شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شخصی به هزار غم گرفتارم / در هر نفسی به جان رسد کارم
شخصی به هزار غم گرفتارم / در هر نفسی به جان رسد کارم
|
مشاعره |
||||||||||||||
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شخصی به هزار غم گرفتارم / در هر نفسی به جان رسد کارم
12-07-2012، 0:58
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است !
12-07-2012، 1:35
تمام تنم را کنار آسمان گذاشتم
و تمام روحم را برای زمين و در آوای اساطيری ايجاز گم شدم و رد پاهايم اما هنوز باقی بود
12-07-2012، 9:26
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است / بدین راه روش می رو که با دلدار پیوندی
12-07-2012، 10:37
یک حکایت گویمت بشنو به هوش
تا بدانی که تمع شد بند گوش
شبهای درازیست که ددرخلوت دل بیدارم//در بزم غریبانه ای از عشق تو دعوت دارم..
ما گذشتیم ز صد میخانه ها/ اما ندیدم آن شب ها روی یار.
13-07-2012، 14:35
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
13-07-2012، 20:10
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد/نه به وصل میرسانی نه بقتل میرهانی
14-07-2012، 14:01
یوسف گم گشته بازاید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور !
14-07-2012، 17:36
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم !! | ||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
▪◆▪مشاعره با شعر نو▪◆▪ | |||||
مشاعره با اشعار خودمان | |||||
مشاعره (نسخه دوم) |