولی مشهورترین ایشان پنج تن بودند، (بورته فوجین، کنجاخاتون، جاکمبو، دختر تایر اورسون و دختر تایانگ‌خان). چنگیز تمام ممالک مفتوحه را بین پسران و برادرش تقسیم نمود، کار صید و شکار را که در میان مغولان کاری بسا شگرف و پسندیده بود به پسر بزرگش جوجی سپرد. اور یاسا و یارغو یعنی قضاوت و دادگستری و کیفر گناهکاران را به جغتای داد و امور سپاه را تولی تفویض کرد و اوکتای را به جانشینی تعیین کرد. بعد از آنکه حدود مملکت وسعت یافت برادرش اوتچکین را به ملک چین فرستاد.

پسران چنگیزخان

چنگیزخان چهار پسر داشت بنامهای تولی، اوگتای، جوجی و جغتای.

جوجی پسر ارشد چنگیزخان بود که پیش از فوت پدر درگذشت.
جغتای پسر دوم چنگیزخان بود که چنگیز پس از بازگشت از جنگ خوارزمشاه حکومت ماوراالنهر و خوارزم و شهرهای ایغور و کاشغر و بلخ و بدخشان و غزنین تا حدود سند را به جغتای سپرد.
اوگتای بعد از مرگ چنگیزخان بجای پدر امور رهبری امپراتوری مغول را در دست گرفت.
تولی خان پسر چهارم چنگیزخان از برادران خود جوجی و جغتای و اوگتای کوچک‌تر بود. چنگیز در اوایل میل داشت که او را به جانشینی تعین کند اما بعد از آن بر گشت و گفت که منصب لشکرکشی و ضبط یورت و حفظ خزانه بر تو مناسبتر است.
              چنگیزخان 1

چنگیزخان 1
پاسخ
 سپاس شده توسط # αпGεʟ
#3
(29-04-2014، 18:40)parmida11 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
آخه تاریخم شد درس
نه ریاضی درسه
من عاشق تاریخم
چنگیزخان 1


پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Video پایتخت چنگیزخان مغول كشف شد... .. .
  چنگیزخان( ویرانگر تاریخ )

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان