23-02-2014، 14:22
(آخرین ویرایش در این ارسال: 23-02-2014، 14:23، توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ.)
عشق در دریاغرق شدن ا ست، دوست داشتن در دریا شنا کردن
|
✘בفـتــَـرِ ωــَــبـزُ عــــاشـــ ــقــآنـﮧ ے مـסּ (جملــات دکتــر شـریعتــی) |
||||||||||||||||||||||||||||||||
23-02-2014، 14:22
(آخرین ویرایش در این ارسال: 23-02-2014، 14:23، توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ.)
عشق در دریاغرق شدن ا ست، دوست داشتن در دریا شنا کردن
23-02-2014، 14:58
خــــــواستم زندگی کنم راه را بستند...
خندیدم گفتند دیوانه است... عاشق شدم گفتند دروغ است... گریه کردم گفتند جاهل است... دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم...
23-02-2014، 15:03
آنـــــــــ کــــــهـــ
اشکــــ ــــمـــــ را درآورد روزیــــــــ خـــــــدای مــــن ، اشکـــــــ ش را درمیـــــــ اورد. . .
تواناترين [sup]مترجم [/sup]کسي است که سکوت ديگران را ترجمه کند شايد شيرين باشد اگر نمي خواهي بدست هيچ ديکتاتوري گرفتار شوي فقط يک [sub]کار[/sub] کن بخوان و بخوان و بخوان
23-02-2014، 20:15
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند
دُکتر علی شریعتی!
24-02-2014، 14:11
چه دشوار شده است دم زدن !
در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است و ... " صدای هر گامی غم ! غم !"
24-02-2014، 17:56
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که:
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است… تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد! اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست! برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند… و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است؛ در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
24-02-2014، 20:56
(آخرین ویرایش در این ارسال: 27-02-2014، 11:01، توسط aCrimoniouSs.)
آشـــنـــا...!
یعنــــــی همخـــانه ی مـــن در دیــــــار تنهـــــایی، هـــــم میهـــن من در ســرزمیــن غُـــربــت...!
25-02-2014، 12:15
دیگر نه آدم آن آدم است و نه حوا آن حوا٬من و تو زاده ی کدامین دو نخستیـنـیم که نه بوی آدمیت داریم نه هوس حوا...!!!
25-02-2014، 23:22
دانه ي اشك
باز من مانده ام وتنهايي. دست بر زانوي غم.سر به دو دست. سردي قطره لرزاني بر گوشه چشم ونگاهم حيران. خيره در پرده ي جادويي. دود سيگار كه بر ان مي افتد. سايه ساقه اندامي وبران مي تابد مهربان پرتو صبحي روشن ودر ان ميبينم كه از دور. بال بگشايند زي من بشتاب. ان دو اواره كبوترهايم بنشينند مرابر دامن مهربان .خاموش. خيره در من به نياز وبيفشانمشان دانه ي اشك وبيفشانمشان دانه ي اشك!
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|