20-02-2014، 18:35
~~بالا خره رفتیم توی اتاق انتظار ومنتظر موندیم.هنوز کسی نیومده بود.در حال انتظار بودیم که در باز شد و.......................
بعلهههههههههه.اعضای وان دی اومدن تو ماهم ب احترام بلند شدیم و سلام دادیم.وقتی نشستن هری هم اومد داخل .تا رسید داخل پسرا زدن زیر خنده منم میخواستم بخندم اما جلوی خودمو گرفتم
ثنا پرسید :چه خبره بگید ما هم بخندیم؟
تا اینو گفت منم طاقت نیاوردم و زدم زیر خنده.هری گفت:هر هر هر خیلی بانمکی!
من:نیازی ب گفتن نبود .مجبور نبودی دنبالم بیای
ثنا:اهوی.......میگم چیه؟
لیام همه داستانو که از هری شنیده بود براش گفت.اوناهم ک فقط بلدن به ترک دیوار بخندن شروع کردن به ریسه رفتن
منم سرخ شده بودم و سرم تو موبایلم بود و داشتم کتاب میخوندم که.ملکه عذاب اومد تو.
نظرررررررررررررررررررررررررررررررررررررر+سپاسسسسسسسسسسسسسسسس
جاستین مثل ی ب/ز اومد داخلو بعد از سلام کردن به همه اومد طرفمو گفت:سلام خوش/گل خانوم
منم بهش نگاه نکردمو رومو طرف دیوار کرم
//لیام///:
در باز شدو جاستین اومد تو.اه حالم ازش بهم میخوره.اومد و بهمون دست داد و رفت طرف نگین
جاستین:سلام خانوم خوش/گله
تا اینو گفت نگین روشو اونور کرد .معلوم بود خیلی عصبانیه.منم عصبانی شدم نمیدونم چرا اما................اما انگار ازش خوشم میاد اخه باهمه فرق داره و فقط ب فکر گول زدن دیگران نیست و ادعای خوب بودن نمیکنه...
//نگین//:
ای م/ر/ض.ای ک/و/ف/ت.ای د/ر/د .ای بوقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق.........................پسره ی بی/شع/ور
چی فکر کرده .روتو برم بشر.اصلا اعتماد ب سقف داره ایشون
داشتم بد و بیرا توی دلم میگفتم بهش که دیدم همه دارن عین جغد نگام میکنن
در همین حال در باز شد و سلنا گومز اومد تو داشتم باهاش خوش و بش میکردم و خودمو میچسبوندم بهش تا حرس جاستین در بیاد.فکر کنم همه این موضوعو فهمیدن.
چشمم به نایل-لیام و هری افتاد که داشتن با تنفر به جاستین نگاه میکردن و از سر ناچاری باهاش حرف میزدن.این جاستینم که جز من جایی رو نمیدید.پسره ی چلقوز
دوباره در باز شو و مایلی سایرس او مد تو داشتیم باهاش سلام میکردیم که آستین ماهونه و ادام لمبرت هم اومدن .در کل جممون جمع بود با اونا هم سلامیدیم.وای من از طرفدارای ادام لمبرت بودم و داشتم از خوشحالی میتر کیدم .
15 دقیقه ای گذشت ک ی مرده اومد تو و گفت:سلام من فیلیپ هستم و میخوام ی پیشنهاد کاری بهتون بدم.ما طی یک مدت دریافتیم که صدای شما 15 نفر خیلی بهم میاد و درکنار هم عالی میشه.واز شما میخوایم که توی یک موزیک ویدیو باهم همکاری کنید.
همه دهنامون تا آخر باز شد وبعدش فیلیپ گفت :خب من ی کم تنهاتون میزارم تا باهم دیگه به توافق برسید................
من روبه شکیبا گفتم:هی شکیب نظرت چیه؟
شکیبا:من فکر کنم خوبه.ام نه خیلی خوب.ولی در کل خوبه.تو چند درصد دوست داری که بریم؟
من بعد از ی مکث کوتا گفتم:حدود421/79%احتمال میدم چرته.621/21%افتضاحه
بقیه خیلی دوست داشتن اما من همیشه با بقیه فرق دارم.اما به اسرار همه منم قبول کردم ولی قلبن دوست نداشتم این کارو.
فیلیپ اومد تو.
فیلیپ:خب؟
زین:مابه این نتیجه رسیدیم که قبول کنیم
فیلیپ:پس فردا بیاید که متنش رو بهتون بدم .وچون خیلی متنش طولانیه در کتاب رکورد های گینس ثبت میشه
ما راه افتادیم که بریم.سوار ماشین شدیم که هری رو دیدم که داره میاد سمت ما
هری:خانوم سوپرمغز خیلی خوشحال میشم اینو داشته باشید.
و دستشو تو جیبش کرد و ی کارت در اورد و میخواست بدش بهم که ثنا گفت:بهتره بدیش به من.چون الان پارش میکنه و پرتش میده.
