داستانک....

[mo0ozhi]

پسره با دختره که تازه باهاش دوست شده بود میگه:
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره:مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟
پسره:بگو میخوام برم استخر....
دختره اومد خونه دوست پسرش
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.





پسره:تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن،برو تو حموم موهاتو خیس کن.
وقتی دختره میره حموم،پسره به دوستاش زنگ میزنه.....
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم،نه یک ساعت،نه دو ساعت،موند تو حموم....
دیدن این دیر کرد،رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو با هم
زدند و گوشه حموم افتادن....
روی دیوار حموم نوشته بود:
نامردا آبجیم بود...

[Ma30h *_*]

مالی نبود ولی سپاس

[# αпGεʟ]

بدنبود

[I LOVE YOU FARHAD]

خیلی قشنگ بود ممنون . . . ♥ ♥

[PARTO.18]

میدونستم اینو.......قدیمی بود

[mo0ozhi]

میدونستم اینو.......قدیمی بود

خیلی وقته گذاشتمش دوباره رو میدون اومد ببخشید دوست عزیز

[گوله ی نمک]

تکراری بود عزیزم ولی باحال بود

[G*O*H*A*R]

ممنون

[ثنا سياه پوش]

o-oوااااااااااااااا

[pink lady]

کم محتوا باس بسته بشه:|