20-03-2014، 15:30
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد می زد : کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد می زد : کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت اقا سفره خالی می خرید؟
.
.
.
من ، تو : ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او : شما
من هم به سلامت . . .:493:
...........................................................................
جوانمردی …
آخر مسابقه بوده و دونده اسپانیایی می بینه که دونده کنیایی خیلی آروم داره
می دوه. متوجه می شه که دونده کنیایی فکر می کنه مسابقه تموم شده. برای
همین به جای این که یک برد غیرمنصفانه به دست بیاره، می ره پشت حریفش و
خط پایان رو نشونش می ده. توی مصاحبه اش هم گفته که وقتی دیدم سرعتش
رو کم کرد می دونستم که می تونم ازش جلو بزنم و برنده باشم، اما این پیروزی
حق من نبود. برای همین رفتم سمتش و خط پایان رو نشونش دادم و اون تونست
اول بشه که البته لایق برنده شدن هم بود.
من ، تو : ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او : شما
من هم به سلامت . . .:493:
...........................................................................
جوانمردی …
آخر مسابقه بوده و دونده اسپانیایی می بینه که دونده کنیایی خیلی آروم داره
می دوه. متوجه می شه که دونده کنیایی فکر می کنه مسابقه تموم شده. برای
همین به جای این که یک برد غیرمنصفانه به دست بیاره، می ره پشت حریفش و
خط پایان رو نشونش می ده. توی مصاحبه اش هم گفته که وقتی دیدم سرعتش
رو کم کرد می دونستم که می تونم ازش جلو بزنم و برنده باشم، اما این پیروزی
حق من نبود. برای همین رفتم سمتش و خط پایان رو نشونش دادم و اون تونست
اول بشه که البته لایق برنده شدن هم بود.