هری هم سری جهت دستشو عوض کردو دادش به ثنا
هری:چرا هیچ عکس العملی نشون نمیدی سوپر جان؟
من:اولا جان و م/ر/ض .دوما من نمیدونم اون کارت چیه.سوما اون کارتو ب من ندادی که اگه چیزی که دوست نداشتم توش بود عکس العمل نشون بدم اقای باهوش
بعدشم گازشو گرفتم و رفتم.ایول باز ضایعش کردم
بعلهههههههههه.اعضای وان دی اومدن تو ماهم ب احترام بلند شدیم و سلام دادیم.وقتی نشستن هری هم اومد داخل .تا رسید داخل پسرا زدن زیر خنده منم میخواستم بخندم اما جلوی خودمو گرفتم
ثنا پرسید :چه خبره بگید ما هم بخندیم؟
تا اینو گفت منم طاقت نیاوردم و زدم زیر خنده.هری گفت:هر هر هر خیلی بانمکی!
من:نیازی ب گفتن نبود .مجبور نبودی دنبالم بیای
ثنا:اهوی.......میگم چیه؟
لیام همه داستانو که از هری شنیده بود براش گفت.اوناهم ک فقط بلدن به ترک دیوار بخندن شروع کردن به ریسه رفتن
منم سرخ شده بودم و سرم تو موبایلم بود و داشتم کتاب میخوندم که.ملکه عذاب اومد تو.
نظرررررررررررررررررررررررررررررررررررررر+سپاسسسسسسسسسسسسسسسس
جاستین مثل ی ب/ز اومد داخلو بعد از سلام کردن به همه اومد طرفمو گفت:سلام خوش/گل خانوم
منم بهش نگاه نکردمو رومو طرف دیوار کرم
//لیام///:
در باز شدو جاستین اومد تو.اه حالم ازش بهم میخوره.اومد و بهمون دست داد و رفت طرف نگین
جاستین:سلام خانوم خوش/گله
تا اینو گفت نگین روشو اونور کرد .معلوم بود خیلی عصبانیه.منم عصبانی شدم نمیدونم چرا اما................اما انگار ازش خوشم میاد اخه باهمه فرق داره و فقط ب فکر گول زدن دیگران نیست و ادعای خوب بودن نمیکنه...
//نگین//:
ای م/ر/ض.ای ک/و/ف/ت.ای د/ر/د .ای بوقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق.........................پسره ی بی/شع/ور
چی فکر کرده .روتو برم بشر.اصلا اعتماد ب سقف داره ایشون
داشتم بد و بیرا توی دلم میگفتم بهش که دیدم همه دارن عین جغد نگام میکنن
در همین حال در باز شد و سلنا گومز اومد تو داشتم باهاش خوش و بش میکردم و خودمو میچسبوندم بهش تا حرس جاستین در بیاد.فکر کنم همه این موضوعو فهمیدن.
چشمم به نایل-لیام و هری افتاد که داشتن با تنفر به جاستین نگاه میکردن و از سر ناچاری باهاش حرف میزدن.این جاستینم که جز من جایی رو نمیدید.پسره ی چلقوز
دوباره در باز شو و مایلی سایرس او مد تو داشتیم باهاش سلام میکردیم که آستین ماهونه و ادام لمبرت هم اومدن .در کل جممون جمع بود با اونا هم سلامیدیم.وای من از طرفدارای ادام لمبرت بودم و داشتم از خوشحالی میتر کیدم .
15 دقیقه ای گذشت ک ی مرده اومد تو و گفت:سلام من فیلیپ هستم و میخوام ی پیشنهاد کاری بهتون بدم.ما طی یک مدت دریافتیم که صدای شما 15 نفر خیلی بهم میاد و درکنار هم عالی میشه.واز شما میخوایم که توی یک موزیک ویدیو باهم همکاری کنید.
همه دهنامون تا آخر باز شد وبعدش فیلیپ گفت :خب من ی کم تنهاتون میزارم تا باهم دیگه به توافق برسید................
من روبه شکیبا گفتم:هی شکیب نظرت چیه؟
شکیبا:من فکر کنم خوبه.ام نه خیلی خوب.ولی در کل خوبه.تو چند درصد دوست داری که بریم؟
من بعد از ی مکث کوتا گفتم:حدود421/79%احتمال میدم چرته.621/21%افتضاحه
بقیه خیلی دوست داشتن اما من همیشه با بقیه فرق دارم.اما به اسرار همه منم قبول کردم ولی قلبن دوست نداشتم این کارو.
فیلیپ اومد تو.
فیلیپ:خب؟
زین:مابه این نتیجه رسیدیم که قبول کنیم
فیلیپ:پس فردا بیاید که متنش رو بهتون بدم .وچون خیلی متنش طولانیه در کتاب رکورد های گینس ثبت میشه
ما راه افتادیم که بریم.سوار ماشین شدیم که هری رو دیدم که داره میاد سمت ما
هری:خانوم سوپرمغز خیلی خوشحال میشم اینو داشته باشید.
و دستشو تو جیبش کرد و ی کارت در اورد و میخواست بدش بهم که ثنا گفت:بهتره بدیش به من.چون الان پارش میکنه و پرتش میده.
هری هم سری جهت دستشو عوض کردو دادش به ثنا
هری:چرا هیچ عکس العملی نشون نمیدی سوپر جان؟
من:اولا جان و م/ر/ض .دوما من نمیدونم اون کارت چیه.سوما اون کارتو ب من ندادی که اگه چیزی که دوست نداشتم توش بود عکس العمل نشون بدم اقای باهوش
بعدشم گازشو گرفتم و رفتم.ایول باز ضایعش کردم